مروری بر رویدادهای جهان در سال 2007
جعفر پویه
سال 2007 با همه فراز و فرودهایش به پایان رسید. سیر حوادث در این سال به گونه ای بود که بسیاری از رویدادها پایان نیافت بلکه دفتر آن گشوده ماند تا با ادامه داشتن در آینده تعیین تکلیف شود. به نظر می رسد این اتفاقات سرآغازی هستند برای ادامه کشمکش در سال پیش رو. زیرا سیر حرکت وقایع به شکلی خود می نمایند که بیش از اینکه اتفاقی مقطعی باشند آغازی هستند بر یک روند.
در سال گذشته همچون سالهای قبل حوادث طبیعی بلای جان مردم فقیر شد و عده ای زیادی بر اثر گرما، سرما، برف، باران، سیل، طوفان و زلزله نه تنها خانه و کاشانه بلکه جان خود را نیز از دست دادند و برای همیشه دفتر زندگی غمبار و سراسر محنت آنها بسته شد. طوفان در بنگلادش این کشور فقر و بینوایی بیش از سه هزار و سیصد نفر را کشت و صدها هزار نفر را آواره و دربدر کرد. شدت طوفان به حدی بود که گل و لجن بسیاری از روستاها را در خود مدفون کرد و اجازه دسترسی به کشته شدگان را نیز به بازماندگان نداد. مزارع روستائیان بطور کلی نابود شدند و با قطع همه راههای ارتباطی عده بسیاری از بی آبی و گرسنگی جان خود را از دست دادند.
همزمان با بنگلادش در هند و نپال نیز سیل تلفات زیادی ببار آورد. به طوری که تنها در ایالت بیهار هند هفت میلیون نفر چندین روز در محاصره سیل ماندند، بدون این که امکان کمک رسانی به آنها فراهم شده باشد. در همین مناطق بیش از 630 هزار هکتار از مزارع دهقانان تخریب شد و دسترنج آنان طعمه سیل گردید. بطور کلی بر آورد می شود حدود 25 میلیون نفر در این حادثه آواره و بی خانمان شده باشند. شیوع بیماری هایی همچون مالاریا و تب دنگ به دلیل عدم امداد رسانی جان بسیاری را تهدید کرد که از آمار کشته شدگان به دلیل بی اهمیت بودن برای منابع خبری اطلاعی در دست نیست.
زلزلهای با قدرت 7/7 ریشتر در جنوب کشور فقیر پرو جان بیش از 600 نفر را گرفت. از شهرهای کانت، شینشا و ایکا بیشترین خسارت گزارش شده است. در این حادثه 76 هزار خانه تخریب شد و 318 نفر ناپدید و 176 هزار تن بی خانمان شدند.
در چین به دلیل شکسته شدن سدی بر روی رودخانه "ون" ملیونها متر مکعب آب به سوی معدن زغال سنگی که در نزدیکی قرار داشت روانه شد. مهمان ناخوانده وارد معدن زغال سنگ گردید و 362 کارگر معدنچی را که در اعماق زمین مشغول به کار بودند را غافلگیر کرد و کشت.
در ماه آگوست، توفان "دین" كه "منطقه كارائیب" را درنوردید، در مكزیك 30 نفر را قربانی كرد. در اوائل ماه سپتامبر نیز "توفان فلیكس" دست كم یكصد تن را نیكاراگوآ و هندوراس به قتل رساند.
در شمال اروپا در تابستان گرما بیداد کرد و عده بسیاری را کشت. تنها در کشور مجارستان 500 نفر جان خود را از دست دادند و در کشورهای رومانی، بلغارستان، یونان و كرواسی نیز تلفات بسیاری ببار آورد.
در جنوب ایتالیا نیز آتش سوزی خسارت زیادی به جنگلها وارد کرد. دو نفر در این آتش سوزی جان خود را از دست دادند و آتش مسافران تابستانی سواحل زیبای جنوب ایتالیا را فراری داد.
