جهان در آیینه مرور
لیلا جدیدی
در این شماره می خوانید:
- حذف نام فلسطین
- اس پی پی، گسترش نفتا
- میلیتاریسم، مخرج مشترک جی 8
حذف نام فلسطین
پس از آنکه جورج دبلیو بوش برای بار دوم به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد، مدعی
گشت که به برقراری صلح میان فلسطین و اسراییل اراده کرده است. او گفت، تمامی "سرمایه
سیاسی" خود را برای این منظور به کار خواهد برد.
به ظاهر این گونه برداشت می شود که با افتادن نوار غزه به دست حماس و انحلال دولت
ائتلافی فلسطین، "سرمایه سیاسی" آقای بوش به زباله دان ریخته شده است اما با یک
حساب سر انگشتی می توان دریافت که سود نهفته در این رویداد، هم به جیب اسراییل و
همه به خزانه دولت آمریکا سرازیر شده است.
محمود عباس، رهبر تشکیلات خودگردان فلسطین، پس از تهاجم نیروهای حماس در نوار غزه،
دولت ائتلافی را منحل و آقای هنیه، نخست وزیر را نیز برکنار کرد.
در واکنش به این اقدام، مقامات آمریکایی اعلام کردند که به کمک رسانی و حذف تحریم
در کناره غربی که تحت کنترل محمود عباس است اقدام خواهند کرد. خانم رایس از اقدام
عباس ابراز خشنودی کرد. در همین رابطه، یکی از مقامهای سرشناس آمریکایی گفت: "دیگر
دولتی به رهبری حماس وجود ندارد."
بدین صورت، دولت بوش با تقسیم فلسطین به دو بخش مدره ها (فتح) و تندروها (حماس)،
رابطه تازه ای را در سیاستهای خود مد نظر می دهد. این همان استراتژی ای است که بوش
روی آن "سرمایه سیاسی" خود را شرط بسته است.
در حالی که اسراییلیها در نوار غزه که اکنون تحت کنترل حماس است زندگی نمی کنند،
دیگر نیازی به شرکت یا مداخله گری حماس در مذاکرات صلح مربوط به کرانه غربی نخواهد
بود. از طرفی، محمود عباس که دیگر قدرتی در نوار غزه ندارد، با برکناری اسماعیل
هنیه خواستار تشکیل یک دولت موقت شد اما حماس با این امر مخالفت کرد و بنابراین،
بین نوار غزه و کرانه غربی انشعابی ایجاد شد که مقامات آمریکایی و اسراییلی نه تنها
از آن مغموم نشدند بلکه تلاشهای خود را ثمر بخش یافتند.
واشنگتن و اورشلیم گام به گام در افروختن آتش اختلاف بین بنیاد گرایان حماس که
اکثریت را در نوار غزه دارند و فتح که در غرب طرفدار دارد، پیش رفتند. در این میان
صدها فلسطینی جان خود را از دست دادند. بدین گونه، یک تقسیم بندی دستکم سیاسی ایجاد
گشت.
جالب توجه است که آلوارو دوسوتو، نماینده سابق سازمان ملل در خاورمیانه، چندی پیش
در یک گزارش محرمانه با تیتر "گزارش پایان ماموریت" که در روزنامه انگلیسی گاردین
به چاپ رسید تذکر می دهد که آمریکا از آغاز سال 2007 برای تقسیم این منطقه به دو
قسمت تلاش می کرد. او می گوید، با ادامه غیر واقعی حملات و انجام ناپذیر بودن
خواسته های اسراییل، مذاکرات صلح بیهوده شد.
رژیم اسراییل در جریان این درگیریها تنها از غیر قابل کنترل شدن اوضاع به شکوه
پرداخت. این در حالیست که نمی توانست خشنودی خود را کاملا مخفی کند.
در این رابطه یکی از مقامات اسراییل گفت: "پس از این، کناره غربی تحت حاکمیت دشمن
نخواهد بود."
از همین روست که کنترل نوار غزه به دست حماس و کناره غربی به دست فتح می تواند
فرصتی مناسب برای اسراییل باشد. به قولی، نوار غزه می شود "حماسستان " و کناره غربی
"سرزمین الفتح" خواهد بود.
جدایی بین نوار غزه و کناره غربی، در مرحله نخست به اسراییل فرصت می دهد که به
تحریم حماس در این منطقه ادامه دهد و در کناره غربی به یک شریک سیاسی دست پیدا کند.
