بازی با دم شیر، "درگیری در منطقه قفقاز"

 

جعفر پویه

حمله غافلگیر کننده ارتش گرجستان به شهر "تسخینوالی"، مرکز منطقه خودمختار اوستیای جنوبی، سرآغاز یکسری اتفاقات تازه در منطقه و روابط بین الملل شد. حضور ارتش روسیه با عنوان صلحبان در اوستیای جنوبی و دانستن اینکه در صورت حمله گرجستان، روسیه به آن پاسخ تندی خواهد داد، نشان می دهد که میخاییل ساکاشویلی، رییس جمهور گرجستان دانسته و با برنامه ریزی قبلی به این تهاجم دست زده است. اما چه دلیل و یا دلایلی او را به این قمار خطرناک کشانده است؟ پرسشی است که پاسخهای گوناگونی از جانب تحلیلگران سیاسی منطقه و روابط بین الملل دریافت می کند.

قبل از هر چیز مراجعه به سابقه سیاسی رییس جمهور گرجستان و چگونگی به قدرت رسیدن او می تواند بخشی از مشکل را تشریح کند. ساکاشویلی حاصل یک پروژه طراحی شده به نام انقلاب مخملی در گرجستان است. او برگزیده مراکز پروژه سازی برای سردستگی انقلاب "گل‌سرخ" در گرجستان بود. درگیریهای ساکاشویلی با شواردنادزه، رییس جمهور وقت گرجستان و کشاندن کشور به مرحله‌ی بسیار خطرناک جنگ داخلی و تحریک به دخالت ارتش و پلیس در سیاست، زبانزد بسیاری است. بی پروایی او از دست زدن به ریسکهای خطرناک در سیاست برای رسیدن به قدرت و یا حفظ آن، اگر چه توانست وی را بر شواردنادزه پیروز کرده و مرد کهنه کار سیاست گرجستان را به دلیل عاقبت اندیشی و مصلحت کشورش خانه نشین کند اما در ادامه همین اعمال برای حفظ قدرت، کار خود را نه تنها سخت بلکه خطرناک کرده است. سیاستگذاری دمدمی مزاج، تصمیم گیری بدون در نظر گرفتن مصالح سیاسی و قمار سیاسی با اتکا به ارتش و دستگاه پلیس، از ویژگیهای اوست. این پادو نهادهای پروژه ساز در غرب برای سیاست سازی زیر گوش روسیه و هماوردی با آن، این روزها نه تنها حلال مشکلات غربیها به نظر نمی رسد بلکه، به دلایلی که توضیح خواهم داد، مشکل ساز نیز شده است.

 

ورق برگشته

اکنون مدتهاست که دست ساکاشویلی برای مردم گرجستان رو شده است. سوو استفاده از قدرت، فساد مالی، قتل و کشتار مخالفان، به عهده گرفتن سردستگی باندهای تبهکار اعمالی است که مردم گرجستان به او نسبت می دهند. به همین دلیل مخالفان او جبهه‌ی متحدی را با نام "رستگاری" سازمان داده اند و تظاهراتی با شرکت ده ها هزار نفر علیه او برگزار می کنند. حضور ده ها هزار نفر در خیابانها و شعار علیه ساکاشویلی چیزی نیست که بشود آنرا پنهان کرد و یا به دیگران نسبت داد. ماهیت ساکاشویلی خیلی سریع برای مردم گرجستان عیان شده است. برگزاری اعتراضات گسترده و وسیع نشانده انزجار شدید طیفهای گسترده مردم از اوست. مردم به خیابان آمده نه تنها خواهان کناره گیری ساکاشویلی هستند بلکه، درخواست می کنند که او در دادگاهی بیطرف به اتهام جرمهای بسیاری از جمله قتل و کشتار مخالفان محاکمه شود. دستگیری ایراکلی اوکراشویلی، وزیر دفاع سابق که به صف مخالفان پیوسته و پرونده سازی برای او که مدعی فساد در دولت است و ادعا می کند که ساکاشویلی دستور قتل چندین شخصیت برجسته سیاسی از جمله یک بازرگان سرشناس و صاحب یک شبکه تلویزیونی را صادر کرده، از موارد قابل ذکر است. به اعتراضات تند مردم گرجستان، باید مخالفت صریح روسیه با سیاستهای او که برهم زننده آرایش منطقه‌ای به نفع غرب است را نیز اضافه کرد.