در یونان منطقه باستانی پلوپونزی در اواخر ماه آگوست دچار آتش سوزی شد و بیش از 200 هزار هکتار درختان جنگلی و باغات زیتون آن بکلی در آتش سوختند و نابود شدند. در این آتش سوزی دوازده روزه 67 نفر جان خود را از دست دادند و 800 خانه تخریب شد.
به غیر از حوادث طبیعی که از آسمان بر خان و مان مردمان فقیر بارید و خسارت جانی و مالی فراوانی به آنان وارد کرد، همتایان زمینی مرگ آفرینان آسمانی نیز بیکار نبودند. باران بمب و خمپاره و موشک بر خانه های بسیاری بارید و ترس و وحشت را به منتها اعلای خود رساندند. از جانب دیگر کماندوهای مرگ و سربازان قتل و کشتار ایدئولوژیک دستجات مذهبی نیز بعنوان دستیار عزرائیل زحمت فراوانی کشیدند و تا می توانستند از کشته مردمان پشته ساختند. سربازان گمنام امام زمان رژیم جمهوری اسلامی نیز با حملههای شبانه روزی شکنجه های با نام و بی نام خود را رونق دادند و با دستگیریهای وسیع زندانهای رژیم دینی را از فعالان سیاسی و اجتماعی انباشتند. گماشتگان استبداد در نیروی زمینی به مردم حمله کردند و تحت نام امنیتی اجتماعی، امنیت جانی و حیثیتی مردم را به خطر انداختند. بسیاری دستگیر کردند، در خیابانها مراسم کتک زنی به حد مرگ را اجرا کردند. به گردن بعضی ها آفتابه انداختند و به گردن عده ای تناب دار و در خیابانها گرداندند. مصاحبه های تلویزیونی نیز رونق داشت و از سربازان و نظامیان انگلیسی تا نمایندگان لابی آمریکاییها را به جلو دوربین کشاندند و برای مردم بینوایی که جرمشان زندگی کردن در رژیم جمهوری اسلامی است خط و نشان کشیدند. جالب اینکه بسیاری از دو ملیتی هایی که روانه داخل کشور شده بودند تا به عیادت مادران بیمارشان بروند در بیدادگاههای رژیم محکوم به زندگی در آن کشور شدند. با این حساب بیش از 70 میلیون مردم ایران نادانسته محکوم به این مجازات هستند.
در سال گذشته همچون سابق بازار درگیری و جنگ در عراق دست بالا را داشت و هر روزه تعداد بسیار زیادی از مردم بیگناه یا در انفجار بمب های ماشینی و یا کماندوهای مرگ و یا ضرب گلوله سربازان اشغالگر به قتل رسیدند. تکرار این اتفاقات و قتل ده ها نفر از اخبار رادیو تلویوزیونها آنقدر عادی شده است که کمتر کسی به عدد کشته ها که گاه در هر انفجار بیش از صد نفر است دقت می کند. این عادی شدن قتل و کشتار در عراق و بی تفاوتی مردم در برابر آن آنقدر منزجر کننده است که باور آن برای هر انسان دردمندی مشکل است. اما این واقعیتی است که وجود دارد و باید بیش از هر چیز به حس انسانی و همنوع دوستی ای که آنچنان به محاق رفته که دیگر با هیچ خبر منزجر کننده ای تحریک نمی شود، افسوس خورد.
نیروهای آمریکایی در عراق در آغاز سال شش نفر از وابستگان رژیم را به جرم همکاری با تروریستها دستگیر کردند. در حالیکه رژیم اسلامی آنها را دیپلمات می نامید، ارتش آمریکا آنها را وابستگان به سپاه پاسداران می دانست که عملیات غیر دیپلوماتیک را در عراق سروسامان می دادند. این موضوع که تبدیل به یک بحران چند ماهه در بین طرفین شده بود پس از مدتها کش و قوس با آزادی تعدادی از آنها فروکش کرد.
