جهان در آیینه مرور
لیلا جدیدی
در این شماره می خوانید:
- سقوط چپ در ایتالیا
- چرا اوباما بر کلینتون پیروز شد؟
سقوط چپ در ایتالیا
بررسی و درس آموزی از تجربیات و نظریات تاریخی در مبارزه طبقاتی تاریخ طولانی دارد. بدون برخورد به شکستها و پیروزیهای جنبشهای چپ در کشور خود و همچنین در جنبشهای جهانی نمی توان نقشی انقلابی و موثر در آینده مبارزه برای سوسیالیسم ایفا کرد. از همین رو، در ادامه بررسی شکست چپ در جریان انتخابات ایتالیا که در ماه آوریل سال جاری رخ داد و در "نبرد خلق" شماره 275 نیز مورد اشاره قرار گرفت، اینک قدری فزون تر بدان می پردازیم. بدون شک، تجربه تاسف بارشکست چپ در این کشور می تواند برای چپ در کشور ما نیز درسهای مفیدی را در بر داشته باشد.
سقوط مفتضحانه "رنگین کمان چپ" در انتخابات پارلمانی اخیر، در تاریخ سیاسی ایتالیا به عنوان نمونه روشنی از پرداخت بهای سنگین اپورتونیسم ثبت خواهد شد. در طول 2 سال این جریان که از 4 حزب تشکیل شده بود، حمایت سه چهارم پشتیبانان خود را از دست داد. در انتخابات سال 2006، "حزب احیای کمونیستی"، "حزب کمونیست ایتالیا" و سبزها توانستند نزدیک به 4 میلیون رای به دست آورند. این در حالیست که در انتخابات سال جاری، این احزاب به همراه گروهی به نام "دموکراتیک چپ" که از گروه دموکراتیک چپ سابق منشعب شده بود، رویهم تنها 1/1 میلیون رای را تصاحب کردند. این تعداد از حد نصاب لازم برای فرستادن نماینده به پارلمان ایتالیا کمتر است و بنابراین در پارلمان جدید هیچ حزبی که بتواند سنت دیرینه حضور کمونیستها در آن را ادامه دهد، وجود ندارد.
طی دو سال گذشته، هر 4 حزب و گروه تشکیل دهنده "رنگین کمان چپ" از شرکای فعال دولت "رومانو پرودی" بودند و از سیاستهای او که به هیچوجه منافع مردم عادی را در بر نمی گرفت، حمایت می کردند. برای نمونه، اگر چه دولت "پرودی" کسر بودجه چهار و شش دهم درصدی را به یک و نه دهم رساند اما هزینه آن را از جیب مردم زحمتکش این کشور پرداخت. بی دلیل نبود که زنجیره مالی ایتالیا و اروپا از این اقدام تقدیر و ستایش کرد.
نمونه دیگر سیاست خارجی دولت "پرودی" بود. او نیروهای نظامی ایتالیا را در افغانستان حفظ کرده و تعداد بیشتری نیز به لبنان سرازیر کرد و به طور کلی هزینه بیشتری را به ارتش اختصاص داد. آنهم در حالی که با مخالف شدید مردم روبرو شده بود
"پرودی" همچنین به تهاجم به پایه ترین حقوق دموکراتیک مردم پرداخت. دولت او قانونی را به تصویب رساند که دست نیروهای انتظامی را برای اخراج هر فرد خارجی که تشخیص می دهد برای امنیت جامعه خطرناک است، باز می گذاشت. سند قانونی این امر به گونه نامشخص تدوین شده بود و از این رو نیروهای انتظامی را برای قدرت نمایی آزاد می گذاشت.
تمامی این اقدامات از حمایت "رنگین کمان چپ" به این بهانه این که از بازگشت "برلوسکونی" جلوگیری می کند، برخوردار بودند. در نهایت در حالی که راست ترین جناح راست در دولت "پرودی" سیاست گذاری می کرد، "چپ" پیروی می کرد.
"کلادیو گراسی"، نماینده "حزب احیا کمونیستی" در مجلس سنا به تازگی اعتراف کرد: "چپ بخاطر وفاداری و جلوگیری از سقوط دولت، به تمام تصمیمهایی که با آن مخالف نیز بود رای مثبت می داد. این درحالی بود که نیروهای میانه، سیاستهای خود را تحمیل می کردند."
