اپوزوسیون، بحران اتمی و جنگ
جعفر پویه
از دور دستها صدای رپ رپهی طبل جنگ به گوش می رسد. نظامیانی در مشق جنگ، با پوتینهایی واکس زده، زمین را با شدتی هرچه بیشتر لگد مال می کنند. همچون حیوانات خشمگین پیش از حمله، سم بر زمین می کوبند و نعره های عصبی شان، گوش را می خراشد. آنان مراسم آیین مرگ را آغاز کرده اند، چه کسی کشته خواهد شد؟ پسر رحمان که فردا بساط دست فروشی اش را در کنار خیابان پهن می کند یا شاگرد نانوایی سر کوچه که تازه پشت لبش سبز شده؟ شاید هم هر دو! آیا با قربانی شدن اینان عطش سیری ناپذیر خونآشامان، فرو خواهد نشست و به خانه هایشان باز می گردند؟ هیچ کس این گونه فکر نمی کند زیرا هدف از جنگ چیز دیگری است. آنها در سیاست ورزی به بن بست رسیده اند و برای باز کردن راه تعامل، این شیوه را برگزیده اند. تصمیم دارند با بمب و موشک، سیاست به ورزند.
هنوز مادران و پدران بسیاری از جنگ هشت ساله جمهوری اسلامی با عراق داغدارند. هنوز گورستانها رونق دارند و شبهای جمعه مملو از مادرانی هستند که خمیده قامت بر گور عزیزان از دست رفتهشان مویه سر می دهند، بی اشک و با دلی پر حسرت. هزاران جوان، هزاران آرزو، هزاران امید، هزاران نیروی کارآمد در خون غلطید و به خاک افتاد. شهر و روستا در سوگ رفتگانی نشست که هرگز باز نگشتند. کودکان بسیاری تحت تاثیر ستاد تبلیغات عوامفریبان به روی میدانهای مین رانده شدند و کلاسهای مدرسه از آنان خالی شد. مبصرهای کلاس دیگر برایشان غیبت رد نکردند تا آخوندها به جهانیان بنمایانند که از هیچ جنگ طلب به نام دیگری در تاریخ کم نمی آورند. آنان کودکان بی گناه را لباس سربازی پوشاندند تا صف شکن شوند، تا با بدنهای نازک آنها میدانهای مین را بروبند و راه را برای عبور باز کنند؛ ناجوانمردانه ترین استفاده ابزاری از کودکان! اینان قاتلان کودکانند، جوان کُشاند. مادرها را به عزا نشاندهاند. گورستانها را رونق دادهاند و شهرها را ویران کرده اند.
این هذیانهای پس از یک کابوس هراسناک شبانه نیست. واقعیتهایی است که بر مردمی که به امید آزادی و عدالت انقلاب کردند، فرو رومبید. رویاهای آنان تبدیل به کابوس شد و فرشتهای که به امید بیرون راندن دیو در انتظارش بودند، جغد جنگ از آب در آمد؛ جغدی که بر ویرانه، آشیان ساخت و بر آن آواز سر داد. به جای آبادانی نابودی آورد و در عوض زندگی، مرگ را تقدیس کرد تا هر کوچه و خیابانی به نامی مزین شود که روزگاری در آنجا بالیده بود، با امید به اینکه زندگی را به اندازه توان خود معنا دهد.
