صدای پای فاجعه
جعفر پویه
بحران رو به تزاید در خاورمیانه و به طور کلی در جهان وضعیت را بسیار شکننده و بُغرنج کرده است. روابط بین نیروها و کشورها در یک حالت بینابینی قرار دارد و همگی بسیار محتاط با شرایط برخورد می کنند. جابجایی نیرو در بعضی مناطق و برهم خوردن توازن قوا، لزوم سیاستهایی را پیش می کشد که غیر قابل تصور به نظر می آیند. کنار آمدن بعضی از جریانهای به ظاهر متخاصم با یکدیگر و پیمانهای یکشبه برای رویارویی با این وضعیت کار را به جایی رسانده است که آنانی که تا دیروز محلی از اِعراب در سیاستهای منطقه ای و یا جهانی نداشتند میانه دار شوند و کار به دست کسانی بیفتد که از حداقل توانایی در راهبرد چنین بحرانهایی برخوردار هستند. چرایی آن هم زیاد مشکل نیست؛ بن بست در پروژه جهانی سازی و به سد برخورد کردن یکدست سازی سیاستها، توان نیروهای اجرایی را به حدی تحلیل برده که برای برون رفت از بحران به هر خار و خاشاکی متوسل می شوند. پذیرفتن شکست تئوری جهانی یکدست و بله قربان گو برای بسیاری ناممکن است. آنها نمی خواهند بپذیرند که نظم نوین جهانی تنها در هیاهو و جنجال بعد از به ظاهر پیروزی در جنگ سرد می توانست دنداگیر باشد. زیرا در ادامه و عرصه عمل نه تنها کار بجایی نبرد بلکه جهان را با وضعیتی روبرو ساخت که کوتوله های سیاسی میداندار شده و هر مردم فریبی به خود این اجازه را می دهد که ادعای رهبری مردم را داشته باشد. مردمی به جان آمده در زیر فشار بحرانها ادواری سرمایه داری و بی خردی سیاستمداران آن که سعی دارند تا با چاقوی جراحی مشکل را حل کنند. چندان درمانده می نمایند که گوش به هر صدایی که بتواند حداقل از بار فشارهای روحی آنان بکاهد می سپارند. در این آشفته احوالی بازار رمال و جن گیر و شعبده باز و سرکتاب باز کنهای سیاسی بسیار پر رونق است. با ادعاهایی که به پشیزی نمی ارزد بساط خود را برچهار راههای عوام پهن کرده و مردم درمانده را بازیچه خود کرده اند. برپایی کنسرتهای پاپ و راک، نمایش دادن عروسکهای پر زرق و برق هالیود و امید مردم نمایاندن پهلوان پنبه های مجازی جزیی از این شعبده بازی است. از جانب دیگر مدعیان ارتباط با عوالم غیب، ارزق پوشان امام نما، بدکرداران زاهد شکل و به یک کلمه آویزان شدگان به دکان دین، نمایشهایی برپا می کنند که گاه آدم فکر می کند که چندین قرن قبل پرتاب شده است. در چنین وانفسای پرهیاهو و پر گردوخاک چه کس می تواند راه را از چاه تمیز دهد؟ مشکل بتوان بدون راه نما مسیر درست را تشخیص داد.
