|
سرمقاله نبردخلق شماره ۴۹۲ منصور امان جنگ دوازده روز اسراییل و ج.ا فقط صحنه ای برای نمایش نتایج سیاستهای کوته بینانه و بی خردانه دستگاه حاکم بر کشور و در راس آن علی خامنه ای نبود؛ این جنگ به گونه بی رحمانه ای ناکارایی و پوشالی بودن ماشین نظامی گران و پُرهزینه آن را نیز به تماشای همگان گذاشت. جنگ و روزهای پس از آن همچنین در پهنه اجتماعی یکبار دیگر صف بندی کلان رژیم ولایت فقیه و مرزهایی که برای تعیین دوست و دُشمن ترسیم کرده است را پُر رنگ تر از هر زمان دیگر به برابر دیدگان جامعه آورد.
جنگ و سرکوب شرایط جنگی به روشن ترین شکل نه فقط ناتوانی و بی کفایتی حاکمیت در مُدیریت عواقب سیاستهای جنگ طلبانه اش را نشان داد، بلکه به رویکرد شناخته شده آن یعنی، بی اعتنایی غیرانسانی نسبت به سلامت، امنیت و کرامت مردُم تریبونی جدید برای اعلام وجود داد. فقدان اقدامات فوری و لازم برای حفاظت از شهروندان در شرایط جنگی، سویه تراژیک این وضعیت است. «نظام» با یک بار سنگین بر دوش، بدون چتر نجات پایین پریده و نه تنها خود له می شود، بلکه در نُقطه ای که سُقوط می کند، خسارات و هزینه های بسیار به بار می آورد. در تمامی سالهایی که خامنه ای و شُرکا در اعماق زمین تونلهای مُستحکم برای «شهرهای موشکی» و «آبشارهای سانتریفیوژ» خود می ساختند، حتی یک لحظه نیز به اختصاص وقت و پول برای ساخت پناهگاه، تهیه سیستمهای هُشدار، امکانات درمانی و اُسکان در شرایط اضطراری و برنامه های رزرو برای تامین خواربار، سوخت و انرژی نیاندیشیدند. آنها در جنگی که تدارُک اش را می دیدند، مردُم این سرزمین را جُزو «خسارات اجتناب ناپذیر» منظور کرده اند. بی پناه و بی دفاع گذاشتن مردُم ایران به راستی کسی را نباید شگفت زده کند. بی تفاوُتی محض به وضعیت جامعه در شرایط جنگی، ادامه سیاست شناخته شده رژیم ولایت فقیه در شرایط تحریم است. در این دوره طولانی و طاقت فرسا، جامعه به فلاکت کشیده شده است، در حالی که دارایی و ثروت آن یا خرج فساد دستگاه حاکم می گردد یا در کوره هزینه های هسته ای و موشکی، دخالتگری خارجی و پروار کردن مُزدوران نیابتی دود می شود. تنها تفاوُت این دو دوره با هم در این است که اکنون فقط مردُم نیستند که هزینه می دهند. رژیم ج.ا به جای حفاظت از شهروندان در برابر حملات هوایی اسراییل، همه توان امنیتی و نظامی خود را برای خفه کردن صدای آنها، جلوگیری از رسیدن اخبار و اطلاعات حیاتی و سرکوب کوشندگان مجازی و شهروند – خبرنگاران به کار انداخته است. از هنگام شُروع درگیری نظامی با اسراییل در روز جُمعه ۲۳ خرداد، دستگاه حاکم پله به پله فشارهای سرکوبگرانه خود را افزایش داده است. در همین روز، دسترسی به اینترنت محدود شد، نیروهای ضد شورش در خیابانهای تهران مُستقر شدند و دستگاههای نظامی – امنیتی و قضایی به تهدید شهروندان پرداختند. در پی آن، حاکمیت دست به تعقیب و دستگیری مُنتقدان و مُخالفان جنگ در سطح کشور زد که همچنان ادامه دارد. در بسیاری از شهرهای کشور پستهای ایست و بازرسی ایجاد شده است و به بهانه «جاسوسی» صدها نفر دستگیر و شُماری نیز اعدام شده اند. تمامی این تدابیر نشان از نگرانی فزاینده رژیم حاکم از قیام مردُم و درهم کوبیدن آن دارد. برای رسیدن به این واقعیت، اُتاق فکرهای آن نیازی به کنکاش زیادی ندارند؛ فقط نگاهی به حجم اعتراضهای خیابانی کارگران، بازنشسته ها، پرستاران، رانندگان کامیون، معلمان، مشاغل خُرد و جُز آنها پتانسیل اجتماعی قیام را برابر چشم آنها می آورد. از سوی دیگر، خیزش «زن، زندگی، آزادی» و نیرویی که از جامعه و به ویژه زنان و جوانان آزاد کرد، عامل موجود و مُهم دیگری را به صحنه آورده که در بزنگاه به خوبی می تواند فعال شود.
