نگاهی به سال 86 بر مدار رویدادها

 

جعفر پویه

سال 1386 با همه فراز و فرودهایش به گذشته تبدیل شد و با قدم گذاشتن ایران به سالی نو، دفتر جدیدی از تلاش برای گذر از بحرانهای موجود شکل خواهد گرفت. رژیم جمهوری اسلامی با همه عربده جوییهایش در داخل برای مردم ایران و در عرصه بین المللی برای جامعه جهانی، با کوله باری از شکستهای پی در پی، خموده و پژمرده خود را ناتوان تر حس می کند. دوران عربده جویی و بدمستیهای آن مدتهاست که سرآمده است و همپای رهبران فرتوت‌اش، خویشتن را پا به گور می بیند. به همین دلیل با درک عدم توانایی در شلتاق، همه‌ی پُزهای مبارزه جویانه اش چیزی در حد به رخ کشیدن گذشته لوطی پیری است که سعی دارد اینگونه به نسق گیری بپردازد.

باند امنیتی – نظامی که به ظاهر موفق به کنار زدن رقبای خود از قدرت شده است، تنها در عرصه بگیر و ببند و استفاده شدید از زور بازوی اوباش اجیر شده می تواند همچنان خود را یکه تاز حس کند. اما بیش از همه، این خود آنها هستند که به بی حاصل بودن اینکار واقف اند زیرا هرچه شدت سرکوب و بدرفتاری با مردم را بیشتر می کنند، نه تنها نتیجه به دست آمده دلخواه شان نیست بلکه، برعکس هر روز خود را در برابر مردمی که به عصیان آمده اند ناموفق تر می بینند.

سال 86 چندان بر وفق مراد رژیم در زمینه سرکوب نبود و تجربه به دست آمده از آن برای مردمی که به رویارویی با آن پرداخته اند پر از موفقیت است. دستمایه کردن همین موفقیتهای به ظاهر اندک چنان هراسی به دل گماشتگان استبداد انداخته است که یکی پس از دیگری جا عوض می کنند و هرکس عدم موفقیت رژیم را به ناکارآمد بودن مقام سابق نسبت می دهد. اما چندی نمی گذرد که خود او نیز به صف ناموفقان می پیوندد و راه چاره ای که برای نظام می ماند اینست که به دنبال قربانی دیگری بگردد.

سالی که گذشت با گروگانگیری و دستگیری ملوانان انگلیسی شروع شد. بحرانی که پیر استعمار که یکی از حامیان رژیم بود را به صف مخالفان راند و تبدیل به یکی از فعالان مخالف‌ در عرصه بین المللی کرد. آزادی سراسیمه ملوانان انگلیسی پس از کشاندن آنان به تلویزیون و راه انداختن نمایش مضحک تواب سازی به سبک و سیاق اطلاعاتیهای ایدئولوژیک، ثابت کرد که این عمل با نقشه و توسط چه کسانی طراحی و اجرا شده است. با همه اینها، آنها نه توانستند تروریستهای دستگیر شده در عراق را آزاد کنند و نه رد و اثری از فرمانده گم شده سپاه در ترکیه پیدا کنند. شکست فضاحت بار رژیم نشان داد که تاریخ مصرف اینگونه گردنه گیری مدتهاست که گذشته و هرگز رژیم دیگر نخواهد توانست همچون گروگانهای اروپایی در لبنان، آنها را با تروریستهای دستگیر شده اش معاوضه کند و یا به زدوبند بپردازد. همین شکست با تصویب قطعنامه در شورای امنیت کامل شد و بن بست فرار را پیش پای باج گیران و گروگانگیران سابق گذاشت.

