سال 85 در گذر رویدادها
جعفر پویه
نوروز نوید سالی جدید را به همراه دارد و رویش
جوانه ها نشانی است از شکست زمستان که توان ایستادگی در برابر باد بهاری ملایمی که
بی مهابا می وزد را ندارد. زمین رخت نو به بر می کند و در شعاع پرتوهای رنگین
خورشید پرنده ای خوش آواز بالهایش را گسترده تا هرچه بیشتر هوای تازه را در کنج
پرهایش به مهمانی بخواند و هرچه از زمستان و سردی است را به یکباره بشوید. که روزی
است نو و سالی است نو.
اما با همه آن چیزهایی که در دلهای مردم تهی دست وجود دارد، با تلاشی بی وقفه سعی
در مصفا کردنش دارند. که بهار است و امید به نو کردن پیرامون خویش را تازه می کنند.
از آتش می پرند تا زردی غم و نکبت ددان مردم خوار را از چهره بشویند و سرخی آن را
هرچند به ساعتی و دقیقه ای به عاریت برند تا نشانی از نشاط و سرمستی را در خود زنده
کنند. زیرا دیوان پلیدی و ددان پلشتی به کرشمه سرخی صورتهای شاداب است که شیشه
عمرشان ترک بر می دارد. سفره های فقیرانه توده های بی چیز، عطر مهربانی را در دوری
اعضا گرد آمده در کنار خویشتن به میانه گذاشته است تا برچینند بساط نامبارک زمستان
سرد و یخ زده را در مقدم بهاری که ساز و سرودش در دور دستهای شیپور جنگی محتمل را
نشانه است. نگرانیها را در چشمهای به گردش آمده در هر سو می شود دید. آنهایی که
وعده نفت و پول نفت دادند به مانند مقتدایشان دروغگو و حیله گر از کار درآمدند. اما
در این خُلف وعده نه تنها از همان نان خالی نیز اندکی کاسته شد، بلکه نشانهایی از
یک ماجراجویی دیوانه وار سر برآورد که حکایتی غریب را وعده گرفته است. حکایتی که در
این ملک بارها مکرر شده است و بسیاری را به خاک سیاه نشانده است. هنوز خونهای
بسیاری از یک جنگ ضد مردمی بر زمین است و ناله های مادران داغدار پایان نیافته که
ژنرالهای یک روزه جنون خون ریزی شان عودکرده است تا دست در خانه و کاشانه این مردم
کنند و فرزندانشان را برای فرو نشاندن عطش دیوانگی هارشان از خانه بیرون کشند و در
جبهه ها با کلیدی پلاستیکی و وعده ای پوچ به روی میدانهای مین برانند. تا با نشان
دادن انبوهی از کشته ها مردم را آلوده چیزی کنند بنام جنگ و خونریزی که تاوانش بس
گران است و سنگین.
اما سالی که گذشت نیز با همه اُفت و خیزهایش، با همه اوج و فرودهای اعتراضات مردمی
اش، بوی خون داشت. سالی که بنام ولی الله فیض مهدوی نشانه خورد و اکبر محمدی در
روزهای تلاطمش به تاریخ پیوست.
فیض ایستاد و بزرگ شد. سربلند و استوار، دلیر و جان برکف، بدون داشتن پروای جان،
محکم به جلادان نه گفت، و آنان را در برابر اراده و اعتقادش بزانو در آورد. ایستاد
و گفت که بهای آزادی خون دلیران است. گفت که برای مبارزه باید توانا بود، گفت برای
به دریا پیوستن باید از نسل ماهی سیاه کوچلو بود، گفت باید بهای خواستن را پرداخت
تا به آزادی رسید. پیام داد و با جان جوانش چنان ضربه ای به زبان تزویر مماشات
جویان و عافیت طلبان زد که جبهه مردم بنام او سربلند شد و جان تازه گرفت.
