«ویکتور خارا»

 

«یک هنرمند می بایست یک تولید کننده قابل اعتماد باشد و در واقع ماهیتی انقلابی داشته باشد.انسانی باشد به خطرناکی چریک مسلح آن هم به دلیل قدرت عظیمی که در برقراری ارتباط با مردم دارد»ویکتور خارا.

الف. آناهیتا

 

 

هنگامی که ماه سپتامبر را در تاریخ به جستجو می نشینیم با وقایع تاریخی بیشماری روبرو خواهیم شد که در آن میان کودتای نظامی عوامل سیا در شیلی و قتل سالوادور آلنده و طرفداران وی جایگاه ویژه ای دارد. هزاران فعال سیاسی به دنبال کودتای نظامی سال 1973 علیه دولت سوسیالیست سالوادور آلنده در طی چند روز شکنجه و اعدام شدند. شکنجه و قتل وحشیانه ویکتور خارا،مدیر تئاتر،خواننده مردمی،شاعر انقلابی و فعال سیاسی حاکی از سبعیت و درنده خویی آمران و عاملان کودتاست.

ویکتور لیدیو خارا مارتینز در تاریخ 23 سپتامبر سال 1932 در شهری کوچک واقع در جنوب سانتیاگو از مانویل خارا و آماندا مارتینز در خانواده ای دهقانی چشم به جهان گشود. پدر وی مانویل،تحصیلاتی نداشت و مایل بود کودکانش به جای تحصیل،هرچه زودتر به کار گماشته شوند. بدین ترتیب بود که ویکتور خارا از سن شش سالگی کار روی زمین را آغاز کرد. مانویل با کشاورزی قادر به فراهم کردن مایحتاج زندگی نبود و کار دیگری نیز نمی یافت، پس به مشروبات الکی روی آورد و رابطه اش با همسرش به وخامت کشید. مانویل زمانی که ویکتور هنوز کودکی بیش نبود خانه را جهت یافتن کار در مکانی دیگر ترک کرد. آماندا تربیت و پرورش ویکتور و فرزندان دیگرش را با پشتکاری بی مانند به تنهایی به عهده گرفت. او زنی عامی نبود و مایل بود که کودکانش به تحصیل بپردازند و به نوازندگی بسیار علاقه داشت. آماندا در شهر خود گیتار و پیانو می نواخت و در مراسم عروسی و عزاداری ترانه های ملی- مردمی می خواند. آماندا مارتینز زمانی که ویکتور فقط پانزده سال داشت جهان را بدرود گفت و او را تنها گذاشت تا راه خود را بیابد. ویکتور خارا تحصیل در رشته حسابداری را آغاز کرد اما به زودی دست از این کار کشید و شروع به تحصیل در مدرسه دینی کرد تا کشیش شود،اگرچه بعد از چند سال از اوهام کلیسا بیدار شد و مدرسه دینی را نیز رها نمود. ویکتور خارا قبل از این که به شهر تولدش بازگردد و علاقه خود در حیطه موزیک و تئاتر را دنبال کند چندین سال را در ارتش سپری کرد. خارا به طور عمیقی تحت تاثیر فولکلور شیلی و کشورهای امریکای لاتین بود،او مخصوصا تحت تاثیر هنرمندانی مانند «وایولتا پارا»، «یوپانکو» و «پابلو نرودا» بود. خارا در رابطه با فولکلور از اواسط دهه پنجاه میلادی با گروهی به نام «کانکومن» به آواز خوانی مشغول شد. او در سال 1960 میلادی به میزان بیشتری تحت تاثیر موزیک قرار گرفت و در مکانی متعلق به «آنجلا پارا» آواز می خواند. از این طریق خارا به طور جدی با جنبش «اسپانیا برای موزیک جدید» به فعالیت پرداخت.

