تضاد اصلی و تعیین کننده: تضاد بین مردم و تمامیت حاکمیت ارتجاع
الف.آناهیتا
شانزده آذر بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332 که محصول تلاش دو دولت آمریکا و انگلیس جهت جلوگیری از جنبش مردمی برای دستیابی به استقلال سیاسی- اقتصادی بود همواره در تاریخ میهن ما تجلی مطالبات جنبش دانشجویی و در راستای خواستهای مترقی و عدالتخواهانه مردم بوده است. بعد از محاکمه دکتر محمد مصدق و از سرگیری رابطه دولت انگلیس با دولت دست نشانده شاه جنبش دانشجویی از برگزاری راهپیمایی و تحصن دست برنداشت. دانشجویان دانشگاههای تهران با تعطیلی کلاسهای درس و سازماندهی راهپیمایی تلاش کردند تا اعتراض علیه کودتا،سیاستهای دولت دست نشانده و به رسمیت شناختن آن توسط دولت انگلیس و آمریکا را سازماندهی کرده و همه گیر کنند.
دولت شاه با اعلان اعزام معاون رییس جمهوری آمریکا «نیکسون» به ایران جهت تحکیم روابط با دولت به دنبال کودتا، سرکوب جنبش دانشجویی را در دستور کار خود قرار داد تا به هر طریق با جنبش دانشجویی که به سرگل جنبشهای حق طلبانه مردم ایران تبدیل شده بود به مقابله پردازد و این جنبش را برای همیشه به خاموشی بکشاند. بدینگونه بود که در تظاهرات دانشجویی شانزده آذر به نیروهای سرکوبگر خود دستور داد که به هر وسیله به ارعاب و سکوت دانشجویان بپردازند و در این مسیر حتی از کشتار آنان نیز دریغ نکنند.
پس ابزار سرکوب دولت شاه جهت سرکوب جنبش دانشجویی به میدان آمد، اما مقاومت دانشجویان با پرتاب سنگ و آتش زدن لاستیک آنان را به این واداشت تا دستور سرکوب تمام عیار را با اعمال خشونت عملی سازند. در اثر برخورد در دانشکده فنی سه تن از دانشجویان به نامهای، قندچی، بزرگ نیا و شریعت رضوی در لحظات اولیه به قتل رسیدند و تعداد زیادی نیز زخمی شدند. ماموران از پیوستن مردمی که با تشدید درگیری به کنار کشیده شده بودند به شدت جلوگیری می کردند و به آنان اجازه نزدیکی به مجروحان را نمی دادند. مجروحان به بیمارستان های نظامی، خصوصا بیمارستان شهربانی – خیابان بهار – منتقل شدند و تظاهرات آن روز سرکوب شد. اما شاه که قصد داشت با سرکوب جنبش دانشجویی فضا را برای ورود نماینده آمریکایی در روز هیجده آذر آرام کند با شکستی مفتضحانه روبرو گردید. روز هیجده آذر برابر با سومین روز کشته شدن سه دانشجوی دانشکده فنی و همچنین ورود نیکسون به ایران، تظاهرات وسیعی توسط دانشجویان و مردم برگزار شد که این نیز منجر به درگیری بین مردم و ماموران سرکوبگر شاه گردید. اگرچه تا بهمن ماه سال پنجاه و هفت نظام استبدادی شاه به سرکوب و چپاول خود ادامه داد، اما روز شانزده آذر سمبل همبستگی مبارزه دانشجویی با مبارزات دیگر اقشار کشور تبدیل گشت و جنبش دانشجویی از آن زمان جایگاه ویژه خود را در مبارزات مردم ایران برای نیل به دموکراسی و عدالت اجتماعی به ثبت رسانید و همواره به مبارزه علیه استبداد شاه ادامه داد.