مشکوک به شکست
نئولیبرالیسم که نمی خواهد بپذیرد ناتوان از حل و فصل مشکل است؛ همچنان بر شیوه خود پافشاری می کند و سعی دارد تا به زور ارتش تا دندان مسلح همه گره ها را باز کند. خواب و رؤیای فتح یک شبه جهان تعبیر بدی پیدا کرده است. قدم های سُست کاربران زور خسته و درمانده توان ادامه مسیر ندارند. اما اصرار بر ادامه مسیر با ضربِ زور مردم را دچار کابوسی ساخته که از وحشت آن دست به هر کاری می زنند. اگر یکسر این پارادوکس مدعیان جهانی سازی هستند در طرف دیگر فسیلهایی سربرآورده از انباری قرون و اعصارند که در برابر آنها صف آرایی کرده و با هر آنچه رنگ و شکل و بوی مدرن و مدرنیته می دهد، با عنوان نمادهای تسلیم طلبی و شرک و کفر سر ستیز دارند. گام اول آنها نابودی مبشران و معتقدان مدرنیته و حقوق جهانشمول انسانهای قرن بیست و یکم است. به همین دلیل دست تعدی به سوی روشنفکرانی دراز می کنند که تنها دقدقه آنان خیر و صلاح مردم است. نابود سازی و براندازی روشنفکران رویه ای است که این فسیلهای سربرآورده از قعر تاریخ پیش گرفته اند. آنها می دانند وقتی می توانند جهل را حاکم کنند که کسی نباشد تا دربرابر آنها حرفی برای گفتن داشته باشد. بنابراین تا آنجا که توانسته اند از کشته آنان پشته ساخته اند و یا آنچنان جو وحشت و تروری حاکم کرده اند که آنها یا زبان بسته به گوشه ای خزیده اند و یا راه فرار و خروج از منطقه را پیش گرفته اند. اما با همه این بی شرمیها می شود گفت که تاکنون موفق نشده و نخواهند شد. عصر ارتباطات است و استفاده مردم از شیوه های مختلف برای دسترسی به اطلاعات آنان را همچنان از وضعیت آگاه می کند. آرامش گورستانی راه بجایی نمی برد و تکرار ادواری اعتراضات و درگیری مردم با زورگویان و عمال آنان نشان از بخاک مالیدن پوزه مبشران جهل و بربریت با پرداخت هزینه هایی گزاف دارد.
صوفی نهاد دام و سرحقه باز کرد
برخوردهای جهالت بار رژیمهای حاکم بر ایران، عربستان سعودی، عراق، افغانستان، پاکستان، سودان و... با مردم نشان می دهد که این حاکمان هیچ گونه احترام و اعتباری برای مردم قایل نیستند. اینان مردم را عوامالناسی می دانند که شبانانی از جنس ایشان وظیفه هدایت و رهبری آنان را به عهده دارند. تخطی مردم از اراده خود را به ظالمانه ترین شکل ممکن جزا می دهند و با رنگ و لعاب مذهبی که به حکومت خود زده اند آن را مقدس می نامند. اما از همه آنان بدتر رژیم جمهوری اسلامی حاکم بر ایران است که به جز الهی بودن نه تنها داعیه رهبری همه مسلمانان جهان را دارد بلکه وظیفه خود را رهایی بشریت از شری که در لباس مدرنیته و جامعه امروزی است می داند. چنین نظریه ای که ابزار اجرایی و مذهبی خود را با حوصله و از سر صبر سازمان داده است با تکیه بر تجربه تاریخی خود و پول نفت چنان در میانه میدان به گرد و خاک مشغول است که خود نیز گاه در چاله چوله های اطراف سرنگون می شود. رجز خوانیهای آخوندهای شرور و بدمست که سالهاست اختیار مردم ایران را در دست گرفته اند، آنقدر پر سروصداست که گاه پژواک آن در آمریکای لاتین و جنوب آفریقا نیز شنیده می شود. دلیل این موفقیت نیز آنست که با درهم کوبیدن نیروهای مترقی توسط سازمانهای اطلاعاتی کشورهای به ظاهر متمدن با همدستی همتایان منطقه ای خود میدان را برای دغلبازان این چنینی باز گذاشته اند. روفتن سطح جامعه از