رهبر و ولی فقیه رژیم، علی خامنه ای که رویای قدر قدرتی در سر می پروراند، بیش از گذشته به حمایت از دولتیهای شکست خورده در عرصه سیاست و اقتصاد پرداخت و بیش از همیشه ثابت شد که مسئوول همه بی کفایتیهای پایوران رژیم، خود اوست. هرچند در عمل او توانست رقبای خود، یعنی باندهای وابسته به رفسنجانی و موتلفه را به کناری زده و قدرت را قبضه کند اما همزمان، مسئوولیت بهم ریختگی سیاست و فروپاشی اقتصاد نیز متوجه او شد. اگر چه احمدی نژاد و دیگر پادوهای او سعی کردند تا شکستهای متفاوت خود را متوجه باندهای رقیب کنند و آنها را باعث و بانی قلمداد کنند اما برای اینگونه تشبثات دیر شده و مردم به جان آمده از ظلم و ستمهای رژیم، همه ی دسته ها و باندهای آنرا مثل هم و سر و ته یک کرباس می دانند و این دست و پا زدنهای بیهوده را به پشیزی نمی خرند.

احمدی نژاد و باندهای اطلاعاتی در سال گذشته هر کجا که سرشکسته شدند برای بیرون کشیدن ولی فقیه از زیر ضرب مردم، باندهای رقیب را مقصر ناکامیهای خود معرفی کردند. اعضای سابق تیم مذاکره کننده هسته‌ای "جاسوس" لقب گرفتند و به تبانی با کشورهای غربی متهم شدند. حسن روحانی، مسئول تیم مذاکره کننده آماج اتهامات متفاوت قرار گرفت و حسین موسویان بازداشت و زندانی شد. دستگیری موسویان که عضو یکی از نهادهای قدرتمند تصمیم گیری رژیم یعنی، شورای تشخیص مصلحت نظام بود و از نزدیکان رفسنجانی، به معنی بستن شمشیر از روی خامنه ای برای رفسنجانی برآورد شد. با این کار باند امنیتی – نظامی سعی کرد تا مقصر شکست در پرونده هسته ای را مذاکره کنندگان سابق نشان دهد. زیرا آنها مدعی بودند که زمان تصدی شان در آن پُست نه تنها از بروز چنین اتفاقی جلوگیری کرده بودند بلکه، موفق به خریدن زمان برای رژیم شده بودند؛ چیزی که حسن روحانی بدون رودربایستی به زبان آورد و به نظریه فعالان اپوزوسیون ایرانی که بارها هشدار داده بودند که قول و قرارهای نمایندگان و فرستادگان رژیم بی ارزش است و آنها فقط برای به دست آوردن زمان بیشتر به آن تعهدات "آری" می گویند و حرفها و قولهای ایشان هیچگونه ضمانت اجرایی نداشته، صحه گذاشت.

متهم کردن باندهای رقیب به جایی رسید که وقتی که دولت در موج ناگهانی سرما نتوانست سوخت خانه های مردم را تامین کند، آنرا توطئه باندهای رقیب دانست و احمدی نژاد اعلام کرد که کسانی از باند رقیب باعث و بانی قطع گاز توسط ترکمنستان شده اند.

در آخرین نمایش قدرت باند ولی فقیه علیه رقبا، همه دستجات و اهرمهای بازدارنده به کار افتادند و کار را برای دوم خردادیهای موسوم به اصلاح طلب یکسره کردند. خاتمی و بقیه دارو دسته موسوم به دوم خردادی تلاش کردند تا در انتخابات مجلس رژیم موقعیت خود را حفظ کنند و حداقلهایی را داشته باشند اما اینگونه نشد. خامنه ای با مزدور و وابسته به آمریکا نامیدن آنها، پا را از در پرده سخن گفتن فراتر گذاشت و زمینه حذف کامل آنها را چید. در این کار کروبی نیز همدست او شد و آنها را کسانی دانست که برای بقای رژیم خطرناکند. در انتخابات مجلس نزدیک به هیچکدام از صاحب نامان آنها امکان حضور نیافتند و باقیمانده نیز کسانی هستند که تنها یدک کش نام و نشان باند رقیب اند نه چیزی بیشتر! به هرحال با عزم جزم خامنه ای و همدستی احمدی نژاد و باند امنیتی – نظامی، دوم خردادیها و باند موسوم به اصلاح طلب به طور کامل حذف شدند تا رهبر رژیم جمهوری اسلامی بدون پروای رقبا و با دست باز به مانور بپردازد.