با سرنگونی رژیم دیکتاتوری سلطنتی و روی کار آمدن رژیم استبدادی مذهبی ولایت فقیه سرکوب دانشجویان مجددا در دستور کار قرار گرفت. زیرا نمایندگان ارتجاع که اکنون با ترفند و دغل بازی به قدرت رسیده بودند خود جزو طیفی بودند که با کمک نظام قبلی به رشد و نمو پرداخته و به قدرت و نفوذ دانشگاه و جنبش دانشجویی بعنوان هسته نگرشی مترقی کاملا واقف و در هراس بودند. پس از همان ابتدا به تصفیه دانشگاه پرداخته و به بهانه «انقلاب فرهنگی» به اخراج دانشجویان و بستن دانشگاه به مدت طولانی مبادرت ورزیدند.
دانشگاهها از سال پنجاه و نه به مدت دو سال بسته شد. رژیم با آغاز جنگ خانمانسوز با کشورعراق جهت توسعه بنیادگرایی و صدور بحران این فرصت را پیدا کرد تا نیروهای سرکوبگر خود را بعنوان دانشجو با ارایه انواع و اقسام سهمیه به خانواده جانبازان، بسیجیان، اسرا، شهدا و...در راستای جاسوسی، انحصاری کردن مراکز آموزشی و نهادینه کردن تفکر ارتجاعی بین دانشجویان به دانشگاه وارد سازد. اما در این مسیر نیز موفق نبود و جنبش دانشجویی همواره از نو جان گرفت و با سیاستهای ارتجاعی رژیم به مبارزه پرداخت. تاکتیک ارعاب و سرکوب از بالا و تشدید مبارزه از سوی دانشجویان همواره در سراسر حیات رژیم ولایت فقیه خواه در دوران دولت سازندگی رفسنجانی،دولت موعظه گر خاتمی تا دولت مهرورزی احمدی نژاد در جریان بوده و هست. شانزده سال ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی با ادعای گشایش فضای سیاسی جامعه که در حقیقت به معنای دستگیری و سرکوب مردم، ترور فعالان سیاسی در خارج کشور، تعدیل نیروی انسانی و از بین رفتن بنیه اقتصادی کشور و ... در دوران سردار سازندگی رفسنجانی و ادامه آن توسط خاتمی در قالب بسته شدن تعدا بیشماری روزنامه و ماهنامه به دلایل مختلف، دستگیری گسترده نویسندگان و روزنامه نگاران، قتلهای زنجیره ای و سرکوب بی حد و مرز آزادی بیان از طرف نهادهای حکومتی بود که مسلما بخش بسزایی از این برنامه ها را « سرکوب دانشجویان » در بر می گرفت.
ارتجاع حاکم درسراسر سالهای قدرت سعی کرده است با نفوذ در جنبش دانشجویی از سیاسی شدن ماهیت آن و همچنین پیوند آن با جنبش دیگر اقشار و طبقات زحمتکش جامعه جلوگیری کند. در زمان دولت خاتمی با موعظه و نصیحت از یکسو و سرکوب دانشجویان به قول خود او خشونت طلب که در امر اصلاحات افراط و تفریط می کنند تلاش شد که ماهیت انقلابی و ضد ارتجاعی جنبش دانشجویی را به ماهیتی مسالمت گر و غیرفعال که مایل است در چارچوب ساختار سیاسی حاکم به حقوق صنفی خود در راستای الفاظی بی پایه، من درآوردی، غیر عملی و متحجر همچون «مردمسالاری» دینی دست یابد، معرفی کند و آن را به ناکجا اباد بکشاند. به بیانی دیگر از پتانسیل این جنبش به نفع باند و جناح خود حداکثر استفاده را ببرد. اما عینیت جنبش دانشجویی امروز آنهم در حاکمیت دولت امنیتی- نظامی احمدی نژاد که در اعمال سرکوب و اعدام به حق کلمه «مهرورزی» را نیز به مسلخ برده است بدرستی نشان می دهد که ارتجاع حاکم در به بیراهه کشاندن جنبش دانشجویی از مسیر اصلی حرکت تکاملی و تاریخی خود در پیوند با مبارزه دیگر اقشار و طبقات تحت ستم سرمست بیرون نیامده است. حضور دانشجویان سراسر کشور به مناسبت مراسم شانزده آذر امسال بخصوص هیجده آذر با شعار « مرگ بر دیکتاتور » و همچنین مقاومت و درخواست آزادی دانشجویان و فعالین سیاسی در بند گواه آن است که پادوهای ولایت فقیه در لباس رییس جمهور همراه با گزمه های حکومتی خود موفق در ناامید ساختن و ارعاب جنبش دانشجویی نبوده و نیستند.
