لبنان، سرزمینی بین چرخ دنده ماشین بحران

 

جعفر پویه

نمایش قدرت حزب الله در بیروت و اشغال سریع بخش غربی شهر توسط نیروهای مسلح آن زنگ خطر جدی‌ای را برای دولت سینیوره به صدا درآورد. همچنین حمله برق آسای حزب الله به منطقه سنی نشین تحت تسلط سعید حریری و اشغال دفتر روزنامه و شبکه تلویزیونی وابسته به او، خط و نشان جدی حسن نصرالله برای حریری و حامی آن، عربستان سعودی بود. حزب الله لبنان پس از جنگ 33 روزه با اسراییل، موفقیت در عدم نابودی خود را دستمایه تسلط گام به گام بر لبنان کرده است. حزب الله اکنون به عنوان دولتی در دولت در لبنان عمل می کند و حاضر به گردن گذاشتن و یا پذیرفتن حاکمیت ملی و قوانین داخلی کشور نیست.

شبکه مخابراتی حزب الله و نصب دوربینهای مدار بسته در مسیر فرودگاه بیروت و شنود مکالمات و جمع آوری اطلاعات گسترده توسط آن چیزی بود که مورد اعتراض دولت قرار گرفت. دولت سینیوره حکم به تعطیلی شبکه مخابرات و جمع آوری دوربینها داد و فرمانده امنیتی فرودگاه، وفیق شقیر را نیز از کار برکنار کرد. حزب الله نه تنها هیچکدام از مصوبات دولت را نپذیرفت بلکه با اشغال بخش غربی بیروت به دولت نشان داد که دولت دست بسته تر از آنی است که فکر می کند.

از جانب دیگر، شاخ و شانه کشیدن حزب الله و تسلط سریع آن بر بخش غربی بیروت برای حامیان دولت سینیوره بسیار گران تمام شد و آنان را ناتوان از واکنش به موقع و قدرت دخالت نشان داد. آمریکا و فرانسه در غرب و عربستان سعودی و مصر در منطقه عربی ناتوان از برخوردی درست و به موقع، تنها به اعتراضهای پر سروصدا بسنده کردند و اتحادیه عرب هم فقط با صدور بیانیه توانست عکس العمل نشان دهد. هرچند هیاتی میانجی از سوی اتحادیه عرب، سران گروههای درگیر را به کنفرانسی در دوحه فرا خواند تا تحت سرپرستی شیخ احمد جاسم آل ثانی، نخست وزیر قطر، به مذاکره بپردازند اما از قبل قابل پیش بینی است که حزب الله هرگز از مواضع خود عقب نخواهد نشست و این دولت لبنان است که باید بپذیرد که با وجود حزب الله توان اعمال قدرت ندارد.

خبرهای منتشره از کنفرانس دوحه عقب نشینی دولت را تکمیل می کند. حزب الله نیروهایش را از خیابانها به پایگاههای خود عقب می کشد و بیانیه های منتشره توسط کشورهای مختلف به قدرت بلامنازع حزب الله اذعان دارند.

اما آیا این پایان ماجرا است یا این که بحران تازه شروع شده است و می رود تا لبنان را وارد مرحله جدیدی از درگیریها کند؟

اعتراض سینیوره به حزب الله و متهم کردن آن به کودتا در لبنان گوشه ای از این واقعیت است. یعنی، حزب الله همچون حماس دست به یک کودتای منطقه ای زد و در عمل بخش غربی و سنی نشین بیروت را مال خود کرد. این به معنی یک کابوس تمام عیار برای ساکنان بخش غربی بیروت است. آنانی که به ماهیت جریاناتی همچون حزب الله آگاهی ندارند و یا درگیری مقطعی آن با اسراییل را تبدیل به یک اسطوره کرده اند تا سوار بر موج نفرت از سیاستهای راست روانه اسراییل برای دیگران هویت بتراشند، باید بدانند که در صورت تسلط حزب الله بر بخش غربی بیروت، پاکسازی مذهبی شروع خواهد شد و همان کاری که مقتدا صدر در عراق علیه سنیها انجام داد، در بخش غربی بیروت نیز اتفاق خواهد افتاد. این امر به دو دلیل از حزب الله انتظار می رود، اول این که بر تضاد شیعه - سنی اصرار می ورزد و دوم به این دلیل که آنان را طرفدار سعید حریری رقیب خود می داند که اکنون تعریف دشمن از آنها مصداق پیدا می کند. در چنین حالتی نه تنها لبنان به جنگ داخلی سالهای 75 تا 90 باز خواهد گشت بلکه، دچار کابوسی خواهد شد که نمونه ای برایش متصور نیست. دست باز حزب الله برای نسق گیری و پراکندن تخم کینه مذهبی که سالهای متمادی انباشته شده و دستور پدر خوانده معنوی آنها در تهران، همه دست به دست هم می دهند و برای یکسره کردن کار لبنان، جوی خون به راه خواهند انداخت. صحبت از عقلانی بودن حسن نصرالله و سیاستمدار بودن او تا آنجا درست است که کار به رویارویی نرسد و گرنه اگر وارد چنین پروسه ای شوند، همچنان که در ابعاد کوچک در روزهای گذشته نشان دادند، مراسم کفن و دفن مردم را نیز از دست نمی دهند و هر جمعی را مناسب زهر چشم گرفتن خواهند دانست.