در سال گذشته تابوی مذاکره با آمریکا شکسته شد و نمایندگان احمدی نژاد با پشت گرمی رهبر نظام قدم جلو گذاشت و در عراق با نمایندگان آمریکا پشت میز نشستند. این همارویی و مذاکره در حالی انجام گرفت که از یک طرف وزیر امور خارجه و دیگر پایوران رژیم حتا از حضور در مذاکرات و مهمانیهای دیپلماتیکی که نمایندگان آمریکا نیز حاضر بودند، طفره می رفتند. یک شهر و دو نرخ سیاست رژیم در مورد آمریکا همچنان ادامه پیدا کرد و دو طرف به برآورد هم پرداختند. هر چند در نهایت چیز زیادی دست رژیم ولایت فقیه را نگرفت و موفق به بالا بردن سطح مذاکرات و رسیدن به توافقات دندانگیر نشد.

سیاست نزدیکی با آمریکا و مذاکرات و توافقهای نهانی با حریفان باعث به هم خوردن رابطه بین رژیم و اتحادیه اروپا شد. اتحادیه اروپا سعی بسیاری کرد تا توسط سولانا با دادن وعده های دندان گیر، میدان دار سیاست در خاورمیانه بحران زده باشد اما رژیم که می داند بدون به دست آوردن دل آمریکا هر گونه توافقی با دیگر نیروهای مطرح بین المللی نخواهد توانست او را در رویارویی با آمریکا محافظت کند، سعی کرد تا حداکثر استفاده تبلیغاتی را از مذاکره و گفتگو با آنها کرده و طرف مقابل را دست خالی بگذارد. همین سیاست ناشیانه که به ظاهر توانسته بود برای رژیم امتیازهایی به بار آورد باعث شد تا سومین قطعنامه شورای امنیت نیز علیه رژیم تصویب شود و همراه با آن، اتحادیه اروپا خود نیز به اعمال یک سری محدودیت علیه آن بپردازد. مانورهای بیهوده نمایندگان رژیم برای سرکار گذاشتن طرفهای اتحادیه نیز ناکام ماند و رابطه بین آنها روز بروز بدتر شد تا جایی که این رابطه اکنون در بدترین حالت خود در یک دهه گذشته قرار دارد.

آمریکا که در عراق با باندهای سازمان یافته ای که از سوی رژیم حمایت و مسلح می شوند روبرو است، سعی کرد به شیوه های گوناگون به رژیم اثبات کند که دستش در درگیریهای عراق رو شده است و نمی تواند به هیچ وجه آن را حاشا کند. به همین دلیل مقتدا صدر، سردسته یکی از باندهای آدمکش موسوم به ارتش مهدی، توسط رژیم از درگیریها بیرون کشیده شد و طبق اخبار منتشره، در شهر قم مشغول به درس و مشق است. بیرون کشیدن مقتدا یکی از نمادهای بالا گرفتن درگیری بین رژیم و واگذاری میدان به طرف مقابل است. کشاکش بین رژیم و آمریکا در مقاطعی آنچنان بالا گرفت که بسیاری مشغول به شمارش معکوس برای شروع یک درگیری نظامی شدند. به همین دلیل رژیم که سُنبه آمریکا را پر زور دید، عقب کشید و منتظر فرصت ماند. بمباران روستاهای مرزی عراق به بهانه حضور اعضا "پژاک" و بستن مرزها و محاصره اقتصادی عراق از کارهایی است که رژیم انجام داد. در عراق نیز این حرکات بی پاسخ نماند و شکایت دولت عراق از رژیم به دلیل دست اندازی به منابع نفتی مشترک و متهم کردن آن به بهره برداری از منابع عراقی و دزدی و قاچاق نفت عراق از آخرین نمونه های آن است. بی اعتبار شمردن قرارداد الجزایر و پاره کردن آن توسط طالبانی یکی دیگر از واکنشهای عراق بود. اختلافهای مرزی که از مشکلات دیرینه بین طرفین است، بالا گرفت و رژیم ناچار شد تا به جای عربده کشی و درگیری به مذاکره روی آورد و سعی کند حداقل آرامشی بر روابط حاکم کند.

