سرمقاله

90 سال از انقلاب اُکتُبر گذشت

ستاره سرخی که از تابش باز نمی ایستد

 

منصور امان

25 اُکتُبر 1917، ساعت 9 و 45 دقیقه شب، 90 سال پیش شلیک یک گُلوله ی توپ از ناو زرهی "آورُرا" علامت حمله به کاخ زمستانی تزار را ارسال کرد و در پایان روز این کارگران، سربازان و ملوانان پتروگراد بودند که در ستاد دیرینه نظام تک گوی تزاریستی سُخن آخر را به زبان می آوردند. پیشتر و در میانه ی روز، بر فراز سنگرهای فرو ریخته ی نیروهای مُسلح وفادار به نظم کُهن، بانگ رسای فاتحان در بیانیه لنین خطاب به مردُم روسیه اینگونه بازتاب یافته بود:

"دولت مُوقت سرنگون شُد. قُدرت دولتی در دست شوراهای پتروگراد، کارگران، سربازان و کُمیته نظامی انقلابی که پرولتاریا و پادگانهای پتروگراد را نمایندگی می کُند، قرار گرفته است. تحقُق آنچه که خلق برای آن جنگید: فراخواندن بی درنگ صُلح دموکراتیک، الغای مالکیت زمین داران بُزُرگ، کُنترُل کارگری بر تولید و تشکیل دولت شورایی، اکنون تضمین شُده است."

نخُستین مُصوبات دولتی که بی درنگ پس از سرنگونی دولت ناجی تزاریسم شکل گرفت، در حقیقت چیزی جُز تثبیت مُطالبات توده ها به عُنوان دستور کار و قانون رسمی کشور نبود و تاثیر مُتقابل و بی واسطه ی آن چه که در خیابان و کارخانه و پادگان جریان داشت و آن چه که در سطح رهبری انقلاب می گُذشت را نمایش می داد.

اُرگان رهبری جامعه که نام "دولت کُمیسارهای انقلابی" را بر خود نهاده بود، در نخُستین مُصوبه رسمی خود، طی یک بیانیه به همه ی دولتهای درگیر جنگ با روسیه، پیشنهاد مُذاکره فوری داده و بر اراده ی روسیه به صُلح تاکید کرد.

در پهنه ی داخلی، دولت جدید، مالکیت زمین داران بُزُرگ بر اراضی و روستاها را غیرقانونی اعلام کرد و دهقانان فقیر و کارگران کشاورزی را یگانه نفع برندگان مشروع از  حاصل کار و تلاش خود شناخت. افزون بر این، تمام منابع کانی، جنگلها و آبها نیز به مالکیت همگانی در آمد.

کُمیسارهای انقلابی در یک بیانیه دیگر، تساوی حُقوق مُطلق خلقهای روسیه و حق رُشد آزادانه آنها را به ثبت رساندند. دولت بلشویکی اعلام کرد که حق خلقها و ملل، از خودمُختاری تا ایجاد کشور مُستقل را به رسمیت می شناسد.      

 

نان و صُلح

جنگ تبهکارانه امپریالیستها علیه یکدیگر که ویژگی "جهانی" بودن خود را بیش از همه به دلیل انتخاب قُربانیان خود از ملتهای آسیا و اُروپا کسب کرده بود، با شدتی بی رحمانه از تن "حلقه ضعیف امپریالیسم" (روسیه) خون می ریخت. میلیونها برده ی گُرسنه ی زمین داران بُزُرگ روسیه و کارگران ژنده پوش سرمایه دارای رعیتی، به کام گُشوده ی مرگ در بیابانهای خُشک و شهرهای سوخته فرستاده می شُدند تا به جُز نان، حُقوق مُکفی، بهداشت و تحصیل، از حق زندگی نیز محروم شوند.