دست ردی که در انتخابات اخیر بر سینه "اتحاد رنگین کمان چپ" زده شد، پاسخ به اپورتونیسم بی مهاری بود که وعده های خود در هنگام انتخابات را نادیده گرفته بود. تصاحب مشاغل دولتی با مزدهای بالا، ارجحیت بیشتری پیدا کرده بودند.
"فاستو برتینوتی" که دو سال پیش از رهبری "احیا" به سومین مقام دولتی در ایتالیا رسید، از جمله نمونه های این امر بود.
"آلفونزو پکورارو"، رهبر "حزب سبزها" می گوید: "ما بهای سنگینی برای وارد شدن به دولت "پرودی" پرداختیم. ما در بوروکراسی رسمی کوبیده شده بودیم و مردم هنگام انتخابات ما را تنبیه کردند." "پکورارو" بعد از انتخابات از شغل خود استعفا داد.
در بررسی نتایج انتخابات مشخص شد که نیمی از کسانی که پیشتر به احزاب "رنگین کمان چپ" رای داده بودند، از رفتن به پای صندوقهای رای خودداری کردند. 40 درصد از هواداران این احزاب به "حزب دموکراتیک" "ولترونی" رای دادند و تنها 5 درصد از آنها به کمپین راست به رهبری "برلوسکونی" پیوستند.
افت حمایت از "رنگین کمان چپ" بیشتر در میان طبقه کارگر بود. نمونه روشن آن را می توان در "میرافیوری" دید که ناحیه ای در شمال شهر "تورین" است. بسیاری از کارگران کارخانه اتوموبیل سازی "فیات" در این شهر زندگی می کنند. کارگران این شهر در سال 1996 به احزابی که اکنون "رنگین کمان چپ" را تشکیل داده اند، 5865 رای داده بودند. در سال 2006 این تعداد به 3657 رسید و در انتخابات اخیر به 1124رای کاهش پیدا کرد. یک سخنگوی مخالف "حزب احیای کمونیستی" به نام "ائوناردو ماسلا" در این باره می گوید: "بسیاری از کارگران کاملا و به طور روشن ابراز کردند که که قصد تنبیه رهبران "حزب احیا کمونیستی" را دارند و احساس می کنند که به آنها خیانت شده است."
خسارتی که احزاب چپ متحد با دولت پرودی با روشهای اپورتونیستی خود زدند، دستکم از دو جنبه آثار تخریبی مهمی دارد. نخست آنکه موضع "برلوسکونی" و جبهه راست را تقویت کرد و در مرحله بعد، اثرات منفی گسترده ای در میان کارگران و جوانان این کشور به جا گذاشت. آنها دیگر از احزاب چپ که سخنرانیهای رادیکال می کنند و قولهای بزرگ می دهند و در نهایت وقتی به قدرت می رسند و بخشی از حکومت می شوند، خیانت می کنند بیزار شده اند. رویگردانی و نا امیدی از تکیه به احزاب سبب می شود که مردم تصمیم بگیرند در زندگی سیاسی خود به شکل فردی و نه سازمانی عمل کنند. این امر نه تنها طبقه حاکمه ایتالیا بلکه، بویژه چپها را نیز نگران کرده است.
این انتخابات همچنین بحثهای تلخی را در باره آینده "حزب احیا" به میان آورد. "فاوستو برتینوتی" آنچنان در اقلیت قرار گرفت که تصمیم گرفت حزب جدیدی خارج از "رنگین کمان چپ" تشکیل دهد و تمامی وابستگیهای سابق کمونیستی خود را دور بریزد.
از سوی دیگر، تا برگزاری کنگره حزب، "پائولو فررو" به رهبری حزب می نشیند. "فررو" عضو "حزب احیا" است که دارای پست وزارت در دولت "پرودی" بود. او مسئولیت کامل در سیاستهای دولت "پرودی" را به گردن گرفت اما مسئولیت شخصی در شکست حزب خود در انتخابات را به دوش نگرفت. او ادعا کرد که استراتژی شراکت در دولت بدین جهت دچار سقوط شد که نیروهای میانه چپ یا چپ دموکرات به برنامه های خود عمل نکردند و دیگر آنکه، اتحادیه های کارگری به اندازه کافی از منافع خود دفاع نکردند. از آنجا که بسیاری از اتحادیه های کارگری از اعضای همین حزب بودند، او بدین وسیله انگشت اتهام را به سوی طبقه کارگر گرفته و آنان را مسول این شکست تلقی می کند.