مرزها مخدوش نمی شود تنها چند روز پس از برقراری آتش بس در جنگ خارجی، در ادامه جنگ رژیم ولایت فقیه علیه جامعه، نظامیان آن در همدان دو جوان به نامهای علیرضا کرباسی و مهدی عبایی را زیر رگبار سلاحهای خود گرفته و به قتل رساندند. مراسم خاکسپاری آنها به سُرعت به یک راهپیمایی اعتراضی علیه رژیم ولایت فقیه تبدیل شد که در آن به خیره کننده ترین شکل، بر پابرجایی مرزبندی جامعه با آن مُهر تاکید گذاشت. مردُم همدان با شُعار «دُشمن ما همینجاست، دُروغ میگن آمریکاست»، آگاهی شکل گرفته و موجود در جامعه پیرامون ماهیت و جهتگیری سیاستهای رژیم خامنه ای را یک درجه تعیین کننده ارتقا دادند. شُعار یاد شده که یک اعلان رایج و همه گیر در بیشتر حرکتهای اعتراضی سیاسی، صنفی و مدنی است، در همان حال که سیاستها و تدبیرهای دُشمنانه حاکمیت علیه نان، کار، آزادی و آسایش مردُم را تبیین می کند، سد مُحکمی در برابر فریبکاریهای آن است که فساد حُکومتی، فلاکت اجتماعی، تحریم خارجی و بی لیاقتی خود را با ترم «دُشمنان» و به ویژه آمریکا و اسراییل توضیح می دهد. آنچه که طرح این شُعار در همدان و بر فراز صحنه سیاسی ایران را جایگاه ویژه می بخشد، نُقطه ای از تاریخ است که سر داده شده. رژیم خامنه ای با شروع جنگ و پس از بیرون آمدن از گیجی ناشی از ضربات وارد آمده به آن، بی درنگ به لباس «ایران دوستی» و «میهن پرستی» درآمد و دستگاه تبلیغاتی خود را روی مضمونهای ناسیونالیستی کوک کرد. هدف مُقدم آن از این تحرُکات را فرار از مسوولیت و نقش تعیین کننده خود در کشانده شدن جنگ به ایران تشکیل می داد. مُتهمانی که لاقیدانه و بدون هرگونه همدردی و تعهُد در برابر «میهن» و «ایرانیان»، درب ویرانی و مرگ را باز کرده اند، برای ننشستن روی چارپایه اتهام، ایفاگر نقش مُدافعان و سُخنگویان این دو ارزش ملی شدند. هدف دُوُم مهار خشم جامعه نسبت به فاجعه تازه ای بود که دستگاه حاکم بر سر آن نازل کرده بود. پس از چهار دهه زندگی زیر آثار و پیامدهای مشقت بار بُحرانهای خارجی حاکمیت و در حالیکه پروسه بی پایان رنج و سختی مردُم به تازگی از مرز جهنمی قطع دسترسی به آب، برق و انرژی گذشته بود، جنگ نارضایتی و اعتراضهای موجود را جان و نیرویی دوچندان می بخشید. افزوده شدن یک جنگ ناخواسته به شرایط وخیم کار و زندگی، آخرین کابوسی بود که فرودستان می توانستند داشته باشند.