در سوریه، عماد مغنیه، یکی از رهبران نظامی حزب الله لبنان کشته شد. فقدان عماد مغنیه که یکی از مهره های مورد اعتماد رژیم بود، برای آن بسیار گران تمام شد زیرا بسیاری بر این عقیده هستند که بدون همکاری اطلاعاتی یک از طرفین، امکان قتل او بسیار اندک بود. عماد مغنیه پس از جنگ حزب الله با اسراییل از سوی رژیم ارتقاء مقام یافته بود و بعضی از مسئولیتهای حسن نصرالله به او سپرده شده بود. بنابراین حذف او را دلیل همین اختلاف داخلی و درگیری درونی حزب اله بر سر قدرت ارزیابی می کنند. موضوع چقدر به واقعیت نزدیک است، در آینده روشن خواهد شد اما تا آن موقع دلیل دندانگیرتری برای این اتفاق در دسترس نیست.

در کنار گوش سوریه، لبنان صحنه زور آزمایی چندین رژیم و دولت است. کشاکش و درگیری آنان در لبنان، زندگی را بر مردم این کشور به جهنم تبدیل کرده است. حضور اروپاییها به ویژه فرانسه از یک طرف و مهمان خود خوانده آمریکا با زور و نیرو از سوی دیگر، جا را برای بسیاری به ویژه رژیم و وابستگانش تنگ کرده است. سوریه مورد خشم مردم است بنابراین بازی رژیم در لبنان با کارت سوریه سر آمده است. به همین دلیل سرمایه گذاری بیشتر روی حزب الله ضرورت بیشتری یافته است. هشیار شدن اسراییل از قدرت گیری نیرویی وابسته به رژیم که شعار محو او را از روی زمین می دهد، بی دلیل نمی تواند باشد. بنابراین در عمل رویارویی حزب الله و اسراییل درگیری رژیم با اسراییل برآورد می شود. تا جایی که تا کنون اسراییل چندین بار پرونده اتمی رژیم را بهانه قرار داده است و آن را تهدید کرده است که مورد حمله نظامی قرار خواهد داد. رهبران حماس در سال گذشته چندین بار به دیدار مقامهای رژیم رفتند و با چمدانهای پر پول باز گشتند. این عمل را اسراییل سرمایه گذاری رژیم برای نا امن کردن مرزهای خود ارزیابی کرد و باعث بالا کشیدن فتیله مجادلات شد. درگیری اسراییل با حماس هر روز بالاتر می گیرد و در روزهای پایانی سال نیز چندین مورد اسراییل اقدام به بمباران نظامی منطقه مورد تصرف حماس کرده است. این موضوع نیز یکی از موارد مورد اعتراض بین المللی به رژیم جمهوری اسلامی به دلیل دخالت در امور داخلی دیگر کشورها و نا امن کردن آنها برآورد شده است.

با همه این حرفها، به دلیل بحران بین المللی و رو به افزایش داشتن قیمت نفت، درآمد ارزی رژیم به چندین برابر پیش بینی شده، رسید. با اینکه قیمت نفت در روزهای پایانی سال از 110 دلار در هر بشکه گذشت اما نه تنها تغییر مثبتی در وضعیت معاش مردم در ایران نداد بلکه، شرایط معیشتی آنها هر روز بدتر از روز قبل شد. به دلیل درک بدوی دولت احمدی نژاد از اقتصاد و ناتوانی از بهره ی درست گرفتن از این درآمد سرشار، اقتصاد کشور به طور کلی ورشکسته شده و همه شیرازه ها از هم گسیخته است، به طوری که دولت قادر به کنترل چند روزه قیمت مایحتاج روزمره مردم نیست و قیمتها هر روز بالاتر می روند. احمدی نژاد که سعی می کرد در ابتدا گرانی و بحرانهای اقتصادی را حاشا کند و تقصیر را به گردن روزنامه ها و یا رادیوهای بیگانه بیندازد و آنرا شایعه می نامید، در روزهای پایانی سال مجبور به پذیرفتن آن شد اما دیگر کار از کار گذشته است و بدون یک برنامه دقیق و دراز مدت، امکان بازسازی خرابیهای به بار آمده توسط دولت او امکان پذیر نیست.

