سرمقاله
تکاندن مُنجی ثبات از آستین شُعبده
منصور امان
کفگیر دستگاه سیاسی و دیوان سالاری دولتی ارتجاع اسلامی حاکم بر کشور، چه در اداره ی اُمور جاری و پایه ای و چه در مُدیریت بُحران مناسبات خارجی خود به ته دیگ خورده است و اینک شتابزده، بی برنامه و به گونه عُریان تری خود را در پس مولفه های ایدیولوژیک مشروعیت حکومت دینی سازمان می دهد. تناسُب مُستقیم و آشکاری که میان تراکُم تضادهای حل نشُده و مُشکلات بر زمین مانده داخلی و خارجی با تلاش برای توضیح و توجیه آنها به کُمک دستهای غیبی آسمانی و عوامل پنهان زمینی وجود دارد، پیشاپیش تاثیر رُفو و روتوش گرانه موعظه های حُکومتی را به حداقل محدود کرده است. با این وُجود، حُکومتگران نه می خواهند و نه می توانند خود را از این تکیه گاه به ظاهر ارزان محروم کُنند. و بسا بیشتر از آن، همراه با پیچیده شُدن سوالهایی که برای پاسخ گرفتن در برابرشان قرار می گیرد، وزن بیشتری از تنه خود را بر مُحرکهای فانتزی – دینی یله می دهند. هاله ی نوری که در نخُستین روزهای صدارت باند نظامی - امنیتی در سالُن مجمع عُمومی سازمان ملل در نیویورک پدیدار شُد، اکنون و آن گونه که آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر مسند ریاست جمهوری مُدعی است، در حال اداره اُمور کشور و حتی فراتر از آن، منطقه و جهان است.
خطر ابتذالی که رهبران و دولتمردان جمهوری اسلامی ترویج کرده و راهنمای عمل خود قرار داده اند، به یک کلام در ناهمگونی خُرد کُننده و مُصیبت بار بین مُشکلات بُزُرگ و راه حلهای ساده نهُفته است؛ راه حلهایی که در حقیقت برای مُواجه نشدن با چالشها و جارو کردن آنها زیر فرش ابداع شُده اند.
مسایل حل نشُده
آن چه که رژیم جمهوری اسلامی به یقین نمی تواند از کمبود آن گله مند باشد، تنگناهایی از این دست در تمام حوزه های حُکمروایی خود است که به گونه بیهوده ای در انتظار روزنه گُشایش مانده اند. ترکیب ویرانگری از فساد دولتی، ناکارآمدی دستگاههای اداره کُننده و فشار تحریمهای بین المللی، سطح زندگی و کار میلیونها شهروند ایرانی را با شتابی شگفت آور، هر چه عمیق تر به درون بُحران معیشتی و تنگنای زندگی روزانه می کشد و هیچ قشری از کارورزان یدی و فکری را، مُستقل از آن که در استخدام دولت باشند یا دستمُزد خود را از کارفرمای خُصوصی دریافت کُنند، از این سُقوط آزاد برکنار نمی دارد. تورُم 50 درصدی و بیشتر، آخرین ته مانده های پس انداز اینان و طبقه مُتوسط شهری را می بلعد و نگرانی از آینده را به اعتراض به حال و جبهه گیری در برابر آن بر می کشد.
نو – لیبرالیسم تجاری نظامی – امنیتی، نه فقط نان خالی مردُم و سقف بالای سر آنها را به سوخت ماشین پول سازی و نفع رسانی خود بدل ساخته است بلکه، با آزمندی و گُستاخی بی پرده تری اشتغال خویش در کندن ریشه ی تولید داخلی و حاکمیت انحصاری بر بازار را پی می گیرد.
همه ی تلاش گُماشتگان دولتی آیت الله خامنه ای حفظ این مُناسبات و حداکثر، هضم پذیر کردن آن برای کسانی است که با آثارش دست به گریبان شُده اند. به رسمیت شناختن حق کار و زندگی انسانی و شرافتمندانه برای تمامی افراد جامعه، آخرین اقدامی است که می تواند برای ثبات این روابط مُفید اُفتد.
