سرمقاله
تدارُک چینی برای آخرالزمان
منصور امان
در حالی که مُهلت دو ماهه شورای امنیت سازمان ملل (در هنگام نگارش این مطلب) آخرین روزهای خود را شُماره می کُند، بر تحرُکات رژیم جمهوری اسلامی در پهنه سیاست خارجی و داخلی نیز افزوده می شود. اگر چه در عرصه دیپلُماسی، این جُنب و جوش بیشتر به صورت پنهانی و در قالب نشستها و مُذاکرات محرمانه جریان دارد، در قلمرو داخلی تحولاتی که بر این مبنا شکل گرفته و به گردش می اُفتد، چه به دلیل آثار عمیقی که بر جای می نهد و چه از آن رو که خود در نقش آستان و گُذرگاه رویدادهای دیگر عمل می کُند، در سطح صورت پذیرُفته و برای همگان مُشاهده پذیر و قابل ثبت است.
توجُه به آرایش و کُنش و واکُنشهای داخلی "نظام" به ویژه از آن رو که به گونه نیرومندی از بُحرانهای موجود تاثیر می گیرد و در سایه آن شکل می یابد، می تواند به درک بهتر رویکرد رژیم مُلاها در برابر چالشهای مُهمی که با آنها روبرو است، یاری رساند.
در حقیقت می توان در این رابطه از یک تناسُب واژگون میان اقدامات و فعالیتهای مخفی و محرمانه در صحنه بین المللی و افزایش شتابان تحرُکات سیاسی در دستگاه حُکومتی با همه مُتعلقات جناحی و باندی آن سُخن راند. بدین سبب، تمرکُز گرد دُوُمین وجه مُعادله مزبور، تا حُدود زیادی می تواند مُشخصات و چگونگی دیپلُماسی مخفی و مُهمتر از همه، جهتی که به سوی آن به حرکت درآمده را بازگو کُند.
چند علامت پُرسش
تنها نگاه گُذرایی به نُقاط پُرسشی که دیپلُماسی جمهوری اسلامی در جریان حرکت خود در ماه گُذشته (اُردیبهشت) به جا گُذاشته است، برای اشاره به اهمیت پرداخت بیشتر به صورت حسابهای جمع زده شُده ی آن در داخل کافی به نظر می رسد.
دیدار لاریجانی – سولانا در تُرکیه، یکی از آشکارترین این نمونه ها به شُمار می آید. اگر چه مُذاکره کُننده هسته مُلاها اصرار می ورزید که برای "شنیدن ایده های جدید" طرف خارجی خود به این دیدار می شتابد اما روشن است که این در بهترین حالت فقط نیمی از حقیقت می تواند باشد. بی گُمان آقای لاریجانی نیز فراتر از ایده های "دنده عقب" و "تُرمُز"، نُکاتی را برای ارایه کردن داشته است که در اصل، علت و ضرورت مُلاقات در آنکارا را توضیح می دهد. این همان بخشی از ماجرا است که دبیر شورای عالی امنیت مُلاها پیرامون آن با سرسختی سکوت اختیار می کُند زیرا بهایی که رژیم او در هر بده و بستان فاسد یا ادامه ماجراجویی هلاکت بار ناچار به پرداخت آن است، به هیچ عُنوان با موجودی آن چه در جامعه و چه بین باندهای تشکیل دهنده دستگاه قُدرت همخوانی ندارد.
همین مصلحت اندیشی را در مورد اعلام آمادگی برای مُذاکره با آمریکا در مورد عراق نیز می توان مُشاهده کرد. رهبران جمهوری اسلامی نه تنها در توضیح علت عقب نشینی خود از پیش شرطهای "مُذاکره همه جانبه" و "نشان دادن حُسن نیت" ناتوان مانده اند بلکه، پیرامون آن چه که با خود بر سر میز مُذاکره خواهند بُرد نیز به لُکنت زبان دُچار شُده اند.
از سوی دیگر، به مُوازات اقداماتی که از سوی محافل رسمی و دولتی صورت می گیرد، بازیگران دوجانبه، لابیها و دلالهای غیر رسمی نیز که از پستوهای گوناگون قُدرت در جمهوری اسلامی بیرون می آیند، در این یا آن گوشه دُنیا در حال حرکت هستند. رییس جمهور پیشین رژیم مُلاها، حُجت الاسلام خاتمی، از داووس تا واتیکان مشغول سرک کشیدن و سر و گوش آب دادن است و همزمان، آقایان روحانی و مُحمد جواد لاریجانی نیز با طرفهای خارجی امکانات مُعامله زیر میزی را چُرتکه می اندازند.