اما رژیم جمهوری اسلامی توسط سپاه پاسداران در ماه مارس 15 نظامی انگلیسی را در خلیج فارس دستگیر کرد و با کشاندن آنها به تلویزیون و مصاحبه اجباری نشان داد که برای بحران آفرینی از رقبای خود در منطقه دستکمی ندارد. این بحران که نزدیک بود به جاهای باریک کشیده شود در یک حرکت غیر منتظره با بخشش احمدی نژاد پایان یافت. نظامیان انگلیسی که ملبس به کت و شلوار نیز شده بودند با سوغاتی هایی که توسط رژیم به آنها داده شد روانه خانه شدند.
این چنگ و دندان نشان دادن طرفین در عراق و زور آزمایی هایی به شیوه نظامیان قلدر در نهایت با مذاکره آمریکا و رژیم تا حدی فروکش کرد. جمهوری اسلامی عراق را سهم خود از جنگ می داند و در ازای واگذاری آن خواهان تضمین امنیت خود توسط آمریکاست. او که جا پای محکمی در عراق برای خود دست و پا کرده است و با توجه قدرت بسیج اش توسط جریانات وابسته ای همچون مجلس اعلا و احزاب شیعی توانسته است در برآورد نیرو به طور جدی موی دماغ آمریکایی ها شود. به همین دلیل پس از مذاکرات فی مابین جریان وابسته به مقتدا صدر و جیش المهدی او که ادعای رهبری در عراق را داشت و سهم زیادی در گیری های قومی و قتل و کشتار مردم بیگناه توسط جوخه های مرگ خود داشت، دچار تیر غیب شده و به طور موقت خبری از او و دارو دسته اش نیست.
اما کار در عراق به هم اینجا ختم نگردید، در ماههای پایانی سال ارتش ترکیه پس از موافقت دولت نوری المالکی وابسته به رژیم ایران به شمال عراق لشکر کشید و موجب نگرانی دولت نیمه خودمختار کردها در شمال گردید. جلال طالبانی رئیس جمهور کرد عراق نیز که حمله ترکها را با موافقت مالکی انجام شده بود را از چشم رژیم تهران می دید. قرار داد الجزایر را همچون صدام بار دیگر پاره کرد و آنرا بی اعتبار شمرد. این چرخش طالبانی از یک طرف موجب تعجب بعضی ها شد و از جانب دیگر تنها راه نزدیکی بود که پیر سیاست کردها در بغداد برای عقب نشینی ترکها در دسترس دید.
کشاکش در واشنگتن نیز به علت نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری بر سر مساله عراق بالا گرفته است و تقریبن همه شعار خروج ارتش آمریکا از عراق را می دهند. اینکار چگونه ممکن است؟ پاسخی است که سیاستمداران ماکیاولیست تشنه قدرت به آن باید بدهند.
اما غم انگیز ترین اتفاق سال گذشته در منطقه فلسطینی به وقوع پیوست و آنهم کودتای حماس علیه دولت نیمه خودمختار فلسطینی بود که آنرا عملن به دو منطقه مجزا تقسیم کرد. حماس که در انتخابات سرتاسری توانسته بود دولت را بدست آورد به علت عدم کفایت نتوانست سروسامانی به امور بدهد. بدیهی است که در چنین وضعیتی این وظیفه رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی می بود که با تعویض دولت سعی به حفظ موقعیت خود کند. اما حماس تن به سیاست محمود عباس نداد و با نیروی نظامی خود دست به اشغال غزه زد و عملن نیروهای ساف را به زور از آنجا بیرون راند. اسرائیل نیز با توجه به موقعیت پیش آمده دست به محاصره تمام و کمال غزه زد و عملن مردم بیگناه در گرسنگی و بیکاری گرفتار شدند. هرچند پس از این اتفاق اسرائیل سعی کرد با نزدیکی با محمود عباس و حمایت از او، حماس را تضعیف کند. اما همگان می دانند که این حرکت اسرائیل و دولت اولمرت نه به دلیل صلح خواهی بلکه یک حرکت سیاسی برای عقب راندن حماس و منزوی کردن آن است. سفرهای سیاسی وزیر امروخارجه آمریکا و پس از او جرج بوش به منطقه و تشکیل جلسات برای تبلیغ صلح نیز نمی تواند راه بجایی ببرد. زیرا آن چه امروز مردم فلسطینی بدان نیاز دارند صلح واقعی، کار و نان است نه کنفرانس صلح. اسرائیل نیز از یک طرف در کنفرانس صلح شرکت می کند و از جانب دیگر شهرک سازی در مناطق فلسطینی را ادامه می دهد. این یک بام و دو هوا سالهاست که سیاست اسرائیل است و به تنها چیزی که ختم نمی شود صلح در منطقه است.