در نتیجه، "سرزمین الفتح" در دست عباس به دست نشانده غرب تبدیل می شود و اسراییل می
تواند آنجا را تحت کنترل داشته باشد که این شامل معضل اورشلیم نیز می شود. روز سه
شنبه 19 ژوئن، آمریکا، اتحادیه اروپا و بسیاری دیگر از کشورها، تحریم کمکهای مستقیم
به محمود عباس را لغو کردند و بدین وسیله اولین گام سیاسی در دو شقه شدن فلسطین
برداشته شد. از هم اکنون رسانه ها از فلسطینیهای ساکن نواز غزه با نام "غزه نشینها"
یاد می کنند.
از سوی دیگر، آنچه "حماسستان" خوانده می شود و بیشتر از یک میلیون نفر جمعیت دارد
که در مساحت 360 کیلو متر مربع زندگی می کنند، از یک سمت در مجاورت با اسراییل در
تنگنا قرار می گیرد و از سمت دیگر به احتمال زیاد در محاصره نیروهای مصری و سازمان
ملل قرار خواهد گرفت. به عبارتی از هر دو سو محاصره می شود.
البته که این استراتژی صرف نظر از این که نمی توان نام آنرا صلح در این منطقه نام
نهاد، می تواند بسیار خطرناک هم باشد. لبنان و مصر همواره از پیروزی حماس در غزه
نگران بوده اند و احتمال رخنه کردن بیشتر بنیادگرایان مذهبی در امور خود را داشته
اند.
جمهوری اسلامی که خود آتش افروز این رویداد بود نیز از زبان سخنگوی وزارت امور
خارجه اش گفت: "موضع ایران در قبال درگیریهای فلسطین بیطرفانه نیست." سیدمحمدعلی
حسینی که این "توطئه" را اکنون بو برده است ادامه می دهد: "دستهای مرموزی در پی
تفرقهافكنی بین گروههای فلسطینی هستند." او بهترین راه حل و فصل مسایل را گفت و
گو توصیه می کند. این در حالیست که بنابر گزارشات متعدد، نیروهای سپاه پاسداران با
رفتن به نوار غزه، عملیات اخیر حماس علیه طرفداران محمود عباس را سازماندهی کرده
اند.
ایل سوله، یک روزنامه ایتالیایی به نقل از منابع مطلع نظامی نوشت، خطر جدی این است
که حماس بتواند به زودی در غزه به ساختارهای نظامی و موشکهای دوربردی که رژیم تهران
در اختیار حزب الله لبنان قرار داده، مجهز شود. در این صورت گروه مزبور می تواند
تمام سرزمین اسراییل را زیر آتش خود بگیرد. با این حال رویداد اخیر به هیچ وجه
مطابق میل حماس و جمهوری اسلامی نیست.
اس پی پی، گسترش نفتا
یکسال پیش در ماه مارس 2006، جورج بوش و وینسنت فاکس، رییس جمهور مکزیک و پال
مارتین، نخست وزیر کانادا، در واکو ( WACO) واقع در ایالت تگزاس با هم ملاقات
کردند. در این دیدار آنان حول تشکیل آن چه که "شراکت در حفظ امنیت و توسعه" نام
گذاشته شده بود، قرارهایی گذاشتند. سه آمیگو با تشکیلSPP در یک پروسه زیر زمینی، بر
سر قراردادها و پیشنهادات به طور همه جانبه گفتگو کردند و به توافقاتی رسیدند. این
پروسه که کاملا مخفیانه طی شد، تاثیراتی عمیق و همه جانبه در محیط زیست، زندگی
روزمره مردم و آینده این سه کشور دارد.
از سال گذشته تاکنون چندین دیدار رسمی که شامل ملاقات در کنکون در سال 2006 و دیدار
در کانادا در فوریه 2007 می شود، بین سران سه کشور صورت گرفته است. دیدبان جامعه
مدنی کانادا بارها از ملاقاتهای کاملا محرمانه بین آنان یاد کرده است.
