سرمقاله

ناتوانی ساختاری جمهوری اسلامی برای جوش دادن مُعامله

 

منصور امان

با هر روز گُذشت از عُمر سیاست مُذاکره پنهانی با آمریکا، دستگاه عصبی باند ولایت به عُنوان طراح و مُجری آن، به گونه فزاینده تری حساس و تحریک می شود. باند مزبور از یک سو نگران از دست دادن مهار ابتکار ریسک آمیز خود و سوار شُدن رقیبان داخلی بر موج آن است و از سوی دیگر، با نگاه به بدنه ی خود که ناهمگونی بین گُفتار و کردار سران خویش را درک نمی کُند، دلایل خوبی برای دُچار شُدن به تشویش مُزمن می یابد. در همان حال که دستگاه قُدرت فاقد یک مرکز هژمونیک مُطلق است، سیاست پردازی برخلاف جهتگیریهای استراتژیک، بیشتر به راه رفتن روی لبه تیغ شبیه می شود. آیت الله خامنه ای و شُرکای او، با هر گامی که به جلو برمی دارند، سایه روشنهای خلاء استراتژیک زیر پای خویش را بهتر مُشاهده می کُنند.

آمریکا- اسرائیل ستیزی، ابزار ثُبات حکومت

از همان هنگام که به پا کُننده "نظام"، آیت الله خُمینی، توانست با به راه انداختن بُحران گروگانگیری، گریبان

خود را از دست مُتحدان مُکلای اش و دولت مُوقت آنها رها سازد تا برخلاف وعده های مارک نوفل لوشاتو، بوروکراسی دولتی و نهادهای رسمی قُدرت را به زیر ناخُن بکشد، هُویت سیاسی – ایدیولوژیک جمهوری اسلامی را نیز با دو فاکتور مُتمایز کُننده تعریف کرد. نخُست، نشانه گُذاری بُحران به مثابه عُنصُر بقا در حیات گُلخانه ای یک حکومت دینی در قرن بیستُم که مُشابه خود را تنها می توانست در قرون وُسطی جُستُجو کُند. سپس، آمریکا ستیزی در نقش نیروی مُحرک و مادی کُننده آن!

گرد و خاک و تنش دایمی حاصل از این استراتژی به آقای خُمینی اجازه می داد در پهنه داخلی با توجیه باورپذیر الزامهای مُدیریت بُحران، قُدرت را به گونه مُتمرکزتری در اختیار بگیرد و همزمان، گرایشهای گوناگون گرد آن را داوطلبانه یا به اجبار، پُشت سر خود مُتحد کُند. سیاستی که به طور گُشاده دستانه، مضمونها و تکلیفهای مذهبی را برای تهییج، توجیه و سر آخر استخدام مُخاطبان خویش به خدمت می گرفت و هدفهایش را در بسته بندی ایدیولوژیک قالب می زد.

شُعار "صدور انقلاب" جمهوری اسلامی، در حقیقت جُز تلاش برای گشودن منفذهای تنفُسی بیشتر از طریق سازمان دادن کانونهای مُتعدد بُحران با همین متُد نبود. خُرده بورژوازی شهری و روستایی و حاشیه نشینهای اقتصادی و سیاسی در لُبنان، عراق، فلسطین و افغانستان، هدفهای مُناسبی برای نشاندن لفاظیهای پوپولیستی – تقدیرگرایانه حکومت تازه تاسیس و تحت فشار جمهوری اسلامی بودند و از این طریق حلقه مُحاصره گرد واتیکان خُصوصی آقای خُمینی و همدستانش را چند گام فراختر می کردند. مشروعیتی که جامعه از رژیم ولایت فقیه دریغ کرده بود را رهبران آن در آمریکا – اسراییل ستیزی مُشابه سازی می کردند و ضرورت ادامه فرمانروایی خود بر کشور را که نه با رفاه نسبی اقتصادی، نه با میزانی از دموکراسی سیاسی و نه حتی با مدارا با نوع زندگی شخصی مردُم لمس پذیر بود را در لزوم و وظیفه ی جدال و ایستادگی در برابر "دُشمنان" داخلی و خارجی توضیح می دادند.

عربستان و آمریکا، مرجعهای تقلید آقای خُمینی

اگر چه آیت الله خُمینی مُبتکر ترویج بُنیادگرایی و به صف کردن دستجات مُتعصب مذهبی به منظور دستیابی به اهداف سیاسی نیست اما وی نشان داد همچون ابداع کُننده این تاکتیک، عربستان سعودی، می تواند امتیازهای قُدرت دولتی و دُلارهای نفتی را در این راه به گونه اثربخشی به خدمت بگیرد. مُتحد نزدیک ایالات مُتحده در منطقه، این تجربه را به ویژه در افغانستان و با سازماندهی مُسلمانان فناتیک برای جنگ با کُفار اشغالگر، به طور مُوفقی عرضه کرده بود؛ راهکاری که آمریکا نه تنها بر آن مُهر تایید می نهاد بلکه، فعالانه به پُشتیبانی تدارُکاتی و لُجستیکی از آن برخاسته بود.