سطح زیرین تحرُکات خارجی
شاید هیچ نشانه روشن تری از دستگیری آقای موسویان، یک مُذاکره کُننده ارشد در تیم پیشین هسته ای رژیم و از اعضای باند حُجت الاسلام رفسنجانی، نتواند متنی که در حاشیه آن دیپلُماسی کنونی جمهوری اسلامی نگارش می شود را برجسته کُند. بازداشت وی به اتهام جاسوسی و سپس رهاسازی اش پس از مُدت کوتاهی، کشاکش بین دو قُطب نیرومند در ساختار قُدرت جمهوری اسلامی بر سر چگونگی واکُنش به فشارهایی که "نظام" با آن روبرو است را به لبه ی سن آورد. یورش باند نظامی – امنیتی به نُقطه فوقانی در هرم رهبری باند آقای رفسنجانی، تنها نشانگر حساسیت شکننده شرایط کُنونی و در نتیجه واکُنش فوق العاده در مُقابل آن نیست بلکه، همچنین این امر یک دلیل دیگر خود را در افزایش تحرُک رُقبای باند ولی فقیه می یابد؛ فاکتوری که علت آن را تنها می توان با تضعیف موقعیت ذوب شُدگان آیت الله خامنه ای در نتیجه ی اصطحکاک فزاینده و دایمی داخلی و خارجی توضیح داد.
نزدیک به دو سال پس از آنکه حُجت الاسلام رفسنجانی با ضربه چکمه گُماشتگان ولی فقیه به گونه تحقیرآمیزی از مدار قُدرت به بیرون پرتاب شُد، اینک "نفر دُوُم نظام" یک بار دیگر بساط خویش زیر "خیمه نظام" را تجدید سازمان داده است. او برای بازپس گیری مکان خود ناچار نبود به تلاش طاقت فرسایی دست بزند، این خدمت را باند آقای خامنه ای با مانور دادن خود به بُن بست پرونده هسته ای و راندن ماشین دودی بی تُرمُز "نظام" به سمت دیوار شورای امنیت، برای او به جا آورد.
اما این تنها تاثیر دردناک اُفول تدریجی باند نو به دولت رسیده نمی توانست باقی بماند زیرا این وضعیت بسیار زودتر از آن که در خارج از صُفوف آن ثبت شُده و مورد بهره برداری قرار گیرد، در میان اعضا و وابستگان آن به صورت ریزش و تلاشی بازتاب یافت. جدال اخیر بر سر شهرداری تهران و کوشش نامُوفق برای کشیدن صندلی از زیر پاسدار قالیباف، در همین کادر جریان یافت؛ اقدامی که در انتها با انشعاب رسمی شُماری از اعضای باند ولایت در مجلس زیر نام "اُصول گرایان مُستقل"، شکاف پدید آمده در ساختاری که برای یکپارچه سازی دستگاه قُدرت سازمان داده شُده بود را به گونه برگشت ناپذیری به تمام لایه ها و سطحهای آن گُسترش داد.
بُحران در مُدیریت بُحران
به همان میزان که دایره ی مانور قُدرت رسمی در اثر فشارهای داخلی و خارجی محدود شود، به همان میزان که در نتیجه این وضعیت، تاکتیکهای دیگر برای تحقُق استراتژی "حفظ نظام" فضای بیشتری برای طرح و نمود بیابد، گرایش باند حاکم به سمت ساز و کارهای امنیتی – پُلیسی به منظور ترمیم اقتدار خود شدت می یابد. این سیاست تا آنجا که به سرکوب اجتماعی و کُنترُل قهری اعتراضهای طبقه کارورز و اقشار پیشرو دانشجویی، زنان و روشنفکران مربوط می شود، مورد توافُق جُملگی باندهای حُکومتی قرار دارد. چه، شکل گیری یک گُزینه ی مُستقل از درون این صف بندی و تماتیزه شُدن راه حلهایی برای چیرگی بر بُحرانهای سیاسی – اقتصادی و خارجی که الزاما به حفظ منافع دستگاه قُدرت مشروط نمی شود، با خواست و اهداف هیچیک از آنها همخوانی ندارد. با این وجود، همان گونه که پیداست تیغ سرکوب تنها با یک لبه از نیام بیرون کشیده نمی شود. دستگیری آقای موسویان تنها پیش درآمد آهنگی است که هم در عروسی و هم در عزای "نظام" نواخته خواهد شُد. بی گُمان نُکته یاد شُده از چشم هماوردان باند ولایت پنهان نمانده است. از این رو، می توان گُفت که راهکار عُمده باندهای حُکومتی برای تنظیم رابطه با یکدیگر را تلاش در جهت پیشدستی بر رقیب در تمامی حوزه های جدال تشکیل خواهد داد.