ناسیونالیسم اوباش شنیده شدن شُعار «دُشمن ما همینجاست» در اوج عَربده کشی ناسیونالیستی، بازگوکننده درجه تضاد بین دو قُطب اصلی جامعه است، بدان درجه که حتی جنگ خارجی نیز نمی تواند آن را کنار زده یا تخفیف دهد. مُعترضان همدان فرش ملی گرایی را از زیر پای حاکمیت بیرون کشیدند و آینده کارزار آن را در پرتو اعتراضهای در راه ترسیم کردند. آنها با به رسمیت نشناختن مُعادله «دوست – دُشمن» رژیم حاکم، تابلوی سیرک ناسیونالیسم آن را پایین کشیدند و رشته هایش را پنبه کردند. اگر جعلی و تقلُبی بودن ایران دوستی یکشبه استبداد مذهبی نمادی می داشت، بی تردید آن شوی رُسوایی بود که آخوند خامنه ای و یک اوباش بدنام به گونه مُشترک ستاره های اصلی آن بودند. ولی فقیه نظام که پس از ۲۲ روز از مخفیگاهش برای ساعاتی بیرون آمده بود، از مداح هفت تیرکش خواست که «ای ایران» را بخواند؛ ترانه ای سروده تورج نگهبان که به گونه زننده ای با مضامین دینی و حُکومتی تغییر ماهیت داده شده بود تا از آن نوحه ای آزار دهنده ساخته شود. اگرچه جاعلان این ترانه غرق در موج تمسخُر اجتماعی به گونه ناخوشایندی مُفتضح شدند، اما بی تردید می توانند با این واقعیت تسکین یابند که ناسیونالیسم «مقام مُعظم» چند پله از ترانه سرقتی آنها دفُرمه و معیوب تر است و به همین اعتبار بخش بُزُرگتر خفت این مضحکه نصیب او می شود. سکه تقلبی ناسیونالیسم خامنه ای دارای دو رویه است: نخست پایش جامعه به وسیله ایجاد فضای «همه با هم» زیر پرچم «نظام» و سپس استفاده از آن به مثابه چُماقی بر سر مُخالفان و مُعترضان و تراشیدن اتهاماتی مانند «جاسوس»، «عامل بیگانه»، «وطن فروش» و جُز آن. در پی این هدف، حاکمیت پایوران، افراد، باندهای مغلوب و اخراجی، امکانات و دستگاه های خود را برای ریختن فاضلاب جنگ و جنگ طلبی به ظرف ناسیونالیسم و پنهان شدن پُشت آن بکار انداخته است.
اُمت یا ملت؟ مُشکل عُمده آن برای جاانداختن این بلوف، رویکردهای شناخته شده اش علیه عوامل، عناصُر و نشانه های ملی - فرهنگی ایران است؛ سیاستی که ریشه در تلاش استراتژیک استبداد مذهبی برای حذف مفهوم «ملت» از ساختار جامعه و شکل دادن آن بر پایه «اُمت» دارد. نفی و مُبارزه با باورها، سُنتها و میراث تاریخی – فرهنگی، فقط بخشی از حرکت در این جهت را تشکیل می دهد. بخش اصلی، در سیاست خشن و خونین برای تغییر مبنای رابطه ملت با دولت به نمایش در می آید که رژیم ج.ا بیش از چهار دهه است به پیش می برد. نظم دینی حاکم به این وسیله به یک پُرسش مُهم اجتماعی، یعنی چگونگی بنای ساختار جامعه پاسخ می دهد. درحالیکه جامعهی ملت بُنیاد از شهروندان مُستقلی تشکیل شده که در رابطه حُقوقی تعریف شده با حُکومت قرار دارند و دارای حُقوق سیاسی، مدنی و اقتصادی مُشخصی هستند، در مُناسبات اُمت بُنیاد، پایه رابطه شهروندان با دولت تکلیف و تقلید دینی است و شهروند فقط با هُویت مومن، مُقلد، مُرید یا پیرو به رسمیت شناخته می