شُعار "نان و صُلح" بلشویکها در این کانون گُدازنده در قلب و مغز جامعه آبدیده شُده و بیان صریح و بدون عبارت پردازی خواست و نیازی بود که جامعه ی التهاب زده ی روسیه با آخرین رمقهای خود به سوی آن چنگ انداخته بود.

چند ماه پیشتر، در فوریه، توده ها با خیزش خود به اصلی ترین پُرسشهایی که آنها را به خود مشغول داشته بود، پاسُخ روشن و بدون سووتفاهُمی داده بودند. گام بُزُرگ فوریه مسیری که روسیه به سمت آن به حرکت درآمده بود و آن چه که به عُنوان مانع در برابر خود می یافت را به مثابه ی برنامه سیاسی و دستور کار روز، در میدان و در برابر دید همه آنهایی گُذاشت که به جامه بازیگران اصلی جامعه پسا تزاری درآمده بودند.

در شرایطی که دولت مُوقت برآمده از خیزش فوریه به پُلی برای عُبور ایمن سیاستهای اقتصادی تزاریسم و میلیتاریسم مُهاجم آن از دوران التهابهای اجتماعی بدل شُده بود، تنها لنین و همرزمان وی بودند که بر توقُف فوری ماشین کُشتار جمعی بورژوازی، چه در جبهه های جنگ خارجی و چه در قتلگاه های زندگی شایسته ی انسانها در شهر و روستا، پای می فشُردند. بر پرچم بلشویکها که دست به دست و از اعماق جامعه به قُله ی پیشتاز آن رسیده بود، اراده بی تردید و بازگشت ناپذیر توده ها برای ایجاد دگرگونی ریشه ای در شرایط خود، همین امروز و همین جا، نقش بسته بود. زیر این پرچم، بلشویکها از سوی اکثریت جامعه روسیه ماموریت یافته داشتند نیروی عظیم تحوُل را مُتمرکز کُنند، سازمان دهند و به سوی آماجی که بدان چشم دوخته بود، رهبری کُنند.

 

سوال مرگ و زندگی

پس از پایان حاکمیت دوگانه در ژوییه 1917 و بازگشت بورژوازی تزاریستی، میلیتاریستها و فئودالیسم نیمه جان بر مسند قُدرت، برای روسیه لحظه ی سرنوشت ساز تصمیم پیرامون آینده خود با شتابی شگفت انگیز نزدیک و نزدیک تر می شُد. نیروهای اجتماعی ای که سرنگونی نماد جامعه کُهن (تزار) را به انجام رسانده بودند، اینک انقلاب بورژوا دموکراتیک فوریه را پُشت سر می گُذاشتند زیرا تغییر سُکان داران، تغییر جهت واقعی کشتی امور را در پی نداشت و آثار عینی تحوُل قُدرت سیاسی در زندگی و معیشت آنها، همچنان ناپیدا و گُم می نمود. سرنگونی نظام تزاریسم، این دُشمن دیرینه و تاج سر دستگاه ستمکاری که جنگ و گُرسنگی و سرنیزه را ترویج می کرد، موجب آن نشُد که نیروی رها شُده ی مُعترض و دگرگونی طلب به خانه ی خود باز گردد و با دوختن چشم به بالا، پاداش خود را در شکل تحقُق مُطالباتش به انتظار بنشیند.

اعتصابهای سراسری و تظاهُرات بُزُرگ خیابانی که گام به گام دولت جدید را تعقیب می کردند، از یک سو رُشد جُنبش انقلابی توده ها و پافشاری آن بر خواسته های خود را به تصویر می کشید و از سوی دیگر، طبقه ی اندیشناک حاکم را به اتخاذ تدبیرهای کارا تری از رفُرمهای صوری و غیر رضایت بخش گرایش می داد. اینک سرکوب عُریان و همه جانبه در دستور کار قرار گرفته بود و می توانست با پشتیبانی امپریالیستهای خارجی که اکنون بیشتر از توجه به رقابت خونین با یکدیگر، به امواج انقلاب کارگری زیر بینی خود چشم دوخته بودند، آغاز شود.