موسیقی راک اروپا و آمریکا در آن سالها روز به روز رادیکالتر می شد و هنوز نام پرافتخار «موسیقی اعتراضی» را بر پیشانی خود حک کرده بود. در همان زمان شیلی هم شکلهای تازه ای از موسیقی را تجربه می کرد. گروههایی مثل «اینتی - للیمانی» و «کویلاپایون» علاقه شدیدی به استفاده از ساز و ض فراموش شده مردم مناطق روستایی و کارگری شیلی داشتند. ویکتور خارا نقش عظیم و مرکزی در پیشرفت این جنبشها داشت. ویکتور خارا در طی سفرش به اروپا در دهه شصت میلادی نوشت: لفظ «ترانه اعتراضی » دیگر اعتباری ندارد زیرا مبهم و مورد سوء استفاده قرار گرفته است. من لفظ «ترانه انقلابی » را ترجیح می دهم.  او به عنوان یک سرباز وظیفه از اختلاف طبقاتی آگاه بود و در همان زمان برای کویلاپایون شعری به نام «سرباز» سرود.

«سرباز به سوی من تیراندازی نکن...من می دانم که دستانت لرزان است...مرا نکش!!..من برادر تو هستم».

او اولین کار ضبط شده خود را در سال 1966 انتشار داد و در سال 1970 تیاتر را جهت فعالیت بیشتر در حوزه موزیک رها کرد. شعرهای او در دفاع از طبقه کارگر و محروم شیلی  از موزیکهای ملی مردمی شیلی  و فعالیت فعالان چپ شکل گرفته بود. مهمترین شعرهای او از این دوران «من تو را به یاد می آورم آماندا» و «تقاضای یک کشاورز» است.

ویکتور خارا در طی دیدارش از روسیه در سال 1961 به یک کمونیست متعهد مبدل گشت و با کسب تجربه از موج جدید مبارزه طبقه کارگر به شیلی بازگشت. ادوارد فری مونتالوا،از حزب دموکرات مسیحی با برنامه ای پوپولیستی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1964 شیلی به قدرت رسید. خشم و موج جدید اعتراضات آغاز گردید و  این مساله در موزیکهای نوع جدید در حال رشد نیز بازتاب پیدا کرد. این هنرمند انقلابی در سال 1967 کاری ضبط شده در ستایش شجاعت مارکسیست انقلابی «چه گوارا» ارایه داد که به دلیل مخالفت شرکتی که کار را ضبط می کرد نتوانست مستقیما نام چه گوارا به خود بگیرد. این ترانه تاثیر شدیدی در جنبش چپ شیلی و جنبشهای کارگری و  احزاب قوی سوسیالیستی و کمونیستی موجود گذاشت. سال 1969،پرس سوخبیس،وزیر دست راستی به صدها پلیس دستور داد تا به تعدادی از خانواده های روستایی در «پورتو مونت» حمله کنند. در این درگیری هفت دهقان و یک کودک نه ماهه به قتل رسیدند. این جنایت مردم را به صورت شدیدی تحریک کرد. ویکتور خارا شعر بسیار قوی در این رابطه سرود که «پرسشها پیرامون پورتو مونت» نام دارد. ویکتور با اشاره به این جنایت هولناک در بخشی از شعر ابراز می دارد که «همه بارانهای شیلی قادر نخواهد بود خون این جنایت را از دستهای شما پاک کند». این شعر بسیار معروف شد و نخبگان شیلی را تحت تاثیر قرار داد. ویکتور خارا به هنرمندی تبدیل شده بود که از سوی جنبش کارگری مورد ستایش قرار می گرفت و اما به همان اندازه مورد نفرت جناح راست بود به طوری که آدمکشان مسلح طرفدار جناح راست او را در خیابان مورد حمله قرار دادند.