 

سابقه کشاکش

گرجستان پس از فروپاشی شوروی به عنوان یک جمهوری اعلام موجودیت کرد. جدا شدن گرجستان از روسیه باعث شد تا بخشهایی از آن که به کلی روس نشین هستند نیز ادعای جدایی کنند و تمایل خود به ماندن تحت نظارت و قیمومیت روسیه را به منظم شدن به گرجستان ترجیح دهند. دو بخش عمده اقلیت نشین اوستیای جنوبی و ابخازیا از مناطقی هستند که بعد از اعلام استقلال یکطرفه، در عمل خود را از کنترل دولت مرکزی گرجستان بیرون کشیدند. اما این اعلام استقلال برخلاف جمهوریهای کوچک یوگسلاوی، از طرف غرب به رسمیت شناخته نشد و تنها روسیه آنها را تحت حمایت خود گرفت. در سالهای اولیه استقلال گرجستان، ادوارد شواردنادزه ریاست جمهوری و رهبری این منطقه را به عهده داشت. او سعی کرد تا با برخوردهای سیاسی کنترل منطقه را به نحوی که به نفع هیچ طرفی نباشد حفظ کند. خود او می گوید: "کشوری با چنین موقعیت سیاسی – جغرافیایی‌ و با چنین تنوع قومی نیاز به مراقبت و حساسیت بیشتری از سوی سیاستمداران دارد."

اما وابستگی شدید ساکاشویلی به غرب و به خصوص آمریکا و حل و فصل مسایل از زاویه منافع آنها او را وا می دارد تا بدون توجه به منافع مردم گرجستان و نگاهی به پیرامون کشور خود دست به اعمالی بزند که نه تنها به نفع مردم گرجستان نیست بلکه، گاه و بیگاه حیات سیاسی و اجتماعی آنان را نیز به خطر انداخته است. به همین دلیل بدون توجه به مخاطراتی که ممکن است از یک حرکت نسنجیده سیاسی متوجه کشورش شود، به امید حمایت همه جانبه از سوی غرب و به ویژه آمریکا دست به عمل می زند. حمله ارتش گرجستان به شهر "تسخینوالی" و قتل عام استقلال طلبان آن عملی بود که بی گمان بی پاسخ نمی ماند. به دستور ساکاشویلی، ارتش گرجستان از مرز اوستیای جنوبی عبور می کند و هر آنچه در سر راه خود می بیند را نابود می سازد. حمله به خانه های مردم و طرفداران استقلال اوستیا و قتل عام بیش از 2000 نفر به گزارش منابع غیر مستقل در یک شب، کابوس وحشت را در آسمان اوستیا به حرکت در می آورد. دیر جنبیدن روسیه در این مورد می توانست به قتل چندین هزار نفر بیانجامد. سربازان روسی که از دهه نود در منطقه به عنوان صلحبان حضور دارند، تا رسیدن دستور مسکو منتظر می مانند. پس از جلسه بی نتیجه شورای امنیت که به درخواست روسیه تشکیل شده بود، ارتش روسیه باقدرت تمام وارد عمل می شود و ارتش گرجستان را تا داخل خاک کشورشان عقب می راند. پس از این اتفاق، ساکاشویلی که دست پرورده مراکز مهندسی افکار عمومی است، دست به تبلیغات وسیعی علیه روسیه می زند و بکار گرفتن رسانه های غربی، روسیه را متهم به تجاوزگری می کند و با جار و جنجال دنیا و به ویژه آمریکا را به کمک می طلبد و خود و کشورش را مورد تجاوز قرار گرفته از سوی روسیه قلمداد می کند.

