شکنجه گاهی بزرگ به نام ایران تحت حاکمیت ولایت فقیه
«الف.آناهیتا»
موج تازه اعدام ها در ملاعام،سنگسار،ضرب و شتم زنان در خیابانها،آدم ربایی،شکنجه دانشجویان و فعالان کارگری،صدور احکام اعدام برای روزنامه نگاران آن چنان شدت پیدا کرده که دیگر جای شک و ابهامی باقی نمی گذارد که میهن ما با وجود رژیم استبدادی مذهبی ولایت فقیه و جیره خوارانش به «شکنجه گاهی بزرگ» مبدل شده است.
این در حالیست که بر اساس گزارش سازمان عفو بین الملل، نود کشور مجازات اعدام را در تمامی اشکال وقوع جرم منسوخ ساخته اند. ده کشور مجازات اعدام را به جز در موارد خاص مانند جنایات جنگی از قوانین خود حذف کرده اند. بیست و نه کشور جهان در حالت رسیدگی به حذف مجازات اعدام هستند. مجازات اعدام هنوز در سیستم قضایی این کشورها وجود دارد. اما در طول ده سال گذشته هیچ مجازات اعدامی در این کشورها صورت نگرفته است. آنها پذیرفته اند که می توانند قانونی را در برانداختن مجازات اعدام به اجرا در بیاورند. در حال حاظر صد و سی کشور جهان یا مجازات اعدام را از قوانین خود حذف کرده اند و یا آن را به حالت تعلیق در آورده اند و در شصت و هفت کشوری که مجازات اعدام را هنوز در قانون حفظ کرده اند به ندرت سالانه حکم اعدام در مورد زندانیان اجرا شده است. در سال گذشته نود درصد از اعدامها در کشورهای چین،ایران،پاکستان،عراق،سودان و آمریکا انجام شده است. ایران با تعداد صد و هفتاد و هفت نفر اعدامی , پاکستان هشتاد و دو نفر , عراق و سودان هرکدام شصت و پنج مورد اعدام و در دوازده ایالت آمریکا پنجاه و سه مورد اعدام گزارش شده است.
از آغاز سال جاری دست کم صد و شصت نفر با صدور احکام بیدادگاههای رژیم در «ملاعام» اعدام شده اند. این آمار حتی برای آنانی که به حکم اعدام در مواردی مشخص اعتقاد دارند و هنوز به این مساله که اعدام حذف صورت مسأله است پی نبرده اند،فاجعه بار محسوب می شود، تصویری روشن از وحشیگری و سبعیت تلخ ساختار سیاسی حاکم بر تهران را به آنان ارایه می دهد. اگر چه همان طور که در بالا اشاره شد میزان بالای اعدامها به عنوان «شکنجه تا سر حد مرگ» در میهن ما حتی بر اندیشه های ناآگاه خفته در پیله سنتهای قدیمی پیرامون مساله اعدام تلنگر می زند، اما برای خدایان دین بر زمین که از هر ابزاری برای حفظ منافع طبقاتی خود استفاده می کند نه تنها حکمی عادیست بلکه بر اساس مجازات اسلامی امری الهی محسوب می شود که به آنان اجازه می دهد علیه مخالفان خود، کسانی که برای حقوق دموکراتیک،آزادی اندیشه و قلم حتی در چارچوب قانون کذایی اساسی استبداد حاکم مبارزه می کنند،صادر گردد.
در تاریخ بیست و یک مرداد ماه امسال اخیرا حسن حداد،معاون دادستان ضد انقلاب تهران و معاون قاضی مرتضوی در گفتگویی با خبرگزاری جمهوری اسلامی در پاسخ به پرسشی پیرامون وجود شکنجه در زندانهای رژیم گفت:«من تا کنون با صدای بلند با کسی سخن نگفته ام،شکنجه از ابزارهای قرون وسطایی است که ما به این ابزارها نیازی نداریم».!! وی همچنین بند 209 زندان اوین را بهترین بازداشتگاه جهان عنوان کرد.!!
واقعا که برشت چه زیبا بیان کرد که آنان که حقیقت را نمی دانند«ابلهند» و آنان که حقیقت را می دانند و آن را کتمان می کنند « تبهکارند».