هدف اصلی این شراکت زیر عنوان "همکاریهای سه کشور به رهبری کاخ سفید برای ایجاد
امنیت و پیشرفت در سه کشور هم مرز" مطرح می شود. اما نقطه کلیدی، "به رهبری کاخ
سفید" بودن این جریان است. این رهبری از آنجا تحمیل شد که دو کشور مکزیک و کانادا
در شروع این امر با مشکلات و بحرانهای متعددی در گیر بودند. از یک سو کانادا به
خاطر گوشت مسموم تحت تحریم تجاری آمریکا قرار داشت و از سوی دیگر، دولت دست راستی
مکزیک به دلیل سیاست پر تضاد عبور و مرور در مرزها تحت فشار واقع شده بود. به صورتی
که کالا از مرز عبور می کرد اما عبور انسانها عملی جنایی به حساب می آمد. با این
حال، در این ملاقاتها به هیچیک از این دو معضل اشاره ای نشد و تنها موضوع مورد
بررسی، مسایل امنیتی آمریکا و خواسته های کمپانیهای بزرگ در رد و بدل کردن کالا
بود.
SPP بیشترین تمرکز را در هر چه سهلتر کردن مبادلات تجاری و تنظیم نرمها و
استانداردهای ثابت و یکسان داشته است. در این اشتراک تلاش شد که انتقال کالا برای
آمریکای شمالی آسان شود و از سوی دیگر، استانداردهای مربوط به حقوق و مزایای
کارگران مکزیک و کانادا از میان برداشته شود. در این میان، اس پی پی تلاش کرد
هدفهای تجاری آمریکا را با اهداف امنیتی ارتباط دهد. امنیت مرزی نیز شامل آموزشهای
نظامی و پلیسی، مدرنیزه کردن دستگاهها و همخوان کردن تکنولوژی است، همه به بهانه
ایجاد کمپین ضد تروریستی و همزمان، آسودگی خاطر در این باره که تنها کالا و نه
انسان بتواند از مرز عبور کند. واضح است که این اقدامات بیشتر با هدف سودجویی
کمپانیهای تسلیحاتی و نفتی است.
اقدامات مزبور برای مکزیک و کانادا نه تنها هزینه سنگینی را دارد بلکه، از نظر
سیاسی نیز تهدید زا است زیرا سوالاتی جدی در باره حاکمیت ارضی و ارجحیتهای ملی
برانگیخته است. کانادا و مکزیک با پذیرش برنامه های امنیتی آمریکا در مرزهای خود در
برابر ریسک بزرگی قرار می گیرند. مخالفان دخالت داده شدن این دو کشور در امور ضد
تروریستی آمریکا معتقدند که نمی خواهند دشمنان آمریکا اتوماتیک وار دشمن آنان نیز
به شمار بیایند.
NAFTA پیمان ابزاری است در دست آمریکا برای بر داشتن موانع و ایجاد شرایطی که
کمپانیهای بزرگ بتوانند به آسانی از سدهای موجود عبور کنند و بیشتر جنبه اقتصادی و
تجاری دارد. برای تکمیل و بر آورده شدن بقیه خواستهای ایالت متحده، SPP نیز تشکیل
می شود تا طی آن به دسترسی آمریکای شمالی به منابع طبیعی دو کشور به ویژه نفت و از
سوی دیگر، میلیتاریزه کردن مرزها کمک کند. در این میان، نابرابری در قرارداد اس پی
پی نیز دست کمی از نفتا ندارد. تا آنجا که به مکزیک بر می گردد، در این پیمانها
میزان توسعه نیافتگی و نیازهای اجتماعی این کشور به هیچ وجه به حساب نیامده است.
آنچه که از آن به عنوان "اتحاد سه ملت بزرگ برای اهدافی مشترک" یاد شده، بیشتر به
دو ملت بزرگ تحت کنترل یک قدرت بزرگ شباهت دارد. نمونه بارز آن هم آن که این سه در
فورومهای بین المللی مانند سازمان تجارت جهانی هرگز به عنوان یک بلوک شرکت نمی کنند
که هیچ، با هم به رقابت نیز می پردازند.
نابرابری در اس پی پی همچنین در زمینه منابع طبیعی نیز بیداد می کند. در حالی که
مردم مکزیک ملی شدن صنعت نفت را که طبق آن می توانند بنا بر آن چه نیاز دارند مصرف
و مابقی را صادر کنند یک افتخار ملی به حساب می آورند، مورد انتقاد و اعتراض اس پی
پی قرار گرفته اند. منافع شرکتهای بزرگ نفتی ایجاب کرده است که زمینه هایی برای
سرمایه گذاری خصوصی در این صنعت به وجود آورده شود.