به جز این، دو تکه کردن بیروت و حاکمیت یافتن دو دولت در آن روی دیگر سکه ای است که حسن نصرالله ضرب می کند تا آن را به نام خود مزین کند. در چنین حالتی نه تنها دو دولت کشور را به دو بخش تقسیم می کنند بلکه، حامیان جریانات متفاوت را به دخالت می کشانند و سوریه و رژیم جمهوری اسلامی را در برابر طرفهای دیرینه خویش قرار می دهند. به زبان دیگر، حزب الله جنگی نیابتی را آغاز خواهد کرد که صحنه گردان آن کسانی دیگر هستند که لبنان را به عنوان میدان درگیری خود برگزیده اند تا مرزهای خویش را با این سیاست از برخورد مستقیم دور نگه دارند. برای دریافت این که سیاست مزبور تا چه اندازه می تواند کارساز باشد، باید احتمالها و امکانهای دیگر آنرا در نظر گرفت.

لبنان سالهاست که از سوی گروههای متفاوت صحنه تاخت و تاز کشورهایی شده است که منافع خود در بازی در زمین لبنان جستجو می کنند. جنگ داخلی از "عروس کشورهای خاورمیانه"، مخروبه ای ساخته است که هر گوشه آن سالها خونریزی و برادر کشی را گواهی می دهد. حضور اسراییل در لبنان و حمایت آن از گروههای مسلحی که تنها مرگ را بشارت می دادند، به همراه نظامیانی که برای پول می جنگیدند، هست و نیست مردم لبنان را به باد داد. پس از فرو نشستن این دور از درگیری، دور تازه ای از کشاکش آغاز شده است که نیروهای درگیر آن از جنس دیگری هستند. رژیم جمهوری اسلامی با دو پاره کردن گروه شیعی امل و سازمان دادن حزب الله، نیرویی جهنمی را بنا نهاد که با حمایت سوریه مجهز به انواع و اقسام اسلحه ها و تجهیزات مرگ آفرین است. این نیرو که ریشه در اختلافات قومی و مذهبی و کشاکشهای سیاسی غیر ملی دارد، در اندک زمانی توانست افراد زبده زیادی را سازمان داده و با تمرینات نظامی فشرده تبدیل به یک کابوس شود. جنگ یک طرفه حزب الله با اسراییل و رویارویی بی دلیل اسراییل با آن که نیمه کاره رها شد، توانست برای حزب الله حیثیتی سیاسی بسازد. آنچه حزب الله در آسمانها به دنبال آن بود، با دست باز توسط اسراییل به او اهدا شد. حال دیگر این نیروهای شبه نظامی و مسلح حزب الله هستند که هیچ قانونی را به رسمیت نمی شناسند و هرگونه خواست دولت قانونی برای رعایت قانون را با توسل به اسلحه پاسخ می دهند. یکه تازی حزب الله و عدم رعایت قوانین ملی در لبنان، از آن دولتی در دولت ساخته است که بیش از اینها قدرت و توانمندی دارد. در عین حال بیش از اینکه مستقل و خواهان اجرای سیاستی ملی در لبنان باشد، مدافع منافع بنیانگذاران و حامیانی است که به دلایل متفاوت آنرا بنا نهاده اند. هزینه سرسام آور رژیم جمهوری اسلامی ایران برای حزب الله و ارسال انواع و اقسام جنگ افزار از پل هوایی ای که سوریه در اختیارش قرار می دهد، توقعاتی را از آن در خواست دارد که چند گانه است.

از یک سو حزب الله منافع دولت سوریه که اکنون وادار به عقب نشینی شده است را در نظر دارد. سوریه بیش از اینکه نگران حاکمیت ملی در لبنان باشد، نگران شکل گیری یک جریان قدرتمند در لبنان است که می تواند در درازمدت منافع آنرا به خطر بیاندازد. بنابراین وظیفه حزب الله این است که مانع شکل گیری یک دولت توانمند و قادر به مانور در منطقه باشد.