اگر چه وجود افراد بیشماری که مدتهایی اندک یا طولانی در شکنجه گاههای رژیم سپری کردند در سراسر جهان کم نیستند و این شاهدان زنده با نوشتن خاطرات و نشان دادن آثار شکنجه پرده از این دروغگویی بزرگ بر می دارند اما با تمام این احوال آیا اعدام در ملاعام خود شکنجه نیست؟؟!!
نوع اعدام و حتی چگونگی تنظیم طناب روی گردن در اعدامهایی که در ایران صورت می گیرد حتی بر پایه قوانین عمومی اعدام نیست. زیرا که فرد توسط طنابی که به جرثقیل وصل شده از بالا کشیده می شود که در این صورت او با تحمل فشار و شکنجه در مدتی طولانی،خفه می شود. در صورتیکه قربانی در کشورهای معدودی که هنوز اعدام جزو قوانین جزایی آنان است به روشی اعدام می گردد که درد زیادی تحمل نکند، نخاع گردن قطع می گردد و شخص بلافاصله جان می دهد. نگاهی به فیلم اعدام دو مرد و یک زن و مخصوصا نوع تنظیم حلقه بر روی گردن زن جهت افزایش عذاب وی هنگام خفه شدن در تبریز گواه «شکنجه تا سرحد مرگ» است. البته از آنجا که اعدامها، سنگسار و شلاق و کتک زدن در ملاعام به طور مکرر صورت می گیرد نه فقط این اشخاص بلکه همه اشخاصی که در خیابانها مشغول کار روزمره خود هستند را تحت تاثیر بیماریهای روانی و روحی قرار می دهد و به بیانی دیگر آنان را نیز شکنجه می دهد. احتمال ابتلا به بیماری پی تی اس دی زمانی در انسان اتفاق می افتد که یا خود تحت تاثیر فشارهای روحی و فیزیکی قرار گیرد و یا این که به عنوان ناظر این صحنه وحشتناک را مشاهده کند. ابتلا به این ناراحتی روانی نه تنها زندگی شخصی که مورد شلاق،شکنجه های فیزیکی و یا لفظی قرار می گیرد را به خطر می اندازد بلکه شامل تمام آن کسانی می شود که شاهد این صحنه های وحشتناک هستند. علایم این بیماری شامل اضطراب و استرس، تجدید خاطره صحنه در ذهن انسان،کابوس، از بین رفتن اشتها، حساس شدن بیش از حد به مسایل، اشکال در تمرکز حواس و افسردگی است که خود بیماری پی تی اس دی می تواند باعث افسردگیهای حاد، اضطراب دایمی و اعتیاد شود و در برابر فعالیتهای روزمره شخص مانع ایجاد کرده،زندگی وی را فلج کند. (1)
چون که احکام اعدام، سنگسار، شلاق، حمله به مردم در خیابانهای شهرهای ایران به میزان بیشماری در حال صورت گرفتن است، حداقل مردمی که به این مسایل نگاه می کنند می توانند به مشکلات روانی به مدت کمتر از یک ماه دچار گردند(2). اگر این بیماری بیش از یکماه به طول انجامد طبق تعریف روانپزشکی شخص به بیماری پی تی اس دی دچار گردیده که خود به سه گروه تقسیم می شود. حالت حاد آن که به مدت سه ماه است، حالت مزمن آن که علایم بیماری بیش از سه ماه است و حالت سوم که شخص در ماههای اول هیچ علایمی نشان نمی دهد و این علایم ممکن است با تاخیر طی ماهها و سالها در شخص و یا اشخاص بعد از اعمال واقعه وحشتناک بر وی و یا مشاهده آن واقعه، رخ دهد. بین پنج تا هشتاد درصد افردای که شاهد حوادث و صحنه های شکنجه آور و وحشتناک هستند و یا خود در معرض آن قرار می گیرند بسته به شدت حادثه و آسیب پذیری خود شخص، به این بیماری روانی دچار می گردند. زمانی که شاهدان فاجعه کاترینا و سونامی هنوز از این بیماری رنج می برند، تصور میزان بالایی از مردمی که یا خود در معرض حملات فیزیکی و شلاق ابزارهای سرکوب مزدوران رژیم