در پی فیض، اکبر محمدی همانند او ایستاد، اعتصاب غذا کرد، از جان خویش مایه گذاشت و
در برابر نامردمان سرخم نکرد، سربلند شد و مردم ستم کشیده را نیز با خود سربلند کرد.
جان جوانش در بیدادگاههای ضحاک زمان فرسوده شد، اما اراده اش کوچکترین خللی نیافت.
محکم و استوار فریاد زد، تا در آنسوی کره خاکی بسیاری دریابند که در سرزمین او
اکبرهای بسیاری ایستاده اند، از جان خویش گذشته اند و نهال آزادی را با خون خویش
آبیاری می کنند تا هرگز تبهکاران فاسد نتوانند با برپا کردن بساط شیادی و مردم
فریبی از پرداخت تاوان کرده خویش بگریزند.
سال 1385 بپایان رسید، اما بسیارانی که از ظلم و فساد حاکمان به تنگ آمده اند، پا
به میدان گذاشتند و به شیوه های متفاوت صدای حق طلبانه خود را بلند کردند. اعتصاب
کردند، تحصن کردند، تظاهرات کردند، راهپیمایی کردند، و .... سعی و تلاش کردند، آرام
ننشستند و گردن به تیغ استبداد ندادند.
بیش از همه کارگران یا در کارخانه ها و یا با سرازیر شدن به خیابانهای شهرهای بزرگ
در مقابل اداره کار استانها تا مرکز و از مقابل دفتر ریاست جمهوری تا مجلس تجمع
کردند. شعار دادند، فریاد زدند، پلاکارد بلند کردند، طومار نوشتند، اما کسی جوابی
به آنها نداد، تنها این نیروهای سرکوبگر بودند که یا به طرف شان شلیک کردند و
تعدادی از آنها را به خاک انداختند و یا با باطوم و چماق و سرنیزه به ضرب و شتم بی
رحمانه آنها پرداختند.
بیش از همه همت بلند کارگران و کارکنان شرکت واحد در سال گذشته زبانزد بود.
رانندگان با شیوه های متفاوت مردم را به همبستگی با خود فراخواندند. اعتصاب کردند،
اما اتوبوسها را به سطح شهر راندند و با جابجا کردن مجانی مسافران، توضیح دادند که
برای حقوق خود مجبور هستند که دست به اعتصاب بزنند. زیرا حکومت به خواسته آنان توجه
نمی کند. حقوقشان کفاف زندگی را نمیکند و خواهان برپایی تشکلات صنفی خود هستند.
حکومتی که در مقابله با آنان درمانده شده بود. به کارگران شرکت واحد حمله کرد. عده
بسیاری را دستگیر و روانه زندان کرد. هیأت موسس سندیکای کارگران شرکت واحد را
دزدیدند و به مکانهای نامعلومی منتقل کردند. آنها را ماهها تحت فشار قرار دادند،
اما این کارگران بودند که توانستند صدای خود را به گوش جهانیان برسانند و پرده از
چهره دغلبازان خانه کارگر و شورای اسلامی کار کنار بزنند و آنها و حکومتشان را در
پیش چشم دیگران رسوا کنند.
در سنندج، اصفهان، رشت، خرم آباد، ساوه، کاشان، قزوین، شیراز، بهشهر، تهران و
تقریبن همه شهرها کارگران دست به اعتراض و اعتصاب زدند. اما در بندر دیلم نیروهای
سرکوبگر به سوی کارگران شلیک کردند، از کارگران یک نفر بنام "حقیقت" کشته و چندین
نفر زخمی شدند. در بابلسر نیز کارگرانی که همراه با خانوادهایشان به اعتراض برخاسته
بودند، مورد چنان حمله وحشیانه ای قرار گرفتند که تا کنون بی سابقه بود. کودکانی که
همراه والدینشان برای لقمه ای نان به خیابان آمده بودند، ضربات باطوم و چماق را بر
بدن نازکشان دریافت کردند و دانستند که با چنین حکومتی از در مسالمت نمی شود صحبت
کرد. دزدان و غارتگران حاکم پاسخ کودکان کارگران را با چنان خشونتی دادند که خود را
مستوجب شدیترین عقوبت ها خواندند. در کردستان نیز به همین روش با کارگران متحصن
برخورد کردند و آنها را پس از کتک زدن دستگیر و به زندان منتقل کردند.