پس از گذشت 13 سال از قرارداد نفتا، کشور توسعه نیافته مکزیک در وضعیت بدتری به سر
می برد. رشد بیکاری و کاهش امنیت و کیفیت شغلی، افزونی مهاجرت به آمریکا را در بر
داشته است. همراه با تعمیق و بال و پر دادن بیشتر به این ائتلاف، جامعه مکزیک در
نتیجه اس پی پی با تضادها و مشکلات حادتری روبرو خواهد شد. از همین روست که اکنون
مردم سه کشور کانادا، آمریکا و مکزیک علیه تجارت آزاد دست به اعتراض زده اند.
میلیتاریسم، مخرج مشترک جی 8
نشست هشت کشور صنعتی (جی 8) بین روزهای 6 تا 8 ژوئن با حضور کشورهای پیرامونی ناظر،
درشهرک تفریحی "هایلیگن دام" درساحل دریای شرقی آلمان برگزار شد.
اگر چه در پایان رهبران 8 کشور بزرگ صنعتی در برابر دوربینها و بلندگوهای رسانه ها
جشن گرفتند و لبخند تفاهم زدند اما تضادهای بین آنان چنان بود که برای اولین بار در
32 سال گذشته، گردهمآیی با پر رنگ شدن اختلافات بین طرفین به پایان رسید. این تنشها
در طول گردهمآیی به طور مستقیم یا غیر مستقیم بروز داده شد.
از سوی دیگر و علاوه بر تضادهای درونی، هزینه 100 میلیون یرویی که بخش بیشتر آن صرف
کشیدن دیوار سیمی 12 کیلومتری، استقرار 16 هزار پلیس و دیگر امور امنیتی برای
محافظت از رهبران قدرتمند ترین کشورهای جهان شد، بهترین نمونه و نشان رابطه پر تضاد
بین دولتها و توده های زحمتکش جهان بود.
تضاد و اختلاف بین سران کشورها آن چنان بود که اگر فرصت علنی کردن و بیان آزادانه
آن را داشتند، یک دیوار سیمی بلند هم باید بین خودشان کشیده می شد. از همین رو بود
که در خاتمه آنها نتوانستند هیچگونه پاسخی به مشکلات اساسی جهان بدهند. در درجه
نخست رقابت بین آنان برای کنترل منابع خالص، انرژی، کار ارزان و بازار آنقدر شدت
داشت که هر موضوع دیگری را تحت تاثیر قرار می داد. بحث پیرامون موضوعاتی همچون محیط
زیست یا مبارزه با ایدز، به گفتگو در باره منافع اقتصادی و یافتن متحد و یارگیری
کشیده شد.
آنها که در این نشست شرکت داشتند، طبقه ممتازی از جوامع را نمایندگی می کردند که در
سه دهه گذشته ثروت خود را به چندین برابر رسانده است. از جمله، 500 میلیاردری که
ثروت آنان بیش از نیمی از مجموع دارایی مردم جهان است.
تشدید نابرابری در جهان به میزان بی سابقه ای رسیده است. به طوری که این نابرابری
هم بین مردم یک کشور و هم بین کشورهای جهان ملموس است. پیداست که چنین میزانی از
نابرابری در دراز مدت نمی تواند به طور صلح آمیز تحمل شود و دیر یا زود تضادهای
اجتماعی به درگیریهای خشونت آمیز طبقاتی می انجامد. طبقه حاکمه از هر فرصتی برای
بالا بردن قدرت پلیس و توسعه و گسترش نیروی نظامی خود استفاده می کند. از همین روست
که رهبران جی 8 در این نشست با یکدیگر بر سر آنکه آمریکا نباید در جنگ با عراق شکست
بخورد توافق کردند. با تمام اختلافهای تاکتیکی با واشنگتن، آنها شکست نظامی آمریکا
را ضربه ای به منافع خود می دیدند و به همین جهت با فرستادن نیروهای نظامی خود به
خاورمیانه و دیگر مناطق استراتژیک جهان موافقت کردند.
رهبران اروپایی در پاسخ به اعتراض آقای فیشر، رهبر پیشین حزب سبزهای آلمان و وزیر
امور خارجه سابق این کشور که با نگاه به "همسایگان خاور میانه ای" به انتقاد از "کم
اهمیت تر شدن شوک آور اروپا در جهان" پرداخته بود، به افزایش و گسترش اهداف نظامی
خود اشاره کردند.
