برآورد حریف پشت میز مذاکره
جعفر پویه
بحران در خاورمیانه همچنان موضوعی است که ذهنهای بسیاری را در چهار گوشه جهان به خود مشغول کرده است. درگیری دایم، فراز و فرود حرکتهای اجتماعی، جنگ و زدوخورد و درگیری نظامی دست به دست هم داده تا این منطقه استراتژیک را همچنان نا امن و نا آرام نگه دارند. وجود منابع عظیم نفت و گاز در منطقه و نیاز جهان به این مواد باعث می شود تا هر اتفاقی در اینجا، بر زندگی مردم در دیگر نقاط کره زمین تاثیر گذارد و آنها را در زیانهای بحران شریک کند. بنابراین، اسباب کشی قدرتمندترین ارتش جهان به منطقه نه تنها باعث آرامش نشده، بلکه بر دامنه بحران افزوده است. جدای از آن، رژیم ایدیولوژیک جمهوری اسلامی با استراتژی یک خاورمیانه به کلی اسلامی (خلافت اسلامی) آنهم زیر لوای شیعه، پای دیگر نا آرامی است. به موازات حضور ارتش آمریکا و همپیمانانش در منطقه، رژیم ایران نیز از موقعیت بیشترین استفاده را کرده و سعی دارد هرچه بیشتر بساط خود را گسترش دهد. حمله و تهاجم ارتش آمریکا به عراق و افغانستان و درگیری نظامی دایم آن با جریانهای مختلف، فرصتهای بیشتری را برای رژیم تهران فراهم می کند تا از یک طرف تحت نام مبارزه با آمریکا به تسلیح جریانات همسو بپردازد و از جانب دیگر، با دخالت دادن تشکلهای نزدیک به خود در دولتهای دست نشانده، بخشی از قدرت را به دست آورده و از آن علیه دشمنان استراتژیک خود استفاده کند.
به بیان دیگر، حضور نیروهای نزدیک به رژیم جمهوری اسلامی در دولتهای دست ساز آمریکا، خود باعث و بانی درگیریهای قومی و نژادی و مذهبی ای است که در نهان و آشکار اهداف از پیش تعیین شدهای را دنبال می کنند. به کار گیری نیروی پلیس دولتی علیه احزاب و تشکلهای مخالف، دستگیری و سر به نیست کردن افراد سرشناس و کوشندگان اجتماعی و سیاسی، شبیخون زدن به محله هایی که از نیروهای مخالف سیاسی و مذهبی پشتیبانی می کنند، از نمونه های قابل ذکری است که از آن بیشتر را هم می توان برشمُرد. یعنی، در حالی که ارتش آمریکا در نقاط مختلف علیه مخالفان اشغال درگیر است، نیروهای وابسته به رژیم ایران ملبس به لباس پلیس و نیروهای امنیتی با خیال راحت به قلع و قمع مخالفان اشتغال دارند و محیط را از رقیب پاکسازی می کنند. بیشترین ضربه را نیز در این درگیریها جریانهای ملی، سکولار و مستقل دریافت می کنند. جدای از این، در آتش یورشهایی به منظور انتقام گیریهای قومی و مذهبی، تعداد بیشماری مردم بیگناه از دم تیغ گذرانده می شوند بدون این که کسی بداند جرم آنها در این میانه چه بوده است.
بعید به نظر می رسد که نیروهای آمریکا، یعنی ارتش و نیروهای امنیتیاش، از این موضوع مطلع نباشند. اما منفعل بودن تا کنونی آنها به هر دلیلی که بوده باشد، باعث شده است تا جریانهای وابسته و یا نزدیک به جمهوری اسلامی دست بالا پیدا کنند. بررسی و جمعبندی رویدادهای تا کنونی و نتایج به دست آمده توسط کمیسیونهای تحقیق آمریکایی موید این نظر است. به همین دلیل فشار به دولت بوش برای مذاکره با دولت جمهوری اسلامی به منظور پیدا کردن راهی برای آرام سازی عراق بالا می گیرد و آنهم چیزی شبیه چوپان کردن گرگ است. برای آمریکاییها نیز مشخص است که رژیم ایران یک بازی دوگانه را در عراق در پیش گرفته است. آنها به خوبی می دانند که در هر دو صورت، چه درگیری و چه آرامش، اوضاع به زیان جمهوری اسلامی رقم خواهد خورد. اما شریک کردناش در بازی دوگانه و اجازه دادن به او برای به پیش بردن سیاستهای توسعه طلبانه خود، عملی توجیه ناپذیر است.