اما واقعیت به کلی برعکس است. از موقعیت به دست آمده در افتتاحیه المپیک که همه چشمها به تلویزیون و برنامه های آن از پکن دوخته شده است، ارتش گرجستان در شهرهای اوستیای جنوبی جوی خون راه می اندازد و پس از قتل عام هزاران نفر وقتی که جلو آن را می گیرند، با جار و جنجال موضوع را برعکس جلوه می دهد و جالب اینجاست که همه سازمانهای رنگارنگ مدافع حقوق بشر و دفاع از حقوق شهروندی که سالهاست افغانستان و عراق را از حوزه این کره خاکی مستثنا کرده اند، حاضر به اعتراض به گرجستان برای انجام عملی که انجام داده نیستند. آنها حتا دعوت روسیه و سازمانهای اوستیایی را برای بازدید از این جنایات نمی پذیرند و در عمل به جبهه آدمکشهای دولت ساکاشویلی و حامیانش می پیوندند. اخبار یکجانبه رسانه های غربی و تکرار تجاوز روسیه به گرجستان بدون اشاره به قتل عام مردم اوستیای جنوبی توسط دولت گرجستان دست به دست هم می دهند تا جای تجاوز گر و مدافع را عوض کنند. تحریک افکار عمومی علیه روسیه و فشار یکجانبه به آن برای عقب نشینی و پذیرفتن صلح از آن حرفهایی بود که بدون رودربایستی باید شیطان از ساکاشویلی درس بی شرمی یاد بگیرد. زیرا او پس از اینکه توسط روسیه از اوستیا رانده شد و نتوانست پروژه قتل عام را تکمیل کند، موضوع صلح را مطرح کرد و یکجانبه دست به تبلیغ آن زد و رسانه های غربی نیز با تکرار آن عنوان کردند که روسیه صلح گرجستان را نمی پذیرد. در حالیکه در اصل نه پیمانی برای صلح نوشته شده و نه به طور رسمی کسی آنرا عنوان کرده بود. دخالت چند روز بعد فرانسه در این مورد و امضا قرارداد صلح موضوعی است که بعد به وقوع پیوست.

اگر موقعیت شکننده ساکاشویلی در بین مردم و شکست سیاسی او و بدنامی اش یکی از دلایل این حمله باشد، اختلاف روسیه و گرجستان در مورد دو منطقه اوستیای جنوبی و ابخازیا دلیل دیگر آن از نظر داخلی در گرجستان است. اما این همه موضوع نیست. دلایل دیگری نیز برای این حمله و جنگ چند روزه وجود دارد که سعی می کنم تا به طور خلاصه بدانها بپردازم.

 

موقعیت استراتژیک گرجستان

موضوع انرژی و انتقال نفت و گاز آسیای میانه به غرب از آن مسایلی است که گرجستان را در مرکز یک کشاکش بین المللی می نشاند. هم مرز بودن گرجستان از یکسو با دریای سیاه و از سوی دیگر با آذربایجان و داغستان آنرا تبدیل به پلی برای عبور نفت این مناطق به غرب کرده است. به همین دلیل گرجستان نقش استراتژیکی در منطقه پیدا می کند و سرمایه گذاری غرب به ویژه آمریکا و اسراییل در آن به همین دلیل است و اروپا نیز به آن توجهی ویژه دارد. هم اکنون لوله نفتی جیحون بخشی از نفت آذربایجان را از طریق گرجستان به دریای سیاه می رساند.

از سوی دیگر، کنترل انرژی اروپا توسط روسیه موضوعی است که دولتهای اروپایی را بیش از اندازه نگران می کند. آنها برای ضعیف نقش روسیه در بازار انرژی خود نیاز زیادی به نقش گرجستان دارند. یعنی، نقش ترانزیت نفت و گاز از طریق گرجستان اگر بتواند به عنوان کمکی به اروپا باشد، درست علیه منافع روسیه است. بدیهی است که ایفای چنین نقشی از جانب ساکاشویلی، به عنوان پادو کمپانیهای غربی برای تضعیف روسیه از جانب همسایه شمالی اش قابل قبول نباشد. به همین دلیل روسیه نه تنها از این نقش گرجستان عصبانی است بلکه، آنرا در دراز مدت تهدیدی علیه منافع خود می داند و سعی می کند به هر نحوی که شده آنرا از سر راه خود بردارد.