بدین صورت، رشد میلیتاریسم دست در دست افزایش بحران بین قدرتهای بزرگ و بین مردم و
حکومتها غیر قابل اجتناب می شود. در حالی که همه کسانی که در "هایلیگن دام" شرکت
داشتند بر سر یک موضوع آنهم تهاجم به سطح زندگی و دستآوردهای اجتماعی طبقه کارگر و
زحمتکش توافق داشتند، برسر موضوعاتی که به نفوذ و منافع امپریالیستی آنان مربوط می
شد، رو در روی یکدیگر قرارگرفتند.
اگر چه خانم انجلا مرکل با تکیه بر حفظ محیط زیست، دولت آمریکا را در این زمینه تحت
فشار قرار می دهد، با این وجود ساده لوحانه خواهد بود که این ژست را اقدامی انسان
دوستانه از جانب او باور کنیم. تحلیل گران پافشاری وی بر این امر را بیشتر به خاطر
مصرف داخلی توصیف کرده اند. از سوی دیگر، خانم مرکل با این تاکتیک، در تلاش برای
قرار دادن دو کشور چین و هند در جبهه خود نیز کم سود نمی بود. این دو کشور هرگونه
تعهد به پایین آوردن گازهای گلخانه ای را تا زمانی که آمریکا به این اقدام دست
نزند، رد کرده اند.
اروپاییها اما در این گردهمآیی موفق شدند به صورت یک بلوک در برابر آمریکا بایستند،
آنهم با فشار مرکل! آنها تا به آخر روی خواسته های خود پافشاری کردند و این دیگران
بودند که ناچار شدند در مواضع خود دست به تغییر بزنند. هدف از این امر ایجاد یک
بلوک قوی در برابر آمریکا بود اما با این وجود، پیروزی سارکوزی در فرانسه برای طبقه
حاکمه اروپا چراغ سبزی است برای پیاده کردن "مدل آمریکایی" در جامعه! سارکوزی قول
داده است که به طور گسترده ای قوانین را تغییر داده و در حق اعتصاب و قوانین جزایی
تغییراتی ایجاد کند، به طوری که نخست وزیر او این تغییرات را "شوک الکتریکی" از
جانب دولت خواند.
جی 8 به جای تلاش دریافتن راههای عملی و انسانی برای کاهش فقر در جهان، درمان و
پیشگیری از ایدز و حفظ محیط زیست و کاستن از گازهای گلخانه ای، به نیاز به
میلیتاریسم بیشتر مهر تایید زد. مقابله رو در رو و خشونت آمیز با مخالفان و توده
های زحمتکش جامعه از یک سو و قطب بندی و قدرت طلبی با توسل با پشتوانه نظامی از سوی
دیگر!
بهترین نمونه عملی این گرایش را می توان در آلمان مشاهده کرد که همزمان با کاهش و
قطع مددهای اجتماعی، ارتش خود را از ارتشی دفاعی به ارتشی تهاجمی و تهدیدگر تغییر
سازمان می دهد.
سران 8 کشور بزرگ صنعتی اما با توافق بر سر قطع ید اتمی از رژیم جمهوری اسلامی نشان
دادند که هیچ کس اجازه نخواهد داد دیوانه ای با چشم بسته و سلاح هسته ای وارد میدان
شود و نظم نوین جهان را در هم ریزد.
در نخستین اقدام پس از گردهمآیی جی 8، بوش که نتوانست با روسیه بر سر استقرار سیتم
دفاعی موشکی که ادعا می کند بیشتر برای دفاع در برابر ایران است به توافق برسد،
بلافاصله با رییس جمهور لهستان، لچ مازنسکی، ملاقات کرد و به او قول داد که ایالات
متحده سیستم دفاعی موشکی خود را در آن کشور و جمهوری چک بر پا خواهد کرد. وی سپس به
ایتالیا رفت و تا توانست برای رومانو پرودی چرب زبانی کرد. او از ایتالیا به خاطر
فرستادن سرباز به لبنان و افغانستان تجلیل نمود، اگر چه پرودی پس از رسیدن به نخست
وزیری، نیروهای ایتالیا را از عراق خارج کرد. روز بعد بوش به آلبانی رفت و قول
استقلال کوزوو را داد آنهم بدون توافق با شورای امنیت سازمان ملل!