انگلستان، فرانسه و آلمان برای جنگ مُشترک علیه انقلاب روسیه، حل اختلافهای خود را  به بعد، شاید دو دهه دیرتر، موکول می کردند و میلیتاریستهای "میهن پرست" تزاری و دولت موقت آنها که اکنون با شُعار "جنگ، جنگ تا پیروزی" بر لب به خواب می رفت و بیدار می شُد، "ریگا" را به آنها هدیه می داد تا بتواند واحدهای نظامی وفادار به خود را به کار سرکوب کارگران، دهقانان و سربازان بگُمارد. بر این بستر، یورش همه جانبه ی دولت کرنسکی و پُشتیبانانش به کانون انقلاب سازمان یافت و به دست اجرا گُذاشته شُد. واحدهای قزاق به محله های کارگری پتروگراد حمله بُرده و به خانه گردی و دستگیری کوشندگان پرداختند. حزب بلشویک ممنوع و چاپخانه "پراودا" به غارت رفت و دستور دستگیری و "تیرباران در محل" لنین صادر گردید. همزمان، دولت مُذاکره برای تسلیم پتروگراد به یونکرهای آلمانی و واگُذار کردن حل مساله ی پادگانهای انقلابی و واحدهای مُسلح کارگری به آنها را با جدیت پیش می بُرد.

روسیه در برابر یک نُقطه عطف تاریخی برای انتخاب آینده ی خود قرار گرفته بود. جای هیچ شکی وجود نداشت که سرکوب جُنبش انقلابی توده ها در کانون مرکزی آن و به فعل درآمدن توطیه مُشترک امپریالیستهای خارجی و بورژوازی روسیه، مفهوم عملی دیگری جُز پایان همه ی انتظارها و اُمیدها به تحوُل دموکراتیک و دادگرانه در جامعه برای دستکم چند دهه طولانی ندارد. تاریخ ورق می خورد و صفحه ی سفید برای نوشتن سرگُذشت شکست یا پیروزی انقلاب روسیه، به نوشتن فرا می خواند.

 

پاسُخ بلشویکها

تصمیم بلشویکها به اعلام قیام مُسلحانه، انتخاب قاطع بین مرگ و زندگی انقلاب بود. آنها نشان دادند که نه تنها در شناخت لحظه ی تعیین سرنوشت از درک سیاسی عمیقی برخوردارند بلکه، همچنین ثابت کردند آنجا که حیات و آینده جامعه به تصمیم پیشتاز بستگی دارد و همه چیز در یک لحظه ی تعیین کُننده رقم زده می شود، از چنان جسارت خارق العاده ای برخوردارند که این آگاهی را به برنامه ی عمل خود تبدیل کُنند. 

گُزینه ی قیام برای ناکام گُذاشتن توطیه خارجی و درهم شکستن تهاجُم قُدرت حاکمه، پاسُخ بلشویکها به اعتماد کارگرانی بود که با دست خالی و شکم گُرسنه ماه ها در خیابانها جنگیده بودند؛ پاسُخ به سربازانی بود که انبوه، انبوه صفوف ارتش تزاری را به امید صُلح پُشت سر نهاده بودند. این انتخاب، پاسُخ "آری" به دهقانانی بود که در طلب زمین به پا خاسته و در شوراهای خود جوش، بازو به بازوی کارگران داده بودند. تصمیم بلشویکها، به معنای به زمین نگُذاشتن پرچم "نان و صُلح" در توفنده ترین و سرنوشت ساز ترین هنگامه ی پیکار بود.

خیزش پیروزمند، انبوه و سراسری کارگران، دهقانان و سربازان برای به خاک مالیدن پُشت قوی ترین و مُجهزترین ارتشهای امپریالیستی عصر و همچنین درهم کوبیدن تهاجُم نظامی طبقه ی کُهن در جریان جنگ داخلی، پُشتوانه ی عظیم توده ای که تصمیم تصرُف قُدرت بدان تکیه داشت را به نمایش می گُذاشت.