خمینی با عوام فریبی و شارلاتانیزم خاص خود، رویای صدور انقلاب را به نام دفاع مقدس به مردم قالب کرد. او که شعار می داد "راه قدس از کربلا می گذرد"، جنگ تهاجمی خود را با حرف دفاعی کرد تا با سوو استفاده از احساسات دینی مردم آنها را به جبهه های جنگ بکشاند. در مقابل همه پیشنهادهای صلح ایستادگی کرد و با همه توان سعی کرد تا حداقل بخشی از ایده خود را به خارج از مرزها صادر کند. به قیمت خون جوانان مردم ایران تلاش کرد رویای امپراتوری اسلامی خود را واقعیت بخشد. هرچند دیر اما دستش برای مردم رو شد و جبهه ها از مردمی خسته از دیوانگیهای او خالی. بالاخره جام زهر را سر کشید، اما نه تا به آخر بلکه، نصفه و نیمه! صلح اتفاق نیافتاد بلکه، آتش بس تنها به دلیل عدم توانمندی او برای حمله بیشتر برقرار شد. با این توقف در حالت نه جنگ و نه صلح، تئوری صدور انقلاب او به بایگانی سپرده نشد، برعکس برای ادامه کار راه های جدیدی را جستجو کردند. برپایی گردانهای حزب الله در کشورهای همجوار و با تکیه بر پول نفت و تطمیع دولتهایی همچون لبنان و سوریه، نیروهایی سازمان داد که وظیفه آنها نه دفاع از حقوق خود و یا مردم بلکه، به پا کردن حکومت اسلامی در منطقه به رهبری و مرکزیت او بود. به همین دلیل نیز ایران را "اُم القرا" نامید تا مرکزیت آن برای همه طرفها مشخص باشد.
این زمینه سازی و سازمان دهی توانست در بحرانهای جدید منطقه نقش بازی کند و در برابر دولتهای فاسد و ناتوان محلی که با سرکوبی وحشتناک اجازه تشکیل هیچ نیروی اپوزوسیونی را نمی دهند، به عنوان تنها امید برای مردم خود نمایی کند. با بالاگرفتن بحرانهای منطقه ای و بین المللی، این نیروهای اسلامی سازماندهی شده برای اهدافی خاص به میدان آمدند و با به عهده گرفتن نقش توانستند برای خود جا پایی پیدا کنند. در همکاری با ارتش تجاوزگر آمریکا در افغانستان و عراق، نقش آنها بسیار بارز است. نه تنها خود را تثبیت کردند بلکه، بخشی از قدرت به دست آمده شدند. در لبنان با موی دماغ شدن برای اسراییل و بهره برداری از نفرت از تجاوزهای بی پروایانه آن به مردم، این نیروها برای خود مشروعیت دست و پا کردند و اسراییل هم به عمد و یا نادانسته آنان را در اینکار موفق کرد. حزب الله لبنان توانست به عنوان بخشی از نیروی اجتماعی سازماندهی شده، خود را در قدرت شریک کند و به تثبیت موقعیت خویش بپردازد. در فلسطین نیز وابستگان به ام القرا با کودتا منطقه خود مختار را به دو بخش تقسیم کردند و در بخش اشغال کرده، دولت اسلامی خود را علم کردند. در دیگر کشورهای منطقه هم کم یا بیش سازماندهی شده هستند و در انتظار اجرای نقش.
هرچند در بیرون از مرزها، رژیم جمهوری اسلامی موفق نشان داده می شود اما در داخل اوضاع به همین راحتی نیست. علی خامنه ای برای اجرایی کردن تئوریهای ارث برده از خمینی، با کنار گذاشتن و حذف سعی کرد قدرت را یکپارچه و همه ی آن را از آن خود کند. این پروسه حذف در داخل دستگاه قدرت به ظاهر موفق بوده است. حذف شده ها هرچند اندکی نک و نال کردند اما دست به عملی که چشم گیر باشد نزدند و با منزوی نشان دادن خود، با رژیم همکاری کردند. قدرت یک دست و بلا منازع که لازمه آن آرامشی گورستانی در جامعه است، به سادگی نه تنها به دست نیامد بلکه با موانع بسیاری برخورد کرد. بخشهای متفاوت اجتماعی در برابر آن مقاومت کردند و حاضر به پذیرش آن نشدند. کسانی که خود را به عنوان بخشی از هیات حاکمه طرفدار چند کانونی بودن قدرت می نامند، کنار کشیده و ناظر شدند. آنها در عمل ثابت کردند که چیزی در چنته ندارند تا در مواقع لزوم به میدان آورند. بلکه همچون دیگر نیروهای داخل بافت قدرت، مشروعیت خود را از ولی فقیه رژیم درخواست می کنند و او را اکنون سیاستی دیگر آمده است. بنابراین به دلیل مذهبی بودن آنها و اعتقادشان به جمهوری اسلامی و یا حکومت اسلامی، مجبور به تمکین هستند. تنها کسانی که در میدان این درگیری می مانند، مردمی هستند که در این حدود سی سال، به شیوه های متفاوت مخالفت خود را با استبداد مذهبی حاکم ابراز کرده اند و حاظر به پذیرش آن نیستند.