افغانستان نیز در سال گذشته صحنه گرم زد و خورد بین نیروهای طالبان و اشغالگران بود. ارتش آمریکا و متحدینش که تا مدتها بازگشت طالبان را حاشا می کردند، وقتی با دست بالا داشتن آنها در بسیاری از مناطق روبرو شدند، مجبور به اعتراف گردیدند. حمله های بدون هدف نظامیان اشغالگر بیش از اینکه نیروهای طالبان را هدف قرار دهند مردم بیگناه را به قتل رساندند و این باعث درگیری حتا در دولت دست نشانده کارزای شد. دولت به ظاهر قدرتمند مرکزی کرزای آنچنان در سال گذشته درمانده طالبان شد که نتوانست قدرت آنها را نادیده بگیرد و بارها کرزای از طالبان دعوت به مذاکره و کنار گذاشتن اسلحه و سیاسی کاری کرد. در ماه فوریه همزمان با دیدار دیگ چنی از پایگاه آمریکا در افغانستان یک بمب گذار انتحاری خود را منفجر کرد و بیش از 20 نفر را کشت. و در ماه نوامیر در عملیاتی مشابه در شمال کشور بیش از 50 نفر از جمله چند نماینده پارلمان کشته شدند. در ماه ژوئیه 23 نفر از شهروندان کره ای توسط طالبان به گروگان گرفته شدند. نیروهای طالبان با به قتل رساندن دو نفر از آنان دولت کره را وادار به مذاکره روبرو کردند. این مذاکره در روستاهای غزنی اتفاق افتاد و پس قول دادن دیپلماتهای کره ای طالبان گروگانها را آزاد کرد. این مذاکره به معنی به رسمیت شناسی طالبان توسط کره برآورد شد و طالبان در عمل نشان داد که در منطقه دست بالا را دارد و نظامیان تا دندان مسلح، محلی از اعراب ندارند.
در روزهای پایانی سال دولت انگلیس اعلام کرد که مرکز منطقه ای خود را از عراق به افغانستان منتقل می کند. گردون براون با سفر به کابل اعلام کرد اعتبار ویژه ای برای افغانستان به ویژه موسا قلعه در نظر گرفته است. "موسا قلعه یکی از مرکز قدرت طالبان است." پس از گوردون براون، سرکوزی رئیس جمهور فرانسه، پرودی نخست وزیر ایتالیا و کوین راد نخست وزیر استرالیا به افغانستان سفر کردند تا زهر ضربه طالبان را بگیرند و وعده های سالهای گذشته را بار دیگر تکرار کنند. اما آیا این برو بیاها می تواند تاثیری در کم کردن قدرت طالبان بگذارد؟ سوالی است که در عمل جواب مثبت دریافت نمی کند.
