|
م. وحیدی (م. صبح)
لحظه های واپسین است ثانیه ها به شادی برخاسته اند و درختزاران از میان حصارها چه خوش می خوانند! از پس روزهای تبعیدی نیلوفر و بنفشه به پرواز آمده اند و رودبارها در رَگانشان می جوشد غروب در آیینه می سوزد و خواب از چشم خدایان شب می گریزد ***
کتیبه درد
بیدار شو! ـ خاک به من گفت: بر می خیزم و گرمای حنجره ام سارها را صدا می کند آنجا که پرهاشان برساقه های پیر پاییز می لغزد و ماه بر حوض نقش می بندد ماهیان به گردش می آیند وموجها همسفرم می شوند
منبع: نبرد خلق شماره ۴۴۳، شنبه ۱ آبان ۱۴۰۰ - ۲۳ اکتبر ۲۰۲۱
|