شود. میخ این مُناسبات را قرار دادن شریعت، فتوا و رساله دینی به مثابه مبنای قانون و حُقوق می کوبد. نظم دینی حاکم به این وسیله خود را از قید ارزشهای جهانشُمول مانند حقوق بشر، دموکراسی، مدنیت مُدرن و حُقوق شهروندی رها ساخته است. در چشم آخوند علی خامنه ای، «ملت» و پیرو آن «ملی گرایی» همواره فاکتورهای مُزاحم انگاشته شده اند، چرا که تعهُدات و مُناسبات ناشی از آنها استبداد مذهبی را خُنثی و در انتها فاقد توان بقا می کند. نظم ولایت فقیهی در نُقطه مُقابل جامعه سیاسی دولت-ملت است؛ نظمی که در آن اعضای جامعه شهروند به حساب می آیند و پیرو آن از حُقوقی مانند آزادی بیان، آزادی عقیده و مذهب، برابری در مُقابل قانون و حق مُشارکت سیاسی برخوردارند. از سوی دیگر، مُبارزه بی وقفه رژیم حاکم با مفهوم «ملت» و تلاش برای سازماندهی و جایگُزینی «اُمت»، کارکرد تعیین کننده ای در تبیین و توجیه سیاست خارجی آن دارد؛ سیاستی که بر مبنای دخالتگری خارجی، مُداخله گرایی و توسعه طلبی اُستوار شده است. برخلاف «ملت» که بر زندگی یک واحد انسانی با عناصر مُشترکی از تاریخ، فرهنگ، جُغرافیا، زبان و آگاهی دلالت دارد، «اُمت» از جامعه مومنان و به بیان دقیق تر، از ترم عام مُسلمانان سُخن می گوید که می توانند دارای هر زبان، تاریخ و جُغرافیایی باشند. این زمینه ای است که خامنه ای و همدستانش بر متن آن لشکرکشی خارجی، تشکیل گروههای نیابتی و مُزدور و مُداخله بُحران زا در کشورهای دیگر را توضیح می دهند. اصطلاح «صُدور انقلاب» زاده این سیاست است. در همین حال قالب ایدیولوژیک اُمت سازی و ادبیات مُتعصبانه همراه آن نباید کسی را نسبت به ماهیت عمیقا سیاسی و پراگماتیستی این پروژه به اشتباه بیاندازد. اُمت سازی به مثابه برنامه عمل اسلام سیاسی، پروژه ای برای کسب قُدرت و ثروت و حفظ آن است. از داعش تا ج.ا، هدف مرکزی، سُلطه بر جامعه و بر غارت داراییهای و ثروت سرزمین تصرُف شده است. بُحران خارجی دائمی رژیم ولایت فقیه در این راستا برای یک دوره طولانی نقش تضمین امنیتی برای حفظ این مُناسبات را ایفا کرده است.
برآمد جامعه دُشمن خود را می شناسد و هزینه هایی که داده و می دهد را به حساب آن، استبداد مذهبی، منظور می کند. در این پهنه وضع موجود و روند آن به سود خامنه ای و پاسدارانش نیست. آنها زیر ضربات اسراییل تضعیف شده اند، سر دستگاه نظامی – امنیتی حذف شده است و حاکمیت آشکارا نه توان رویارویی با «دُشمن» اش را دارد و نه قادر به جُبران ضربات انسانی، سازمانی و تجهیزاتی است که پیاپی مُتحمل می شود. «نظام» زیر فشار شتاب حوادث و ضرباتی که می خورد، گیج شده و دیگر نمی تواند مرزهای سیاسی و طبیعی خود را مانند گُذشته حفظ کند. روز حسابرسی نزدیک می شود و دُشمنان واقعی رژیم ج.ا، دُشمنان بی عدالتی، استبداد، ستمکاری و تبعیض مُهیا می شوند.
منبع: نبردخلق شماره ۴۹۲، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۳ ژوئیه ۲۰۲۵
|