از زیان کودکان میهنم

 

مهران

م . وحیدی

 

سلام

من مهران هستم. هنوز مدرسه نمی روم و تازه شش سالم تمام شده. من به جای اینکه در خانه بمانم و بازی کنم، با وزنه کارمی کنم که کمک خرج خانه مان باشم.  

از وقتی«کرونا» آمده، زنـدگی ما سخت تر و سفره امان خـــالی تر شده و دیگر هیچی نـداریم بخوریم.

یک ماه پیش، بابام مریض شد و دو هفته بعد مرد. بعد برادر کوچکم مریض شد و هر چه داشتیم دادیم تا او را مداوا کنیم و حالا بهتر شده و می تواند غذا بخورد. بیشتر داروهای برادرم را از بازار سیاه خریدیم که خیلی گران بودند و بعضیهاشان هم تقلبی ازآب درآمدند.

مادرم درخانه است و الان خرج خانه امان را خـواهرم می دهد. او معلم است و بعد ازظهرها هم تو یک کارگاه خیاطی کار می کند و صبحها که من خوابیده ام می رود سرکار و غروب بر می گردد. این ماسک را هم او برایم دوخته و سفارش کرده هر وقت به کوچه و خیابان می روم به صورتم بزنم و تمیز نگهش دارم که مریض نشوم.

بعضیها به من می گویند: «چرا اومدی بیرون کار می کنی...ممکنه کــرونا  بگیری؟!» ولی من   مجبورم بیرون کارکنم تاکمک خرج خانه امان باشم و اگر مجبور نبودم نمی آمدم. الان  دست کم  می توانم چند نان یا کمی پنیر و میوه بخرم ببرم خانه مان.

گاهی وقتها خسته می شوم و حوصله ام سر می رود و نمی دانم چکار کنم و  دوست دارم  بازی کنم.

گاهی روزها مشـتریهای خـوبی دارم که بعد از وزن کردن پول بیشتری به من می دهند و آدمهای مهربانی هستند.

دیروز ماموران شهرداری آمدند حمله کردند به دستفروشها و همه را کتک زدند و بساط شان را غارت کردند. نزدیک بود مرا هم بگیرند و وزنه ام را ببرند که  من زود فرار کردم و نتوانستند مرا بگیرند.

من ماموران شهرداری را دوست ندارم و از آخوندها متنفر هستم.

 

 

منبع: نبرد خلق شماره ۴۲۸، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹ ـ ۲۲ اوت ۲۰۲۰

http://www.iran-nabard.com/

https://t.me/nabard_khalgh

بازگشت به صفحه اول