ساکاشویلی با دانستن این موضوع سعی دارد تا با ارایه خدمات ترانزیتی به غرب از مزایای آن نیز استفاده کند. او نه تنها تضعیف روسیه را به عنوان وظیفه پذیرفته است بلکه، سعی دارد تا با کشاندن پای کشورهای دیگر به منطقه و درگیر کردن آنها در بحرانهای مربوطه، نوعی تضمین نیز برای حکومت خود دست و پا کند. این تلاشها هرچند با عصبانیت پیگیری می شود ولی مشکل اینجاست که در داخل کشور موقعیت او با مشکل برخورد کرده است و در صورت بالا گرفتن اعتراضات مردمی او باید بکلی با قدرت خداحافظی کند. اما آنچنانکه از ظاهر قضایا بر می آید او حاضر به این کار نیست. زیرا با حمله به اوستیای جنوبی سعی دارد با بر افروختن جنگ، ناسیونالیسم گرجیها را نیز فعال کرده و در پشت شعار جنگ و دفاع از میهن بسیاری را پشت سر خود به صف کند؛ کاری که تا کنون موفق به انجام بخشی از آن شده است. تا کجا این ناسیونالیسم میهن گرا در مقابل یک جنگ خارجی می تواند فعال باشد، سوال بی پاسخی است ولی نیاز ساکاشویلی به آن گویای این موضوع است که او به بدرازا کشیدن این کشاکش بیش از صلح نیاز دارد. به زبان دیگر، صلح پیشنهادی فرانسه در صورتی که پذیرفته شده و به طور کامل اجرایی شود، به علل متفاوت شکننده است زیرا نه از طرف روسیه بلکه، گرجستان و به تبع هواداران آن نیز نیاز به این کشاکش دارند.

 

ناتو، تهدید روسیه یا کمک به گرجستان

از جانب دیگر، درخواست عضویت در ناتو توسط گرجستان موضوع دیگری است که روسیه را به شدت نگران می کند. هم مرز شدن ناتو با روسیه در منطقه قفقاز موضوعی نیست که روسیه بتواند به راحتی آنرا تحمل کند. هرچند سال گذشته پیشنهاد عضویت گرجستان با مخالفت فرانسه و آلمان رو برو شد اما این روزها رهبران اروپایی از اینکه گرجستان را در ناتو نپذیرفتند خوشحال نیز هستند. زیرا با توجه به حرکات غیر قابل پیشبینی ساکاشویلی و سیاستهای فاجعه آمیز او در صورتی که او عضویت ناتو را نیز بدست آورده بود، اکنون آنرا به درگیری و رویارویی با روسیه کشانده و باعث به وجود آمدن مشکلی بسیار بزرگتر شده بود. بنابراین هرچند این جنگ از یک طرف می تواند مورد بهره برداری اروپا و به ویژه آمریکا قرار بگیرد اما موضوع عضویت گرجستان در ناتو را با یک پرسش اساسی روبرو کرده است. آیا رهبری ساکاشویلی بر یک کشور عضو ناتو با توجه به عملکرد غیر قابل پیشبینی او قابل قبول است؟ و رهبران کشورهای عضو ناتو حاضر به پذیرش یک کشور با ریسک بالا در مجموعه خود هستند؟ این چیزی است که آمریکا از اروپا آنرا درخواست دارد و آنان را تحت فشار گذاشته است. آیا اروپاییها حاضر به پذیرش این تحمیل هستند یا در برابر فشار آمریکا از خود ایستادگی نشان خواهند داد پرسشی است که آینده به آن پاسخ خواهد داد.

 