از سوی دیگر، رژیم جمهوری اسلامی که سودای یک خلافت اسلامی را در سر می پروراند، حزب الله را به عنوان بازوی اجرایی سیاسی می بیند که باید منافع استراتژیک آنرا در منطقه تضمین کند. این تضمین منافع درازمدت شمشیر دو لبه ای است که حزب الله را گاه به عنوان یک نیروی سیاسی عمل گرا و گاه در نقش یک نیروی فشار نظامی خودسر جابجا می کند. این نقشهای دوگانه گاه چنان باهم متضاد هستند که مردم کوچه بازار لبنان را به سرگیجه دچار می کند. زیرا نه می توانند از نیرویی که قادر است در مقابل تهاجمات عنان گسیخته اسراییل مقاومت کند دل بکنند، نه می توانند خودسریها و ششلول بندیهای عناصر آنرا که قادر به قتل و کشتار هر کس در هر لحظه برای حفظ منافع خود هستند، تحمل کنند. این دوگانگی آنقدر پیچیده است که می توان گفت کسانی که برای افشای ماهیت حزب الله، بحران روزهای گذشته را آفریدند تا روی دیگر چهره کریه آنرا افشا کنند، بیهوده اندیشیده اند. زیرا حزب الله با سازماندهی قوی و اطاعت محض از یک رهبری ایدولوژیک قادر است به سرعت تغییر چهره دهد و بحران سازان را ناکام کند.

اکنون دیگر بر بسیاری واضح شده است که حزب الله قدرتی در قدرت در لبنان است که با بودن آن، دولتهای قانونی در مقابلش کم رنگ هستند. هیچ تصمیمی بدون رعایت نظر حزب الله اجرایی نمی شود و بدون دخالت مستقیم آن در قدرت، دولت نخواهد توانست اعمال اتوریته کند.

اما حزب الله نیز با چشم باز همه اتفاقات را زیر نظر دارد و حداقل خواسته اش از دولت، حق وتو در دولت و پارلمان است. یعنی، رهبر حزب الله بدون اینکه بر زبان آورد، خواهان همان قدرتی است که علی خامنه ای در ساخت قدرت در ایران دارد: حق وتو و از حیض انتفاع ساقط کردن همه قوانینی که با مزاج آن سازگار نیست.

آیا چنین چیزی در لبنان امکان پذیر است؟ و یا گروههایی که ساخت قدرت را در لبنان شکل می دهند حاضر به گردن گذاشتن به چنین شرطی هستند؟

اسراییل به عنوان همسایه، با حضور قدرتمند حزب الله در لبنان منافع خود را در خطر می بیند. سوریه هرچند در جلسات و گردهم آییهای سران عرب جانب آنان را می گیرد تا رژیم ایران و یا اسراییل را، اما به ناچار وجود حزب الله را غنیمتی می داند که حداقل در کوتاه مدت با منافع آن همخوانی دارد. درگیریهای مذهبی و کشاکشهای سیاسی منطقه ای عربستان سعودی و رژیم ایران، روی دیگر کشاکش حزب الله و سعید حریری است. سعید حریری که رهبری فراکسیون اکثریت را در مجلس لبنان دارد، از نظر قانونی جایگاهی سازگار را با توجه به حامیانش اشغال کره است. اما این جایگاه با توجه به قدرت نظامی حزب الله نمی تواند چندان کار آیی داشته باشد و در عمل کار ساز نیست.

اکنون بیش از دوسال و نیم است که نظام سیاسی لبنان به حالت فلج دچار شده است. حزب الله همه تحرکات سیاسی را منجمد کرده است و در شش ماه گذشته جریانات سیاسی قادر به انتخاب رییس جمهور نشده اند. این بن بست سیاسی موقعیت بسیار مطلوبی را برای حزب الله به بار آورده است. گسترش شاخکهای نظامی و همه گیر کردن تشکلهای سیاسی و عضوگیری از بین جوانان برای نیروهای مسلح خود، امری است که حزب الله به سرعت بدان مشغول است. اگر این بن بست سیاسی همچنان ادامه داشته باشد، می توان اینگونه گفت که در دراز مدت قفل آن به وسیله حزب الله و به شکل مطلوب آن باز خواهد شد.