در پهنه روابط خارجی، جایی که رژیم مُلاها به عُنوان منبع تولید اقتدار و چوب زیر بغل ثُبات خود بدان می نگرد نیز شرایط هر چیزی به جُز مطلوب است. مُناسبات جمهوری اسلامی با آمریکا و مُتحدان اُروپایی اش با وُجود رونق گرفتن دوره ای دیپلُماسی پنهانی، مُذاکرات امنیتی در عراق و باز شُدن میدان عقب نشینی به مدد گُزارش آژانسهای اطلاعاتی آمریکا، در پُر آشوب ترین وضعیت خود از هنگام شکل گیری بُحران به سر می برد. همزمان، کشورهای عربی منطقه خاورمیانه و خلیج فارس، نگران از ماجراجوییهای نظامی و سیاسی رهبران جمهوری اسلامی، تهدیدات مُستقیم و غیر مُستقیم آنها علیه خود را جدی گرفته و در کنار ایالات مُتحده به حلقه ی مُحاصره رژیم مُلاها پیوسته اند.
تدبیرهایی که جمهوری اسلامی در برابر این شرایط به کار می بندد، از آن رو که میدان مانور محدودی در اختیار دارند و به بیان بهتر، در فضای خالی بین انتهای بُن بست و نُقطه ای که اندیشیده شُده اند حرکت می کُنند، تنها در خدمت تشدید بُحران قرار گرفته و اغلب نتایج خود غرضانه و باژگونه ای درپی دارند. آنچه که در کُردستان عراق، بصره یا بیروت جریان یافت و همچنین نمایش سانتریفیوژهای بیشتر و پیشرفته تر، درونمایه ی راهکار جمهوری اسلامی برای کاستن از بار فشار را به صورت از این شانه به شانه دیگر افکندن آن جلوه گر ساخته است. رژیم مُلاها بدون آن که به طور واقعی راه حلی برای تنظیم مُناسبات خارجی خود داشته باشد، فشار بُحران مُتراکم و در آستانه انفجار را با ایجاد کانونهای جدید بُحران و نُقاط اصطحکاک و درگیری بیشتر، تخلیه می کُند. اگر بتوان پنجه کشیدن گُربه به تله اُفتاده در کیسه را راه خروج و نجات وی شمُرد، آنگاه تدبیر و تاکتیکهای آیت الله خامنه ای و انصار نیز شایستگی یدک کشیدن عُنوان راه حل را خواهند یافت.
تلاشی درونی
دستگاه حاکمه جمهوری اسلامی در حالی به تضادها و ناهمگونیهای تشدید شُده و تکثیر یافته در پهنه داخلی و خارجی خیره می نگرد که اجزای درونی آن با حرارت و اشتیاقی روز افزون به دفع و خُنثی کردن یکدیگر مشغول هستند. اگر چه وُجود اختلاف و رقابت بین باندهای قُدرت در جمهوری اسلامی پدیده تازه ای نیست اما چگونگی حل و فصل این مُنازعات در دوران "یکپارچگی"، بی گُمان از شکل گیری کیفیت جدیدی در مُناسبات آنها خبر می دهد.
نامه نگاری و جدال علنی رووسای دو قُوه مُجریه و مُقننه، آقایان احمدی نژاد و حداد عادل با یکدیگر نه فقط شکل بلکه، درونمایه ی کشمکش باندها را به معرض تماشا و ارزیابی گُذاشت. مُشاجره ی این دو، شکل گیری جُداگانه کانونهای قُدرت در راس هرم و دامنه و مفهوم عملی آن را به گونه تکان دهنده ای برجسته و آشکار کرد.
در این نمونه (انتخاب دلبخواهی قوانین از سوی دولت برای اجرا و در پاسُخ، مُصادره ی وظایف اجرایی دولت از سوی نهاد قانونگُذار) مُدل ساختاری نظامی – امنیتی جلوه گر شُده است؛ پیکره ای که در آن تقسیم قُدرت همزمان به معنای ایجاد قلمروهای مُستقل اعمال آن نیز هست و به گونه ی طبیعی، تجزیه منابع سیاست گُذاری، تصمیم گیری و مُدیریت اجرایی را از سر به بدنه نیز گُسترش می دهد.
تقویت این فرآیند محصول بی واسطه ی یکدست سازی قُدرت از سوی ولی فقیه و باند اوست. اگر در گُذشته شکاف بین قُدرت واقعی و نهادهای عُرفی حُکومت، به معنای باز شُدن میدان مانور و نقش آفرینی رهبر نظام بود، اکنون با تصرُف یکپارچه ی ابزارهای اجرایی و قانونگُذاری از سوی وی و مُریدانش، زمین بازی و دایره تاثیر گُذاری "رهبر" در امر کُنترُل گرایشهای جاه طلب و حریص باند خود و ایجاد توازن بین آنها، به شدت محدود و به روشنی خط کشی شُده است. آنچه که توان بند بازی آیت الله خامنه ای را کاهش می دهد، ناگُزیری او به حفظ مجموعه نیروهایش و جلوگیری از چند پاره شُدن پروژه یکپارچه سازی است.