کارگران قزوینی به این هم بسنده نکردند و راهی تهران شدند تا بلکه صدایشان به جایی
برسد. آنان سه روز در مقابل دفتر احمدی نژاد متحصن شدند و نشستند، تا دانسته شود که
حکومتیان و کارفرمایان در مقابل همان دستمزد اندک عقب افتاده که پرداخت نمی شود،
همگی با هم همدستند.
همدستی حکومتی ها با سرمایه دارانی که دستمزد کارگران را نیز نمی پردازند تا جایی
بی پرده شد که حکومت تصمیم گرفت برای حمایت از کارخانه داران همان قانون کار حداقلی
سابق را به نفع کارفرمایان اصلاح کند. اینبار اما بطور یکپارچه صدای اعتراض بلند شد.
کارگران از چهارگوشه کشور تعدای را بعنوان نماینده انتخاب و به جلو مجلس فرستادند
که از اینکار جلوگیری کنند. اما حکومتی که تفنگ و سرنیزه، علیرضا محجوب و حسین
صادقی، وزارت اطلاعات و علی ربیعی، سپاه پاسداران و بسیج دارد، گوش شنوایی برای
کارگران ندارد.
علیرضا محجوب و بقیه دارو و دسته خانه کارگر و شورای اسلامی کار سعی کردند تا تلافی
بی آبرویی خود در روز جهانی کارگر در استادیوم آزادی را از کارگران بگیرند. آنهایی
که برای رفسنجانی در آنروز جا باز کرده بودند چنان در مقابل موج اعتراض کارگران بور
شدند که هرگز آنروز را فراموش نخواهند کرد. تظاهرات اول ماه مه که به استادیوم
آزادی کشانده شدن بود تا تریبون رفسنجانی شود، توسط کارگران مبارز به روز حق طلبی
کارگران تبدیل شد. و کارگران آن قدر شعار دادند "تشكل، اعتصاب حق مسلم ماست" و "نظام
بردهدارى ملغى بايد گردد" که خانه کارگریها را از رو بردند و بساط شامورتی بازی
آنها را برهم زدند. حال همین دارودسته در مجلس تصمیم به اصلاح قانون کار گرفته اند
تا همان حداقلهایی هم که در آن وجود دارد را به نفع کارفرمایان هرس کنند.
در سال گذشته دانشجویان نیز خوش درخشیدند. رژیم که بساط حکومت پادگانی را سعی داشت
از دانشگاه شروع کند، در همان گامهای اول با سد محکم دانشجویان برخورد کرد. با جمع
شدن دست و پای دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه همراه با ورشکستگی دوم خردادی ها،
دانشجویان با برپا کردن تشکلات خویش در مقابل عمله های استبداد دست به مقاومت زدند.
آنها نه تنها دانشگاه را به سنگر مقاومت تبدیل کردند بلکه با حمایت از دیگر اقشار
معترض، سعی کردند تا از چهار چوب دانشگاهها بیرون آیند و به وظیفه خویش بهتر عمل
کنند. حضور آنان در اعتصابات و اعتراضات کارگران شرکت واحد و اقدامهای عملی آنها از
خواسته های جنبش زنان نشان داد که دانشجویان از تجربه سالهای گذشته به خوبی استفاده
می کنند و به وظایف خویش آشنایی دارند. هرچند در بعضی مواقع اختلاف سلیقه انرژی
آنان را مصرف کرد و بهره لازم را از اتحادهای مقطعی نگرفتند. اما همبستگی آنان در
مقاومت در برابر دولت پادگانی و رسوا کردن احمدی نژاد در سخنرانی روز دانشجو از
نقاط بسیار بارز جنبش آنان بود.
