جهان در آیینه مرور
لیلا جدیدی
در این شماره می خوانید:
بحران در جمهوری چک و نقش احزاب و اتحادیه ها
آمریکا از کلمبیا چه می خواهد؟
بحران در جمهوری چک و نقش احزاب و اتحادیه ها
از همان نخستین سالهای فروپاشی بلوک شرق، موجی از خصوصی سازی در کشور چکسلواکی آغاز گشت. در آن هنگام رییس دولت وقت، "وکلاف کلاوس"، سیاستی به نام "خصوصی سازی کوپنی" را به صحنه آورد. حاصل این سیاست، فروش نهادهای دولتی به سرمایه گزاران خارجی با بهای بسیار نازل بود. خصوصی سازی یکشبه، ثروت اجتماعی این کشور را به باد داد. با باز شدن درهای بازار آزاد (1989- 9019)، جمهوری چک درگیر بحرانهای فزاینده و حادی در صحنه سیاسی و اجتماعی خود شد.
با این حال، در 18 سال اخیر تمامی دولتهای وقت از محافظه کار گرفته تا دمکرات، از سیاستهایی که منافع ثروتمندان را تامین می کند، دفاع کرده اند، خواسته های بروکسل را تامین و شرطهای اتحادیه اروپا را گردن گذاشته اند.
به تازگی، دولت ائتلافی این کشور تصمیم به اجرای رفورمهایی گرفت که همگی تهاجم به دستاوردهای زحمتکشان این کشور است. این اقدامات عمق بیشتری به بحرانهای موجود که شامل تضادهای درونی حکومت ائتلافی چک نیز می شود، داده است. به طوریکه در اواخر ماه ژوئن سال جاری، 800 هزار نفر در یک اعتصاب عمومی و بزرگ علیه سیاستهای ناعادلانه دولت دست به اعتراض زدند.
میرک توپولانک، نخست وزیر جمهوری چک و حزب دست راستی و محافظه کار او به نام "حزب شهروندان (ODS )" در ائتلاف با حزب سبزها و دمکرات مسیحیها ( KDU-CSL) قوانین تازه ای را در زمینه بهداشت و درمان، بازنشستگی و دیگر سیاستهای اجتماعی و مالی مطرح کرده اند که تاثیرات منفی آن دامنگیر لایه های وسیعی از جامعه خواهد شد. از جمله این اقدامات، حذف سیستم درمانی گذشته است که به صورت رایگان در اختیار مردم قرار داشت. "توپولانک" و وزیر بهداشت در ادامه کار به خصوصی سازی شرکتهای بیمه و شناور کردن آن در بازار بورس دست زدند؛ آنچه که تنها موجبات خشنودی طبقات فرادست را مهیا می کرد. افزایش سن دریافت حقوق بازنشستگی از 60 سال به 63 سالگی و کاهش حقوق از 54 درصد درآمد به 40 درصد از دیگر اقدامات در دست است. همزمان و با وجود این، قیمت اجناس نیز رشد تصاعدی داشته و از 20 به 40 درصد رسیده است. بالا رفتن بهای مصرف برق و سوخت، بسیاری از خانواده ها را با سختیهای طاقت فرسایی روبرو کرده است. بهای مسکن در شهرها و بویژه در پراگ و کارلزباد آنچنان بالا رفته است که با سطح کشورهای غربی برابری می کند. این همه در حالی است که شمار میلیونرها در حال رشد بوده، به طوریکه در سال 2007 با افزوده شدن 1660 میلیونر جدید، این تعداد به 15 هزار نفر رسیده است.
به لحاظ سیاسی دو جبهه بندی در این کشور شکل گرفته است. نخست جبهه محافظه کاران، دمکرات مسیحیان و سبزها است که در یک ائتلاف توانستند حکومت را به دست بگیرند و دیگری سوسیال دمکراتها و حزب کمونیست (KSCM) است. این جبهه اگر چه نقش اپوزوسیون را در این کشور بازی می کند اما در حقیقت با رژیم حاکم کنار آمده است. در واقع، دولت تنها با همکاری سوسیال دمکراتها که در بیرون نقش اپوزوسیون را بازی می کنند و در نهان به حمایت دولت بر می آیند، توانسته است در قدرت باقی بماند.
اما در برابر چنین توطئه های سیاسی ضد اجتماعی و ارتجاعی، مردم خشمگین اراده کرده اند که دست به مقاومت بزنند. طبق یک همه پرسی، چنانچه انتخاباتی انجام شود، بخش محافظه کار دولت بدون شک بازنده خواهد بود و دو حزب کوچک دیگر در ائتلاف نیز رای کافی برای ورود به پارلمان نخواهند آورد. در نتیجه این عدم محبوبیت، تضادهای درونی در میان احزاب ائتلافی در حکومت و در کل ساختار سیاسی این کشور به وجود آمده است.