با روانه کردن دلارهای باد آورده نفتی به بازار داخلی، حجم نقدینگی روز به روز بیشتر شده و باعث تورم افسار گسیخته گردیده است. در کنار آن، واردات بنجلهای چینی و غربی باعث ورشکستگی کارخانه های داخلی شده و موجی از بیکاران را به همراه خود می آورد. این بیکار شدگان که اکثریت آنها چندین ماه حقوق و دستمزد دریافت نکرده اند، به صف معترضان پیوسته و تظاهرات و اعتصابهای پیوسته ای را سازمان می دهند. به دلیل غیر جوابگو بودن مسئولین، بیشتر اعتراضات به درگیری و زد و خورد منجر شده و بیکاران و بی حقوق شدگان یا مورد ضرب و شتم واقع شده اند و یا دستگیر شده به زندان افتادند. همزمان، خانواده این افراد به صف معترضان پیوسته و به صورت تصاعدی اعتراضات بالا گرفته است.

کارگران و کارکنان شرکت واحد به دلیل سازمان دادن سندیکا سال پر تنشی را پشت سر گذاشتند. هر چند اسانلو، رهبر سندیکای کارکنان شرکت واحد در زندان بسر می برد اما ذره ای از عزم کارگران شرکت واحد برای برافراشتن علم تشکل صنفی خود کم نشده است. کارگران نیشکر هفت تپه نیز چندین نوبت دست به اعتراض زدند و دولت و سرکوبگران آنرا وادار به عقب نشینی ساختند. واردات بی رویه شکر توسط آیت الله های وابسته به حکومت باعث فروش نرفتن تولیدات آنها شده و کارخانه را با ورشکستگی و کارگران را با بیکاری روبرو ساخته است. در بقیه بخشهای تولید نیز سیر اتفاقات به همین رویه است. تظاهرات بسیاری در شهرهای قزوین، سنندج، کرمان، آذربایجان، شهرهای استان مازندران و گیلان و ... برپا شد و کارگران برای حقوق معوقه و درخواستهای انسانی خود مجبور شدند تا دست از کار کشیده و صدای خود را بلند کنند.

سرکوب زنان در سال گذشته نتوانست آنها را به گوشه آشپزخانه که مورد علاقه رژیم است براند. زنان و دختران با اراده ای پولادین در مقابل سرکوبگران حکومتی ایستادند و با صدایی بلند، حقوق انسانی خود را طلب کردند. برگزاری دادگاه های فرمایشی، دستگیریهای بی حساب و کتک زدن زنان معترض راه به جایی نبرد و در همه آنها می شود گفت که موفقیت از آن زنان بود و این رژیم جمهوری اسلامی ست که متحمل شکست شده است. درخشیدن خبر اعتراضات زنان بر صفحات روزنامه های بیشتر نقاط جهان و تسخیر صفحات تلویزیونها کاری بود که زنان ایرانی موفق به آن شدند. نزدیک به اکثر رادیوهای معتبر جهان از آنان و مبارزاتشان به خوبی یاد کردند و اخبار تلاشهای بی وقفه‌شان را انعکاس دادند.