 

ویکتورخارا در دوران آلنده

 سال 1970،سالوادور النده از ائتلاف احزاب چپ (یو پی) با برنامه ای که وعده می داد کمپانیها و انحصارات خارجی را در اختیار خود قرار دهد، از مالکان هشتاد هکتار زمین سلب مالکیت کند و سرمایه گذاری بر برنامه های همگانی را افزایش دهد در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد. اولین سال ریاست جمهوری وی با موفقیت قابل توجه ای روبرو گشت. عایدی طبقه کارگر پنجاه درصد و به موازات آن عایدی همه مردم شیلی سی درصد افزایش یافت. خارا در برنامه های انتخاباتی آلنده شرکت داشت و بارها برنامه اجرا کرد. ترانه معروف «ما پیروز خواهیم شد» را در همین زمان سرود که به شعار اتحاد چپ شیلی تبدیل شد،«ما پیروز خواهیم شد،زنجیرها راهی جز گسستن نخواهند داشت، ما کنار هم تاریخ را محقق خواهیم کرد».

طبقه کارگر دولت را حمایت می کرد و مهمترین نیروی محرکه در تشویق دولت به برداشتن گامهای بلندتری به حساب می آمد.

پیروزی آلنده تنها تغییرات اقتصادی را به همراه نداشت بلکه در عرصه هنر و فرهنگ نیز تاثیر به سزایی داشت. گروههای تئاتر، موزیک و شعر در مناطق کارگر نشین تشکیل می شدند و گروههای متعدد هنری به مناطق مختلف شیلی سفر می کردند. جنبش ترانه نوین در همین روزها شکل گرفت که خارا از سردمداران آن بود. این شرایط بود که موسیقی دانان سبکهای قدیم و کویلاپایون را به هم گره زد و ترانه های آنان از جنبش کارگری سخن به میان می آورد. اجرای کنسرت قتل عام سه هزار کودک همراه با خانواده هایشان در مدرسه سانتا ماریا سال 1907 شنوندگان بسیاری را از سراسر کشور گرد هم آورد. ویکتور خارا در سال 1971 نوشت: «هر جا که ما برنامه ای اجرا می کنیم می بایست مردم را سازماندهی کنیم. ما باید مردم را به صعود برسانیم. کار ما این است که آن چه از نظر فرهنگی به آنان متعلق است را ارایه دهیم. کار ما می بایست تجلی عطش اشتیاق فرهنگی که از جانب مردم در دوران انتخابات دیدیم باشد و خشنودی را برای آنان به ارمغان بیاورد».

با وجود این پیشرفتها در سال 1973 نارضایتی مردم شیلی از ریاست جمهوری به موازات وضعیت بد اقتصادی رشد کرد. اگر چه بخش قابل توجه ای از شرایط به وجود آمده از عوارض وضعیت کلی بازار نشات می گرفت اما یکی از عمده ترین فاکتورهای این زوال، فعالیت مخالفان داخلی و خارجی دولت آلنده بود. محافظه کاران داخلی نود و پنج درصد از ایستگاههای رادیو، نود درصد از روزنامه ها و همه مجله های هفتگی را در اختیار خود داشتند. کلیسای کاتولیک به شدت سیاستهای آلنده را مورد حمله قرار می داد. شکاف عظیمی در درون طبقه کارگر در نتیجه قدرت ضربتی محافظه کاران بر رسانه ها و محل مباحثه و سخنرانی ایجاد شده بود. دولتهای سرمایه داری خارجی از هر روشی برای فشار به دولت نوین شیلی استفاده می کردند. تنها دولت آمریکا بین سالهای 1970 تا 1973  برای سیاست بین المللی که بی ثبات کردن وضعیت اقتصادی شیلی را هدف قرار داده بود هشت میلیون سرمایه گذاری کرد. این برنامه از طرف هنری کسینجر تائید و به اجرا گذاشته شد،دکترین قدیمی امپریالیسم که علنا اعلام می کند، «ما از دموکراسی دفاع خواهیم کرد که مد نظر ما باشد و با ما همراه باشد». در واقع هنری کسینجر اعلام کرد: ما اجازه نمی دهیم شیلی به دلیل حماقت مردمش کمونیستی شود!!