در همه این سالها رژیم اسلامی به بهبود شرایط زندگی مردم کمترین توجه را داشته است. همه توان خود را در این سالها صرف سرکوب اقشار اجتماعی کرده است. زندانها را انباشته و بسیاری را بدون طی حداقل مراحل قضایی محکوم و به چوبه دار یا جوخه اعدام سپرده است. به جز آن داخل خود را دایم پاکسازی می کند و هر از چندی تعدادی را به جرم جاسوسی، مخالفت با ولی فقیه، سست کردن عمود خیمه نظام و ... دستگیر و در بدترین شرایط از دایره قدرت حذف کرده است.
بخشی از انرژی آن نیز برای پرورش نیروهای ایدیولوژیک اش مصرف شده تا برای ادامه حکومت بتواند بدانها تکیه کند. با تقویت بخش نظامی، بیشترین سرمایه مملکت را در آن سرمایه گذاری کرده و به جز خرید انواع و اقسام جنگ افزارهای تازه، سعی دارد با ساخت بمب اتمی، ابتدا: موجودیت خود را تضمین نماید، سپس: در مواقع لزوم از این ابزار علیه دشمنان خود استفاده کرده و یا تهدید به استفاده کند. به این دلیل کمترین سرمایه گذاری را بخشهای اقتصادی و اجتماعی انجام داده و در عمل کشور را به جانب یک بازار تمام عیار مصرف سوق داده است. تعطیلی کارخانه ها و کارگاه های تولیدی، بیکاری روز افزون و بحران اقتصادی و اجتماعی را به دنبال دارد. به دلیل به کارگیری پترو دلارها در حل مشکل اقتصادی، جامعه با تورم نقدینگی روبرو شده است. اینگونه تورم رشد صعودی قیمتها را باعث می شود و اقشار مزدبگیر و کم درآمد را هر روزه فقیر تر می کند. سر برآوردن اعتراضهای اقشار متفاوت به علت عدم توانایی از امرار معاش معضلی است که جمهوری اسلامی با آن روبروست و هرگز قادر به حل آن نخواهد بود. زیرا تا روزی که سعی دارد با دلارهای نفتی مشکل خود را حل کند، دست به سرمایه گذاریهای کار آفرین و راه های شناخته شده کنترل بحران نزند، این بحرانها همچنان به رشد سرطانی خود ادامه خواهند داد و رژیم را در زیر بار خود له خواهند کرد. جمهوری اسلامی تکیه به نیروهای سرکوبگر که هر روز رشد بیشتری نیز می کنند، داده است. گستردهتر کردن تشکلهایی همچون بسیج و واگذار کردن بخشی از قدرت به فرماندهان آن، اجرایی کردن سیاستی است که فکر می کند قادر به کنترل بحرانهای اجتماعی است. قدرت بلامنازع وزارت اطلاعات و دستگیریهای خود سرانه این نهاد سرکوبگر و یکه تازی آن در همه عرصهها، در آینده خود به معضلی تبدیل خواهد شد که رژیم را با یک انتخاب بسیار سرنوشت ساز روبرو خواهد کرد. در صورت پذیرفتن جنایتهای انجام شده توسط این دستگاه سرکوبگر، سیری را باید شاهد باشد که رژیم پیشتر با پذیرفتن چنین چیزی به سرش آمد. رشد سرطانی سپاه در کشور و دست اندازی فرماندهان آن به اهرمهای اقتصادی، بازرگانی، اجتماعی و فرهنگی و در چنگال آهنین خود فشردن آنها، دیگر معضل رژیم اسلامی است. برکناری فرماندهان نظامی یک شبه به قدرت رسیده و محروم کردن آنها از موقعیت و مال مفتی که به دست آورده اند، چندان آسان نخواهد بود. به جز این، آنها با کنترل قدرتمند خود در گلوگاه ها می توانند رژیم را وادار به پذیرش خواسته های خود کنند. این قدرت گیری برای رهبران ایدیولوژیک رژیم یک خطر جدی است و می رود تا آنها را به بازیچه دست فرماندهان نظامی تبدیل کند.