درگیری در عراق و بالا گرفتن شعله زدوخورد ها هر آن ممکن است از مرزهای عراق عبور کرده و دامن رژیم جمهوری اسلامی که خود یکپای این بازی است را بگیرد. از این رو خواستار ادامه این درگیریها اما کنترل شده و به اندازه لازم است. زیرا آرام شدن عراق و شکل گیری یک دولت آشتی ملی نیز می تواند به اندازه همان درگیریهای رو به تزاید، علیه منافع رژیم ایران عمل کند. چون از یک طرف به نتیجه رسیدن یک اتفاق بزرگ و نیمچه استقلال کردها در کنار مرز ایران نگاههای بسیاری را به سوی آن جلب می کند و از سوی دیگر، فارغ شدن ارتش آمریکا از یک کشمکش سنگین ممکن است این فرصت را فراهم آورد تا رو به سوی حریف دیرینه کند و بهای بدمستیهای تا کنونی را از او طلب نماید. طبیعی است در چنین وضعیتی روند رویدادها به هر سو که میل کند، جمهوری اسلامی را با تهدید روبرو می کند. بهترین سیاست برای آن ادامه وضعیت کنونی و درگیری دایمی ارتش آمریکا و زمینگیر شدن آن و شورش و زد و خورد جریانات مخالف در یک حد قابل کنترل است.
اما مشکل در همین حد هم نیست و گاه بازی از پیچش بزرگتری نیز برخوردار می شود. دولت دست نشانده نوری مالکی که به جای دولت ابراهیم جعفری روی کار آمده است، از وضعیت پایداری برخوردار نیست. ابراهیم جعفری که خود از رهبران حزب الدعوه عراق بود، توسط دارو دسته مالکی کنار زده شد. مالکی نیز همچون جعفری منافع رژیم جمهوری اسلامی را بر منافع مردم عراق ترجیح می دهد و سعی دارد تا با به کار گیری حمایتهای تهران قدرت خود را حفظ کند. رقابت جعفری با مالکی و امکان زدو بندهای پشت پرده، مالکی را به تکاپو انداخته است. او با سفر به تهران و سپس به ترکیه سعی دارد نظرات این دو همسایه را بیشتر به موقعیت خود جلب کند و با کمک گرفتن از آنها همچنان قدرت را در عراق حفظ کند. او بیشترین سعی و تلاشش را برای شکل گیری مذاکره بین ایران و آمریکا کرده و سعی دارد بهره به دست آمده از این فعل و انفعالات را هزینه قدرت رو به افول خود کند. اما اِشکال کار در این ست که مشکل آنی نیست که مالکی فکر کرده و واقعیت با پندار او فاصله بسیاری دارد.
مواضع یکجانبه و لجوجانه وی به نفع رژیم ولایت فقیه، به رانده شدن نیروهای موجود در دولت ائتلافی خود و بالا گرفتن درگیریهای سیاسی در جناحهای تشکیل دهنده دولت انجامیده است. اگر بعد از سفر به تهران و به اشاره کسانی که مهار مقتدا صدر را در دست دارند، وی حاضر به بازگشت به دولت می شود اما بیرون رفتن همه وزرای سنی از کابینه، معضل بزرگتری را برای او به بار خواهد آورد. کابینه ای که نزدیک به نیمی از وزرایش از آن خارج شده اند چیزی شبیه به ترازویی است که یک کفه بیشتر ندارد. این معضلی نیست که یک دولت معمولی و در حالت عادی بتواند آنرا تحمل کند. اما چرا با خروج 17 وزیر از 37 وزیر کابینه، این دولت سقوط نمی کند؟ شاید این هم چیزی باشد شبیه "معجزه قرن بیست و یکم" یعنی، احمدی نژاد در همسایگی او!