 

کودتای نظامی

خرابکاریهای عمدی بورژوازی داخلی،دولت آمریکا و انگلیس و ...در یازده سپتامبر سال 1973 با کودتای نظامی پینوشه به اوج رسید و سه سال تجربه مردم شیلی با دولت سوسیالیست سالوادور آلنده به پایان رسید. سرکوب خشن بسرعت با تمام نیرو آغاز گردید. هواداران و فعالان سیاسی همین طور ویکتور خارا جهت تضمین سختگیری به سرعت بازداشت،شکنجه و به قتل رسیدند. ویکتور خارا بر اساس نوشته های جووان خارا،همسر انگلیسی او چند روز قبل از کودتا مانیفست خود را سرود. در این شعر او دلایل خواندن و نواختن گیتار خود را اعلان می کرد. «گیتار من برای ثروت نیست،نه،گیتار من نردبانی است که ما را به سوی ستارگان هدایت می کند،نه برای خواندن است که می خوانم نه برای عرضه صدایم،نه!!،چرا که ترانه آن زمان معنا می یابد که قلبش نیرومندانه در تپش باشد، شعر من آغاز و پایان همه چیز است، شعری سرشار از شجاعت،شعری زنده،تازه و پویا...».

 ویکتور خارا روز کودتا سر کار خود یعنی به دانشگاه فنی رفت. او همراه با هزاران فعال سیاسی دیگر دستگیر شد. دانشگاهها مانند کارخانه ها بمباران گشتند،سالوادور آلنده نیز در دفتر ریاست جمهوری خود در مقابل یورش کودتاگران مقاومت کرد و جان باخت. جووان خارا که از بازداشت همسرش آگاه شد برای کمک به سفارت انگلیس رفت اما درب سفارت انگلیس همچون درب سفارت کشورهای دیگر سرمایه داری به روی وی و هزاران نفر دیگر که از حمام خون سانتیاگو فرار کرده بودند،بسته بود تا رییس بزرگ سیاست خود را به پیش برده،کامل کند. کسانی که از آن قتل عام جان سالم به در برده اند ابراز می دارند که با وجود اینکه ویکتور خارا خود متحمل شکنجه های زیادی شده بود اما پایداری می کرد و در بازداشتگاه نگران وضعیت زندانیان دیگر بود،گیتار می نواخت و آواز می خواند،بذر امید می کاشت و آنان را به پایداری و مقاومت تشویق می کرد. ویکتور خارا و هزاران نفر دیگر به استادیوم ملی سانتیاگو منتقل شدند،مکانی که او درست یک ماه پیش به مناسبت اعطای جایزه نوبل به «پوبلو نرودا» برنامه اجرا کرده بود،استادیومی که بعدها استادیوم ویکتور خارا نام گرفت. جیره خواران عاملان کودتا به خشم آمده از حرکت شجاعانه ویکتور خارا که همچنان برای دیگر بازداشت شدگان گیتار می زد و سرود معروف «ما پیروز خواهیم شد» را می خواند،به او حمله بردند،او را مورد کتک وحشیانه قرار دادند و استخوان هر دو دست و دنده وی را شکستند (بر اساس گزارشی دیگر هر دو دست وی را قطع می کنند) و همانطور که خارا روی زمین استادیوم در مقابل چشم دیگران قرار گرفته بود به او فرمان دادند که اکنون بنواز!!. ویکتور خارا با دستان شکسته دوباره گیتار خود را برمی دارد و به خواندن همان سرود ادامه می دهد. دقیقا همانجا ویکتور خارا آخرین شعر خود را ارایه می دهد که با شلیک سی و چهار گلوله بر پیکرش نمی تواند شعر را به پایان برساند. او فقط با شلیک گلوله بود که به خواندن پایان داد. این شعر بعد از شکنجه و به قتل رساندن ویکتور خارا نوشته شده در کاغذی درون کفش یکی از دوستانش که جزو بازداشت شدگان بود پیدا شد. شعر معروف «استادیوم شیلی» نام گرفته است که پیرامون وضعیت زندانیان در استادیوم می باشد.

