رکود دستمزد، رشد ناامنی و آینده طبقه کارگر آمریکا (قسمت دوم)

منبع:مانتلی رویو

By William K. Tabb

برگردان: الف.آناهیتا

چنین فرداگرایی خوش بینانه ای مشخصا به حمایت آنانی که به خود کمک نمی کنند، باور ندارد. بخش بزرگی از طبقه کارگر از برنامه های فقر که به نظر می آید پول مالیاتی آنان را می گیرد و به اشخاصی فاقد همت و خواست برای کار سخت می دهد، بیزارند. یکی از میراثهای پایدار لیبرالیسم دهه شصت تقسیم بندی مبتنی بر نگرش خود، بین محرومان و دیگران بوجود می آورد، است. پنداشتی که زیاد درباره آن سخن به میان نیامده اما اساس خط مشی لیبرال را تشکیل می دهد این است که دیگران در موقعیت خوبی قرار دارند. فقرا بعنوان گروهی مجزا  و محروم از امکانات سیستمی که برای دیگران کار می کند، در نظر گرفته می شوند.  این مساله تصویر واقعی از دهه شصت نبود. مطمئنا قضیه امروز نیز نیست. محرومان بیشمارند و به کمک احتیاج دارند، اما تولید و دوباره تاسیس ارتش ذخیره از طبیعت جامعه طبقاتی است که برخی را مجبور می کند سراسر سال را بصورت تمام وقت کار کنند اما باز هم فقیر باشند درصورتی که برخی دیگر را حتی از این منظر هم محروم می سازد. این مساله همه کارگران را در رابطه با آینده خود ناامن و از دست داستن چیزی که دارند بیمناک می سازد.

شکاف عظیم بین یک درصد بالایی یا یک دهم درصد بالایی و بقیه مردم است. افسانه کشور آمریکا بعنوان یک ملت طبقه متوسط همراه با جنبه های بی پایان ترقی بطور زیادی با حقیقت بر اساس شواهد تناقض دارد. آنان در بالا نخبگان ممتازی هستند که عایدی و ثروت بیشتری را در دست خود متمرکز می کنند. ادوارد ولف با ارائه  مدرک اثبات کرده است که ده درصد از ثروتمندان هشتاد و پنج درصد و یک درصد از آنان نیمی از ارزش سهامهای مشمول مالیات و سرمایه هایی که دیگران برای تامین امنیت روی آن سرمایه گذاری می کنند را تصاحب کرده اند. تامس پیکتی و ایمانویل سیز نشان داده اند که میزان عایدی قبل از مالیاتی یک درصد بالایی آمریکاییها بین سالهای 1980 و 2004 دو برابر شده است. (آخرین باری که یک درصد بالایی چنین سهم هنگفتی از کل عایدی داشته سال 1937 بوده است). مساله در رابطه با عایدی بعد از مالیات چطور است؟

در بیانیه ماه می سال 2006 مبنی بر حمایت از توسعه بخشش مالیاتی جرج بوش بطور شدیدی به نفع ثروتمندترین آمریکایی شد، پرزیدنت بوش ادعا کرد که عدم موفقیت در توسعه بخشش مالیاتی می تواند برای همه کارگران آمریکایی مصیبت بار باشد.  چنانکه کارشناسان ماهر اصلی تینک تنک، بنگاه بروکینگس، بنگاه اوربان و مرکز بودجه و سیاستهای مقدماتی در واکنش گفتند"ادعادی پرزیدنت درباره توزیع اصلاح طرح امکانات به روشنی باورنکردنی است. شصت و هشت درصد از همه خانواده های آمریکایی بخشش مالیاتی از تصویب این قانون دریافت نخواهند کرد..."  آنها ذکر کردند که یک استدلال اشتباه بزرگتر این پنداشت بود که بخشش مالیاتی می بایست بعنوان هدیه ای از طرف دولت صاحب کرم در نظر گرفته شود زیرا بخشش مالیاتی با پولهای قرض شده پرداخت می شده است. این مساله دقیقا وارونه شد و مشخص شد که نود و نه درصد از آمریکاییها بازنده های گرفتار در شبکه بخشش مالیاتی هستند... برای هر یک دلاری که آنها دریافت کردند همچنین یک  صورتحساب به میزان سه دلار و هفتاد و چهار سنت در شکل یک بدهی ملی بزرگتر بعنوان بهره آنچه دریافت کرده بودند، متقبل شدند.