جالب توجه آنکه در سال 2006، سبزها با طفره روی از روشن کردن سیاستها و مواضع خود توانستند 6 درصد رای به دست آوردند اما مدت زیادی از ورود آنها به پارلمان نگذشته بود که سیاستهای خود را با محافظه کاران همسو کردند. همین حزب از طرفداران پر و پا قرص حذف مددهای اجتماعی شد. در این هنگام بود که در حزب سبزها نیز تضاد و اختلاف اوج گرفت. دو وزیر از حزب سبزها در نزاع با رهبر حزب تهدید به استعفا کردند.
اختلافات درون ائتلاف تنها شامل مسایل داخلی نمی باشد. در زمینه سیاستهای خارجی بحث تصمیم گیری دولت در استقرار سپر ضد موشکی آمریکا در این کشور نیز بالا گرفته است. این در حالی است که بیش از 80 درصد مردم با این اقدام مخالف هستند، تا جایی که وزیر خارجه، "کارل شوارزنبرگ" (از حزب سبزها) تهدید کرد در صورتی که این اقدام صورت نگیرد، استعفا خواهد کرد.*
سوال مطرح این است که چنین احزاب عقب مانده و ضد مردمی چگونه می توانند بر خلاف خواست اکثریت مردم عمل کرده و در قدرت باقی بمانند؟
پاسخ را باید در نقشی که اتحادیه های کارگری و حزب کمونیست در صحنه سیاسی کشور به عنوان اپوزوسیون بازی می کنند یافت. برای نمونه اگر چه دو اتحادیه بزرگ کارگری (CMKOS ) و (ASO) در این کشور اعلام اعتراض و اعتصاب عمومی می کنند اما با مهار کردن این اعتراضات در واقع به ابزاری در دست بازار و طبقه ممتاز تبدیل شده اند. آنها تنها به "سرعت" رفورمهای دولت ائتلافی چک اعتراض دارند و تاکید می کنند چنانچه این اقدامات به صورت تدریجی انجام شود، مخالفتی نخواهند داشت. آنها اعضای خود را به اعتراضاتی کاملا محدود وادار می کنند و به همین دلیل به حیثیت خود لطمه وارد کرده اند.
از همین روست که طی سالهای گذشته، اتحادیه های مذکور به تدریج در میان مردم منزوی شده اند. در اوایل دهه 90 بیش از 90 درصد نیروی کار سازمان یافته بودند. این رقم در حال حاضر به 30 درصد رسیده است.
در اوایل دهه 90، "CMKOS" با ظهور "جنبش دمکراسی طلبانه" تشکیل شد و در همان هنگام به طور علنی فراخوان رفورم سریع برای بازار آزاد داد. اما این روشن بود که چنین رفورمهایی برای صدها هزار کارگر فاجعه بار خواهد بود. این اتحادیه همچنین با حمایت از تقسیم چکسلواکی به دو بخش، احساسات ضد ملی را رشد داد که حاصلی جز تضعیف طبقه کارگر نداشت. "CMKOS" از دولت و سرمایه داران و سرمایه گذاران و برآورده کردن خواستهای اتحادیه اروپا برای ورود به آن که شامل کاهش دستمزد و مددهای اجتماعی و خصوصی سازی می شد حمایت کرد.
اتحادیه های نامبرده بعدها اقرار کردند که هدف آنها از سازماندهی تظاهرات و اعتصابات، بیشتر ایجاد "صلح اجتماعی" بوده و نه حل مشکلات کارگری. آنها می خواستند نشان دهند که متحدند و به عنوان یک تهدید وجود دارند. بهانه تلاش برای "صلح اجتماعی" پیوسته هدف حزب کمونیست این کشور نیز بوده است.
حزب کمونیست که هنوز برخی از کادرهای دوران استالین را شامل می شود، از تضادهای درون حکومت و جامعه سود جسته و خود را حافظ ثبات به حساب می آورد. در واقع تمامی کسانی که در دوران استالین نقشی داشتند، ترجیح می دهند گذشته خود را دفن کرده و به جامه ی مدافعان و مروجان بازار آزاد و سرمایه داری درآیند. حزب کمونیست و سوسیال دمکراتها نقش ویژه ای در تسلیم اموال جامعه به سرمایه گذاران غرب ایفا کردند.