دانشجویان نیز در سال گذشته موفق تر از قبل، صحنه مبارزه خود با رژیم را آرایش دادند. موفقیت دانشجویان چپ و برافراشتن پرچم مستقل آنها در اعتراضهای دانشجویی کار را به جایی رساند که رادیو تلویزیونهایی که به عمد از دیدن آنها پرهیز می کردند، مجبور به انعکاس صدای آنان شدند. هرچند بسیاری سعی کردند اختلافهای اندک داخلی آنها را بزرگ کرده و آنان را به درگیری با یکدیگر مشغول کنند اما استواری دانشجویان آزادیخواه و تسخیر میدان در اکثر دانشگاه ها توسط آنان نشان داد که دانشجویان از تجربیات گذشته آموخته اند و دیگر نمی شود آنان را به راحتی حذف کرد. دسیسه های رژیم برای بر قراری حکومت پادگانی در دانشگاه ها با عزم آنان ناموفق شد و به همین دلیل رژیم سعی کرد تا با توطئه، آنان را دستگیر و روانه زندان کند. بر خلاف شعارهای بی ارزش قانون گرایی و مبارزات قانونی و مدنی، دانشجویان بارها توسط مرتضوی و عوامل سرکوبگر در بیدادگاه های رژیم محکوم به زندان شدند و آنانی که تبرئه شدند هم قاضی مرتضوی حاضر به رها کردن شان از بند و زندان نشد. تظاهرات هزاران دانشجو در شهرهای شیراز و شاهرود و به خیابان کشیدن اعتراضات و همراه با خود کردن مردم توسط دانشجویان را می شود نمونه های بسیار موفق این اعتراضات دانست. شعارهای جنبش دانشجویی روز به روز رادیکال تر می شود و به همین دلیل، نان به نرخ روز خورهای تحکیم وحدتی و ستون پنجم بخشی از حکومت در دانشگاه منزوی شده و نتوانستند آنان را مجبور به سازش با بخشی از حکومت و یا متزلزل کنند.

در سال گذشته طرح امنیت اجتماعی که توسط پادوها و گماشتگان رژیم استبدادی مذهبی به اجرا گذاشته شد، یکی از شنیعترین صحنه های غیر انسانی برخورد رژیم ولایت فقیه با مردم را به نمایش گذاشت. این طرح که در ابتدا زنان و دختران را مورد یورش قرار داده بود، وقتی که با استقامت و پایداری زنان و درگیری و زدوخوردهای زیادی برخورد کرد، تغییر جهت داده و رژیم سعی کرد تا آنرا اصلاح گرانه جلوه دهد. به همین دلیل فروشندگان خرده پای مواد مخدر و جوانان محلات شهر را با نام "اوباش و اراذل" هدف قرار داد. نمایش قدرت بی پروای مزدوران رژیم در کتک زدن و بی آبرو کردن آنان چنان موجی از انزجار برانگیخت که بعدا اکثر دست اندرکاران آن خود را مبرا از دخالت در این اعمال دانستند. ماسکهای ترسناک، اسلحه های اتوماتیک، باتومهای برقی و شوک آور، گازهای فلفل و اشک آور و ... به همراه بازوان ستبر و شدت عمل و شقاوت بی حد و اندازه و بی باکی در ناکار کردن دستگیر شدگان، به جای موفقیت برای مجریان طرح امنیت اجتماعی، بیشتر آنان را بی آبرو کرد و رأفت اسلامی پایوران رژیم را پیش چشم جهانیان کشید.

به غیر از این، بساط اعدامهای خیابانی و شلاق زدن و سنگسار نیز برقرار بود. زیاده روی گماشتگان استبداد در اعمال شنیع کار را به جایی رساند که شاهرودی، قاضی القضات رژیم فرمان به مخفی کردن اعدامها داد و اعلام کرد که اعدام خیابانی تنها با مجوز او امکان پذیر است. طرحها و قانونهای من درآوردی کسانی همچون فرماندهان نیروی انتظامی سخت گیری بر زنان را دوچندان کرد. کار تا جایی پیش رفت که فرمانده نیروی انتظامی پوشیدن چکمه توسط بانوان را "تبرج" یا خودنمایی نامید و آنرا ممنوع و قابل پیگرد اعلام کرد. هرچند این خودسریها توسط کسانی در رژیم تقبیح شد اما اندازه اعتراض به حدی نبود که جلو آنرا بگیرد و نشان داد که در رژیم استبدادی دست گماشتگان استبداد برای وضع کردن قانونهای خلع الساعه باز است. همچنانکه در سالهای ابتدایی دهه شصت کسانی همچون موسوی تبریزی در مقام قضایی رژیم فرمان صادر می کرد که قتل و تمام کش کردن اعضا و هواداران نیروهای سیاسی جایز است و گماشتگان او نیز آنرا اجرا می کردند و عده بسیاری را در خیابانها به قتل رساندند.