 

نبرد ادامه دارد

انقلاب اُکتُبر بیش از هر رویداد دیگر مُهر خود را بر قرن بیستُم حک کرد. فروپاشی نظم استعماری در کشورهای پیرامونی و به جریان اُفتادن رفُرمهای اجتماعی در متروپُلهای سرمایه داری تنها تاثیراتی نیست که بدون شکل گیری اُکتُبر سُرخ، ناممکن یا دستکم رانده شُده به کرانه های دور به نظر می رسد. در سراسر جهان، احزاب انقلابی و جُنبشهای رهایی بخش ملی با الهام از انقلاب روسیه سر برآوردند و در چار گوشه کُره خاکی، میلیونها نفر با نگاه به این تجربه ی زنده، به پیکاری به درازای سراسر زندگی خود، برای نان، آزادی، دموکراسی، صُلح، پیشرفت و سوسیالیسم گام نهادند.

انقلاب اُکتُبر به مثابه یک تجربه ی سیاسی – اجتماعی و سهم بُزُرگ آن در پیشرفت جامعه انسانی در مجموع، برای کینه ورزی امپریالیسم جهانی شُده علیه انقلاب بلشویکی و ایده کوچک مارکس و انگلس که به یک مُدل جهانی درک جامعه بدل شُد، دلایل کافی ارایه کرده است. پایان اتحاد شوروی و به همراه آن خاتمه جنگ سرد، به معنای تخفیف بارش شلیک توپخانه تبلیغاتی جهان سرمایه داری علیه مارکسیسم و سوسیالیسم نبود. 16 سال پس از اعلام فاتحانه ی "پایان تاریخ" و ابدی شُدن وضعیت  فعلی جهان، سرمایه داری با همان شدت و فشُردگی روزهای آغازین شکل گیری جُنبش سوسیالیستی در قرن نوزدهُم، به مُبارزه برای بیرون راندن ایده رهایی سوسیالیستی از هر تعمُقی در باره رهایی، طبقه و مُبارزه طبقاتی ادامه می دهد. ایدیولوگهای جهان سرمایه داری و لشکر رسانه های آنها هنوز به نشخوار تفکُرات کُنسرو شُده علیه مارکسیسم مشغولند چرا که تضادهای بُنیادی جامعه سرمایه داری هنوز به دریافت پاسُخ اصرار می ورزد.

برای جلوگیری و خفه کردن هر بحثی در باره گُزینه ی اجتماعی وضع موجود و چشم اندازها، استالین، برژنف، چاوشسکو، هونکر و دیگر گورکنان انقلاب، زندگی تازه ای را در کارزار تبلیغاتی بُنگاه های سرمایه داری تجربه می کُنند. با این وجود، هر تلاشی برای یک جامعه ی آزاد و مُبتنی بر مُناسبات عادلانه، مُستقل از آن که در کُدام گوشه ی جهان صورت گیرد، بر میراث همه ی کوششها و مُبارزاتی تکیه خواهد زد که همچون دفتر گُشوده در برابر خود دارد. انقلاب اُکتُبر به این کوشش جمعی تعلق دارد، همانگونه که انقلاب فرانسه و کُمون پاریس به آن تعلُق دارد.

هر مُبارزه ای در جهت تغییر بُنیادی نظم سرمایه داری جامعه، دقیقا با همان پُرسشها و دُشواریهایی روبرو خواهد بود که لنین و انقلابیون روسیه خود را با آن مُواجه می دیدند. آنها این شهامت را داشتند که پا به میدان نبرد بگُذارند. همچون ستاره ای سُرخ، این در حافظه ی انسانیت باقی خواهد ماند و از تابش باز نمی ایستد.