پاکستان در همسایگی افغانستان چنان سال پرتنشی را پشت سرگذاشت که از نظر درجه شدت بحران گاه از رژیم جمهوری اسلامی نیز بالاتر رفت. ژنرال مشرف که تصمیم دارد به هر شکل ممکن قدرت را حفظ کند و آنرا از دست ندهد، دست به هرکاری زد. بازی دموکراسی ژنرال تشنه قدرت را چنان به رقاصی واداشت که نه تنها با لباس نظامی خدا حافظی کرد، بلکه حاضر شد قانون اساسی کشورش را نیز به حالت تعلیق در آورد. در گیری از ماه مارس با نزاع بین مشرف و قاضی چدهری رئیس دیوان عالی پاکستان شروع شد. تلاش مشرف برای برکناری قاضی افتخار محمد چدهری ناکام ماند و درگیری بین هواداران دو طرف منجر به قتل بیش از 40 نفر در کراچی شد. موضوع به دادگاه رفت و قاضی به نفع چودهری رای داد. اما مشرف آرامش نیافت زیرا با گروگان گرفتن عده ای توسط طلبه های مسجد لعل در اسلام آباد بحران عظیمی از راه رسید که نزدیک بود کار مشرف را یکسره کند. هرچند گروگانها با مذاکره آزاد شدند و طلبه های مسجد لعل نتوانستند آنها را به شیوه خود تنبیه کنند، اما این آغازی بود برای برچیدن بساط خودمختاری آنها در کنار گوش یک دولت نظامی. طلبه های مسجد که مسلح بودند حاضر به پذیرش شرایط دولت برای خلع سلاح نشدند و ارتش آنها را محاصره کرد. زد و خورد سنگینی در چند روز بر قرار شد و در نهایت ارتش توانست طلبه ها را یا در مسجد به قتل برساند و یا آنها را از آنجا براند. بنا به اخبار غیر موثق این درگیری بیش از هزار کشته در برداشته است. اما بطور رسمی آماری منتشر نشد و ارتش سعی کرد همچون موارد دیگر در مورد تعداد کشته ها سکوت کند.
نواز شریف نخست وزیری که با کودتای مشرف از کار برکنار شده بود به کشور باز گشت اما نیروهای امنیتی او را همچون بسته پستیای که آدرسی اشتباهی دارد به عربستان باز پس فرستادند. اما بازگشت بی نظیر بوتو دیگر نخست وزیر سابق به اتفاق همسرش آقای ده درصدی با استقبال پرشکوهی روبرو شد. انفجار بمبی در مراسم استقبال هرچند عده زیادی را به کشتن داد اما عزم بی نظیر بوتو برای شکست دادن مشرف را سست نکرد، آنچنان که مشرف پس از چند روزی مجبور به زندانی کردن او در خانه شد. سپس در حالی که چند روزی به پایان عمر مجلس باقی نمانده بود، مشرف با رای آن خود را رئیس جمهور کرد. این موضوع باعث اعتراض زیادی شد و رسیدگی به شکایت مخالفان مشرف که می گفتند؛ همزمانی ریاست جمهوری و فرماندهی ارتش بر خلاف قانون اساسی است، در دادگاه عالی پاکستان به درازا کشید. مشرف از موضوع عصبانی شد و نه تنها قانون اساسی را تعلیق بلکه قاضی چدری را برکنار و دیوان عالی را تعطیل کرد. اعتراض گسترده به خودسری مشرف پاکستان را فرا گرفت و پس از 40 روز او مجبور به لغو وضعیت فوق العاده شد.
شاید بدترین اتفاق سال گذشته در روزهای پایانی سال در پاکستان اتفاق افتاد و بی نظیر بوتو مادر خوانده باندهای اسلامی ای همچون طالبان ترور شد. تا کنون هیچ گروهی مسئولیت این ترور را به عهده نگرفته و بعضی از انگشتها به طرف مشرف اشاره دارد. بی نظیر بوتو که از او بعنوان یکی از امیدهای دموکراسی در پاکستان نام برده می شود، با مرگ خود نیز ثابت کرد به تنها چیزی که نمی اندیشید دموکراسی بود. زیرا چند روز پس از خاکسپاری بنابه وصیت او پسرش جانشین مادر شد و رهبری حزب مردم را بعهده گرفت. حزب در نظر بی نظیر بوتو همچون املاک خانوادگیاش موروثی است. به همین دلیل او قبل از مرگ رهبری آنرا نیز خودش تعیین کرد تا وفاداریش به سنت فئودالی خانوادگیش را ثابت است.