علاقه ای که آمریکا برای شاهزاده عربستانی، آقای بن لادن و انواع مُشابه وی نزد خود کشف کرده بود، به هیچ عنوان عشقی تصادُفی نمی توانست شمُرده شود. چه، بسا پیشتر از آن که دستگاههای امنیتی عربستان سعودی، نُخبگان این کشور را به دوستان پاکستانی خود مُعرفی کُنند، ایالات مُتحده "کمربند سبز" خود را که از الیاف ارتجاع اسلامی و راست افراطی ریسیده بود، برای پهن کردن گرد اتحاد شوروی از کیسه بیرون آورده بود. در این مُدل از پیشبُرد جنگ سرد، آنها که اینک در برابر دوربین فیلمبرداری گلوی گروگانهای خود را با چاقو شکاف می دهند، "قهرمانان آزادی" مُعرفی می شُدند و بر بالین پر قوی سیا و پنتاگون یله می دادند.

پیش شرطهای نوشیدن "جام زهر"

ناگُفته پیداست که با وجود تمرکُز همه جانبه جمهوری اسلامی بر سیاست ایجاد ثُبات از طریق تولید بُحران، رهیافت مزبور تنها تا آنجا که به نقض غرض مُنتهی نگردد می توانست موضوع عملی و در دستور کار باشد. برای رژیم آقای خُمینی این بدان مفهوم بود که هر گاه در نتیجه کارکرد وجه یا زوایایی از رهیافت مزبور، هدف اصلی یعنی، گُسترش اقتدار داخلی و دور نگه داشتن دُشمنان خارجی با تهدید روبرو شود، زمان نواختن شیپور عقب نشینی نیز فرا رسیده است. در مورد بُحران گروگانگیری، ماجرای ایران – کُنترا و جنگ هشت ساله با عراق، این روال به عُنوان یک قاعده به رسمیت شناخته شُده، جهتگیری روز سیاست در جمهوری اسلامی را تعیین می کرد. و این با وجود کُلیه باندها و گرایشهایی در دستگاه قُدرت بود که رقیب یکدیگر شناخته می شُدند و شناسه ترکیب سیاسی حکومت به شُمار می آیند. 

در چنین شرایطی، حداکثر تلاش "نظام" را حفظ تعادل خود و نگهداری حوزه های نفوذ در عین ناهمگونی عملی با پارامترهای ایجادکُننده آن تشکیل می داد. آن چه که به این امر به گونه تعیین کُننده ای یاری می رساند، نقش هژمونیک آیت الله خُمینی در ساختار قُدرت بود. موقعیتی که وی از آن برخوردار شُده بود، به عُنوان مثال اجازه می داد مُعامله پنهانی و زیر میزی برای تحویل گروگانهای آمریکایی صورت بگیرد بدون آن که پیامدهای "قرارداد ننگین الجزیره" "نظام" را در لحظه به بُحرانی شکننده دُچار سازد. یا هنگامی که وی برای ایجاد مُوازنه داخلی پس از سرکشیدن "جام زهر" دستور کُشتار همگانی مُخالفان زندانی رژیم را صادر کرد، تنها این نقش "مُطلقه" بود که اجرای این تبهکاری با ابعادی بی پیشینه را مُمکن می ساخت.

تصفیه خونین درونی پس از افشای رسوایی مک فارلن و سپس حذف کلینیکی جانشین آقای خُمینی، همزمان با تصریح یک پایه بودن خیمه "نظام"، بر جایگاه کلیدی حفظ چهره ضد استکباری آن توسُط کشیدن پرده پوشاننده دیپلُماسی مخفی نیز نُقطه تاکید گُذاشت.