روسیه دوست یا دشمن اتحادیه اروپا؟

اما حضور روسیه در اروپا به عنوان یک شریک قدرتمند چیزی نیست که اتحادیه اروپا حاضر به از دست دادن آن باشد. آمریکا به خوبی بر این موضوع واقف است و سعی دارد با دشمن سازی کردن روسیه راه ورود آن به اتحادیه اروپا و به عنوان یک همسایه قدرتمند را هرچه بیشتر باریک کند. چنگ و دندان نشان دادن ساکاشویلی می تواند در کنار اوکراین، دیگر قدرت مخملی منطقه و ورود آنها به ناتو مشکل اساسی برای آرایش نظامی منطقه باشد. آمریکا ناخرسند نیست که با قرار دادن روسیه و اتحادیه اروپا روبروی یکدیگر از شکل گیری قدرتمند آنها در یک همزیستی و شراکت تجاری جلوگیری کند. اما اتحادیه اروپا نیز هرچند پیمان نظامی ناتو را که حاصل جنگ سرد و فلسفه وجودی آن سالهاست که از بین رفته، نه تنها یار غار نمی داند بلکه، هزینه ای اضافی قلمداد می کند که با به کارگیری در جنگهای تجاوزگرانه آمریکا از آن، بر دوش اش سنگینی می کند. به هرحال جهان سیاست و موضوع مناقشه برانگیز انرژی که روسیه بخش بزرگی از آنرا در دست دارد، می تواند هنوز به عنوان یک شمشیر دو دم مورد استفاده قرار گیرد. از یکطرف روسیه به عنوان یک کشور قدرتمند اروپایی با منابع سرشار انرژی می تواند شریک بسیار خوبی باشد. از جانب دیگر تمرکز انرژی در دستان قدرتمند روسیه با توان نظامی بالا می تواند همچون کابوسی خواب اروپاییها را برآشفته کند. آنها در این میان کدام جانب را در نظر می گیرند؟ سیاست دشمن تراشی و ترس از روسیه یا شریک قدرتمند اما غیر قابل اعتماد؟ باز باید اندکی صبر پیشه کرد.

 

سپر دشمن

اما همین سیاست در بخش دیگری از اروپا تحت عنوان سپر دفاع موشکی باعث اختلاف بین روسیه و آمریکا شده است. آمریکا از موقعیتی که ساکاشویلی می آفریند، بیشترین استفاده را می برد. زیرا در جارو جنجال درگیری در گرجستان و تبلیغات گسترده علیه روسیه، آمریکا موفق شد تا قرارداد سپر دفاع موشکی در لهستان را نهایی کند و استقرار موشکهای دور برد خود در چک را نیز به مرحله اجرا برساند. سوواستفاده آمریکا از فرصتی که ساکاشویلی فراهم کرده و بستن قرارداد استقرار سپر دفاع موشکی در لهستان موجب نارضایتی شدید روسیه شده است. چنانکه روسیه به لهستان هشدار داده و می گوید که در صورت اجرایی کردن چنین قراردادی، از آن کشور تعریف دشمن را خواهد داشت و آنرا بی پاسخ نخواهد گذاشت. آمریکا که تا کنون جاه طلبیهای نظامی رژیم جمهوری اسلامی را دلیل استقرار این سپر دفاع موشکی عنوان می کرد، اکنون هرچه بیشتر مشخص می کند که به قدرت نظامی و تسلیحاتی روسیه اعتمادی ندارد و آنچه را در دست اجرا دارد ادامه همان پروژه های ناتمام جنگ سرد است که از نظر آن باید تکمیل شود. استقرار سیستم دفاع موشکی در جمهوری چک نیز بخش دیگری از پروژه نظامی سازی اروپای شرقی توسط آمریکاست. به نظر می رسد آمریکا تصمیم دارد همه این کشورها را تبدیل به پایگاه نظامی خود کند و به این وسیله آنها را از نزدیکی به روسیه باز دارد. روسیه نیز پنهان نمی کند که از اهداف آمریکاییها آگاه است و این موضوع را در نظر خواهد داشت و در صورت استقرار سپر دفاع موشکی در لهستان، موشکهای نظامی خود را نه تنها در بخشهای غربی خود بلکه، در کوبا نیز مستقر خواهد کرد و سپر دفاع موشکی چک را هدف اتمی برآورد خواهد کرد و موشکهای خود را به سوی آنها نشانه خواهد گرفت. این به معنی یک مسابقه تسلیحاتی است که آمریکا در عمل به روسیه و جهان تحمیل می کند. در برابر این نظامی‌گری، اتحادیه اروپا چه خواهد کرد پرسش جالبی است. آیا طرح ارتش اروپایی و نیروی واکنش سریع آنرا دوباره پی خواهد گرفت و یا باز دنباله رو آمریکا باقی خواهد ماند و با هر بادی که از واشنگتن بوزد مجبور به تغییر جهت خواهد شد؟

 