قرار دارند و یا شاهد اعدامهای روزانه هستند و از این بیماری رنج می برند، غیر محتمل نیست. بدین ترتیب عجیب نیست که چهارده میلیون از جمعیت کشور ما به نوعی بیماری روانی و روحی مبتلا هستند و سالانه حدود چهار هزار تن در ایران خودکشی می کنند که با توجه به بحرانهای روزافزون سیاسی-اقتصادی رو به افزایش دارد. اعمال چنین احکام قرون وسطایی که شکنجه جسمی و روحی همگانی را در دستور کار قرار داده است دقیقا با نوع ساختار سیاسی مرتبط است. اتفاقا برعکس یاوه گوییهای معاون جلاد مرتضوی، به دلیل عقب افتادگی ساختار سیاسی حاکم، این نظام احتیاج مبرم به ابزار قرون وسطایی برای اعمال سرکوب و ایجاد شرایط رعب و وحشت دارد. مخصوصا در شرایطی که رژیم زیر فشارهای بین المللی و گسترش روزافزون مبارزات مردم در داخل قرار دارد. بنابراین از موضع ضعف به اعمال خشونت علنی گسترده تر روی آورده است. مجازاتهای غیرانسانی توام با شکنجه جسمی و روحی معمولا با رشد ابزار تولید، رشد نیروهای مولد، گسترش جنبشهای دموکراتیک، منحل شدن قدرت سیاسی کهنه توسط مبارزات مردمی و در پایان تثبیت دموکراسی در جوامع مختلف در گزار تاریخ از بین رفته است. همانطور که بعد از انقلاب فرانسه به مرور زمان استفاده از گیوتین برای اعدام از بین رفت تا این که بعدها اعدام به طور کلی از قانون برداشته شد. بنابراین لغو کلیه مجازاتهای قرون وسطایی با سرنگونی رژیم ولایت فقیه در پیوندی تنگاتنگ قرار دارد که در این مسیر اتخاذ تاکتیک مناسب بسته به نوع عمل قدرت سیاسی حاکم دارد.
جمهوری اسلامی از نظر سیاسی رژیمی استبدادی-مذهبی بر پایه ولایت فقیه است که تحمل تحصن و اعتراض مسالمت آمیز مردم را ندارد. زیرا به درستی می داند که هرگونه گشایش در مطالبات دموکراتیک مردم یک گام او را به سرنگونی نزدیکتر می کند. بنابراین هر صدایی را در نطفه خفه می کند. روزنامه های وابسته به ارگانهای مختلف حکومتی را توقیف می کند، تحمل حتی حرکتهای زرد کارگری را ندارد. از نظر ساختار اقتصادی نیز از نوع سرمایه داری دولتی-انگلی،تجاری است که بر غارتگری و رانت خواری استوار است و بر پایه خصلت توسعه طلبانه اش همه ثروت کشور را در عرصه نظامی و امنیتی و صدور تروریسم هزینه می کند. بسیاری از پروژه های اقتصادی نیز در سیطره حیف و میل نهادهای انگلی همچون سپاه پاسدارن می باشد که این مساله با روی کار آمدن حکومت نظامی-امنیتی احمدی نژاد رو به رشد است. فروش نفت خام نقشی حیاتی برای بقای رژیم بازی می کند که به دلیل عدم صنعتی بودن ابزار کار و چپاولگری حتی در این مساله نیز وامانده است. آمار اخیر سازمان اپک نشان می دهد که تولید نفت خام رژیم با کاهش بیش از چهل هزار بشکه نفت به سه میلیون و هشتصد هزار بشکه در روز رسیده است که این درست برعکس کشورهای دیگر عضو اپک است که موفق به افزایش تولید نفت خام شده اند. بحران ساختاری اقتصادی به موازات اعمال سیاستهای مستبدانه از طرف نظام، زندگی را بیش از پیش بر مردم سخت کرده و چیزی جز فقر، بیکاری، تعمیق شکاف طبقاتی که خود معضلات فراوانی را در اجتماع به دنبال می آورد، به ارمغان نیاورده است. با این که مردم حق دارند برای رسیدن به مطالبات خود از همه اشکال مبارزه استفاده کنند اما هنوز بسیاری مانند ارواحی