همچنین مخالفان حل "حزب احیا" در جریان "رنگین کمان" که شامل بیش از صد نفر از روشنفکران هستند، پای فراخوان "دومنیکو لوسوردو"، استاد فلسفه را امضا کردند. این گروه خواستار زنده کردن سنتهای حزب کمونیست ایتالیا هستند. این فراخوان خواستار احیای یک حزب کمونیست قدرتمند و متحد شده است که پاسخگوی نیازهای روز بر پایه اتحاد و یکی شدن حزب احیا و حزب کمونیست باشد . گروه مزبور 10 سال پیش از "حزب احیا" جدا شدند. "آرماندو لوسوردو" که رهبر این گروه است در مصاحبه ای با یک روزنامه آلمانی (یونگه ولت) دلیل شکست چپ در انتخابات را در این می بیند که "سه لیست تروتسکیستی" در انتخابات شرکت کرده بودند.
در همین زمان برخی از گروهها که نقش چپ را برای "حزب احیا" بازی می کردند، کشتی در حال غرق این حزب را پیش از انتخابات ترک کرده بودند. دو حزب از این میان به نامهای "حزب کمونیست کارگری" و دیگری به نام "چپ منتقد"، به تنهایی در انتخابات شرکت کردند و نزدیک به چهارصد هزار رای آوردند (یک سوم آرای رنگین کمان).
"چپ منتقد" در ماه دسامبر سال گذشته در جریان رشد تضادهای رهبری "حزب احیا" به عنوان سازمانی مستقل تشکیل شد. این سازمان مانند خویشاوند فرانسوی خود، "لیگ کمونیستهای انقلابی"، خواهان تشکیل حزبی است که نسل جدید را از گرایش به مارکسیسم انقلابی بازدارد.
اکنون سرنوشت چپ در سیاست ایتالیا بسیار متزلزل شده است. "برتینوتی" که برای سالها رهبری "حزب احیای کمونیستی" را در دست داشت، به جای آنکه نقش سیاسی خود را در شکست در انتخابات برجسته کند، نتیجه ناموفق آنرا به کوته فکری مردم و اینکه دارای ریشه های سنتی فکری هستند، نسبت داد.
بررسی بازگشت "برلوسکونی" به قدرت بدون بررسی نقشی که "حزب احیای کمونیستی" و دیگر "چپ" های اروپایی که "برتینوتی" را سمبل و پیشتاز خود می دیدند، ممکن نیست. این در حالیست که در واقع بیشترین مسئولیت به دوش آنهاست.
مردم ایتالیا که اکنون انگ عقب ماندگی به آنها زده می شود، در 15 سال اخیر در برابر حملات راست و دولت "چپ" ایستاده، اعتراض و مقاومت کرده اند. میلیونها نفر به خاطر سیاستهای ضد مردمی برلوسکونی (95-1994) دست به اعتراض و تظاهرات زدند. بزرگترین تظاهرات در جهان علیه جنگ عراق توسط همین مردم برپا شد. تظاهرات علیه "جی 8" در "جنوا" و تظاهرات وسیع علیه دولت دوم "برلوسکونی" که منجر به سقوط او در سال 2006 شد نیز از سوی همین مردم شکل گرفت.
"حزب احیای کمونیستی" و دیگر "چپ" ها که به دولت "پرودی" راه یافتند، به خاطر فرصت طلبی و سود جویی نتوانستند نقش خود را در رهبری چپ به طور موثر و افتخار آمیزی پیش ببرند. اکنون نو محافظه کاران و نو فاشسیتها بر ایتالیا حکومت می کنند و جنبش چپ و مترقی با بدترین وضعیت خود پس از پایان جنگ جهانی دوم روبرو شده است.