این گفته حسن کاظمی قمی، سفیر جمهوری اسلامی در عراق که می گوید او و رژیمش به درخواست دولت عراق در مذاکره با آمریکا شرکت کرده اند را تنها کسانی همچون نوری مالکی باور می کنند. زیرا انتظار رژیم ولایت فقیه برای گفتگو با آمریکا و هزینه کردن آن در بحران هستهای چیزی است که از دید هیچ ناظر منطقه ای پنهان نمانده است.
قدرت و حکومت تنها دلیل اختلاف در بین جریانات نزدیک به جمهوری اسلامی نیست. نوع برخورد این جریانها با رژیم تهران و شکل ارتباط شان مشکلی است که گریبان آنها را گرفته است. ارتباط بسیاری از این جریانها از نوع ایدیولوژیک است؛ ارتباطی که در داخل ایران رژیم همه عناصر را برای خود و با شیوه تقلید از یک مرجعیت توجیه می کند بنابراین در عمل و سیاست این جریانات هیچ اختیاری از خود ندارند اگر ارتباط شان با رژیم تهران را ایدیولوژیک تعریف کنند. زیرا برقراری یک رهبری تمرکز یافته و همسویی سیاستها و عمل هدفی است که جمهوری اسلامی برای منطقه خاورمیانه در نظر دارد. در خلافت اسلامی آنها رهبران محلی چیزی از جنس یک امر بر قابل اطمینان و مطیع "مُقلد" بیش نیستند.
حال که نیروی قدرتمندی به نام آمریکا در منطقه حضور دارد و می تواند حامی و پشتیبان جریانهایی که از رژیم تهران دوری می کنند باشد، واضح است که بعضی از نیروها میل به جدایی خود را تحت نام استقلال و یا هر شعار دیگری پی بگیرند و این عملی است که علیه منافع رژیم ولایت فقیه عمل می کند. دعوت مالکی به تهران و کشاندن او به مشهد کنار قبر امام هشتم شیعیان می تواند اشاره ای باشد به یک تجدید بیعت و تلاشی باشد برای نزدیک سازی نیروهایی که این روزها میل به واگرایی دارند. به هر حال از ظواهر امر چنین بر می آید که تلاشی سخت برای جلوگیری از برکناری و یا سقوط نوری المالکی شروع شده است. بی ربط هم نیست زمانی که مالکی در تهران است، جرج بوش برآشفته می شود و زبان به تهدید او باز می کند و می گوید: "اگر دریابیم که شما نقش غیر سازنده ای ایفا می کنید، بهای آن باید پرداخت شود." هر چند سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا اندکی بعد گفت که منظور بوش دولت ایران بود نه مالکی اما برای ناظران سیاسی، موضوع اظهر من الشمس است و نیازی به توضیح و یا اصلاح دیگران ندارد. حمله همزمان ارتش آمریکا به شهرک صدر در بغداد و زیر ضرب گرفتن طرفداران مقتدا صدر و ارتش مهدی می تواند منظور بوش را به خوبی بیان کند. هر چند هر دو این جریان یعنی، مالکی و رژیم تهران، از یک جنس و قماش هستند و تهدید یکی، دیگری را نیز با خود در ضمیمه دارد.
اکنون باز سازی جبهه ای که در حال فروپاشی است، در یک مانور دیپلماتیک و منطقه ای توسط مالکی در دست بررسی است. اما از سوی دیگر جعفری، رقیب سرسخت مالکی، دست به کار شده است و با دعوت از جریانهای دیگر سعی دارد جبهه جدیدی را سازمان دهد که رقیبی برای مالکی و جریانات همسو خواهد بود. همین نیز یکی از دلایلی است تا مالکی به بیرون از عراق چشم بدوزد. او دلایل لرزان بودن حکومت خود را در تهران می جوید و سعی دارد با کنار آمدن و یا معامله های جدید نظر حاکمان آن را به خود جلب کند. به همین دلیل صدای محمود المشهدانی، رییس پارلمان عراق بلند می شود و در مخالفت با عمل مالکی می گوید: "بحران عراق از خارج حل نمی شود بلکه، راه حل در داخل عراق است." اما اشکال کار در اینجاست که آقای المشهدانی نمی خواهد بپذیرد که نوری المالکی دست نشانده ای است که نیاز به حمایتهای ارباب دارد و گرنه این گونه شمشیرش را علیه جریانهای دیگر از رو نمی بست و با برگزاری یک کنفرانس آشتی ملی سعی می کرد تا نظر آنها را به حمایت از دولت جلب کند. در حالی که او به هیچ وجه این گونه فکر نمی کند و شیوه و نگاه اش به مسایل داخل عراق از زاویه منافع دیگری به جز منافع ملی مردم عراق است. به همین دلیل نیز راه حل مشکل خود را نیز در جایی می جوید که به آن نظر دارد.