پنج هزار تن از ما در این جاییم،در این بخش کوچک شهر، چه دشوار است سرودی سرکردن، آنگاه که وحشت را آواز می کنیم، وحشت آن که من زنده ام، وحشت آن که می میرم من،خود را در انبوه این همه دیدن و در میان این لحظه های بی شمار ابدیت،که در آن سکوت و فریاد هست،لحظه پایان آوازم رقم می خورد».

جسد کتک خورده و تیرباران شده ویکتور خارا،هنرمند انقلابی و متعهد در تاریخ شانزده سپتامبر همان سال توسط کارگر جوانی پیدا شد که با همسر وی تماس گرفت. جووان خارا بعد از اجرای مراسم تدفین همسرش در خفا از شیلی فرار کرد. اگرچه دولت نظامی پینوشه دستور آتش زدن همه ترانه های ضبط شده خارا را صادر کرد اما همسر وی موفق شد بسیاری از کارهای هنری ویکتور  را مخفیانه از شیلی خارج کند و در اختیار جهانیان قرار داد. وی اکنون بنیاد ویکتور خارا را در شیلی اداره می کند.

در ماه دسامبر سال 2004،یک قاضی شیلیایی مساله قتل ویکتور خارا را دنبال کرد و در سالهای اخیر تحت شهادت زندانیان سابق قاتل ویکتور خارا شناسایی شده است. «ادوین دیمتر بیانچی » یک افسر ارتش شیلی با شهرت و اعتبار بسیار مخوف یک فرد ارتشی عادی نبود. او کسی بود که در سال 1970 به پاناما سفر کرد و در مدرسه آموزش ارتشی که توسط امپریالیسم آمریکا در سراسر کشورهای آمریکای لاتین دایر شده بود تمرینهای نظامی را به پایان رساند.تمام کسانی که در این مدرسه آموزش دیدند در کودتا شیلی شرکت داشتند. دیمتر نیز اندکی بعد در کودتای ناموفق ماه جون 1973 علیه سالوادور آلنده شرکت کرد. او که «ال لوکو دیمتر » نیز نامیده می شد همراه با شرکایش دستگیر و بلافاصله بعد از کودتای موفق ماه سپتامبر همان سال از زندان رها گردید تا در جنایت استادیوم شیلی به خدمتگزاری بپردازد. او بر اساس گزارش شاهدان عینی هنگام ورود به استادیوم آن قدر سرشار از خشم و نفرت بود که به سرعت به «سادیسمی» معروف شد. به دلیل گستاخی فراوان «پرینس یا شاهزاده» نیز  نامیده شد. بوریس نویا،وکیل شلیایی خشم و گستاخی وی را چنین به تفسیر می کشد، «او به طور غیر مترقبه ای در مکانهای مختلف استادیوم ظاهر می شد و با فریاد و هیاهو قصد ترساندن زندانیان را داشت. او دقیقا نقش یک بازیگر وحشی و ناامید را بازی می کرد که زندانیان می بایست در حضور وی کاملا ساکت باشند. شلاق چرمی در دست داشت که هنگام قدم زدن میان زندانیانی که ساعتها روی زانو نشسته بودند با آن به آزار و اذیت و کتک زندانیان می پرداخت». پرینس که مستقیما در شکنجه و قتل زندانیان دست داشت به طور رسمی توسط هیچ دادگاه شلیایی محکوم نشد و به دلیل نامشخصی در تاریخ دسامبر سال 1976 از ارتش مرخص شد. سپس در رشته حسابداری تحصیل کرده و در بخش بازنشستگی و بازرسی ارتش به کار گمارده شده بود. مایه حیرت و شگفتی است که «دیمتر» از مزایایی که طبق قانونی که برای قربانیان حمایت حقوق بشر در زمان دیکتاتوری پینوشه تصویب شده بود،استفاده می کرد. این قانون در واقع برای کسانی بود که بدلیل فعالیت سیاسی در طی دوران دیکتاتوری نظامی از کار خود اخراج شده بودند،به کار گماشته نمی شدند و یا اجازه دریافت مستمری بازنشستگی نداشتند و اکنون قاتل حرفه ای صاحب اختیار این مزایا از ژانویه سال 2000 بود. این شاهزاده سادیسمی کسی بود که بر اساس گزارش شاهدان عینی بدون ماسکی بر صورت در استادیوم حضور پیدا کرد و از آنجا که دارای صدای بسیار عظیمی بود احتیاج به بلندگو نداشت و اکنون بسوی هزاران زندانی سخن می گفت، « صدای مرا می شنوید مارکسیست های کثیف؟به من با ترس نگاه می کنید؟حرامزاده ها اکنون سخنرانیهای شما پایان گرفته است یا باید با ما کار کنید یا ما شما را اعدام خواهیم کرد. صدای مرا می شنوید؟ این صدای « پرینس » است که می شنوید».