زنان در تمام طول سال یکسره بر طبل برابری طلبی کوبیدند و حکومت تبعیضگر را به چالش طلبیدند. در میدان هفت تیر هرچند تجمع آنان مورد یورش اوباش حکومتی قرار گرفت و بسیاری مضروب و تعدادی دستگیر شدند. اما این حرکت شجاعانه کار خود را کرد و صدای زنان معترض را در جهان طنین انداز کرد. کمپین یک میلیون امضا با همه بگیر و ببندها ادامه یافت و توانست به محملی برای بحث و گفتگو پیرامون چگونگی عمل در برابر تبعیضگران تبدیل شود. هرچند در روزهای پایانی سال حکومت نتوانست بیش از این کمپین را تحمل کند و زنانی که در برابر بیدادگاه انقلاب در اعتراض به محاکمه ناعادلانه چند فعال زن، تجمع کرده بودند، یورش برد و پس از ضرب و شتم آنان بسیاری را دستگیر و به زندان منتقل کرد. شجاعت زنان و مردانی که می دانستند اگر دست به تجمع بزنند دستگیر خواهند شد، قابل تحسین است. زیرا آنان با این کار ترس و وحشتی که حکومت از زندان در مردم بوجود آورده است را به چیزی نگرفتند و به این وسیله پیام خود را رساندند که در مبارزه برای دست یافتن به حقوق حقه خویش نباید از این طرفندها ترسی به دل راه داد. زیرا این حداقلی است که در مقابله با حکومت می شود و باید پرداخت کرد.
در چهار گوشه کشور در استانهایی که اقلیتهای قومی ساکن هستند نیز سال گذشته صدای حق طلبی بلند بود. در خوزستان، شهر اهواز چند بار توسط جوانان به میدان درگیری تبدیل شد. در آخرین حرکت آنان جوانان عرب به دلیل تبعیض حکومت به میدان آمدند و شبهای بسیاری تن شهر را تا صبح گرم نگه داشتند. از دو طرف به سوی یکدیگر هجوم بردند. جوانان با سنگ و چوب و نیروهای حکومتی با تیر و تفنگ و گاز اشک آور. خشونت بکار رفته در خیابانهای حاشیه نشین شهر اهواز تا مدتها زبانزد همه بود. اما انفجار چند بمب صوتی که جای شک و شبهه در کارگذاری آن وجود دارد. باعث شد تا حکومت بتواند چند جوان عرب خوزستانی را اعدام کند. به همین دلیل عده ای این بمب گذاری را از جمله اعمالی می دانند که بعید نیست برای سرکوب هار و قتل و زهر چشم گرفتن، کسانی آن را ترکانده باشند.
در آذربایجان در اعتراض به کاریکاتوری که در روزنامه حکومتی ایران منتشر شد، مردم دست به اعتراض زدند و چندین روز شهرهای آذربایجان صحنه نا آرامی بود. صبر و تجمل مردم در برابر زور گویی و تبعیض حکومت چنان لبریز شده است که هر بهانه دیگری می توانست همچون کبریتی به انبار باروت کشیده شود و مردم عاصی را به خیابانها بکشاند.
در کردستان نیز اوضاع بهتر از آذربایجان نبود و شهرهای مختلف در نوبتهای متوالی شاهد تظاهرات اعتراضی مردم به حکومت بود. کار تبعیض حکومت تا آنجا بالا رفته است که در سرمای زمستان شیر گاز را به روی مردم کردستان بست و آنها را بی سوخت رها کرد. به جز این بنزین را نیز در آنجا سهمیه بندی کردند و هر آنچه می توانستند برای تحقیر و سرکوب مردم کردستان انجام دادند. مردم نیز بیکار ننشستند و با برگزاری تظاهراتهای مختلف صدای اعتراض خود را بلند کردند و در بعضی از شهرها عده ای از آنها توسط اوباش سرکوبگر حکومت دستگیر و تعدادی بخاک افتادند.