رژیم ولایت فقیه در ایران به ریاست جمهوری احمدی نژاد سوار بر امواج باد آورده پترو دلارهایی که خیر و برکت جنگ در منطقه است یکی از خبر ساز ترین کشورهای جهان بود. ظاهرن می شود اینگونه گفت که کمپانی های نفتی بر اثر جنگ در منطقه نفت خیز خاورمیانه بار خود را بستند و در روزهای پایانی سال موفق شدند تا این مطاع حیاتی را به 100 دلار معامله کنند. زیان اینکار که از جنگ خانمانسوز عراق بر می خیزد نه تنها خان و مان عراقی ها را بر باد داد، بلکه رشد سرسام آور بهای نفت دست در سفره مردم جهان کرد و هر آنچه می توانست را از آنها سولفید. جمهوری اسلامی نیز دست مزد همکاری خود در همکاری در جنگ عراق و افغانستان با آمریکا را از قبل همین بهای گزاف نفت دریافت کرد. دلارهای باد آورده اسب چموش قدرت رژیم را به یکه تازی انداخت و کار تا جایی بالا گرفت که برای همه جهان شاخ و شانه کشید. از برکت وجود همین دلارها از آمریکای لاتین تا فلسطین و از آقریقای فقیر تا جنوب آسیا دست به یار گیری زد و با بزل و بخشش آنها چاوز و مورالس و اسماعیل هنیه و ... را به تهران کشاند و پس انداختن عکس یادگاری حامیان خود را به رخ دیگران کشید.
دستگیری تروریستهای ارسالی آنها در عراق بحران قدرت منطقه ای شان را به چالش گرفت و سپاه سعی کرد تا با دستگیری ملوانان انگلیسی جبران مافات کند که نا موفق از گروگانگیری به درآمد. بلایای طبعی در ایران به همکاری رژیم برای نابودی خانه و زندگی مردم آمد و به غیر از سیل و زلزله، برف زمستانی چنان مردم را آزار داد که تا هم اکنون مشکل آن حل نشده و کار بالا گرفته است.
بحران اتمی رژیم بعد یک قطعنامه و اخراج لاریجانی از تیم مذاکره کننده نه تنها فرکش نکرد بلکه می رفت که تا در موقعیتی قرار گیرد که خروج رژیم از آن بسا امکان ناپذیر شود. که دست غیب از آستین سازمانهای اطلاعاتی آمریکا بدر آمد و همچون ناجی آسمانی، اعلام کردند که رژیم پروژه اتمی خود را متوقف کرده و خطری از جانب آن فعلن موجود نیست.
به برکت همین امداد غیبی فعلن رژیم نفس راحتی کشیده و سعی می کند تا با همکاری در عراق جبران مافات کند.
رابطه رژیم با اتحادیه اروپا نیز در سال گذشته روز بروز بدتر شد و علاوه بر تحریم های سازمان ملل اروپا خود مواردی را بر تحریمها افزود و با جمهوری اسلامی به کشاکش پرداخت. محدودیت های اعمال شده توسط آلمان و فرانسه بیش از آنچه شد که تا کنون بود و انگلیس نیز سعی دارد تا در این میانه ماهی خود را از کشمکشها بگیرد. درگیری دیپلماتیک و مسئله دار شدن ماموران سفارتها نیز بر همه اینها افزوده شد. اما با همه اینها در ماههای پایانی سال تروریست زندانی و قاتل رهبران کرد کاظم دارابی و همدست لبنانی او را آلمانی ها آزاد کردند. بسیاری را عقیده بر این است که آزادی دارابی و دیگر تروریستها حاصل زدوبندهای پشت پرده بین رژیم جمهوری اسلامی و دولت آلمان است. تحریم و سخت گیری و محکوم کردن نقض حقوق بشر توسط آلمان و آزاد کردن تروریست های صادراتی با هم جور در نمی آید و در موارد بسیاری ناخوانی دارد. علت آن چیست؟ علت را باید در معادلات سیاسی حاکم بر روابط بین الملل و دو کشور جستجو کرد.