گرجستان عضو ناتو، نزدیکی به اروپا یا آمریکا

جنگی که حاصل جاه طلبی و ماجراجویی ساکاشویلی است، به دنبال خود اتفاقات بسیاری را در پی خواهد آورد. او نارضایتی خود از اروپاییها را در روزهای گذشته به صورت آشکار بیان کرد. او عدم پذیرش گرجستان در ناتو را اشتباه اروپاییها دانست و آنها را مسبب حمله روسیه به کشورش قلمداد کرد. زیرا به گفته او اگر گرجستان به عضویت ناتو پذیرفته شده بود، روسیه جرات حمله به آنرا نداشت. هرچند می شود این گفته های ساکاشویلی را از زاویه او و منافع سیاسی اش توجیح پذیر دانست اما واقعیت این است که ساکاشویلی بدون اجازه آمریکاییها آب نیز نمی خورد و حمله ی او به اروپاییها به دلیل عدم پذیرش طرح صلح فرانسه به عنوان رهبر دوره ای اتحادیه اروپا است. زیرا تا او چراغ سبز از جانب آمریکا دریافت نکرد، حاضر به امضای قرار صلح نشد؛ قراردادی که حاصل دیدار سارکوزی، رییس جمهور فرانسه و مدویدوف، رییس جمهور روسیه بود. این طرح که در 6 بند تهیه شده است، پس از امضای رییس جمهور روسیه و فرانسه برای ساکاشویلی فرستاده شد اما او آشکارا از امضا آن سرباز زد. این در حالی بود که برنارد کوشنر، وزير امور خارجه فرانسه پس از دیدار با ساکاشویلی در تفلیس گفته بود، رییس جمهور گرجستان خواهان صلح است و "از اين نقطه نظر، تقريبا تمامی پيشنهادهای اتحاديه اروپا را پذيرفته است."

پس از آن یک دوره سفرهای متفاوت برای قانع کردن ساکاشویلی به امضا قرارداد صلح به تفلیس شروع شد. از این بهتر نمی شد چهره کریه دروغگویان به صلح خواهی ساکاشویلی را رسوا کرد. تحت فشار قرار دادن روسیه برای صلح و جارو جنجال که روسیه صلح را نمی پذیرد یک طرف، و التماس و درخواست از ساکاشویلی برای امضا قراردادی که روسیه امضا کرده بود، طرف دیگر! جالب اینکه در این مورد باز رسانه های غربی سکوت می کنند و یا با پخش اخبار عدم عقب نشینی روسیه و بی اعتنایی آن به پیمان صلح، داد سخن می دهند بدون اینکه بگویند ساکاشویلی قرارداد صلح را امضا نمی کند. هیاتی از اتحادیه اروپا و ناتو، سارکوزی، کوشنر، مرکل، سولانا... به دیدار ساکاشویلی رفتند و از او خواستند که قرارداد صلح را امضا کند اما او تا پیش از اینکه رایس، وزیر امورخارجه آمریکا به تفلیس نرفت، حاضر به امضای قرارداد صلح نشد. ساکاشویلی خیلی تلاش کرد تا پای آمریکا را به این جنگ بکشاند اما محاسبه غلط او در سیاست و عدم برآورد درست از آرایش نیروها و نادانی اش از سیاست بین الملل، تلاش اش را بی نتیجه کرد و تن به شکستی خفت‌بار داد. او در گفتگو با سی ان ان یک روز پس از آغاز جنگ گفت: "بحث برسر تنها گرجستان نیست بلکه، مساله آمریکا و ارزشهای آمریکایی است. ما کشوری دوستدار آزادی و آمریکا هستیم که در حال حاضر مورد تهاجم قرار گرفته است."