روشنفکران که به جرم انتقاد سر از زندانها در آوردند و با حیله و تزویر مقدمه از میان برداشتن آنها را چیدند. زمینه را برای کسانی فراهم کرد که تا دیروز انتظار می رفت "کمربند سبز" به گرد شوروی کمونیست فراهم آورند. اما اکنون همان "سربازان آزادی" دیروز تبدیل به رقبایی شده اند که نه تنها سر از فرمان اربابان گذشته بر می تابند بلکه موی دماغ آنان نیز شده اند. هرچند درباره خمینی و دارودسته او این موضوع رنگ کمتری دارد اما حمایت های غیر مستقیم غرب برای روی کار آمدن او و واگذاری میدان به آنها برای قلع و قمع روشنفکران، زمین سوخته ای از ایران ساخت تا آخوندهای مسلح به نظریات عصر بربریت بر اریکه قدرت سوار شوند و بدون پروا هرچه را که می خواهند انجام دهند. پایوران جمهوری اسلامی که می دانند با ادامه این شیوه از حکومت نه اگر از طرف جامعه جهانی، از طرف مردم ایران مطرود هستند و بساط بی شرمیهای آنان توسط مردم همین آب و خاک برچیده خواهد شد. برای بقای خود دست به هر کاری می زنند. ابتدا مخالفان و منتقدان خود را با توسل به فتواهای مذهبی از میان برداشتند و در ادامه چون می دانند که با جامعه جهانی روبرو خواهند شد سعی دارند تا ابزار این رویایی را فراهم کنند. به همین دلیل به دنبال بمب اتمی بعنوان ابزاری برای بقای خود، همه کوشش خویش را به کار گرفتهاند. در نیمه راه دستیابی به آن مجاهدین خلق به یاری مردم آمدند و با افشای طرح اتمی نه تنها مردم ایران بلکه کل منطقه و جهان را از خطری که در کمین است آگاه کردند. اما آخوندها به خوبی می دانند که تنها شانس آنان برای بقا دستیابی به اسلحه اتمی است. سعی دارند تا هرچه می توانند این رویارویی را به عقب اندازند تا ابزار آن را که همان بمب اتمی است فراهم کرده باشند. یعنی چانه زنیهای رژیم با نهادهای بین المللی و طرفهای اروپایی و آمریکایی تنها خریدن زمان برای دست یابی به بمب اتمی است. زیرا پس از دستیابی به بمب است که آنان از موضعی جدید و با زبانی دریده تر از امروز با جهانیان سخن خواهند گفت. به زبان ساده تر رژیم جمهوری اسلامی مترصد رویارویی با کل جهان است. این چیزی است که رهبران آن از ابتدای به قدرت رسیدنشان در سرداشته اند. تئوری خلافت اسلامی حرفی امروزی نیست و اصرار خمینی برای صدور انقلاب هدفی به جز این نداشته است. بنابراین بدون درگیری و از میدان بدر کردن یکی از طرفین این ماجرا، موضوع پایان یافته نیست. بلکه دستور کاری است که به روی میز کشیده شده و هنوز از برنامه کاری رژیم حذف نگردیده است. موفقیتهای نسبی در لبنان و بخشی از فلسطین و عراق ثابت می کند که به طور جدی روی این طرح کار می شود. هرچند در ابتدای کار عراق توانست با پرداخت هزینه بسیار جلو آن را بگیرد اما عملکرد غلط نئوکانها و رویای چیرگی بر جهان با چماق فرصتی برای آخوندها فراهم کرد که هرگز تصورش را نمی کردند. این درگیری با کل جهان از روز ابتدای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی شروع شد. برای دریافت بیشتر برخورد با کشورهای دیگر و نمایندگان آنها از فردای به قدرت رسیدنشان را مرور کنید تا به موضوع بهتر واقف شوید. حمله به سفارت آمریکا و گروگان گیری دیپلماتهای آن که در عرف بین المللی خطایی نابخشودنی است و هرگز مشابه آن توسط دولت و یا حکومتی دیگر اتفاق نیفتاده است، بمب گذاری در ساختمانهای