در پایان می شود اینگونه گفت: اگر تزریق دلارهای نفتی به اقتصاد توسط دولت همچنان ادامه داشته باشد، از هم پاشیدگی ارکان اقتصادی کشور بدتر از اینکه هست خواهد شد و در زیر بار فشارهای گرانی بخش عظیمی از مردم قادر به تامین معاش خود نخواهند بود. احمدی نژاد که وعده آوردن نفت بر سفره های مردم را داده بود، در روزهای پایانی سال حرف خود را پس گرفت و گفت: "مگر نفت خوراکیه که آنرا بر سر سفره بیاوریم؟"

به جز آن هرچند به ظاهر علی خامنه ای موفق به جارو کردن رقبای خود از قدرت شده است اما تحریم همه جانبه انتخابات توسط مردم و شرکت حداقل رای دهنده در آن نشان می دهد که بحران مشروعیت رژیم بیش از آن جدی است که دیگر توسط پایوران آن نادیده گرفته شود. شکستهای پی در پی در عرصه بین المللی و ناتوانی از سیاست سازی در مقاطع مختلف، نشان از بهم ریختگی در داخل رژیم دارد. به عنوان نمونه ارسال تیم مذاکره کننده با آمریکا به عراق و دست خالی بازگشتن آن قابل توجه است. در حالی که در اصل قرار و مداری برای مذاکره وجود نداشت و رژیم دایم عدم موافقت خود را به رخ می کشید، به ناگاه مشخص شد که حرفهای آنان شعاری بیش نیست و این آمریکاست که تعیین کننده سیاست در عراق است و رژیم قادر نیست قرار و مدارهای یک ملاقات دیپلماتیک را آنطور چفت کند تا نمایندگان‌اش در زیر نگاه خبرنگاران بین المللی بور نشوند. از جانب دیگر، از یک سو احمدی نژاد اعلام می کند که حاضر به گفتگو و مذاکره با نماینده اتحادیه اروپا نیست و از جانب دیگر وزیر امور خارجه رژیم می گوید که مذاکره با سولانا ادامه خواهد یافت. اینکه آیا در رده های بالایی حکومت تصمیمی برای ادامه این مذاکرات وجود دارد یا نه و یا اینکه آیا سیاست سازی و تصمیم گیری چگونه انجام می گیرد و توسط چه کسی اعلام می شود، مشخص نیست. یعنی این چند دستگی که یکی می گوید آری و دیگری می گوید نه، نشان می دهد رژیم از ساختن یک سیاست درست و تصمیم یکپارچه ناتوان است و هر کدام از پایوران رژیم بر حسب ظن و گمان خود اظهار نظر می کنند و تصمیم می گیرند که راه به جایی نمی برد.

با توجه به مقاومت همه جانبه مردم در مقابل سرکوبگران حکومت و ناتوانی آنها در پاسخگویی به مطالبات آنان اینگونه می شود گفت که: اکنون دیگر حکومتیان نمی توانند و مردم هم با هزار زبان و به شیوه های گوناگون می گویند که آنان را نمی خواهند. این تعریف یک بحران انقلابی است. چقدر می شود از این شرایط درست بهره برداری کرد و به سازماندهی مردم و فرموله کردن شعارهای آنان پرداخت، چیزی است که بخشهای متفاوت اپوزوسیون باید به آن توجه کند و پاسخ درخوری داشته باشد زیرا شرایط برای تغییر هر روز آماده تر می شود. این نیروهای تغییر هستند که برای عمل باید دست به تدارکات بزنند.