در سیستان و بلوچستان عبدالمالک ریگی جوانی بلوچ به همراه تعدادی از هم سن و سالهای خود سر به شورش برداشت و با حمله به نیروهای سرکوبگر و قتل تعدادی از آنها صدای اعتراض در گلو خفه شده مردم سیستان و بلوچستان را بلند کرد. هرچند شیوه برخورد ریگی با نیروهای حکومتی و قتل آنان مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت. اما توجه به تبعیضی که حکومت در مورد بلوچ ها روا می دارد به روزنامه ها و رادیو تلویزیونها کشیده شد. بلوچ ها که سنی مذهب هستند، هم به دلیل مذهبشان و هم به دلایل دیگر مورد تبعیض قرار دارند. بیکاری و عدم دسترسی مردم به بهداشت و آموزش مناسب، وضعیت نا بسامان اقتصادی و گرانی سرسام آور از مواردی بود که مورد بحث و بررسی قرار گرفت و تقریبن در همه آنان مردم سیستان و بلوچستان ذی حق شناخته شدند و حکومت به علت رفتارش مورد نکوهش قرار گرفت.
در روزهای پایانی سال کاسه صبر معلمان لبریز شد و آنان که تا کنون چندین نوبت اعتصاب کرده و خواستار اصلاح نظام هماهنگ پرداخت در دستمزدها و توجه به کمی دستمزدشان بودند به خیابان آمدند. به دلیل لایحه نظام هماهنگ پرداخت که به مجلس آخوندها فرستاده شده بود. معلمان در مقابل مجلس تجمع اعتراضی بر قرار کردند و شعار دادند که "مشکل ما حل نشه - مدرسه تعطیل میشه". اما حکومت که گوش شنوایی برای این گونه اعتراضات ندارد و تنها راه سرکوب و بگیر و ببند را بلد است. با یورش به معلمان تعدادی از آنها و سازمان دهندگانشان را دستگیر کردند و مابقی را آن چنان در مقابل چشم مردم کتک زدند تا ثابت کنند که حکومت هار و مستبد تنها یک نام نیست، بلکه وحوشی هستند که با امربری از ولی فقیه حکومت قادرند تن و بدن معلمان جامعه را چنان در زیر ضربات باطوم و مشت و لگد مجروح کنند که چندین روز در خانه بستری بماند و نتواند به اعتراض خود ادامه دهد.
اما با همه این ضرب و شتمها و سرکوبها جامعه با مشکل بزرگتری روبروست که نگران و نا آرام چشم به اخبار منتشره دوخته است تا بداند سرنوشت کشور که توسط ولی فقیه و پادوهای او به بحران اتمی گره خورده است چه می شود.
موضوع پروژه هسته ای که رژیم سعی کرده بود تا سالها آنرا پنهان نگه دارد از پرده برون افتاد و جامعه بین الملل متوجه شد که رژیم جمهوری اسلامی با ترفندهای مختلف سعی دارد تا به بمب هسته ای دست یابد. موضوع بحران هسته ای پس از مدتها بحث و کشمکش به دلیل خُلف وعده حکومت و زیر پا گذاشتن قول و قرار ها به شورای امنیت سازمان ملل متحد فرستاده شد. رژیم که همه سعی خود را کرد تا با انداختن شکاف در بین اعضا شورای امنیت مانع اجماع جهانی علیه خود شود، موفق به اینکار نشد و شورای امنیت با صدور قطعنامه 1737 رژیم را مورد تحریم قرار داد. اما همین قطعنامه به او سه ماه فرصت داد تا در صورت تمکین از تصمیم های آژانس بین المللی انرژی اتمی و قطعنامه شورای امنیت مانع از صدور قطعنامه دیگری شود. اما ولی فقیه رژیم و احمدی نژاد رئیس جمهور منتخب او و شورای نگهبان پای خود را در یک کفش کردند و با دادن شعار "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" مصوبات شورای امنیت را نادیده گرفتند. احمدی نژاد در توضیح موضع رژیم در برابر خواسته جامعه جهانی که خواهان تعلیق غنی سازی اورانیوم است با کاغذ پاره خواندن قطعنامه گفت که ترمز و دنده عقب قطار هسته ای را کنده و بدور انداخته است. این حرف به معنای این است که او و رژیمش تصمیم به تمکین از شورای امنیت و آژانس بین المللی انرژی اتمی ندارد. خامنه ای نیز در پیام نوروزی خود نه تنها همه این حرفها را تایید کرد بلکه زبان به تهدید جامعه بین الملل گشود و گفت که او و رژیمش حاضر است تا با همه توان به دشمنان و معترضان ضربه بزند. با این شعارها و عمل ها رژیم ثابت می کند که حاضر به یک دیپلماسی معقول نیست و تصمیم دارد که کار را به جاهای باریکی بکشاند. اگر شورای امنیت تشخیص دهد که برنامه اتمی رژیم می تواند صلح و امنیت بین الملل را به خطر اندازد این می تواند دلیلی باشد برای یک حمله نظامی به ایران و برباد رفتن بسیاری از زیر ساختهای اقتصادی مملکت.