در هر صورت رابرت مکینتایر از اداره عدالت مالیاتی برای شهروندان، حساب می کند که یک درصد ثروتمندترین ( آنانی که در سال 2006 عایدی بیش از یک میلیون و دویست و پنجاه هزار دلار داشتند) به طور متوسط 84.482 دلار به ازای هر عضو خانواده معافیت مالیاتی دریافت کردند، برای خانواده های پولدار این مساله به طور متوسط به ازای هر چهار عضو خانواده 30000 دلار گنجایش مالیاتی را عقب نگاه داشت. بخشش مالیاتی بر درآمد برای چهل درصد پایینی براساس توزیع درآمد هیچ تاثیری نداشت؛ زیرا خانوارها با عایدی زیر 36000 دلار در سال 2006 مشخصا مالیاتی بر درآمد پرداخت نکردند. اگرچه آنان تحت تاثیر تقلیل امکانات رفاهی قرار گرفتند. درصورتی که این پول می توانست خرج تولید این امکانات شود؛ آنها مجبور شدند برای دستیابی به آن امکانات به پول قرض کردن روی آوردند که این پول نیز بیشتر به جیب ثروتمندان ریخته شد. پرداخت خرج جنگ عراق و افزون بر آن رشد مخارج دفاع نیز نمی بایست فراموش گردد.

چیزی که بر اساس میثاق بنگاهها «دفاع» نامیده می شود بیشتر هزینه امپراطوری، جنگ، تدارک و در واقعیت کشتار می باشد. این یکی از هزینه هایی است که شهروندان آمریکایی برای امپریالیسم آمریکا پرداخت می کنند. جرج بوش در سال 2001 گفت که جنگ عراق 50 بیلیون دلار خرج خواهد داشت و لری لیندسی، مشاور ارشد اقتصادی خود را به خاطر اینکه جرات کرد و گفت که هزینه جنگ می تواند بیش از 200 بیلیون دلار شود، اخراج کرد. مدیران دولتی به عموم اطمینان دادند که جنگ به سرعت پایان خواهد گرفت. زمانی که واقعیت آشکار گردید مشخص شد که بوش در بسیاری موارد دروغ گفته است. استیگلیتز و لیندا بیلمس در سال 2006 هزینه جنگ را دو تریلیون دلار و حتی محافظه کاران این میزان را در واحد تریلیون و برد بالاتری تخمین زدند. افزون بر این، برآوردهایی موجود است که نشان می دهد مردم آمریکا در ازای این پول چه امکاناتی در عرصه آموزش، بهداشت و زیرسازی می توانستند دریافت کنند که زندگی آنان و جنبه های آینده آن را بهتر از چیزی که امروز در جریان است، سامان دهد.

امپریالیسم آن روی سکه اقتصادی است که به اندازه کافی برای شهروندان کار تولید نمی کند که اجازه رشد به یکپارچگی حیات یک دسته از طبقه کارگر که در دوره ای از تاریخ اتحاد کارگری بوجود آورده را بدهد. اما  حتی جوانان با شرایط نامناسب مایل به شرکت داوطلبانه در ارتش نیستند. یکی از دلایل پرهزینه بودن جنگ جدا از سودجویی هالی برایتون و پیمانکارهای دیگری که در میان بالاییها ارتباطاتی دارند، جذب جوانان برای شرکت در جنگ نامحبوب، برای مرگی احتمالیست. سربازگیری در حال حاضر برای نام نویسی کسانی که چهل سال دارند و در رتبه دوم پایین ترین گروه ضریب هوشی می باشند بیش از یک بیلیون دلار هزینه دارد، پاداش اسم نویسی چنین افرادی بالای چهل هزار دلار است. چنین ارتشی داوطلبانه نیست. علت آن فقر است. در بیشتر مواقع جوانانی که قادر به پرداخت خرج دانشگاه نیستند و در برابر جنبه های شغلی نامرغوب قرار دارند به شرکت در ارتش کشیده می شوند.

نهادهای لیبرال نگرانند که رایهای طبقاتی پیچیده فزاینده ای که در آگاهی اقتصادی بعد از فجایع حاصل از دهه ها اعمال سیاستهای نولیبرالیسم در آمریکای جنوبی دیده می شود به آمریکای شمالی نیز سرایت کند.  رابرت روبین، نخستین دبیر خزانه داری کلینتون و لری سامرس جانشین وی که پروژه همیلتون را در موسسه بروکینگس رهبری کرده اند بر پارادوکس افت دستمزدها در شرایطی که سودمندی نیروی کار آمریکا بسیار زیاد است،تمرکز کرده اند. آنان در هراسند که این نابرابری و رکود فزاینده دستمزدها به رادیکالیسم کشیده شود.آنها قصد دارند با برنامه ریزی، گفتگو پیرامون طرحهای رادیکال و حرکتهای خودجوش اساسی در اپوزیسیون را قبضه کرده و طبق معمول به کسب و کار خود تبدیل کنند. اصلاحات معتدل از طریق خرج کردن در حوزه های آموزش، پرورش و زیرساختاری قادر نیست به اندازه کافی رشد عایدی، نابرابری ثروت و موقعیت روبزوال کارگران آمریکایی را هدف قرار دهد، در هر صورت بنیادهای لیبرال امیدوارند که  شرایط ناامید کننده بدین طریق آرام گردد.