وابسته به آمریکا، اسرائیل و بعضی از کشورهای اروپایی در لبنان عربستان، آرژانتین و ... گروگانگیری اتباع این کشورها و گاه سربه نیست کردن آنها و یا معامله آنان با چیزهایی که مقداری از آنان معلوم است و بقیه بعدن مشخص خواهد شد، حمله های گاه و بیگاه به سفارتخانه های کشورهای اروپایی به بهانه های مختلف و تحت فشار قرار دادن و یا کتک زدن وابسته های دیپلماتیک کشورها در خیابان که از مصونیت دیپلماتیک برخوردارند. "اما نمایندگان همین رژیم با پاسپورتهای دیپلماتیک در کشورهای دیگر دست به ترور زده اند و با استفاده از مزایای آن یعنی مصونیت موفق به فرار شده اند." و چندین و چند نمونه دیگر را می شود برشمرد. همه این اعمال چیزی است به نام درگیری درحدی مشخص که اگر اندازه آن از حدی بیشتر شود آنگاه نام آن را جنگ می گذارند. این درگیری های محدود و پراکنده را اگر کنار هم بچینیم درمی یابیم که عمال رژیم تهران سالهاست که درگیریهای پراکنده و محدودی را با کشورهای غربی انجام می دهند و با پر رویی از عواقب آن نیز می گریزند. بی دلیل نیست که وقی پای تهدید پیش می آید پایوران همین حکومت تهدید می کنند که در تمام آن کشورها امکاناتی دارند که در صورت فعال کردنشان می توانند به راستی مشکل بزرگی برای آن کشورها درست کنند. این به معنی چشم پوشی اروپایی ها و یا آمریکا از یکه تازی عمال رژیم در گذشته نیست. این یعنی وقتی که آنها با منافع حقیر اقتصادی خود چشم به روی بسیاری از فجایع بستند امروز باید تاوان آنرا با جدی گرفتن تهدیدها بپردازند. این رویارویی هرچند بسیاری آن را غیر محتمل می دانند اما با توجه به قصد و اراده رژیمی که شهادت را وسیله ای برای رسیدن به بهشت و سعادت ابدی برای پادوهای خود تعریف می کند بعید به نظر نمی رسد. زیرا در صورت وقوع جنگ این او نیست که چیزی را از دست داده است. بلکه آنرا که در همه این سالها در آرزویش بود را به دست آورده است. بهشت موعود با جهاد مقدس.
برخلاف تصور بسیاری از مردم صلح دوست، رهبران مذهبی رژیم ایران نه تنها جنگ را امری زشت و قبیح و موجب خونریزی و تباهی نمی دانند بلکه آنرا نعمتی می دانند که با جهاد و انجام آن به بهشت می روند. همچنان که مسبوق به سابقه است خیر و برکت جنگ بارها توسط خمینی ستایش شده است. یعنی اگر امروز به استقبال آن نمی روند موقعیت را برای انجام هدف خود مناسب نمی دانند. زیرا هدف از جنگ برای آخوند جماعت و دارودسته او نه دفاع از وطن و میهن که آنها خلاف اسلام است، بلکه قتل و کشتار کفار است، که موجب خوشنودی خداوند می شود. و با این حساب بهترین موقعیت وقتی است که بشود بیشترین تعداد از کفار را به قتل رساند. چه موقعیتی بهتر از در دست داشتن بمب اتمی؟ یعنی اگر رژیم جمهوری اسلامی به بمب اتمی دسترسی داشته باشد برخلاف گفته ولی فقیه و دیگر دروغگویان عمامه به سر حکومتی نه تنها خلاف دین و مذهب آنان نیست. "زیرا آنها اکنون خُدعه می کنند." بلکه برای استفاده از آن کمتر از هر دیوانه دیگری تامل می کنند و به سرعت از آن استفاده خواهند کرد. زیرا به توصیه های مذهبی خود عمل کردهاند و وظیفه دینی خود که نابودی کفار است را به انجام می رسانند. به همان شیوه ای که هزاران نفر از بهترین فرزندان مردم را با عنوان کفار در مدتی اندک در زندانهایشان به قتل رساندند و هیچ پروای آن را نیز ندارند.