از این بهتر نمی شود پادویی ساکاشویلی را توضیح داد، بحث بر سر ارزشهای آمریکایی است و به همین دلیل آمریکا باید در جنگ شرکت کند و درس بزرگی به روسیه بدهد!؟

این کوته بینی و حماقت به این دلیل است که یک جاهل بی عقل و کوتوله سیاسی را بیش از اندازه باد کرده اند و او نمی فهمد که در جهانی با زرادخانه هایی با توان نابودی چندین مرتبه کره زمین، نمی شود با این ادبیات و زبان جاهل مسلکهای باج بگیر سر کوچه های خلوت حرف زد. به هرحال خانم رایس که در گذشته یکی از متخصصین ضد کمونیست بود و سابقه او در تدریس این موضوع تا جایی است که در راست ترین کابینه تاریخ آمریکا وظیفه وزارت امورخارجه را به عهده او گذاشته اند، بار دیگر فیلش یاد هندوستان کرد و به یاد سالهای مبارزه آکادمیک اش با کمونیسم، زبان به تهدید روسیه گشود و گفت: "اکنون سال ۱۹۶۸ و حمله به چکسلواکی نيست که روسيه بتواند با تهديد همسايگانش پايتختی را به اشغال درآورد و دولتی را سرنگون کند و هيچ اتفاقی هم نيفتد."

این حرفها چه ربطی به تاراندن ارتش متجاوز گرجستان به اوستیا و قتل عام مردم دارد؟ اگر او و دیگر کشورهای غربی نگران حمله روسیه به گرجستان هستند، چرا قبل از این حمله وقتی که روسیه درخواست جلسه اضطراری شورای امنیت را کرد و خواست که در برابر تجاوز ارتش گرجستان در عمل موضعگیری کرده و خواستار توقف آن شود، اقدام عاجل و به موقعی انجام ندادند؟ نه اینکه همین بی توجهی به تهاجم گرجستان و عدم موضعگیری شورای امنیت و سکوت آن به معنی تایید عمل ساکاشویلی توسط کشورهای عضو شورا ست؟

اما اکنون که اتفاق افتاده و روسیه مجبور به تاراندن ارتش تجاوزگر گرجستان شده است، رایس در بروکسل اینگونه می گوید: "ما باید مانع تحقق اهداف راهبردی روسیه شویم....ناتو اجازه نخواهد داد مسکو در گرجستان برنده شود" و ادامه می دهد: "متحدين، روسيه را برای تجاوز به خاک گرجستان مجازات خواهند کرد."

و همزبان با او بوش نیز می گوید: "رویای روسيه برای گرجستان بدون اوستيای جنوبی و آبخازيا هرگز محقق نخواهد شد."

همچنین دیک چنی نیز به ندای ساکاشویلی پاسخ داد و گفت: "تهاجم روسيه نبايد بدون پاسخ بماند."

پس از شنیدن این اظهار نظرها بود که ساکاشویلی قرارداد صلح را امضا کرد. این درحالی بود که همه بلند پایگان اروپایی از او درخواست امضا را کرده بودند و او اهمیت نداده بود. همزمان یکی از مقامات گرجی گفته بود که گرجستان خواهان دخالت آمریکا در مناقشه و در سطحی بالاست. یعنی، همه بلندپایگان اروپایی در برابر خانم رایس از دید ساکاشویلی بی ارزش هستند.

با توجه به این عملکرد و سنگ روی یخ کردن اروپاییها آیا می شود پذیرفت که اتحادیه اروپا ساکاشویلی را فردی قابل اعتماد بداند؟ برهم زدن نظم منطقه، موضعگیری به نفع آمریکا و عدم توجه به خواست اروپاییها برای دخالت در اوضاع منطقه این هشدار را به اروپاییها می دهد که درباره موضوع انرژی و موقعیت استراتژیک گرجستان آنها نمی توانند روی این کشور حسابی ویژه باز کنند. به این علت هرچند به طور موقت اروپا جانب گرجستان را خواهد گرفت اما در درازمدت سعی خواهد کرد تا بیش از اینکه اتفاق افتاده است روسیه را نرنجاند و در یک مسیر درست و با توجه به منافع دراز مدت خود با آن برخورد کند. موضعگیری فرانسه و آلمان در جلسه ناتو و سعی در نرم کردن هشدار به آن را می توان از این زاویه مورد بررسی قرار داد.