رژیم جمهوری اسلامی که سودای یک خلافت اسلامی را در سر می پروراند در سال گذشته با دخالت بیشتر در امور عراق و وارد کردن دارودسته خود در دولت دست نشانده آن سعی کرد تا دست آموزهای به حکومت رسانده خود را بیشتر حمایت کند و با تحکیم موقعیت آنها بخشی از هژمونی خویش را بر منطقه اعمال نماید. مشابه همین دخالت در لبنان نیز باعث شد تا جنگی ناخواسته به مردم لبنان تحمیل شود و حزب الله لبنان که دست ساز و تحت کنترل رژیم جمهوری اسلامی است ابتکار عمل را در آنجا بدست گیرد. هرچند این جنگ نا خواسته باعث خرابی و ویرانی بخشی از لبنان شد اما حزب الله لبنان نتوانست به خواسته های خود برسد و اکنون لبنان در یک حالت نا متعادل صبر و انتظار به سر می برد.
در فلسطین رژیم با حمایت مالی و سیاسی از دولت حماس سعی کرد تا آتش زد و خورد را در آنجا نیز برافروخته نگه دارد و مانع توافقاتی بین دولت خودمختار فلسطینیها با اسرائیل شود. این نا آرامی و بحران مولد موقعیتی است که در آن نیروهای تند رو مذهبی با شناسنامه ای همچون حزب الله امکان رشد پیدا می کنند و همه سعی رژیم در ادامه آن برای قدرتیابی چنین نیروهایی است.
در عرصه داخلی و بین المللی در سال گذشته رژیم با بحرانهای بسیار سنگینی روبرو بوده است. نا آرامیهای داخلی از عمده دلایلی است که او سعی می کند تا هرچه بیشتر با بزرگنمایی بحرانهای خارجی و موضوع امنیت ملی به سرکوب مردم و جنبش حق طلبانه آنان بپردازد. اما رشد نیروهای اجتماعی و بدست آوردن دانش وسیعی که با بهره گیری از ارتباط گستره ای که اینترنت و ماهواره و .... در دسترس قرار می دهد. آنها را برای موفقیت در مباراتشان ثابت قدم تر می کند. جنبش اجتماعی مردم ایران یعنی جنبش کارگری عدالت خواه، جنبش زنان برابری طلب، جنبش دانشجویان و اقوام و ملیتهای ایرانی همه و همه برای رسیدن به آزادی و عدالت، پر نیرو و با عزمی راسخ خود را آن گونه می نماید که به این سطح از آگاهی رسیده است که در برابر استبداد سر خم نکند و برای رسیدن به خواسته های خود همه راههای مبارزه را در دستور داشته باشد. اگر ضرورت ایجاب کند مسلم است که تشخیص درست را خواهد داد و کار را آنگونه خواهد کرد که اقتضا زمانه اش است.