در سال گذشته بازار فروشندگان اعضا بدن به ویژه کلیه در ایران گرم بود و طبق آمارهای دولتی بیش از 2/5 میلیون دانش آموز ایرانی ترک تحصیل کردند. چوبه دار اعدام های خیابانی همچنان برپا بود و در شهرهای مختلف برای مرعوب کردن مردم رژیم تا می توانست کسانی را دار کشید. در یکی از کشورهای صادر کننده نفت در جهان بنزین کوپنی شد. در روزهای اول مردم با برگزاری تضاهرات های اعتراض آمیز با ماموران رژیم به زد و خورد پرداختند. چندین پمپ بنزیم به آتش کشیده شد و چندین نفر در تیر اندازی ماموران کشته شدند. اما پر عجیب نیست که در دولت احمدی نژاد با سابقه ای که در زمان شهرداری تهران داشت که 300 میلیارد تومان گم شد و کسی نتوانست آنرا پیدا کند؛ اعلام شد که حدود 20 میلیارد دلار از محل فروش نفت گم شده زیرا به صندوق دولت واریز نشده است. کسانی به امید دریافت مژگانی مشغول جستجو برای پیدا کردن این مبلغ دنداگیر هستند.
در اروپا نیز دو سیاست مدار کهنه کار عوض شدند و تازه کارها ادامه کارهای باقی مانده را بعهده گرفتند. ساکوزی در فرانسه جانشین شیراک شد و بلر با بیرون رفتن از قدرت جای خود را به گوردون براون داد.
در فرانسه سارکوزی بار دیگر مشکل حاشیه نشین ها سرباز کرد و حومه پاریس چند روز در اشغال جوانان عاصی حاشیه نشین بود. پس از آن بی خانمانها با همکاری فعالان اجتماعی موضوع روز شدند و در خیابانها خیمه های خود را برپا کردند. سپس اعتصاب کارکنان بخش خصوصی و دولتی بالا گرفت و روزهای متمادی فرانسه و به ویژه پاریس بدون حمل و نقل عمومی بود. صدها هزار نفر به دعوت اتحادیه های کارگری دست به اعتصاب زدند و بیش از دو هفته ادارات بخش خصوصی و دولتی را فلج کردند.
در انگلیس با تغییر نخست وزیر تغییر چندانی در سیاست کلی احساس نمی شود، اما بحث اسلامگرایی و کش و قوس دولت با مهاجران عمدتن مسلمان با اهرم قانون همچنان ادامه دارد.
در اروپای شمالی تلاش برای تکه پاره کردن کشورهای به ظاهر استقلال یافته ادامه داشت و سازمان ملل همچنان ناظر میدان است بدون اینکه حرکتی در جهت فلسفه وجودی انجام دهد.
اما در این سال بیشترین موج بحران بخش های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آمریکا را به شدت فرا گرفت. حزب دموکرات کنترل کنگره را بدست گرفت و نانسی پلوسی بعنوان نخستین زن ریاست مجلس نمایندگان را بعهده گرفت. بوش طرح خود برای افزایش نظامیان آمریکا در عراق را اعلام کرد و تلاش کنگره با محدودیت در بودجه برای بستن دست بوش نیز ناکام ماند. در این سال بوش از یک طرف جهان را از خطر جنگ سوم جهانی ترساند و از جانب صحبت از صلح کرد و کنفرانس های رنگارنگ نیز برگزار کرد.