سرکوب، اخراج، دستگیری، شکنجه و تهدید دانشجویان و حتی تهدید خانواده های آنان در حالی صورت می گیرد که رژیم ولایت فقیه از هر تاکتیکی جهت سلطه بر جنبش مردم دریغ نمی کند.
رژیم به همین جا اکتفا نکرده و با دستگیری فعالان حقوق زنان، روزنامه نگاران زن و بستن وب لاگها و وب سایتهای آنان پرداخته تا آنجا پیش می رود که با یک فتوا از سوی کمیته ای متشکل از نهادهای سرکوبگر و چپاولگرش پوشیدن چکمه کوتاه و بلند را ضد اسلامی اعلام می کند و بیست و چهار کافه نت و کافه شاپ استان تهران در راستای طرح کذایی ارتقا امنیت اجتماعی بسته می شوند. کارگران را به عنوان حمل پلاکارد بازداشت می کنند و اعتصاب کارگران کارخانه های مختلف برای رسیدن به حقوق حقه خود را نیز با یورش، بازداشت و شکنجه پاسخ می دهد.
اما آیا با توسل به ابزار قدیمی می توان بر جنبشی که هر لحظه بیش از پیش همه گیر می شود تسلط پیدا کرد؟!!آیا می توان رادیکالیسم جنبش اجتماعی مستقل مردم ایران را به عقب کشاند؟!!
در شرایط کنونی رژیم استبدای-مذهبی حاکم با جنبش رو به رشدی که خواستار تغییری تمام عیار است،روبروست. اگر چه دستگاه سرکوبش را به بهانه اجرای طرح امنیت اجتماعی، پادگانی کردن دانشگاهها و یا مقابله با اعتصاب و اعتراضات کارگری- معلمان و دیگر اقشار زحمتکش جامعه به خیابان ها برای ایجاد شرایط رعب و وحشت گسیل کرده است،اما سرکوب منجر به تسلط او نشده بلکه درست برعکس عمل می کند.
نگاهی به اطلاعیه ها و بیانیه های کارگران کارخانه ها از جمله جمعی از کارگران پالایشگاه گاز فازهای 9 و10 عسلویه و یا تعدادی از کارگران مجتمع های پتروشیمی بندر امام ، فجر ، اروند ، فن اوران ، فارابی ، کارون و غدیر واقع در منطقه ماهشهر و کارگران کارخانجات و مجتمع های صنعتی شهر تبریز که علاوه بر درخواست خود مبنی بر آزادی فعالان جنبش کارگری همچنین بر آزادی دانشجویان در بند تاکید کرده و از جنبش دانشجویی دفاع نموده اند خود گواه این حقیقت است. اعلان این همیاری از سوی کارگران میهن ما دقیقا هنگامی صورت می پذیرد که طبقه کارگر برای دستیابی به مطالبات صنفی که همانا پیش از هر چیز سیاسی است به مبارزه ای گسترده تر از دیروز پرداخته و از سوی سرمایه داری انگلی تحت فشار قرار دارد. این پدیده نیز به روشنی نشان می دهد که سرکوب قادر نبوده در مقابل پیوند جنبشهای اجتماعی ایران جهت تفکیک آنان از یکدیگر سدی ایجاد کند.