رژیم ایران، رژیمی جنگ طلب، سفاک و خون آشام است. این رژیم جنگ را جهاد و مقدس می نامد و آن را ستایش می کند. دسترسی آن به سلاح کشتار جمعی خطری است که کل بشریت را تهدید می کند. رویای برقراری خلافت اسلامی و در ادامه آن اسلامی کردن جهان امری است که دست درازی جمهوری اسلامی به کشورهای دیگر را توجیه می کند. آنها خود را مدافع مسلمانان قلمداد می کنند و به همین دلیل حق خود می دانند تا با این حربه به دخالت در امور دیگر کشورها بپردازند. شهروندان کشورهای دیگر مسلمان یا غیر مسلمان باید از قوانین کشور محل اقامت خود تبعیت کنند. اما علم کردن چیزی به نام حقوق دینی مسلمانان و دفاع از آن به عنوان هم کیش و یا هم مذهب توجیهی است که قاتلان مردم ایران با توسل به آن در دیگر کشورها دخالت می کنند. موضوع حجاب در فرانسه و یا دیگر مشکلاتی که در اروپا و کانادا دولتها با آن روبرو شده اند. ردپای دخالتگری عوامل رژیم در آنها هویداست. به زبانی ساده تر عومل رژیم به شیوه ای بس حیله گرانه برای خود دارودسته تهیه می کنند و در بیخ گوش سازمانهای عریض و طویل اطلاعاتی به سازماندهی چیزی مشغولند که در مواقع لزوم از آن به عنوان ابزار دخالت استفاده کنند. ردپای این کسان در ترورهای خارج کشور وزارت اطلاعات بویژه در اروپا به خوبی مشخص است.
خطر مشترک
مبشران جنگ و تباهی در بحران بی آرمانی غرب سوار برموج ایدئولوژی از راه می رسند. جلو این امواج برخواسته از قعر قرون و اعصار را با جنگ و خونریزی نمی شود گرفت. زیرا که این خواسته آنان است برای رفتن به بهشت. مردمی که بر گرد اینان تجمع می کنند از جایی دیگر رنجیده شده اند. انسانهایی که مورد ظلم و بی مهری قرار گرفته اند، به طور ناخود آگاه به جبهه دشمن می گروند. باید فضای سنگین کینه و دشمنی را شکست. باید فضا را برای نیروهای مترقی و آگاه هموار کرد. باید اجازه داد تا انسانهایی آگاه مبشران صلح دوستی شوند و راهبری جامعه را بدست گیرند. کنترل های پلیسی، فشارهای زیادی و سنگینی اتهامات دست راستیهای افراطی تنها فضا را به نفع دشمن آماده می کند. و سختگیریهای بی مورد کینه و نفرت را افزایش می دهد. جنگ از آنان مظلوم می سازد. اینان استاد مظلوم نمایی اند و دلیل ماندگاریشان نیز این مظلوم نمایی و بزرگنمایی آن است. برای از صحنه راندن آنان یک راه بیشتر وجود ندارد. حمایت از نیروهای دموکرات و مترقی کشورهای تحت حاکمیت آنان. بها دادن به نیروهایی که انرژی خود را صرف مبارزه با این موجودات متعلق به قرون گذشته می کنند. باید نهادهای مدنی و تشکلات مستقل مردم را چه صنفی چه سیاسی و چه فرهنگی تقویت کرد و آنان را در مبارزه با ارتجاع یاری داد. اپوزیسیونی که تلاش می کند تا راهی برای برون رفت از مهلکه بجوید را باید تقویت کرد. باید بدانها فرصت داد تا در عمل تجربیات و نیروهای خود را به میدان آورند. بدون کمکهای همه جانبه سازمانهای بین المللی و نیروهای مترقی همه کشورها شانس موفقیت بسیار اندک است. برای یک تهدید همگانی، همه باید دست بدست هم دهیم تا آنرا بر طرف کنیم. این به عهده کسانی نیست که در میدان مبارزه تا آخرین قطره خون خود را نثار کنند. کشته شوند، شکنجه ببینند، زندان شوند، به دار کشیده شوند و از دیگرانی که خود سکوت کرده و گوشه عافیت انتخاب گزیده اند شماتت ببینند. این به