در انتها این گونه می شود گفت که گفتگوی رژیم تهران با آمریکا هر چند به دعوت آمریکا و خواست دولت نوری المالکی برگزار می شود اما نوع این گفتگوها و شکل و انجام آن چیزی جز یک مانور پر هیاهو نمی تواند باشد. زیرا آمریکا و رژیم تهران از دوسو یکدیگر را متهم به دخالت و تسلیح گروههای معارض می کنند و از سوی دیگر سعی دارند تا روزنه ای هر چند کوچک در بن بستی که بیش از 27 سال عمر دارد به وجود آورند. هرچند رژیم تهران به ظاهر درخواست کننده را آمریکا قلمداد می کند اما خواستش برای بالا بردن سطح این گفتگوها و مخالفت آمریکا با این خواسته می تواند به نوع و شکل این جلسات اشاراتی داشته باشد. تا کنون نیز آمریکا موفق شده است با این مذاکرات در عمل رژیم را دخالتگری در مسایل داخلی عراق قلمداد کند زیرا صرف پذیرش مذاکره و نشستن پشت میز برای بررسی چگونگی دخالتها کافی است که رژیم را دخالت گر نشان دهد و او خود نیز این موضوع را پذیرفته است. اما نوع و شکل توافقهای تا کنونی نیز نمی تواند گواهی بر دست بالا داشتن یکی از طرفین بر دیگری باشد. زیرا ایجاد کمیته های امنیتی و بررسی موضوع دخالت نیروهایی که تروریست نامیده می شوند، نیز نمی تواند کاری از پیش ببرد. یکی از موارد، توافق بر کنترل مرز بین عراق و ایران برای جلوگیری از ورود اسلحه و مهمات است. رژیم تهران بدین گونه می پذیرد که بخشی از تسلیحات استفاده شده در عراق از ایران وارد می شود. اگر این گونه باشد چگونه توضیح خواهد داد که از این امر بی خبر است و برای کنترل مرزهایش به کمک نیروهای دیگر نیازمند است؟ یا بر فرض که آمریکا اصرار داشته باشد که گروه مقتدا صدر تروریست است، آیا رژیم تهران این موضوع را خواهد پذیرفت و روابطش با این گروه را کمتر و یا قطع خواهد کرد؟ چیزی که بعید به نظر می رسد قابل پذیرفتن باشد.