امام زمان ظُهور می کُند
با توجُه به میزان نازل استحکام درونی دستگاه قُدرت و اولویتهای برنامه ای آن - که منافع جامعه و سرنوشت تاریخی کشور را در بر نمی گیرد - هیچ هنگامی ضروری تر از اکنون برای ظُهور یک ناجی افسانه ای و نهادن مسئولیت پاسُخ گویی به مردُم و ارایه راه حل به گُرده ی او، نمی تواند وجود داشته باشد. اینک زمان آن فرا رسیده است که پوپولیسم چاوزی "نفت بر سر سُفره مردُم" جای خود را به پوپولیسم فاشیستی "انسان برتر" و "آخرالزمان" بسپارد تا مُشکل زمینی آب و نان در جایگاه سرنوشتی مُقدس و خواسته شُده از جانب نیروهای مافوق طبیعی قرار بگیرد و تصویر عینی شرایط موجود و چشم انداز آن، با پرده نقالی "آرماگدُن" اسلامی و مُعجزه ی به یک اشارت بهشت برین استتار شود. سقف مطلوب "نظام"، تغییر جهت انتظارات و مُطالبات از خود به سوی این تابلوی آشپزخانه ای رنگ و روغن زده شُده است.
فاصله بین سبزی فروشی محله ی آقای احمدی نژاد، جایی که قیمتهای جادویی خیل تُهیدستان را به سر شوق می آورد، تا سوپر مارکت "امام زمان" که در آن هر جنسی و فراتر از آن را با کمیت و کیفیتی رویایی می توان یافت را پُلی از جنس بتون فشُرده نارضایتی گُسترده، فشار اجتماعی، اختلافهای داخلی و بُحران خارجی به یکدیگر پیوند می دهد. واکُنش از سر درماندگی ولی فقیه به رویدادهای نامطلوب پیرامون خود که گُماشته اش با ادبیات داروغه ای آن را "قطار بی تُرمُز" مُعرفی کرده است، در جُستُجوی ابزار مشروعیت بخشی به سیاستهای خانمان برباد ده خود نیز به گونه تهاجُمی، مولفه های دینی و باورهای تقدیری را جامه زمینی پوشانده و به جلوی صحنه می راند.
صیقل خوردن بی اعتباری حُکومت دینی
این که استدلالهای فانتزی – دینی حاکمان، اکثریت جامعه ایران را به سختی می تواند قانع کرده و تحت تاثیر قرار دهد را فقط از زیر گرفتن کارگران گُرسنه ی هفت تپه و خانواده های آنان با ماشین زره پوش یا به باد چُماق و باتوم گرفتن مردُم تشنه و خُشکسالی زده داراب نمی توان دریافت. در این میان حتی مُلاهای پُرنفوذ و مُکلاهای بُلندپایه نیز به شکایت از بیهودگی این ترفند و تاثیرات باژگون آن برای پایه های دینی "نظام" می پردازند. و جالب این جاست که همچون دیگر موارد اختلافی که "رهبر" فعلی از حل آنها ناتوان است، این بار نیز سلف او، آیت الله خُمینی است که باید دراز شده و مُرده ریگ اش برای پیدا کردن جنس جور به حیاط پرتاب شود. مُنتقدان خواهان آن شُده اند که باند نظامی – امنیتی، آقای خُمینی، همو که با یا بی مُناسبت "دست غیبی" در اداره امور یا رویدادها را رصد می کرد، "امام زمان" خود را بر پُشت اسب در میادین جنگ به تاخت درآورده بود، دژخیمان واجد شرایط را به عُنوان "سربازان گُمنام" او ثبت نام می کرد و سر آخر موسس حُکومت دینی بر پایه ی نیابت از عالم غیب است را سرمشق قرار داده و با این ترم بازی نکُنند!
واکُنش جامعه ایران به بساط عوامفریبی آیت الله خُمینی، تبدیل سکولاریسم به بستر خواسته ها و نیروی مُحرک خود بود. مُچاله شُدن آیت الله خامنه ای و مُریدان در پس جان پناه خُرد و بی تناسُب "امام زمان"، بی اعتباری و ناکارآمدی حکومت دینی و والیان آن را باز هم بیشتر در چشم و نظر جامعه صیقل می زند و خواست برقراری نظام سیاسی عُرفی، مُنتخب و پاسُخگو را یک گام بُزُرگ به مُطالبات روز و جاری نزدیک می کُند.