عهده همه است که دست همکاری به یکدیگر دهند تا خطر را رفع کنند. والا اینگونه نیست که ما کشته شویم و زنده هایمان نیز آواره و دربدر، شماتت بشنویم و شاهد باشیم حال که کار به جای باریک کشیده شده است همه حیران که چه باید کرد. گوشهایی که این همه سال هشدارهای اپوزیسیون ایرانی را ناشنیده گرفته است اکنون نمی تواند بگوید که نمی دانسته و یا نشنیده است. بی توجهی خود را با بهانه هایی بی خریدار توجیه نکنید. ما سالها هشدار دادیم و شما توجهی نکردید. حال که خطر به خود شما نزدیک است، با همکاری و همدستی با یکدیگر قادریم از فاجعه ای بزرگتر جلو گیری کنیم. برافروختن جنگ و خونریزی می تواند شعله های آن را تا خانه های ما بکشاند. قبل از اینکه دیر شود دست بدست هم دهیم. قبل از اینکه آتش در خانه هایمان روشن شود از فاجعه جلوگیری کنیم. اتحاد و اتفاق همه نیروهای مترقی بر ضد بنیادگرایی می تواند خطر را رفع کند. تقویت نیروهای دموکرات و مترقی ایرانی و حمایت از آنان برای ساختن یک جبهه فراگیر در مقابل جمهوری اسلامی کم هزینه ترین راه ممکن است. زیرا با افروخته شدن شعله های جنگ عواقبی بس ناگوار در انتظار همگی ماست. به جز این کماندوهای مرگ آفرین بنیادگراهایی تشنه مرگ و در آرزوی بهشت می توانند هر گوشه کنار جهان را نا امن کنند. تاوان چنین جنگی بس سنگین است. بیشترین زیان به مردم ایران وارد خواهد شد. دسترنج تاریخی ما که با هزاران خون دل به دست آمده است می رود تا در حماقت عدهای جاه طلب از بین برود. رویای خلافت اسلامی آخوندها هیچ ربطی به مردم ایران ندارد. آنها برای گسترش بی عدالتی ای که بیش از 28 سال است برما می روا می دارند مشغول نقشه کشی هستند. درگیر کردن کشور و مردم ایران در جنگی برای گسترش حکومت آخوندها ابلهانه ترین کاری است که می شود کرد. قبل از اینکه بیش از این کشور در بحران و درگیری فرو رود. این مردم ایران هستند که باید به فکر چاره کار باشند. آخوندها در بیرون و عده ای دیگر از بیرون کاردهای شکاری خود را مسقل مال می کنند. لبه تیز کاردها بر گلوی ما و کودکان ما فرود خواهد آمد. وضعیت از آنچه که امروز است بدتر هم متصور است با لحظاتی فکر و اندیشه به عاقبت عملی که آخوندها در پیش گرفته اند می تواند صحنه های فردا را پیش چشم آورد. فاجعه نزدیک است و در صورت درگیر کردن کشور با جنگی خانمانسوز هر آن چه تا کنون رشته ایم پنبه خواهد شد. قبل از دیر شود برخیزیم. قبل از اینکه فاجعه فرود آید فکری برای رفع آن باید کرد. این شدنی نیست مگر با اتحاد و اتفاق ما. برعلیه سیاستهای جنگ افروزانه آخوندها به هرطریق که می دانیم و می توانیم باید اعتراض کنیم. باید به جامعه جهانی بفهمانیم که مردم ایران جنگ طلب نیستند و تنها این آخوندهای جاه طلب هستند که در بدمستی دلارهای نفتی نعره های مستانه می کشند. از کارگران تلاشگر برای ایجاد تشکلات مستقل که به میدان می آیند دفاع کنید. از معلمان و حقوق بگیران معترضی که برای حقوق حقه خود به میدان می آیند حمایت کنید. از داشجویان و روزنامه نگارانی که برای خیر و صلاح همگان تلاش می کنند دفاع کنید. و برای دفاع از آب و خاک و خانه خود و بر علیه حکومت مملکت برباد ده آخوندها برپا خیزید. صدای پای فاجعه از دور شنیده می شود. گوش کنید.
اندکی تاخیر افسوسی تاریخی ببار خواهد آورد.