سرمقاله
کُنفرانس امنیتی بغداد، کمی دیپلُماسی
منصور امان
در سایه تنش رو به فزون و خطرناک در مُناسبات جَمهوری اسلامی و ایالات مُتحده، نشست امنیتی بغداد برگُزار گردید. در همان حال که پایوران دولتی دو طرف و رسانه های خبری، نگاه های پُرسشگر پیرامون مباحث و نتیجه ی کُنفرانس مزبور را به جانب مضمونهای تبلیغاتی و جنجال برانگیزی همچون انجام یا عدم انجام گُفتُگوی رو در رو میان فرستادگان آمریکا و جمهوری اسلامی و یا حتی دست دادن یا ندادن آنها مُتوجه می سازند، درونمایه و پیام این نشست همچنان بخش حاشیه ای محورهای مورد بررسی تشکیل می دهد.
مُتغیری تابع و نه مُستقل
با توجه به دامنه و ژرفای بُحران کنونی که در این میان راه حلهای نظامی را نیز در برابر خود نهاده است، بدیهی به نظر می رسد که هر تحرُک سیاسی یا ابتکار دیپلُماتیک از نوع نشست مزبور نیز به گونه نیرومندی مُتاثر از آن به صحنه ی کشاکش پا نهاده باشد. توجُه به این واقعیت می تواند نخُست بستر حقیقی رویدادها را مُتمایز سازد و انگیزه ای که آنها را شکل می دهد را به دُرُستی باز شناسد و در مرتبه ی بعد، جهت مادی و برآمدی که انتظار می رود در بر داشته باشد را نشانه گُذاری کُند. در همین راستا، کُنفرانس بغداد نمی تواند برای آمریکا جایگاهی بیشتر یا کمتر از اقدامی تکمیلی که در خدمت طرحهای کُلی تر آن قرار می گیرد، داشته باشد و اکنون بر کمتر کسی پوشیده مانده است که این طرح تا آنجا که به جمهوری اسلامی مربوط می شود، کُدام آماج را در برابر خود نهاده است.
از این رو، نشستی که آقای خلیل زاد، سفیر ایالات مُتحده در عراق، پدر معنوی آن به شُمار می رود، اهمیت خود را بیشتر از همه به خاطر آن به دست می آورد که می تواند در کادر طرح کاخ سفید، به مثابه فاکتوری شتاب دهنده و یا برعکس کُند کُننده، عمل کُند. این مُعادله به خوبی عُمق ناچیز سُخن پراکنیهای ژورنالیستی و اغلب هدایت شُده در ارزش گُذاری کُنفرانس مزبور تحت عُنوان "تحوُل در روابط آمریکا و جمهوری اسلامی" یا "چرخش دراماتیک در بُحران عراق" را نشان می دهد. تنها یک نگاه گُذرا به زمینی که صندلی شرکت کُنندگان در نشست بغداد روی آن قرار داده شُد، برای تعریف نقش و کارکرد آن گویا به نظر می رسد.
بستر و پیش درآمدهای شکل گیری
1- گُزارش بیکر - همیلتون
از همان هنگام که کُمیسیون بیکر – همیلتون گُزارش خود را مُنتشر کرد و در آن از لزوم مُشارکت دادن جمهوری اسلامی و سوریه در حل بُحران عراق سُخن راند، این رهنمود به محور کشاکشهای سیاسی در آمریکا در برخورد به مساله عراق تبدیل شُد. اگر چه راه حل پیشنهادی کُمیسیون یاد شُده با مفروض گرفتن مُداخله گری دو رژیم مُلاها و بشار اسد در عراق، خط مشی مُقابله با آنها را تایید می کرد اما در پاسُخ به شیوه و چگونگی این امر، اشباع ظرفیتهای سیاسی – دیپلُماتیک را لازم می شمُرد. اندکی بعد آقای بوش با در دستور کار قرار دادن "نقشه جهش" و رهنمودهای آن که ارسال تا 50 هزار سرباز تازه نفس به عراق و افزایش بودجه نظامی را در بر می گرفت، نشان داد که اعتماد زیادی به توصیه های کُمیسیون ندارد و مایل است مسیری که تاکنون پیموده را ادامه دهد. با این وجود، رویکرد وی به مفهوم پایان مُباحثات در طبقه مُمتاز سیاسی آمریکا بر سر تاکتیکهای چیرگی بر بُحران عراق نبود.