سیاست یکجانبه و مبتنی بر زور اسراییل یکی از دلایل این بن بست است. حملات نظامی موسمی و بی حاصل اسراییل تنها می تواند حساب جاری حزب الله را انباشته تر کند. دندان نشان دادن عربستان سعودی با حمایت آمریکا و سرگردانی سیاستمداران مصری در ارایه پیشنهادی عملی و راهگشا، تنها می تواند حسن نصرالله را فربه کند. زیرا این او و جریان تحت امرش هستند که با انگشت اشاره همه راه ها را به سوی یک جنگ گسترده و به ظاهر آزادیبخش نشانه رفته اند. موج نفرت از اسراییل و خستگی از کشاکشهای بی حاصل و تحقیر به دلیل ناتوانی در سیاستگذاری، مردم را به حزب الله نزدیک می کند، بدون اینکه به عاقبت این امر اندیشه کرده باشند. کسی هم از آنان انتظار ندارد تا در بلبشوی سیاسی کنونی جانب کسانی را بگیرند که قادر به پیشبرد عملی قول و قرارهای خود نیستند.

از سوی دیگر، موقعیت بسیار اسفناک مردم فلسطین به دلیل سیاستهای غیر انسانی دولت اسراییل می تواند دلیل دیگر این گرایش به سوی حزب الله باشد؛ چیزی که اسراییل حاضر به حل و فصل آن نیست و ملتی را در عمل به سوی نابودی سوق می دهد. مشکل کسی باور کند که دولتمردان اسراییلی از روی حسن نیت مردم فلسطینی را گرسنگی می دهند که یا بمیرند و یا ترک دیار کنند و برای سیر کردن شکم خود و نجات فرزندانشان از مرگی حتمی که اسراییل برای آنها در نظر گرفته، فرار را بر قرار ترجیح دهند. این موقعیت اسفناک، دشمنان لفظی و یا تبلیغی اسراییل را فربه می کند و مردم از ترس گرگ درنده ای همچون اسراییل به دامن سگ هاری همچون حزب الله پناه می برند. پیش برنده سیاست انزوای حزب الله، تنها می تواند توجه به مناطق فلسطینی و اتخاذ سیاستی انسانی و قابل قبول در برابر آن باشد تا چشم اندازی هرچند اندک از بهبودی را برای مردم تصویر کند. و گرنه هیچ دلیلی ندارد تا با توجه به این موقعیت اسفناک، کسی بتواند از مردم بخواهد به جبهه دشمنان اسراییل و یا جنگ افروزان نپیوندند و جانب عقلانیت را نگاه دارند.

رژیم جمهوری اسلامی که کانون بحران در منطقه است، سعی می کند تا با پراکنده کردن این بحران در مناطق گوناگون، کانونهای مختلفی را برای طرفهای مقابل خود بسازد. حزب الله لبنان یکی از بازوهای آن است که در صورت هر گونه درگیری می تواند جبهه ای قوی علیه دشمنان رژیم باز کند. تحرک کنونی آنرا بسیاری یک نمایش قدرت از سوی رژیم تهران می دانند. آنها سعی می کنند با نشان دادن توان اجرایی خود، دیگران را از عواقب هر گونه تحرک نظامی بر حذر دارند. این سیاست می تواند در عمل لبنان را به کانونی بسیار پر اهمیت تر از چیزی که اکنون هست تبدیل کند. یعنی اینکه مردم لبنان باید انتظار یک درگیری بلند مدت و تعیین تکلیف با نیرویی که با خودسری سعی در تحمیل خود دارد را داشته باشند. در آن صورت بار دیگر آتش جنگ از هر کوی و برزنی بلند خواهد شد و لبنان را به سالهای 75 تا 90 باز خواهد گرداند.

اما آیا موقعیت کنونی منطقه و آرایش نیروها این امکان را برای قدرتهای درگیر فراهم خواهد کرد؟ پاسخ به این سوال بسیار مشکل است. اما آنچه که نباید از نظر دور داشته شود این است که ادامه حضور حزب الله به شکل کنونی امکان پذیر نیست و نیروهای درگیر در منطقه، اروپاییها و آمریکا از یک جانب و کشورهای عربی از جانب دیگر، راه حل دیگری در پیش ندارند و یا اینکه اکنون چیز دیگری به نظر نمی رسد. در هر حالت این لبنان است که بین تیغه نیروهای متخاصم گرفتار شده است و هر کس بسته به بضاعت، سهم خود را در بحران آن ادا می کند.

امید آرامشی برای لبنان در چشم انداز نیست، همچنانکه سیاست در منطقه خاورمیانه به سوی یک آرامش میل نکرده است. منطقه به شدت بحرانی خاورمیانه به دلیل حضور نیروهای متفاوت مجری بحران، به کانونی از مناقشه تبدیل شده است. چیزی که زندگی مردم منطقه را بر آشفته کرده است و آرامش را از آنان دریغ می کند. باید در انتظار امواج بزرگتری از بحرانها بود که بسیاری را با خود خواهد برد.