به بیان دیگر، در عمل توافقات انجام شده از بار اجرایی برخوردار نیست و هیچ یک از طرفین حاضر به انجام آن نیستند. این بدان معناست که کشمکش دو طرف با وجود میز مذاکره همچنان ادامه خواهد یافت و در این میان این رژیم تهران است که سعی دارد با کنترل اعتراضات و مبارزات مخالفان آمریکا، سطح آن را در حد مطلوبی نگه دارد و اجازه بالا گرفتن آن از یک حد قابل کنترل به بالا را ندهد. از گفته های دو طرف نیز این گونه بر می آید که گفتگوها نتیجه ملموسی در بر نداشته و کمیته های کاری نیز چیزی در حد هیچ است که کاری از آن برآید. هرچند مقامهای رژیم در این باره سکوت کرده اند اما پایوران آمریکایی می گویند که گفتگوها شکست خورده است و انتظاری از آن نمی رود. این چیزی بود که از قبل قابل پیش بینی بود. انتشار فیلم دخالت نظامی رژیم تهران در عراق، همراه با موشک و خمپاره هایی که شلیک می شود، توقیف کامیونهای مملو از بمب و ابزار ساخت آن در مرز بین دو کشور و ... دستآوردهای این جلسات برای رژیم ولایت فقیه است. از جمله نیز می توان گفت که به تازگی مشخص شده است که تعداد افراد بازداشت شده رژیم بیش از آنی است که تا کنون در خبرها آمده بود. در این مورد سفیر رژیم در بغداد می گوید: "علاوه بر پنج نفری که در منطقه کردستان عراق بازداشت شده اند، دو نفر دیگر از افراد وابسته به وزارت امور خارجه رژیم نیز در عراق در بازداشت بسر می برند." این دو نفر چه کسانی هستند و کجا و به چه دلیل بازداشت شده اند؟ اطلاعاتی از آنها در دست نیست. اما جمهوری اسلامی همه تروریستها و اعضا واحدهای خارج کشور سپاه را مقام دیپلماتیک می نامد و به همین دلیل "دیپلمات تروریست" بهترین صفتی است که برای این افراد به کار برده می شود.
سعی دیگری نیز در سوریه شد تا با گردهمآوری نمایندگان کشورهای منطقه و آمریکا به حداقلهایی برسند و بر آن توافق کنند اما کنفرانس با همان شعار کلی تاکید بر حفظ وحدت و حاکمیت ارضی و آشتی ملی در عراق به کار خود پایان داد. طبق اخبار منتشر شده، در این کنفرانس مشاجره و درگیری لفظی بین نماینده رژیم تهران و آمریکا بالا گرفته است. زیرا بار دیگر نماینده آمریکا رژیم را به دخالت در امور عراق و ارسال اسلحه و مهمات متهم کرد که صدای نمایندگان رژیم ولایت فقیه را از حد معمول بالاتر برد و آنها نشان دادند که در مقابل اسناد غیر قابل انکار، چگونه با این موضوع برخورد خواهند کرد. به هر حال از این مذاکرات نیز نتیجه قابل اتکایی بدست نیامد و باز دو طرف با دست خالی به خانه رفتند.
در روزهای بعد اکبر هاشمی رفسنجانی از تریبون نماز جمعه به آمریکاییها پیام داد و خواستار مذاکره در همه موارد شد. او چندین بار تکرار کرد که رژیمش آماده است در هر سطحی با آمریکا وارد مذاکره شود. او از آمریکا خواست که شرطهایش برای مذاکره را پس بگیرد و درباره منطقه و مشکل هسته ای باهم مذاکره کنند. از قبل مشخص است که درخواست رفسنجانی برای گنجاندن موضوع هسته ای در این مذاکرات هدفی است که از قبل رژیم در نظر داشته است. اما عدم موافقت آمریکا در این مورد و محدود کردن مذاکرات تنها به موضوع عراق و در سطحی پایین چیزی است که مورد نظر رژیم تهران نبوده است. بنابراین تلاشهای دیگر آن در افغانستان و لبنان و فشارهای وارده در منطقه فلسطین برای قبولاندن این موضوع به آمریکا در پیش گرفته شده است.
آیا رژیم ولایت فقیه موفق می شود که با آمریکا به طور همه جانبه وارد مذاکره شود و تضمین امنیتی ای که سالها بدنبال آن بود را از "شیطان بزرگ" بگیرد؟ آیا آمریکا حاضر است که امنیت یکی از "محورهای شرارت" را تضمین کند و مار در آستین بپرورد؟ آیا در چنین صورتی کشورهای همپیمان آمریکا در منطقه حاضر به پذیرش این شرایط و موقعیت جدید خواهند بود؟ اگر آری، تا چه اندازه و اگر نه، مخالفتها و خصومتها تا کجا بالا خواهد گرفت؟ اینها پرسشهایی است که در آینده باید بدانها پرداخت و هر اتفاق و یا شکل گیری شرایط جدیدی در منطقه و جهان می تواند کلیات چنین معادله ای را به طور کلی جا به جا کند.