این رویه در بلغارستان، لهستان، مجارستان و رومانی نیز به همین صورت پیش گرفته شده است. در این کشورها نیز اعضای حزب کمونیست "برادر" که در رهبری نیز قرار داشتند، بی پروا جانب سرمایه داران را گرفته و خود نیز به اموالی دست یافتند که از ثروت ملی پرداخت می شد. از همین رو می توان اطمینان داشت که چنانچه مسوولیتهای دولتی به این دسته احزاب کمونیست محول شود، بی تردید آنها نیز روشها و سیاستهای دولتهای کنونی را پیش خواهند گرفت.
جالب توجه است که اگر چه حزب کمونیست چک بر گرایش خود به سیستم بازار آزاد تاکید دارد، با این حال از جانب طبقه حاکمه طرد شده و تحت فشار قرار می گیرد. حکومت حتی حاضر نیست مخالفتهای لفظی این حزب را تحمل کند.
در سال 2006 دولت اقدام به غیر قانونی شمردن فدراسیون جوانان کمونیست کرد. این فدراسیون در یک فراخوان خواستار "محو مالکیت خصوصی بر ابزار کار" شده بود. دولت به سرعت این فدراسیون را غیر قانونی اعلام کرد. این اقدام بیشتر نگاه به حزب کمونیست داشت که در حال حاضر به لحاظ تعداد در میان احزاب چک مقام سوم را دارد و بدین جهت دارای نفوذ زیادی است. با این حال واکنش دولت نه تهدید حزب کمونیست بلکه، بیشتر متوجه طبقه کارگر و زحمتکش این کشور است. هدف، نمایش عدم تحمل صدای اپوزوسیون است.
در حال حاضر حزب کمونیست تلاش می کند که تظاهرات و اعتراضهای گسترده کنونی را حول محور خود کانالیزه کند.
این همه در حالی است که به یمن اعتراضهای مردمی، احزاب حکومتی خود در چنان بحرانی قرار گرفته اند که برای جلوگیری از فروپاشی تنها راهشان انصراف از اجرای رفورمهای در دست است. هر گونه اجتناب از این امر به منزله ریسکی برای دولت خواهد بود که روزهای حساسی را در پیش دارد. پراگ در نیمه اول سال آینده ( 2009)، ریاست نوبتی اتحادیه اروپا را در دست خواهد گرفت و در سال 2010 انتخابات پیش رو خواهد بود.
تلاشها علیه دولت ائتلافی پراگ بی نتیجه خواهد ماند اگر در اتکا به وعده ها و شعارهای گمراه کننده حزب کمونیست صورت گیرد. تنها جنبشی که به افشاگری احزاب و سازمانهای ارتجاعی بپردازد و بر پایه پرنسیبهای سوسیالیستی برنامه ریزی کند، می تواند مدافع زحمتکشان مردم چک باشد.
آمریکا از کلمبیا چه می خواهد؟
در تاریخ، حوادث بزرگی رخ می دهد که اثرات فاجعه بار آن در وحله اول و بیشتر فروپاشی زندگی مادی و معنوی طبقات پایینی جامعه را سبب می شود. اما سر آخر، این حوادث به عنوان درسهای تاریخی در خاطر همین انسانها ثبت شده، آگاهی و یافته های آنها را غنی تر می کند.
تهاجم و اشغال عراق و پیش از آن افغانستان از جانب ایالات متحده از هر زمان و هر اقدام دیگری بیشتر مردم جهان را به سیاستهای امپریالیستی و استثماری آمریکا آگاه کرده است. دیگر کمتر حرکتی است که انجام شود و از زیر ذره بین قوی مردم، اهداف نهانی آن پوشیده بماند.
عملیات اخیری که طی آن فرماندهان ارتش کلمبیا، صاعقه وار به جنگلهایی که مخفیگاه اپوزسیون دولت (فارک) است هجوم آوردند و 15 گروگان در اسارت را آزاد کردند، در نظر مردم جهان سناریوی مسخره ای به سبک فیلمهای هالیوودی بیش نبود.
افراد آزاد شده در این عملیات یک کاندید سابق رییس جمهوری کلمبیا و سه پیمانکار آمریکایی بودند که به مدت 6 سال در اسارت نیروهای ضد دولتی "فارک" قرار داشتند.
کاخ سفید که این بار می دانست دست اش در برابر مردم رو شده است، دخالت در این عملیات را به طور ضمنی تایید کرده و گفت، کمکهای "ویژه "ای برای انجام این عملیات کرده است. اینکه جان مک کین که خود در گذشته اسیر جنگی بوده همزمان با آرتیست بازی ذکر شده در این کشور بسر می برد، نمی تواند تصادفی باشد. همینطور جای تعجب نیست که بوش و مک کین، آقای "الوارو اوربیه" را زیر نورافکن تشویقات خود قرار داده اند و از موفقیت و رشادت او دم می زنند.