چرا اوباما بر کلینتون پیروز شد؟
اگر چه باراک اوباما و هیلاری کلینتون، نامزدهای حزب دموکرات و مک کین، نامزد جمهوریخواه، سیاستمدارانی هستند که هر سه از منافع سرمایه داری در سیستم سیاسی آمریکای شمالی حمایت می کنند، بررسی علل پیروزی آقای اوباما و شکست خانم کلینتون می تواند تا حدی جو سیاسی- اجتماعی در جامعه و گرایشهای برخی از نهادها و سازمانها و حتی شخصیتهای فعال را بازگو کند.
بین دو کاندیدای دموکرات، خانم کلینتون و آقای اوباما، گذشته از شخصیت، سابقه، سازماندهی کمپین و استراتژی و حتی نژاد و جنسیت می توان در مجموع به این وجه تمایز که اوباما در میان حزب دموکرات و آن عده که مواضع مترقی تری را دارا هستند توجه بیشتری را جلب کرده بود، اشاره کرد.
در طول کمپین انتخاباتی، طرفداران مترقی تر خانم کلینتون و کسانی که نظرگاه های بیشتر چپ دارند، او را به خاطر گرایش به میلیتاریزه کردن و حمایت از منافع کمپانیهای بزرگ مورد انتقاد قرار می داند. این در حالی بود که دارندگان نظرات چپ و مترقی، اختلاف نظرات خود را با اوباما به صورتی توجیه می کردند. آنها توضیح می دادند که در سیستم سیاسی آمریکا، مستقل از تمایل افراد، این واقعیت سخت وجود دارد که کمپانیهای بزرگ دارای قدرتی هستند که نه تنها نمی توان آن را نادیده گرفت بلکه، باید آنرا در محاسبات دخیل کرد.
اگر چه این نظریه غیر واقعی نیست اما علت اصلی توجیه اوباما و تخفیف دادن به او در برابر کلینتون این بود که این فرصت در سال 1992 به کلینتونها داده شده بود. قشر مزبور در آن هنگام نیز گفته های کلینتون را به همین صورت توجیه کرده و می گفت: بیل کلیتنون باید این صحبتها را بکند تا بتواند انتخاب شود اما پس از رسیدن به ریاست جمهوری، مواضع مترقی تری خواهد داشت. آنها معتقد بودند که کلینتون بدین وسیله تلاش می کند در جبهه میانه رای به دست آورد. اما واقعیت اینگونه بود که سیاستهای کاخ سفید در دوران ریاست 8 ساله کلینتون نه تنها گرایشی به چپ پیدا نکرد بلکه، به راستگرابی او نیز انجامید. اگر چه در مقام مقایسه، حکومت هفت سال و نیمه بوش دوران کلینتون را بهتر جلوه می دهد اما واقعیت این بود که سیاستها و تصمیم گیریهای کلینتون به سمت محافظه کار ترین بخش حزب دموکرات گرایش یافت. از همین رو عده ای که از آقای کلینتون نا امید شده بودند، معتقد بودند که کلینتون دوم نیز کمابیش همان سیاست را در پیش خواهد گرفت، به ویژه آنکه همسر او، آقای کلینتون نیز در کمپین هیلاری فعال شده بود.
از سوی دیگر، اوباما هنوز این فرصت را نداشته که طرفداران متمایل به چپ را نا امید کند. با این حال این بدان معنی نیست که او نیز روش کلینتون را پیش نگیرد. در واقع هیچ بعید نیست که او نیز به همان ترتیب عمل کند. جناح مترقی تر حزب دموکرات این محاسبه را می کرد که کلینتونها فرصت خود را داشتند و بهتر است اوباما که سازماندهی انتخابات او در لایه های پایینی حزب و با همکاریهای آنها پیش رفت، این فرصت داده شود. اینکه اوباما بیشتر به زندگی مردم آمریکا توجه نشان می دهد و سابقه بهتری به لحاظ نفوذ و کار در میان مردم دارد و به ویژه کسی است که مخارج کمپین خود را از طریق هدایای کوچک مردمی به جای هدایای بزرگ کمپانیها و سرمایه داران بزرگ به دست آورده است نیز در این محاسبات بی تاثیر نبود.
یکی دیگر از مهمترین دلایلی که هیلاری کلینتون را با شکست روبرو کرد موضوع عراق بود. در سال 2002 اوباما با جنگ مخالفت و اعلام کرده بود که صدام حسین تهدیدی برای آمریکا و یا همسایگان عراق نیست. این دیدگاه در تضاد کامل با کلینتون و حمایت او از جنگ و اعلام خطر وی مبنی بر اینکه عراق به سلاح کشتار جمعی دسترسی داشته و از القاعده پشتیبانی می کند، بود.