2- فشار در عراق
رویکرد تهاجُمی آمریکا در برخورد با گروه های بُنیادگرای عراقی و تحت فشار قرار دادن دولت این کشور برای دخالت فعال در این امر، سمتگیری آنچه که کاخ سفید "استراتژی جدید" می نامید را به گونه روشنی به نمایش گُذاشت. این امر برای جمهوری اسلامی بدان معنا بود که آمریکا همه تلاش خود را برای بیرون کشیدن آن از پُشت صحنه ی بُحران عراق به کار بسته و برای تامین این هدف به رویارویی مُستقیم روی آورده است. "طرح امنیتی بغداد" که انهدام شبکه های خیابانی بُنیادگرا و حذف عوامل آنها از موسسات دولتی و مراکز امنیتی و پُلیس را نشانه گرفته و به همین صورت، هدف گرفتن پاسداران و ماموران جمهوری اسلامی در عراق؛ محصول مادی این تامُل است.
3- تمرکُز نظامی در خلیج فارس
به موازات این امر، آمریکا با افزایش تمرکُز نظامی در خلیج فارس و حرکت در جهت خُنثی ساختن تهدیدات رژیم مُلاها در زمینه نا امن کردن منطقه در صورت حمله بدان، پُشتوانه نادیده نگرفتنی و مُهمی را با سیاست مزبور همراه کرده است. اعزام ناوهای جنگی پنتاگون به خلیج فارس، پتانسیل نظامی و قهرآمیزی که کشمکش موجود بر سر عراق، لُبنان، فلسطین و پرونده هسته ای در خود نهُفته دارد را به گونه لمس پذیری در برابر دید مُلاها قرار داده است.
4- انزوا در منطقه
انزوای بین اُلمللی و منطقه ای جمهوری اسلامی محور دیگری است که کُنفرانس بغداد برای برگُزاری از مسیر آن عبور کرده است. اگر چه سیاستهای هسته ای رژیم مُلاها، کار آمریکا برای قانع کردن اتحادیه اروپایی و حتی چین و روسیه به فاصله گرفتن از آن را ساده کرده است اما همین تلاش در سطح خاورمیانه بدون پرداخت هزینه های مُعینی از سوی کاخ سفید نمی توانست، موثر واقع شود. آن چه که آمریکا در مُقابل به دست آورد، همراهی پُرنفوذ ترین کشورهای منطقه و در راس آنها عربستان سعودی در ایجاد جبهه ای عربی – سُنی در برابر جمهوری اسلامی و مُتحدان آن است که شُعاع عملیاتی آن منطقه ای از عراق تا فلسطین و لُبنان را در بر می گیرد.
زمان اندکی پیش از برگُزاری نشست بغداد (12 اسفند 85)، هفت کشور عربستان سعودی، مصر، تُرکیه، پاکستان، اُردُن، مالزی و اندونزی، پیرامون اصلی ترین محورهای بُحران خاورمیانه، در اسلام آباد به بحث و تصمیم گیری پرداختند. کُنفرانس مزبور در حالی مسایل مربوط به فلسطین، سوریه - اسراییل، لُبنان، عراق و ایران را در دستور کار داشت که جمهوری اسلامی را از روند گُفتُگوها به کنار نهاده بود. عدم دعوت حسابشُده از مُلاها که به سختی تلاش می کُنند در رُل ژاندارم منطقه فرو رفته و مایلند از هم اکنون به چشم "قُدرت منطقه ای" به آنها نگریسته شود، موقعیت کُنونی جمهوری اسلامی در منطقه را بدان یادآوری کرده و زیر ارزیابی کشورهای "اسلامی" از نقشی که می تواند در تنظیمات آن ایفا کُند، خط تاکید می کشید.
5- انزوای بین اُلمللی
جمهوری اسلامی هنگامی بر سر میز کُنفرانس بغداد نشانده می شود که مُهمترین اُرگان سیاسی - امنیتی بین اُلمللی، در حال تدوین و عملی ساختن راههای مُقابله با یک پرونده دیگر آن، ماجراجویی هسته ای، می باشد. از همان هنگام که این پرونده روی میز شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفت، روند رانده شُدن رژیم مُلاها به گوشه ی تاریک و مشکوک جامعه بین اُلمللی، به گونه مُنظم و سازمان یافته ادامه یافته است. افزایش پلکانی فشارها که در پله آخر آن اقدامات نظامی به طور کاملا آشکار و تعریف شُده در دیدرس قرار داده شُده است، زاویه و کیفیت برخورد با جمهوری اسلامی در پهنه دیپلُماسی، توافُقات یا چالشها را تعیین می کُند. صدور هر قطعنامه به معنای مشروعیت بخشیدن به تدابیر سخت تر بعدی و به مفهوم دیگر، تنگ تر شُدن دایره تحرُک سیاسی مُلاها است.