بزنگاه جدید جمهوری اسلامی

تلاش کُنونی جمهوری اسلامی برای جوش دادن مُعامله با آمریکا، بزنگاه جدیدی است که در آن یک بار دیگر سیاست تولید ثُبات آن، به آستان مرزهای خود رسیده است. بُحران عراق اگر چه در عمل استراتژی "نظم نوین" ایالات مُتحده را با چالشی جدی روبرو ساخته اما از سوی دیگر، تهدیدهایی که دستیابی رژیم مُلاها به جنگ افزار اتُمی به همراه دارد را نیز طرحی مُجسم و لمس پذیر بخشیده است. از این رو، مُتوقف ساختن ماشین صدور بُنیادگرایی به هر قیمت، هدفی است که رهبران آمریکا تقریبا در هر موقعیتی به صراحت آن را تکرار می کُنند و با ارسال ناوهای جنگی، دستور مُستقیم برای برخورد نظامی با جمهوری اسلامی در عراق و شکار ماموران و گُماشتگان آن و طرح "عملیات پنهان"، ابعاد عملی آن را مُتذکر می شوند.

مُوفقیت آمریکا در ایجاد همگرایی بین المللی علیه برنامه هسته ای مُلاها، اجبار جمهوری اسلامی به فیلتریزه کردن بُحران و کاستن از شاخ و برگ آن را توضیح می دهد. به همان میزان که آمریکا جبهه مزبور را به جلو هُل می دهد، بر آمادگی رژیم مُلاها برای تفاهُم پیرامون مُداخله گری خود در عراق هم افزوده می شود. جمهوری اسلامی در حالی که سال گُذشته قرار مُذاکره اعلام شُده خود با آمریکا را در آخرین دقایق بر هم زد، پس از صدور قطعنامه دُوُم شورای امنیت در محکومیت و مُجازات فعالیتهای اتُمی خود و قرار گرفتن در آستانه تصمیم جدید نهاد مزبور، نه تنها بدون هیچ پیش شرطی بر سر میز "تفهیم اتهام" نشست، بلکه و برخلاف تمایُل خود، حاضر به انعکاس علنی آن با عکس و تفصیلات نیز گردید.

چالشهای مُعامله

این فقط بدنه ی باند ولی فقیه نیست که با انتشار خبر مُذاکره با "شیطان بُزُرگ"، آن هم مُدت کوتاهی پس از تکذیب و نفی پُرحرارت رهبر جمهوری اسلامی، دُچار پُرسش می شود. صدای آهسته اعتراضی که نخُست از سوی حلقه های دورتر باند ولایت به گوش رسید و به صراحت بر تناقُض "رهبر" انگُشت می گُذاشت، اندکی بعد به طور بُلندتری از یک نهاد قُدرت، مجلس مُلاها، شنیده شُد. یک نماینده پُرنُفوذ "اصولگرایان"، آقای خامنه ای را به "مصلحت اندیشی" بیش از اندازه مُتهم کرد تا به دُنبال آن تلاش بی نتیجه ای برای ایجاد جنجال و از طریق آن ارعاب مُنتقدان خودی، صورت گیرد.

آقایان صدر، حکیم و شیخ نصرالله نیز به همین گونه، دلایل خوبی برای نگران شُدن و تردید در باره روابط اُستاد - شاگردی خود با "اُم القرا" دارند. به عُنوان ابزارهای بُحران، آنها می بایست به مکانیزمی که درگیرشان ساخته است، اعتماد داشته باشند. این امر در حالی که جمهوری اسلامی روی میز مُذاکره به طور آشکار با کارتهایی که تصویر آنان روی آن نقش بسته بازی می کُند، رسالت چندان آسانی نیست.

از سوی دیگر، تابو شکنی آقای خامنه ای هنگامی صورت می گیرد که رقیبان او "جام زهر" خوردن جناح اش را نه مساله "نظام" بلکه، امری در جهت منافع خود ارزیابی می کُنند. آنها به خوبی می توانند از ضعف باند نظامی – امنیتی برای تقویت جایگاه خویش استفاده کرده و به عُنوان بخش پراگماتیست تر رژیم، طرفهای خارجی را به مُعامله با خود تشویق کُنند.

برآمد

ناتوانی رهبر جمهوری اسلامی در خاموش کردن خودیها و همچنین سرکوب رقیبان مُنتقد، ضعف سیاست بُحران زایی بدون مرکز تصمیم گیری هژمونیک را به سطح آورده است. تلاش تمسخُرآمیز جناح وی برای تولید اقتدار داخلی با آویختن آفتابه به گردن "اوباش" یا دستگیری چند لابی باند "اصلاح طلب" در خارجه، تنها این کمبود را با خطوط دُرُشت تری بر سر در بیت او قلم می زند. باند نظامی – امنیتی تحت رهبری آقای خامنه ای، بدون آن که جایگُزینی برای پُر کردن خلاء استراتژی ایجاد بُحران داشته باشد در دهلیز مُعامله، به سمت عقب تلو تلو می خورد و بدتر از آن، دستهایی که در دالان دیده می شوند، تنها برای بر هم زدن بیشتر تعادُل آن است که دراز شُده اند.