اقتصاد آمریکا که با یکی از حادترین بحرانهای ادورای خود را روبروست همچنان در این سال بدتر شد. تلاش جمهوری خواهان به ویژه نئوکانها برای برون رفت از این بحران تا کنون بی نتیجه بود. با خودنمایی این بحران جنگ بالکان آغاز شد. اما به قیمت نابودی خانه و کاشانه بسیاری از مردم و چند تکه شدن یوگوسلاوی باز این درد درمان پیدا نکرد. جنگ افغانستان با مرهم کوچکی چندان کارساز نشد و جنگ عراق نیز چاره این اقتصاد بیمار نیست. زیرا در سال گذشته بانکهای آمریکایی به علت عدم بازپرداخت وامهای بخش مسکن ورشکسته شدند و بازار بورس آن کشور بار دیگر فرو ریخت. ناتوانی بخش متوسط جامعه از عدم توان پرداخت بدهی های خود نشان می دهد که خیر و برکت جنگ چندان کارساز نبوده و نتوانست جرج بوش را از این بحران ساختاری خلاص کند.
جنگ عراق همچنان ماشین جنگی آمریکا را زمینگیر کرده است و تلاش برای برون رفت از آن تا کنون چندان موفقیت آمیز نبوده است. از یک طرف درگیری و از جانب دیگر مذاکره با رژیم جمهوری اسلامی نیز نتوانسته تا کنون به نتیجه مطلوب نزدیک شود. زیرا هر دو طرف مناقشه بر چیزی تاکید و اسرار دارند که در بحث قدرت منطقه ای، طرف مقابل قادر به پذیرش آن نیست. گزارش شورای ملی اطلاعات آمریکا در ماههای پایانی سال همچون ساعقه ای بود که بر فرق جریانهای متفاوت درگیر در بحرانهای منطقه ای خاورمیانه فرود آمد. آمریکا با این گزارش سعی کرد تا حداقل برای مدتی آتش بس بین خود و رژیم ولایت فقیه برقرار کند. هرچند بسیاری این آتش بس یکطرفه را خطرناک بررسی می کند، اما بسیاری نیز به پی آمد آن دلخوش کرده اند.
یکی از بزرگترین تظاهرات کارگران مهاجر در این سال در آمریکا اتفاق افتاد. بیش از 200 هزار نفر در یک تظاهرات اعتراضی خواهان به رسمیت شناختن حق و حقوق کارگران مهاجر که بیشتر لاتینی تبار هستند شدند.
در سال گذشته بازهم آمریکا از امضا پیمان کیوتو سر باز زد و خطر و هشدار مراکز متفاوت جهانی برای گرم شدن زمین را نادیده گرفت. اما الگور رقیب انتخاباتی جرج بوش موفق شد به دلیل مبارزه با گرم شدن زمین جایزه صلح نوبل را از آن خود کند.
درگیری آمریکا با روسیه شدت گرفت و مناقشه بر سر سپر موشکی آمریکا در منطقه یکی از مواردی بود که اعتراض شدید روسیه را باعث شد. در بخش های دیگر نیز روسیه و آمریکا همچنان به کشاکش پرداختند و مجادلات آنچنان بالا گرفت که بسیاری آنرا به بازگشت جنگ سرد تعبیر کردند.
در نپال پارلمان پادشاهی "گیاناندرا" را لغو کرد و یکی دیگر از شاهان خود کامه سلطنت اش کله پا شد.
در دارفور همچنان از کشته مردم پشته ساختند و به گزارش سازمان ملل تا کنون بیش از 200 هزار نفر کشته شده اند. گروههای شورشی راه امداد رسانی به بیش از دو میلیون انسان بیگناه را بسته اند و اجازه هیچ تحرکی را به نمایندگان سازمان ملل و سازمانها حقوق بشری را نمی دهند.
در برمه حکومت سرهنگهای حاکم بر منابع نفت و گاز تظاهرات مردم همراه با راهب های بودایی را به گلوله بستند و مشخص نشد چه تعداد از مردم در آتش نظامیان کشته شدند. یک خبرنگار نیز در این کشتار در جلو دوربین همکارانش به قتل رسید.
در ونزوئلا هر چند هوگو چاوز در همه پرسی برای تغییر قانون اساسی شکست خورد اما همچنان رویای ریاست جمهوری مدام العمر را در سر می پروراند.