م. وحیدی (م. صبح)
ازکجا آغاز کنیم؟ وقتی بلندترین قله ها سقوط کرده اند و اشباح سرگردان با پیرهن آدمیان درشبستان کوچه ها به گردش درآمده اند ازکجا آغاز کنیم وقتی زیباترین فصلها رنگ مرثیه گرفته اند و نسیم غریبانه چون مادری داغدار درشام غریبان فرزندش به سوک نشسته ست روز را به شاخ جهان بسته اند و الفباهای خونین شمع آجین می شوند
آینه از بوسه من می لرزد و زخم خاطره نرم از پیکرم می ریزد صدایی می آید از پشت شب ارغوان ها چه شاد می خوانند! نگاه کن! آسمان چه صمیمانه به گلدان پنجره ام خیره شده ست!
انتخاب م. وحیدی (م. صبح)
رفتن همیشه خوب نیست ماندن همیشه بد نیست باید رفت تا ماند باید رفت تا عشق ورزید دوست داشت تا دستان مهربان من و تو که پر از صبح است سهم پرنده را در جهان تقسیم کند
منبع: نبرد خلق شماره ۴۳۳، چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹ ـ ۲۰ ژانویه ۲۰۲۱ |