پیام بسیج حُکومت علیه جامعه
آن چه که هم اکنون در سطح خیابانهای شهرهای بُزُرگ کشور و مراکز مُهم دانشجویی جریان دارد را با تعریف دیگری جُز یورش همه جانبه حُکومت علیه جامعه برای مهار و در چنگ گرفتن آن نمی توان توصیف کرد. در همان حال که در نتیجه فقدان احزاب و تشکُلهای سیاسی به مثابه آماج اصلی، سرکوب نیز ابعاد اجتماعی می یابد، دلایلی که این هجوم بر آنها اُستوار گردیده نیز با غلظت بیشتری از ویژگیهای مذهبی – ارتجاعی آکنده می شود. این امر از یک سو تراشیدن پوششی غیر سیاسی برای سرکوب را در دسترس می گُذارد و از سوی دیگر، در خدمت بسیج نیروهای خود و تحریک و جذب عقب مانده ترین اقشار اجتماعی قرار دارد. آزار زنان با توجیه ناسازگاری پوشش آنها با دستورات و مُقررات اسلامی یا هُجوم به دانشگاه به بهانه توهین به رهبران مذهبی، رنگهای پرچمی که زیر آن ماشین قهر حُکومت به حرکت درآمده است را به روشنی مُتمایز می کُند. بازگشت رژیم ولایت فقیه به ترفندها و ابزارهایی که در یکی از بی ثُبات ترین دوره های حیات خود بین سالهای 58 تا 60 بدانها مُتوسل شُده بود، در همان حال که به زبانی گویا از بیمناکی "نظام" نسبت به سرنوشت خود حکایت می کُند، همزمان بر ژرفا و گُستره نیروی اعتراضی در جامعه نیز ناخواسته صحه می گُذارد.
محورهای نگرانی رژیم مُلاها که آن را هر روز بیشتر از پیش به مصاف این نیرو بر می انگیزد، نخُست در تهدید بالفعل آن است که با افزایش اعتراضهای هدفمند و جهت دار طبقه کارورز و اقشار پیشرو اجتماعی و تقویت تلاش آنها برای سازمانیابی و طرح مُتشکل خواستهای خود نمایان شُده است. در مرتبه ی بعد، تهدید بالقوه همین نیروها در شرایطی است که "نظام" به نوار پایان خط بُحران بین المللی خود سینه ساییده باشد. ورود به هر دو حالت تشدید بُحران یا نفس بُریدگی و عقب نشینی، رژیم مُلاها را در موقعیتی به کُلی دگرگون شُده قرار خواهد داد که ویژگی مُشترک آن جنگ یا سیاست ورزی از مُوضع ضعف خواهد بود. آن چه که رژیم مُلاها در این شرایط کمتر از همه بدان نیاز دارد، به مُبارزه طلبیده شُدن از سوی آن دسته از نیروهای اجتماعی است که نه فقط با خواسته های بی پاسُخ مانده بلکه، همچنین با مُطالبات جدید نشات گرفته از توازن موجود به میدان خواهند آمد.
از این رو می توان گُفت، یک گرایش بسیج کنونی رژیم علیه مردُم، مُتوجه شرایط در راه است و نبردی که در یک سوی آن، پیشرو ترین طبقات و اقشار (از حیث آگاهی نسبت به منافع و خواسته های خود) و در سوی دیگر، ارتجاعی ترین تمایُلات و باندهای سیاه اقتصادی و سیاسی در برابر یکدیگر قرار خواهند گرفت.
برآمد
آخر الزمانی که آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر مسند ریاست جمهوری، این روزها به نمایندگی از سوی هم ریشان خود با شدت و حرارت بیشتری نشانه های در رسیدن آن را احساس می کُند، به واقع نیز در اُفُق یک دوره ی تعیین کُننده از حیات سیاسی جمهوری اسلامی سو سو می زند. مسیر مومنان مکتبی "نظام" برای رسیدن به "آخر دُنیا" با خُرما و شلاق سنگفرش شُده است. دایره ی انتخاب بهشتیان و دوزخیان آتی چندان بُزُرگ نیست چرا که توسل پنهانی یا آشکار به هریک از این دو مائده را کیفری دُشوار به انتظار نشسته است.