کمی دیپلُماسی
با چنین پُشتوانه ای در انبان خود و بار بر پُشت جمهوری اسلامی، آقای بوش آزمایش یک احتمال ضعیف (کُنفرانس امنیتی بغداد) اما با تاثیرات تبلیغاتی نیرومند را به خوبی می تواند در خدمت خط مشی کُلی آمریکا به کار بگیرد. کاخ سفید از یک سو با ترتیب دادن نشست بغداد، گامی به سوی مُخالفان قُدرتمند دولت در سنا و کُنگره برداشت. آنان که با شُعار جلوگیری از یکه تازی آقایان بوش – چینی، اکثریت کُرسیهای دو نهاد مزبور را تصاحُب کرده اند، می توانند به خوبی برای دولت جمهوریخواهان دردسر ساز شوند. آقای بوش با این ابتکار، دقیقا به همان توصیه ای عمل کرد که کُمیسیون بیکر- همیلتون تحت عُنوان "جلب همسایگان عراق به ایفای نقش سازنده و مثبت" فُرمولیزه کرده است. اشاره رییس جمهور آمریکا پس از نشست بغداد به این که: "نشستهای عراق آزمون مهمی برای تهران و دمشق خواهد بود تا علاقهمندی حقیقی آنها را برای داشتن نقشی سازنده در عراق نشان دهد"، نمایش به محک عمل گُذاشتن رهنمود مزبور است. از این رو، به خوبی روشن است که در طرف دیگر سکه "آزمایش" ی که وی از آن سُخن می راند، سیاست مُنتقدان نقش بسته است.
از سوی دیگر، در آستانه تصمیم گیری شورای امنیت سازمان ملل پیرامون گُسترش مُجازاتها علیه مُلاها، با شرکت در یک نشست مُشترک با آنها، ایالات مُتحده به خواست مُتحدان خود مبنی بر اقدامات همزمان دیپلُماتیک در کنار سیاست فشار پاسخ مُثبت داد؛ ژستی که می تواند مسیر همگرایی برای اتخاذ راه حلهای مُشترک در شورای امنیت را هموار ساخته و از این طریق، میدان مانور بُزُرگتری در اختیار آمریکا بگُذارد. در همین حال، با حُضور نمایندگان اعضای دایمی شورای امنیت در کُنفرانس بغداد، جایی که آمریکا به طور رسمی جمهوری اسلامی را به کُمک مالی، تسلیحاتی و آموزشی باندهای مُسلح بُنیادگرایان مُتهم کرد، درگیری آمریکا و جمهوری اسلامی در عراق از شکل یک کشاکش دوجانبه بیرون آمده و به بُحران حاصل از آن (همانند بُحران هسته ای مُلاها)، ابعاد بین اُلمللی می دهد.
بُن بست جمهوری اسلامی
با توجه به پیش زمینه ها، ترکیب و دستور کار نشست بغداد، به خوبی روشن است که جمهوری اسلامی با پذیرُفتن شرکت در آن وارد یک بازی دو سر باخت شُده است. چرا که به صورت فُرمال به یک مکانیزم سیاسی و حقوقی بین اُلمللی مُتعهد گردیده که در صورت عمل بدان نه تنها سودی برای خود نمی تواند انتظار داشته باشد بلکه، کارتهای برنده ای را نیز از دست می دهد. حال اگر رژیم مُلاها برای جلوگیری از هدر رفتن سرمایه گُذاری هنگُفت خویش در عراق، سیاست بر هم زدن بازی آغاز شُده را پیش بگیرد، بر مسوولیت خود در بُحران عراق مُهر تایید نهاده و در پی آن به روشنی جبهه دیگری را در پهنه بین اُلمللی در برابر خود گُشوده است.
برآمد
کُنفرانس امنیتی بغداد را نه با نشست بُن (2001) که در آن آرایش ساختار دولتی افغانستان مورد بحث قرار گرفت بلکه، با کُنفرانس دیتون (1995) می توان مُقایسه کرد. این نشست بین اُلمللی، زیر سایه یک فاکت رسمیت یافته یعنی، در اولویت قرار گرفتن جنگ علیه صربستان تشکیل گردید. تهدید به گُسترش این رویکرد، سرانجام توانست به جنگ سه ساله داخلی در بوسنی و هرزه گوین خاتمه بدهد.