جهان ارگانیک و سوسیالیسم

 

علی آیرملو

 

در مورد جهان ارگانیک و سوسیالیسم سعی خواهم کرد به طور فشرده ابعاد مختلف این پدیده را بررسی کنم. هدف من دامن زدن به یک بحث شناختی است. شناخت مادی جهان به عنوان یک ارگان به هم پیوسته و ارتباط آن با جهان انسانی توانمندی ما در کشف قوانین طبیعی و اجتماعی حاکم بر جهان را بالا خواهد برد.

اگر این مردم و زحمتکشان در غل و زنجیر استثمار و استبداد هستند که باید شرایط نامساعد کنونی را تغییر دهند، این امر مستلزم آن چنان تعادل قوای مادی است که بتواند  کیفیت جدیدی که قادر به تغیر جهان است را ایجاد کند و این کیفیت چیزی جزء شنا خت شرایط مادی و آگاهی (اگاهی چیزی جزء پاسخ به ضرورت نیست این تعریف را ما در آثار مارکس.انگلس.پلخانف.و حتی هگل هم میبینیم ) که نقطه شروع تغییر شمرده می شود نیست.(1)

در بررسی این پدیده هیج دگماتیسمی وجود ندارد و مطمئنا خالی از کمبود نخواهد بود اما سعی این نوشتار هر چند کوچک و فشرده این خواهد بود که مسیر اصلی را نشان دهد.  اگر ما به پیرامون خود بدون هیچ گونه اندیشه ایده الیستی، با همه ی دشواری آن ، نگاهی داشته باشیم به یک نکته کلیدی خواهیم رسید و آن هما هنگی گسست ناپزیر میان تمام پدیده ها است. ما درخواهیم یافت که جهان مادی خارج از ذهن ما دارای یک هماهنگی هارمونیک و گسست نا پذیر  است.(2)

حرکت و تکامل پدیده های در حال حرکت و تغیر در یک ارتباط کسست نا پزیر همراه با  تکامل دیگرپدیده ها بوده و توانمندی و ظرفیت تکاملی را برای پدیده های تکامل یابنده فراهم کی کند.(3)

در تحلیل نهائی هیچ پدیده ای نمی تواند به تنهائی و  مجرد از پدیده های دیگربه رشد  و تکامل خود ادامه دهد.(4)

پدیده در حال حرکت همچون اجسام جامد، گیاهان، حیوانها و نهایتا پیچیده ترین و بغرنج ترین آن یعنی جامعه انسانی از این قانومندی مستثنا نیست.  مطمئنا کسانی خواهند بود که این ارتباط را در قلمروهائی قبول نخواهند داشت که این بحث جدیدی نبوده و نیست. (5)

از دوران باستان  تقریبا تا  اواخر قرن 15 میلادی تفکر غالب بر اندیشه پردازان نفی این قانونمندی بود. با رنسانس در اروپا در اندیشه کهن شکاف عمیقی به وجود آمد. به قول  انگلس این بزرگترین انقلاب پیشرفته ای بود که بشر تا آن زمان به خود دیده بود.

رنسانس نشان ذاذ که تجربه بشری حرف دیگری برای گفتن دارد و ارتباط انسان با خارج از خود تا  تهی شدن از استعدادهای نهفته در طبیعت و  کشف آنها توسط  انسان ادامه خواهد داشت.

پس میتوان نتیجه گیری کرد که انسان نمی تواند بدون  رشد و تکامل  پدیده های دیگر (به عنوان یک قانون عام ) دارای توانمدی هائی شود.این نکته  از پر اهمیترین مسائل  در فهم جهان ارگانیک است. (6)

در تحلیل نهائی تکامل انسان در رشد و تکامل دیگر پدیده ها است که ظرفیت و توان مندی تکاملی پیدا میکند. (7)

در مقابل این اندیشه ما با نگاه ایده آلیستی با درجات مختلف همچوم اندیشه های افلاطون، ارسطو، کانت، برکلی، لوک، هیوم...و هگل  مواجه هستیم.

بشریت در این راه پر پیچ و خم و سخت درک اندیشه مادی قربانیان زیادی همچون  کالون و سروتوس که زنده  زنده سوزانده شدند داده است. اما اندشه مادی همچنان و با  شتابی تصاعدی بر قابل شناخت بودن جهان ادامه می دهد و در این مسیر اندیشمندان پرشماری همچون نیوتن (با کشف قانون جازبه زمین)، لئوناردو داوینچی (نقاش بزرگ، مهندس و مکانیسین که تمام شاخه ها و انشعابهای فیزیک به خاطرکشفیات بزرگ به او مدیون است)، کپرنیک و گالیله(گردش ستارگان)، داروین(تکامل انواع)، کانت(ازلی نبودن کهکشانها)...و دیگر بزرگانی همچون مارکس، انگلس ....  به بشریت خدمت کردند.

در شرایط کنونی تکامل جامعه انسانی با تکیه بر دستاوردهای انقلاب اطلاعات و ارتباطات پیشرفتهای زیادی کرده و این باور نه یک خیال و فانتازی، بلکه یک واقعیت اجتناب ناپذیر است.این پیشرفتها حاکمیت انسان بر طبیعت را بیشتر و بیشتر می کند.