 اکنون چند سال است که هویت کامل « پرینس » مشخص شده است. فعالان سیاسی در شیلی عکس،آدرس و شماره تلفن وی را منتشر کرده اند تا شاید او بدلیل اعمال سادیسمی گذشته خود محاکمه شود. اما دولت نیولیبرال شیلی مایل به رسیدگی به این کار نیست اگرچه قتل ویکتور خارا بعنوان یک هنرمند انقلابی که هنوز در قلب جنبش کارگری شیلی جاودانه است در تاریخ به دست فراموشی سپرده نخواهد شد.

ویکتور خارا و هنرمندانی از این دست هنر پویا را در برابر هنر مومیایی شده رهبری می کنند. هنر ویکتور خارا هنری است که عدالت را می ستاید،شناخت را بالا می برد،بذر امید،نشاط و مبارزه می کارد. هنر و همانا محصولات فکری ویکتور خارا و جمعیت انبوه هنرمندان انقلابی دیگر دقیقا بدلیل موقعیت طبقاتی و جهان بینی و فلسفه زنده ای که بدان مسلح هستند قادر است در تکامل جامعه به سود زحمتکشان نقش عظیمی بازی کند. زیرا رابطه هنر با مناسبات اجتماعی، رابطه ای است منطقی و الزامی. اگر مناسبات اجتماعی بیان روابط انسانها با یکدیگر و جهان پیرامون آنهاست که در واقعیت خود تعیین کننده هستی اجتماعی با آنان به همه نمودهای خود است،و این هستی بیانگر عرصه های  مختلف اقتصاد،فلسفه،سیاست،اخلاق و هنر و ...می باشد،پس هنر به عنوان فعالیتی معنوی رابطه ای تنگاتنگ با آن دارد و نمی تواند مجزا و انتزاعی باشد. همانطور که طبقه ستمکش با طبقه ستمگر در جنگ است هنر این دو نیز در نبردی دایمی قرار دارند و در تغییرات بزرگ اجتماعی و تاریخی موثرند و خواهی نخواهی چنین هنریست که نقش خود را در سعادت بشر بازی می کند. هنر همیشه و همه جا اعتراف نامه اسرار آمیزیست که در عین حال جنبش جاودانه زمان خود است. بدین ترتیب است که هنر انقلابی در مقابل هنر مایوس و غیرفعال قرار می گیرد و همواره برای تثبیت دنیای نوینی می کوشد، در دامن این هنر انقلابی نوابغی همچون ویکتور خارا همواره همچون ستاره ای می درخشند. جای شگفتی نیست که نیکولیا استفانویچ،ستاره شناس روسی در تاریخ بیست و دوم سپتامبر سال 1973 شهاب آسمانی جدیدی را که کشف کرده بود « ویکتور خارا » نامید.

یادش گرامی باد