سرگردان از درون کفن هشت سال حکومت به اصطلاح اصلاحات (بخوانید بازسازی مشروعیت رژیم) از بالای سر مردم برای آنان تکلیف معین می کنند. آنها از مردم می خواهند که در مقابل خشونت اعمال شده از طرف رژیم از اعمال خشونت امتناع کنند زیرا این عمل ضد اخلاقی است!!. مساله اصلی اینجاست که تاکتیک مبارزه را کسی نمی تواند مشخص کند بلکه این شرایط و نوع قدرت سیاسی است که این تاکتیک را بر مردم تحمیل می کند. در جامعه ای که حاکمیت هیچ گونه حق اعتراض،تحصن،راهپیمایی،حق تشکل آزاد را به رسمیت نمی شمارد سخن راندن از «نافرمانی مدنی»،«مبارزه در چارچوب قانون اساسی»،«رفراندم در نظام» کارایی ندارد. هنگامی که حاکمیت استبدادی با وقاحت تمام به ضرب و شتم زنان،دانشجویان و کارگران می پردازد و جوانان میهن ما را روزانه در ملاعام به چوبه دار می آویزد نمی توان با مجیزخوانی و نوحه سرایی «مبارزه قهر آمیز» را با خشونت یکی دانست و به آن مارک ضد اخلاقی زد و جلوی وقوع آن را گرفت. زیرا هر کسی نسبت به تفکر خود برای مطالباتش مبارزه می کند و این حق مسلم هر ملتی است. در پیش نویس منشور حقوق بشر آمده است که حقوق انسانی می بایست از طرف قانون حمایت شود تا بشر به عنوان آخرین علاج به قیام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد. اکنون ما با نظامی روبرو هستیم که نه تنها با اجرای قانون حافظ حقوق انسانی نیست بلکه با تصویب قوانین ضدبشری ابتدایی ترین حقوق انسان را زیر پا گذاشته است پس این حق مردم ایران است که از تاکتیک «مبارزه قهرآمیز» استفاده کنند. مردم زیر فشارهای اقتصادی و سیاسی نمی توانند خشونت را تحمل کنند و گاهی چشم به مذاکرات و زمانی گوش به تهدیدات دو طرف که یکی خواستار توسعه و گسترش «امپراطوری اسلامی» و آن یکی خواستار گسترش و توسعه پروژه «خاورمیانه بزرگ» در راستای جهانی سازی سرمایه هستند،بدوزند. زیرا مردم ایران در این فعل و انفعالات هیچ نقشی ندارند و آنانی که تحت عنوان «عدم خشونت» برای مردم نسخه تجویز می کنند به یکی از دو قدرت بالا گرایش دارند. در چنین موقعیتی اگر چه استفاده از تضاد بین دو سلطه گر جهت منافع مردم عملی صحیح ارزیابی می شود،اما می بایست همه چیز را از دریچه چشم منافع مردم دید و برای رهایی از حکومت رعب و وحشت به قدرتی دست پیدا کرد که قادر باشد به عنوان اپوزیسیون و برای مردم در تمامی این فعل و انفعالات شرکت کند. لغو مجازاتهای قرون وسطایی همانند اعدام به موازات تثبیت دموکراسی و احترام به حقوق شهروندی از کانال سرنگونی این رژیم توسط مبارزات توده ای می گذرد که هر روز قدرتمندتر از دیروز نمایان می شود و نیاز مبرم به اپوزیسیونی قدرتمند دارد تا منافع مردم را اصل قرار داده و توازن قوا را به نفع مردم در عرصه بین المللی و داخلی به طور کامل عوض کند. اولین گام در این مسیر بیرون آوردن نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی می باشد. اپوزیسیونی که منافع زحمتکشان را مد نظر دارد یک مجموعه است که حمله به هر قسمت آن حمله به کل مجموعه محسوب می شود. پس فقط با همیاری و همکاری می توان موقعیت را برای مسئولان تبدیل ایران به یک شکنجه گاه بزرگ، تنگ و سخت کرد.
1-Post Traumatic Stress Disorder
2-Acute Stress Disorder