با همه این شرح مختصر که داده شد، اکنون رژیم جمهوری اسلامی به جایی رسیده است که با یک بحران بسیار جدی روبرو است. نظام ارزشی اسلامی رژیم که مشروعیت خود را از موقعیت مذهبی رهبرش دریافت می کند با یک مشکل اساسی روبروست. این منبع مشروعیت در داخل کار برد ندارد و مردم در عمل به شیوه های مختلف مخالفت خود را با آن ابراز می کنند. موقعیت مذهبی رژیم با سووال روبروست و حتا در داخل رژیم بسیاری به سوی جدایی دین از سیاست میل کرده اند. این به معنی از دست دادن مشروعیت مذهبی رژیمی ایدیولوژیک است. دستگیری دانشجویان به دلیل توهین به رهبری و به زیر سووال کشیدن دستگاه مذهبی او، در اصل خط و نشان کشیدن برای کسانی است که سر جنبان داخل رژیم هستند و ممکن است با طرح سووالاتی مشابه، موضوع را به بحث و جدال بکشانند. بی خاصیت شدن ولایت فقیه و عدم پذیرش آن از سوی بسیاری از مذهبیها، خامنه ای را نامشروع کرده است. رهبریتی که باید منبع مشروعیت باشد، به منبع فساد تبدیل شده است و با تکیه به نیروهای سپاهی – امنیتی سعی به ادامه رهبری دارد. هیچ روزنامه و یا نشریه ای حق کوچکترین انتقادی را به دستگاه رهبری او ندارد و در صورت اتفاق چنین چیزی، به شدت با مسببین برخورد خواهد شد. این موضوع به شیوه های متفاوت به مدیران روزنامه ها گوشزد شده است. اینترنت به عنوان یکی از منابع اطلاع رسانی به شدت کنترل می شود و فیلترینگ با همکاری کمپانیهایی که برای پول حاضر به هر عملی هستند ،انجام می شود. وبلاگ نویسانی که به دستگاه هیات حاکمه اعتراض و یا انتقادی کرده باشند، دستگیر و به شدت با آنها برخورد می شود. این یعنی به کار گیری همه توان برای بر قراری آرامش گورستانی و جلو گیری از به رخ کشیدن عدم مشروعیت نظام ولایت فقیه!
اما منبع دیگر مشروعیت که از جامعه مدنی بر می خیزد، برای رژیم بی ارزش است. زیرا می داند با مراجعه به این منبع مشروعیت و برگزاری یک انتخابات آزاد، به کلی باید میدان را واگذار کند. بن بستی که راه چاره عبور از آن را رهبران مذهبی و نظامی - اطلاعاتیهای رژیم در یک درگیری و یا جنگ محدود ارزیابی می کنند. یعنی، آنان فکر می کنند که با یک جنگ محدود و یا درگیری با آمریکا خواهند توانست برای مدتی دیگر مشروعیت خود را از این رهگذر تامین کنند و فرجه جدیدی برای تکیه زدن بر اریکه قدرت به دست آورند. با یک چنین تحلیلی احمدی نژاد که نماینده باندهای نظامی – اطلاعاتی است، به سوی جنگ طلبی میل پیدا می کند و سعی دارد با برافروختن آتش آن، رژیم را برای مدتی محدود بیمه کند. هرچند باندهایی در داخل رژیم این راهکار را یک ریسک بزرگ ارزیابی می کنند اما در عمل با سکوت در برابر آن و یا دعوت به سکوت بقیه، در این مورد با آن منفعلانه برخورد می کنند. یعنی، اگر این راهکار پیروز شد که آنها می گویند با سکوتشان آنرا تایید کرده اند و اگر شکست خورد، باز خواهند گفت به همین دلیل وارد این بازی نشدند چون پایان کار را می دانسته اند. این بازی غیر شرافتمندانه شیوهای است که طی سالهای مدید توسط این جماعت به کار گرفته شده است و در موارد بسیاری اینگونه برخورد کرده اند. یعنی، به گونهای که در آینده بتوانند به هر طرف که باد وزید، میل کنند.
