میلادِ آنکه عاشقانه بر خاک مُرد! احمد شاملو
در شهادتِ احمد زِیبَرُم در پس کوچه های نازی آباد
۱ نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگستَرَد آن که نهالِ نازکِ دستانش از عشق خداست و پیشِ عصیانش بالای جهنم پست است. آن کو به یکی «آری» میمیرد نه به زخمِ صد خنجر، و مرگش در نمیرسد مگر آن که از تبِ وهن دق کند. قلعهیی عظیم که طلسمِ دروازهاش کلامِ کوچکِ دوستیست.
۲ انکارِ عشق را چنین که به سرسختی پا سفت کردهای دشنهیی مگر به آستیناندر نهان کرده باشی. ــ که عاشق اعتراف را چنان به فریاد آمد که وجودش همه بانگی شد.
۳ نگاه کن چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک میشکند رخسارهیی که توفاناش مسخ نیارست کرد. چه فروتنانه بر آستانهی تو به خاک میافتد آن که در کمرگاهِ دریا دست حلقه توانست کرد. نگاه کن چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود. نگاه کن!
بامدادِ شاعر
منبع: نبرد خلق شماره ۴۵۳، شنبه اول مرداد ۱۴۰۱ - ۲۳ ژوئیه ۲۰۲۲ |