از دیگر سو به نظر می رسد که از جنبه بین المللی یک چرخش نسبت به مساله هسته ای رژیم از سوی قدرت های بزرگ سرمایه داری بوجود آمده و یا در مقیاسی کوچکتر انتشار گزارش سازمان ملی آمریکا باعث عمیقتر شدن افتراق بین کشورهای عضو شورای امنیت شده است. در هر صورت همگی مفسران سیاسی از این چرخش سیاسی سخن به میان آوردند. به عنوان مثال به گفتۀ الکساندر آدلر مفسر فرانسوی سیاست جدید آمریکا در قبال ایران ژاپنی کردن پروندۀ اتمی این کشور است. به این معنا که دست یابی ایران به فن آوری اتمی پذیرفتنی است، مشروط به اینکه این کشور از این فن آوری برای تولید سلاح اتمی استفاده نکند. آدلر متعقد است که این تصمیم جدید همانقدر نکات روشن دارد که نکات تاریک و مبهم و درست به همین خاطر گروهی از مفسران و نویسندگان در درک اهمیت آن دچار تردید شده اند. به گمان الکساندر آدلر، آمریکا امیدوار است که در انتخابات آیندۀ پارلمانی ایران، ائتلاف رفسنجانی-خاتمی پیروز شود تا با تعلیق غنی سازی اورانیوم راه آشتی و مذاکره را با آمریکا هموار سازد.
نکته اساسی اینجاست که هیچ چیز بیشتر از منافع مردم ایران برای آنانی که در بستر مبارزه فعالیت می کنند مهم نیست و بدون شک سیاستهای دولتهای مدرن سرمایه داری هرگز منافع مردم را در بر نگرفته و نخواهد گرفت، زیرا ذات سرمایه استبدادی است و این مساله در سیاست هم بازتاب پیدا می کند. تا کنون نیز سیاستهای قدرت بزرگ بر اساس « سازش » استوار بوده است. البته دقیقا بر خلاف سخنان آنگلیکا بر، رئیس گروه ایران در پارلمان اروپا که ابراز کرد فشارهای بینالمللی بر ایران موجب تشدید فشار بر نهادهای مدنی ایران و آزار و اذیت مردم شده و ادامه داد که تشدید تحریمها علیه رژیم، مردم آن کشور را به آغوش محمود احمدینژاد خواهد راند!!، تشدید فشارهای بین المللی بر رژیم به نفع جنبشهای اجتماعی مردم ایران در رسیدن به خواستهای دموکراتیک خود است. اگرچه خانم آنگلیا با این سخنان مهر تایید بر سیاستهای سرکوبگرانه رژیم می زند اما این مساله ای بدیهی است زیرا، در سراسر سالهای متمادی سرکوب ملت ایران شیوه دولتهای سرمایه داری چیزی به جز مماشات و زد و بند به رقم پایمال شدن حقوق حقه ملت ایران در راستای منافع خود نبوده و نیست.
اگر تا به امروز روش دولتهای سرمایه داری بر پایه سازش با رژیم بنا شده پس بررسی هرچه بیشتر خطرات این پدیده به معنای رام کردن رژیم که همانا به رسمیت شناختن مشروعیت رژیم در منطقه و در پروسه جهانی سازی سرمایه است جهت روشنگری هر چه بیشتر می بایست در دستور کار نیروهای مترقی قرار گیرد.
گذشته از تمام اینها همانطور که بارها و بارها عنوان شده و می بایست همواره مورد تاکید قرار گیرد تضاد اصلی و تعیین کننده که البته ممکن است با ترفند دولتها که منافع دایمی دارند اگرچه متحدان دایمی نیستند و عدم شناخت و آگاهی، با فراز و نشیب هایی روبرو گردد همانا تضاد بین مردم ایران و حاکمیت استبدادی- مذهبی ولایت فقیه است. نگاهی به روند جنبش دانشجویی، جنبش کارگری و زنان در ایران که هر روز بیش از پیش ماهیت براندازی اش پررنگتر می شود و قصد دارد با پیوندی همه جانبه بساط استبداد و ارتجاع را از هم بپاشاند بر این مساله مهر تایید می زند که عطش رهایی ملتی به پا خواسته و تشنه رهایی را نمی توان با با زد و بند از بالا متوقف ساخت.