چون در عمل رژیم درگیری را اجتناب ناپذیر می داند، بنابراین برای آن برنامه ریزی می کند. به عنوان نمونه سهمیه بندی کردن بنزین یکی از آنهاست. پاسخ مقامها نیز بسیار صریح است و برای تمرین تحریم همه جانبه دست به این کار زده اند. اما واقعیت این است که این یک مانور جنگی است. همچون نمونه های نظامی آن که در سال گذشته شاهد بودیم. در مدت کوتاهی چندین مانور نظامی با اسامی متفاوت و با آرایش متفاوت انجام گرفت و به صورت عملی رژیم نیروهای خود را برای یک رویارویی آماده می کند. از سوی دیگر طبق اخبار رسمی و غیر رسمی، به همه نهادهای درگیر دستور داده شده تا حد ممکن دست به واردات کالاهای مختلف بزنند و تا حد امکان آنها را ذخیره کنند. مانورهای خیابانی اوباش حکومتی و مزاحمتهای هر روزه برای مردم به بهانه های گوناگون نمونه دیگر این آماده سازی است. یعنی، در همه عرصه ها نیروهای نظامی و سرکوبگر توان خود را می آزمایند و سعی می کنند با دست درازی به ضعیف ترین اقشار اجتماع و با حمله به آنها، امورات خود را پیش ببرند. سرکوب عریان و ضرب و شتم وحشتناک در برابر چشم مردم تنها برای ترساندن و آبدیده کردن سرکوبگران است.
در یک کلام، رژیم جنگ افروز، رژیمی که در بحران زندگی می کند و بحران زی است، برای جنگ و درگیری خود را آماده می کند. اگر می توانستند بر بحرانهای داخلی به راحتی فایق آیند، استفاده از همه امکانات برای آرامش و عدم درگیری را به کار می گرفتند. تلاش می کردند با سیاست درست و همکاری با جامعه جهانی و با مانور روی موضوعات متفاوت، از یک برخورد نظامی جلوگیری کنند. اما واقعیت اینست که این رژیم اگر در گذشته برای گسترش خودش از جنگ استقبال کرد اما امروز برای بقا نیاز به جنگ دارد و همه امکانات را برای درگیر شدن در آن محک می زند.
رژیم همزمان با آمادگی در داخل کشور، سعی دارد از نظر بین المللی نیز جو را به سود خود مهیا کند. برای اینکار به چندین ترفند دست زده است:
ابتدا اینکه با حمله به اسراییل و شعار نابودی آن، تلاش می کند نفرتی که از سیاستهای راست روانه دولت اسراییل در جوامع روشنفکری بین المللی و توده های عرب وجود دارد را به ماده تبدیل کند. این شعار محو اسراییل بسیار آگاهانه انتخاب شده و به عمد احمدی نژاد گاه و بیگاه آنرا تکرار می کند. سیاستهای غلط اسراییل در برابر فلسطینیها و همچنین همسایه های خود، تبدیل به معضلی شده است که احمدی نژاد همچون شیخ حسن نصرالله، مشروعیت خود را از در مخالفت با آن جستجو می کند. در صورت وقوع یک جنگ یا درگیری، این شعار قدرت بسیج بسیاری برای رژیم عوامفریب دارد و می تواند حداقل بسیاری را در منطقه خاورمیانه پشت سر آن بسیج کند. احتمال حمله اسراییل به مراکز اتمی و تکرار آن از سوی نظامیان اسراییلی و یا سیاستمداران راست آن، تبدیل به بهانه دهان پرکنی برای رژیم شده است. تا از آن برای مظلوم نمایی بهترین استفاده را ببرد و خود را دشمن جدی اسراییل و مدافع فلسطینیها جا بزند. نه تنها در منطقه بلکه، در سطح بین المللی نیز این شعار قدرت بسیج بسیاری برای رژیم دارد و او سعی دارد تا با بکارگیری آن بهترین استفاده را ببرد و سوار بر موج شعار دهان پرکن دفاع از فلسطینیها، نظرها را به جانب این سیاست جلب کند.