همچنین این نکته اساسی را نباید فراموش کرد که هما هنگی بین تکامل همه پدیده ها ظرفیت تکاملی را ایجاد می کند که این خود زمینه ایجاد تکامل دیگر پدیده ها را فراهم می کند. تک سلول اولیه در کنارتکامل دیگر پدیده ها توانست  به  گیاه، حیوان و سرانجام انسان تکامل  یابد. این قانون خدشه نا پذیر هستی قانون مند است که در آن تکامل مجرد وجود خارجی ندارد .

با توضیح فشرده بالا وارد بحث سوسیالیسم می شوم. تا به حال عموما فهم وارونه ای که از مقوله سوسیالیسم شده و همه کسانی که سعی کرده اند درباره سوسیالیسم مطلبی بنویسند حرفهای کلیشه ای گذشته را تکرار کرده اند. این ضعف اساسی از یک دیدگاه لغزنده شناخت شناسی ناشی می شود که توانمندیهای آن کهنه و ضعیف است.

به گمان من چپ ما نیاز ضروری به تجدید نظر در بر داشتهای خود و نیاز به نگاهی نو و خلاق در آثار گرانقدر  مارکس و انگلس دارد. در نگاه خلاق به اندیشه های مارکس و انگلس نباید به صورت ترجمه کلمه به کلمه، حفظ مطالب و یا قطار کردن یک سلسله جملات و نام بردن از تعدادی از افراد برجسته به منظور مجاب کردن مخالفان برخورد کرد. هدف پیدا کردن قوانین مادی و شکل عملکرد آنان در جامعه است و نظرات مارکس  و انگلس را به شکل ترمولوژی باید مورد توجه قرار داد.

مارکس  و انگلس  در سراسر عمر پر بار خود خدمات گرانقدری به بشریت کرده اند و بشر عصر امروز به آنها مدیون هستند. امروز ما عصاره جمعبندی متدیک را در آثار آنها مشاهده می کنیم و آنها روی پیچیده ترین عصاره هستی یعنی انسان انگشت گذاشته بودند.

مارکس و انگلس در یک جمله سعی کردند تا شرایط خارج از ذهن خود را شناسایی، و جمعبندی کرده و با  کشف قانونمندی حرکت جامعه انسانی در جهت تفیر آن به سود اکثریت جامعه حرکت کنند.

 

این تلاش خستگی ناپذیر در فیلسوفهای قبل و یا بعد از مارکس کمتر مشاهده شده است. اما نباید فراموش کرد که برای بررسی هر پدیده، نظریه و تئوری باید از هسته اصلی و مرکزی آن شناخت علمی داشت. به هر حال سوسیالیسم  یکی از بحثهای پیچیده عصر حاضر بوده و هست و هر کس به فراخور شناختش از شرایط عینی به این نکته پرداخته است .

سوسیالیسم مرحله ای از تکامل تاریخ اجتماعی است که بشریت در نهایت به این ضرورت تاریخی پاسخ خواهد داد و گریزی از آن نیست و هرکس در این حکم تاریخی شک دارد باید به گذار تاریخی در گذشته نگاه کند. با قبول این حکم، البته پروسه رشد تاریخی سوسیالیسم ممکن است کند و یا تند باشد که این خود موضوعی قابل بحث است.

سوسیالیسم مثل مراحل دیگر تکامل اجتماعی امری اجتماعی و جهانی است که در رابطه با یک مجموعه جهانی باید مورد بررسی قرار گیرد. رشد مناسبات مادی، رشد مناسبات تولیدی و کیفیت این رشد و ظرفیت و درجه تکاملی آنها باید مورد توجه عمیق در مقیاس جهانی قرار گیرد. اساس سوسیالیسم  انسان است  و مارکس به این  نکته تاکید کرده است. اما زمان به مارکس اجازه نداد تا این اندیشه را بیشتر بشکافد.از آن جا که جهان مادی خارج از ذهن ما اصالت دارد، (8) با تعمق در واقعیت عینی اندیشه ما از ایده آلیسم پالایش می یابد.

ما  جهان را در مرحله سرمایه داری که با درجات مختلف تکامل یافته مشاهده می کنیم. سرمایه داری در تمامی نقاطی که به صورت یک نظام اجتماعی عمل می کند وجود دارد. اما  این سرمایه داری با درجات مختلف رشد مادی نشاندهنده ظرفیتهای مختلف است. ما با مشاهده سرمایه داری در سراسر جهان ملاحظه می کنیم که هنوز از این پروسه فشرده و طاقت فرسا به طور جهانی عبور نکرده ایم و در حال حاضر در حال عبور از مرحله سرمایه داری هستیم.  همانطور که در ابتدا گفتم همیشه باید رابطه ارگانیک با پدیده های دیگر را در نظر گرفت و رشد و تکامل هر پدیده را در رشد و تکامل پدیده های دیگر بررسی کرد. در بررسی ارگانیک و به هم پیوسته پدیده سرمایه داری نباید تکامل مجرد آن را مد نظر قرار داد. این شیوه بررسی کار یک فکر کودکانه و پندار خیال پردازانه است.