در واقع رای مثبت هیلاری کلینتون به بوش برای تهاجم به کشوری که در آنسوی دنیا است و تهدیدی جدی برای آمریکا به حساب نمی آمد، به عنوان نشانه ای از قضاوت نادرست، ضعف تفکر و عدم احترام به قوانین بین المللی و سیستم سازمان ملل و قانون اساسی آمریکا به شمار آورده شد. می توان انتظار داشت که اگر خانم کلینتون از رای خود به نفع جنگ عذر خواهی کرده بود و بعدها هم مخالفت خویش را با آن اعلام می کرد، همان رویکردی که سنتاتور جان ادواردز، کاندید دیگر ریاست جمهوری اتخاذ کرد، شانس بیشتری در برابر اوباما می توانست داشته باشد.
البته اوباما در دو سال نخستین خود در مجلس سنا، مانند کلینتون و در واقع دیگر نمایندگان دموکرات، به طور بی قید و شرط از بودجه برای جنگ حمایت کرده بود که این امر ناخشنودی طرفداران ضد جنگ او را دربر داشت.
از سوی دیگر، برای کسانی که امید به تغییر در سیاست خارجی آمریکا را دارند، سیاستهای اوباما در برخورد با کشورهایی مانند اسراییل، فلسطین، لبنان و ایران و همچنین در زمینه سلاحهای هسته ای، جهانی سازی و دیگر سیاستهای خارجی در عین حال که ملایم تر از کلینتون است، نا امید کننده نیز باید باشد با این وصف، او بدون شک بخش قابل توجهی از علل پیروزی خود بر کلینتون را باید مدیون جنبش ضد جنگ باشد.
طرفداران اوما اکنون بدین دلخوش اند که همانطور که برخی از جمهوری خواهان به طور شخصی معتقد به باورهای راستهای مذهبی نیستند و روی موضوعاتی چون سقط جنین و همجنس گرایی موضع سختی ندارند اما برای همگونی با حزب خود از آن حمایت می کنند، او نیز که به طور شخصی در جناح چپ دموکراتها قرار گرفته است، ناچار است برای نزدیکی به حزب خود با برخی خواستها کنار بیاید. این در حالیست که کلینتون برعکس، بیشتر یک کاندید با مشخصات مطلوب حزب دموکرات به شمار می رود. اگر چه این دسته بندی مطلق نیست و بسیاری از کهنه کاران حزبی به اوباما رای دادند، همینطور بسیاری از فمینیستها و شخصیتها و نهادهای مترقی از کلینتون حمایت کردند.
می توان نتیجه گرفت که مثبت ترین حادثه ای که در جریان انتخابات درون دموکراتها در سال 2008 رخ داد، این است که هر دو نامزد این حزب، اوباما و کلینتون، و همچنین بقیه کاندیداهایی که از دور خارج شدند، به طور بی سابقه ای مواضع خود را حول محور جنگ در عراق، گرم شدن کره زمین، آزادیهای فردی و اجتماعی، گلو بالیزاسیون و دیگر امور کلیدی مطرح کردند. از این رو، فضای موجود در مقایسه با گذشته مترقی تر بود؛ پدیده ای که در انتخابات سال 2004 وجود نداشت. این امر حاکی از آن است که وقتی مردم رهبری می کنند، رهبران ناچار به پیروی از آنان می شوند.
مسلم آن است که در پس سخنها و شعارهای رفرمیستی، اوباما نیز از منافع سیستم بهره بری سرمایه داری حمایت می کند. او نیز پروژه هایی را پیگیری می کند که تضادی با منافع کمپانیهای بزرگ و میلیاردرهایی که هدایت کنندگان اصلی سیاست در آمریکا هستند، ندارد.
دفاع از منافع زحمتکشان به رویگردانی از همین سیستم سیاسی نیاز دارد. تنها یک حزب سیاسی مردمی و مستقل است که براستی برای پیشبرد منافع کارورزان و زحمتکشان آمریکا تلاش خواهد کرد.