همچنین دشمنی با آمریکا و شعارهای ضد آمریکایی این روزها نه تنها برای رژیم مضر نیست بلکه، تبدیل به منبع مشروعیت شده است. کاری که لابیهای ضد جنگ وابسته رژیم به خوبی از آن استفاده می کنند و بدون توجه به جنگ افروزی رژیم جمهوری اسلامی سعی دارند تا همه نظرها را به این موضوع و جنگ طلب بودن آمریکا متمرکز کنند. لابی ضد جنگ وابسته به رژیم، به طور مشخص از زاویه "مرگ بر آمریکا" و "شیطان بزرگ" خمینی با جنگ مخالفت می کند. این مخالفت بیش از اینکه مخالفت با جنگ و یا درگیری باشد، دفاع از رژیم و برنامه های اتمی و تجاوز به امور داخلی کشورهای دیگر است. این جریانات کار را به جایی رسانده اند که با قربانی تروریسم دانستن رژیم، در عمل ترورهای خارج کشور و قتل عام زندانیان سیاسی را توجیه و یا از آن دفاع می کنند. سفرهای پیاپی احمدی نژاد به آمریکای لاتین و از کیسه مردم ایران برای خود مدافع دست و پا کردن نیز یکی از همین حیله های رذیلانه است. زیرا رژیمی که چپها و کمونیستها را تا توانست کشت و هر که را که در زندان داشت روزانه به نام ترک واجبات و یا نماز پنج نوبت شلاق می زد، حال چپهای آمریکای لاتینی را طیب و طاهر یافته و احمدی نژاد با بغل کردن مورالس و چاوز خود را نجس می کند و واجب الغسل! به هرحال این میلیاردها دلار پول مردم ایران که در آمریکای لاتین بخشیده می شود، توانسته است علیه چپهای ایرانی و جریانات اپوزوسیون به کار گرفته شود. هم پیاله شدن با توزیع پول بین به ظاهر سوسیالیستهای آمریکا لاتین، مریدهای بسیاری برای رژیم دست و پا کرده است. به همین دلیل بعضی از چپهای اروپایی نه تنها از موضع ضد آمریکایی احمدی نژاد دفاع می کنند بلکه، با مخالفت با چپهای ایرانی و آمریکایی نامیدن آنها، در عمل چپ ایرانی را منزوی می کنند. این سیاستی است که رژیم بسیار زیرکانه آنرا طراحی کرده و تا کنون نیز خسارت زیادی به چپ ایران وارد کرده است.
لابی ضد جنگ رژیم نیز از این فرصت بخوبی استفاده کرده و هرچه می تواند این موضوع را بزرگتر می کند و بر امواج آن سوار شده چهار نعل می تازد. به غیر از این، چپهای ضد صهیونیست اروپایی همپا با ارتجاعی ترین جریانات ضد یهودی، علیه اسراییل و به نفع احمدی نژاد و رژیم او موضع می گیرند و بدون توجه به اختلافات و صف بندیهای پیش آمده سعی دارند حرف خود را پیش ببرند. همان اتفاقی که در جریان فوروم جهانی پیش آمد و ارتجاعی ترین بخشهای سیاست توانستند با به دست گرفتن نبض اعتراضات، کل موضوع را به گونهای به نفع خود مصادره کنند. این به هم ریختگی در صف بندی اکنون برای ما به عنوان اپوزوسیون ایرانی بسیار بارزتر شده است و می توان بخوبی مضرات آنرا دید و برآورد کرد.