نباید تصور کرد که بحرانهای جنگ عراق و افغانستان به طور کلی توجه آمریکا را از آمریکای لاتین و آنچه که "حیاط خلوت" آن خوانده شده منحرف کرده است.
تا آنجا که به کلمبیا بر می گردد اینکه این کشور، آمریکای مرکزی را به آمریکای جنوبی متصل میکند دارای اهمیتی ژئوپولیتیکی در کیفیت مبارزات مردم این منطقه و در سیاستهای امپریالیستی آمریکا است. درست است که نومحافظه کاران حاکم بر کاخ سفید با مسلح کردن ارتش کلمبیا تحت رهبری دولت "آلوارو ارویبه" قصد دارند به موج استقلال طلبانه ای که در آمریکای لاتین در جریان است ضربه بزنند و همزمان از پیشروی آن جلوگیری کنند اما عملیات اخیر هدف مشخص دیگری را در نظر داشت.
لازم به یادآوری است که سالهاست دولت کلمبیا جنگی خونین را علیه مخالفان خود به راه انداخته است و همواره از حمایت دولت بوش نیز بر خوردار بوده است. تهاجمات خونین دولت تنها علیه چریکهای "فارک" نبوده بلکه، اتحادیه های کارگری نیز آماج خشونت شدید دولت "اوربیه" قرار گرفته اند. تا کنون تحت حکومت او بیش از 400 نفر از سازماندهندگان حرکتهای کارگری به قتل رسیده اند. این تعداد بیش از جمع کل بقیه کوشندگان کارگری کشته شده در جهان طی 6 سال گذشته است. در همین حال واشنگتن از حمایت سیاسی و حتی کمک نظامی به این کشور دریغ نکرده است.
چرا در حالی که قتل، گرسنگی، فقر و سرکوب در این کشور بیداد می کند، رییس جمهور کلمبیا مورد تشویق و حمایت آمریکا قرار می گیرد؟
تازه ترین و کوتاه مدت ترین هدف فعلی دولت بوش در کلمبیا، انتقال پایگاه های نظامی آمریکا به این کشور است. در حال حاضر برای آمریکا زمان مناسبی برای روی کار آمدن دولت دیگری در این کشور نیست زیرا در سال آینده (2009)، مهلت استقرار پایگاه های نظامی آمریکا در "مانتا" واقع در اکوادور بسر خواهد آمد. کلمبیا بهترین مهماندار برای انتقال این پایگاه به مقرهای نیروی هوایی خود در "پلانکوئرو" واقع در بندر "سالقر" می باشد.
در سال 2003 پایگاه نیروی هوایی کلمبیا اجازه گرفتن کمک مستقیم از آمریکا را از دست داده بود. علت این امر بر می گردد به سال 1998 که شهری در قسمت شرقی این کشور بمباران شد و به کشتن 18 نفر غیر نظامی انجامید. همان سال "پلانکوئرو" 352 هزار دلار کمک نظامی از آمریکا گرفت. ارتش کلمبیا نخست این جنایت را به گردن چریکهای فارک انداخت اما تحقیقات بعدی نشان داد که راکتهای ساخت آمریکا که تنها توسط نیروی هوایی استفاده می شود، به کار برده شده و از این رو دادگاه در سال 2003 ممنوعیت دریافت کمک از آمریکا را صادر کرد.
"پلانکوئرو" که مهمان پایگاه های نظامی آمریکا خواهد شد، دارای رادارهای پیشرفته ای است که توسط آمریکا در دهه 90 نصب شده اند. این رادارها نقشی مهم در بمباران چریکهای "فارک" در ماه مارس سال جاری بازی کردند. در حالی که کشورهای آمریکای لاتین این اقدام را محکوم کردند، آمریکا از اقدام کلمبیا پشتیبانی کرد.
اکنون همه ی اسباب دوستی و همکاری "اوربیه" و بوش آماده است و کلمبیا می تواند نقش موثری در پیشبرد اهداف آمریکا در آمریکای لاتین بازی کند.
* روز چهارشنبه ۱۹ تير ماه توافقنامه سپر دفاع ضد موشکی ميان جمهوری چک و آمريکا به امضا رسيد. خانم رايس، وزير امور خارجه ايالات متحده آمريکا از جانب کشور خود اين توافق نامه را امضا کرد.