پروسه  تاریخی تاریخی رشد و تکامل سرمایه داری از انگلستان  شروع شد و همچنان با شتابی تصاعدی در دیگر نقاط جهان ادامه دارد و گریزی از آن نیست. در جهان شیوه برده داری به عنوان یک نظام اجتماعی در روی کره خاکی به علت عدم شرایط مادی یعنی رشد  مناسبات تولیدی در مقیاس جهانی از بین رفته است.(9) مرحله برده داری به طور جهانی و تاریخی مسیر خود را طی کرده و مراحل و دوره های تاریخی دیگر هم به طور قانونمند رشد خود را طی کرده و می کنند.

شیوه تولید برده داری در مقیاس جهانی به عنوان یک نظام اجتماعی نابود شده و تهدیدی برای برگشت به این شیوه تولیدی وجود ندارد زیرا شرایط مادی این دوران دیگر فراهم نیست.  منظور از عبور نه به مفهوم یک زمان واحد برای عبور بلکه در یک پروسه است. همانطور که رشد بیولوژیک انسان پروسه ای خاتمه یافته است و ما در هیچ کجای جهان با انسانهایی که با دم و چهار دست و پا با کمری خم شده بالای درختان زندگی کنند مواجه نمی شویم. این تکامل هرچند صدها یا هزاران یا میلیون ها سال طول کشید تا از یک مرحله به مرحله دیگر عبور کرده باشد. پس بدون هیچ تعصبی و با یک دید علمی باید اقرار کنیم که مرحله جهانی امروز ما یک مرحله دموکراتیک است که استثمار در آن باید تقلیل یابد و نه از بین رود زیرا این توانمندی مادی، رشد و  ظرفیتهای کششی آن برای عبور از آن در مثیاس جهانی  فراهم نیست و هیچ نوع اراده گرایی هم نمی تواند این وافعیت را تغییر دهد.(10) فهم وارونه سوسیالیسم از پا به سر نگاه کردن همان خطا را تکرار می کند که به قول مارکس دیالکتیک هگل کرد و رازگونه شد. تکامل  رشد در هر پدیده از جمله اجتماع نیازمند  پیشرفت مناسباتی خواهد بود  که اجازه این ضرورت را هماهنگ با دیگر جهان انسانی ایجاد کند.(11)

مرحله دموکراتیک چیزی جز جدایی دین از دولت، آزادی اندیشه و بیان، لغو اعدام و شکنجه و برابری زن و مرد و ... نیست. حتی این خواسته ها در یک پروسه و با ظرفیت های مادی که اجازه مادی عبورر می دهد  باید  مورد توجه قرار گیرد پس در نهایت در تحلیل نهایی این من و شما و سازمان و حزب ما نیست (به مفهوم  جدا بودن از جهان بعنوان یک ارکانیسم ) که باید سوسیالیسم را بسازد، بلکه میزان و درجه رشد مناسبات مادی  است که این ظرفیت را ایجا د می کند. نقش پیشتازان به عنوان کاتالیزاتور باید مورد توجه قرار گیرد که بتوانند کمیت عظیم را به کیفیت عظیم تبدیل کنند و آن چیزی جز شناخت ضرورت و آگاهی برنقطه شروع حرکت نیست.

 

پاورقیها

1- نقش شخصیت در تاریخ  پلخانف

2- تاریخچه ای از آفرینش طبیعی  در باره تئوری تکامل داروین  گوته  لامارک  چاپ چهارم  1873 هاکل

3-  دیا لکتیک طبیعت  انگلس

4- امفیوسن  یا نسزه ماهی حیوان کوچک ماهی مانندی در حدود 5 سانتیمتر در بعضی از دریاها و اقیا نوسها یافت می شود و شکلی انتقالی است ما بین بی مهرگان و مهره داران

5- سطح امروزین فلسفه  احسان طبری

6- دیا لکتیک طبیعت  انگلس صفحات  40 تا 44

7- نقدی بر مذهب  کارل مارکس  انسان مو جودی انتزائی نیست که خارح از جهان لمیده باشد

8- ا قتصاد سیاسی  مارکس   هر گامی از سوی جنبش واقعی  مهمتر از یک  دو جین برنامه به ظا هر سوسیا لیستی و اتو پیائی است

9- مسائل اساسی مارکسیسم   پلخانف:اکنون می دانیم که تکامل نیروهای مولده که در تحلیل نهائی تعیین کننده تمامی روابط اجتماعی است خود تابع محیط جغرافیائی است

10- تکامل سوسیا لیسم از تخیل به علم   انگلس 1880

برای همه اینها سوسیا لیسم به معنای بیان  حقیقت مطلق عقل و عدالت است تنها کافی است کشف شود، تا با نیروی خود دنیا را به تسلط خویش در آورد. از آنحا که حققیت مطلق به زمان و مکان و درجه رشد تاریخی و انسانی بستگی ندارد، این که کی و کجا کشف شود یک امر صرفا تصادفی است

11- نظریه مونیستی در باره تکامل تاریخ    پلخانف