تا آنجایی که به ما به عنوان اپوزوسیون رژیم جمهوری اسلامی بر می گردد، این رژیم با به بن بست کشاندن همه راه های سیاسی، در عمل کار را به جای بسیار خطرناکی می کشاند، قطعنامه های شورای امنیت را کاغذ پاره می نامد، با بدترین ادبیات ممکن به تبلیغ علیه قواعد و قوانین جهانی می پردازد، پادر میانی رهبران جهانی همچون پوتین و یا کشورهای اروپایی را رد می کند، دست رد به سینه رهبران نهادهای بین المللی همچون آژانس بین المللی انرژی می زند و شعار می دهد که مشکل هسته ای ایران در خیابانهای بیروت و عراق و افغانستان و فلسطین حل می شود. با به بن بست کشاندن راه های سیاسی، رژیم به سوی جنگ افروزی می رود و راه حل دیگری برای طرفهای درگیر با خود باقی نمی گذارد. حاضر به عدم دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر نیست و به دلایلی که در بالا اشاره کردم، به آن ادامه می دهد و به صورت واقعی مسبب بر افروختن آتش جنگ است. در برابر همه این حیله گریها و برنامه ریزی و پول خرج کردن، مشکل اپوزوسیون ترقیخواه ایرانی روزبه روز بیشتر می شود. دفاع از رژیم جمهوری اسلامی دارد می رود که برای برخی از چپها در کشورهای غربی ناموسی شود و در برابر آن بشدت پا سفت کنند. در مقابل این همه معضل چه باید کرد؟ آیا باید فقط تماشاگر بود و ناظر چون دست بسته ایم و یا راه دیگری وجود دارد؟
من معتقدم که مشکل پرونده اتمی رژیم نه در خیابانهای کشورهای خاورمیانه و نه در راه و رسمی که آژانس انرژی اتمی در پیش گرفته است حل می شود و مشکل بر طرف کردن خطر جنگ از بالای سر کشور با سیاستهایی که تا کنون مشاهده کرده ایم حل نخواهد شد. تنها این اپوزوسیون ایرانی است که می تواند و باید دست به کار شود زیرا او می تواند که راه حل درست و اصولی این معضل باشد.
در ابتدا باید علی خامنه ای و رهبران رژیم را در پروژه برقراری آرامش گورستانی ناموفق کرد. این کار تنها با به میدان آمدن و بر قراری اعتراضهای خیابانی، اعتصابات و تحصن شدنی است. باید اجازه جولان دادن به اوباش رژیم نداد و پاسخ محکمی به یاوه گویانی که توصیه به سکوت می کنند داد. باید صدا را بلند کرد و با فریاد علیه سرکوب اعتراض کرد. باید کسانی که رادیکالیسم را تند روی و آنرا به عنوان یک مشکل برآورد می کنند را از میدان بدر کرد. "آسه برو آسه بیا" روش کسانی است که از آخور آخوندها تغذیه می شوند و با این ترفند می خواهند گناه رژیم را به گردن دیگران بیاندازند و آنان را مسبب بی رحمیها و ظلم و ستم و سرکوب رژیم معرفی کنند. تنها با رادیکال تر کردن جنبش و کنار گذاشتن ترس و مصلحت می شود رژیم را به عقب زد و وادار کرد که از شعار "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" دست بردارد. ممکن است هزینه اینکار بالا باشد اما نیاز به دانستن فرمولهای ریاضی ندارد. با یک حساب سرانگشتی می شود محاسبه کرد که خسارت یک جنگ احتمالی بیشتر است و یا به میدان آمدن در برابر رژیم!
در صورت بروز یک جنگ ما بسیاری از چیزهای که به قیمت بسیار به دست آورده ایم را از دست خواهیم داد. در حالی که در یک مبارزه رو در رو با رژیم نه تنها چیزی از دست نمی دهیم بلکه، دست آورد بسیاری خواهیم داشت. همپای داخل کشور باید در خارج به صورت یکپارچه دست به اعتراض زد. معلوم نیست که چرا چپهای اروپایی مدافع احمدی نژاد دایه های دلسوز تر از مادر شده اند و در مواردی حتا چپهای ایرانی را از تشکلهای ضد جنگ اخراج کرده اند. این دهن کجی تنها با اتحاد و سازمان دادن یک فوروم و یا جبهه فراگیر ممکن خواهد شد. ما خواهیم توانست در این مقطع بسیار حساس نقش خود را به درستی اجرا کنیم. اگر بخواهیم و هوشیارانه به اطراف خود نگاه کنیم. هم پیمانهای رژیم ددمنش و خونخوار جمهوری اسلامی از همه راه ها برای ایزوله کردن نیروهای ترقیخواه ایرانی استفاده می کنند. تنها با همدست و همراه شدن می توانیم آنها را کنار زنیم و سیاستهای اصولی خود را به پیش بریم. راه حل جنگ و بسته شدن پرونده اتمی رژیم در دست مردم ایران و اپوزوسیون آن است. رمز موفقیت اپوزوسیون ترقیخواه در همراهی و همکاری با یکدیگر است. این موضع بیش از این نیاز به تکرار ندارد.