اکنون که قرارداد صلح توسط طرفین امضا شده است، آیا روسیه نیروهای خود را از گرجستان خارج و به موقعیت قبل از جنگ باز خواهد گشت، بدون اینکه نتیجه مشخصی از آن به دست آورده باشد؟ بدیهی است که اگر بخشی از این پروژه ساختن موقعیت برای آمریکا جهت پایان دادن به قرارداد سپر دفاع موشکی در لهستان است، بنابراین روسیه بازنده تاکنونی این درگیری بوده است. فشارهای ناتو و آمریکا روی روسیه برای بازگشت به شرایط قبل بسیار زیاد است، به اضافه اینکه موضوع اوستیای جنوبی و ابخازیا اکنون یک مساله بین المللی شده است و غرب با حمایت از خواست گرجستان، دستمزد بحران آفرینی ساکاشویلی را پرداخت خواهد کرد. آیا روسیه می پذیرد که با منافع استراتژیک آن اینگونه و توسط عناصر دست چندم غرب در بیخ گوشش بازی کنند؟

برنده شدن ساکاشویلی، اوکراین را نیز تحریک خواهد کرد تا به شیوه ای مشابه، منافع خود در نزدیکی به غرب را پیگیری کند. عقب نشینی روسیه در این ماجرا برای آن عقب نشینیهای پی در پی دیگری را نیز به همراه خواهد آورد. آیا سیاستمداران روسی حاضر به این عمل هستند یا با پذیرش جنگ سرد تحمیلی آمریکا وارد دور جدیدی از کشاکش در منطقه خواهند شد؟

پاسخ سوالات بالا هرآنچه باشد نشان می دهد که آتش افروزی ساکاشویلی بدون حساب و کتاب نبوده و با برنامه ریزی مشخصی دست به عمل زده است. اما اعتماد او به غرب برای دفاع از حکومت اش که پایه‌های آن متزلزل به نظر می رسد، خواهد توانست او را از این ورطه به سلامت برهاند؟ مخالفان ساکاشویلی در گرجستان نیز تا کنون اعتراضات وسیعی علیه او برگزار کرده اند، آنها در این میانه چه تصمیمی خواهند گرفت؟ به رهبری ساکاشویلی که گویا رویای حکومتی مادام العمر را در سر می پروراند گردن خواهند گذاشت یا سعی خواهند کرد در موقعیت سخت کنونی راهی از میان گردوغبار برای عبور به آینده باز کنند؟

منطقه آسیای میانه از نظر منابع انرژی موقعیتی ویژه و استراتژیک دارد. روسیه که احتمال از دست رفتن آنرا با توسل به عناصر دست چندم و پادو غرب نزدیک می بیند، به راحتی حاضر به از دست دادن آن نیست. غرب نیز همه توان خود را برای کنترل این منطقه به کار گرفته است. عملکرد کسانی چون ساکاشویلی نوک کوه یخی است که تازه نمایان شده است. رقابت برای کنترل این منطقه استراتژیک توسط قدرتهای مطرح جهانی ارزش آنرا بیشتر نمایان می سازد. آیا می توان با توجه به این رقابتها آینده منطقه را آرام و بدون تنش تصور کرد؟ یا درگیری از نوع گرجستان نمونه تازه به بار نشسته شرایط آن در آینده است؟

روسیه به عنوان قدرتی تاثیر گذار سعی داد تا به موقعیت سابق باز گردد. همه تلاش آمریکا و گاه اروپاییها بر این است تا آنرا در حداقلهایی محدود کنند. اما آمریکا چندان ناراضی نیست که روسیه را درگیر یک جنگ فرسایشی کند و پروسه بازسازی آنرا مدتی به عقب اندازد. بنابراین کشاکش بر سر روسیه ای قدرتمند و تاثیر گذار و یا شریک غیر قابل اعتماد همچنان ادامه دارد. رایس می گوید: "ما با روسیه ارزشهای مشترک نداریم، منافع مشترک داریم." در این مورد باید به تواناییهای دو طرف منهای قدرت نظامی نیز توجه کرد. اقتصاد رو به رشد روسیه و ورشکستگی آمریکا از موضوعاتی است که باید توجه ویژه ای به آن کرد.

روسیه برمی خیزد، بدون پروای آمریکا و اروپا. دایره تحمل و پذیرش شرکا در نزدیکی با او یا بایکوت اش راهنمای سیاست کوتاه مدت در منطقه و روابط بین الملل در سالهای آینده است.