سرمقاله 

 

یک علامت "اُصولگرایانه" منشا اختلاف

منصور امان

در مرکز صحنه سیاست جمهوری اسلامی، اسراییل همچنان به ایفای نقش مُنحصر به فرد خود ادامه می دهد. سُخنان یکی از مُهره های کلید دولت آقای احمدی نژاد در باره "دوستی با ملت اسراییل" به موضوع جدال سختی بین گرایشهای باند در قُدرت تبدیل گردید و آنها را به رویارویی با یکدیگر کشانده است. بررسی کیفیت جدید استفاده از اسراییل، این موضوع محبوب و استراتژیک در طرحهای سیاست رژیم مُلاها، علت و زمینه های شکل گیری آن و اهدافی که درگیریهای کُنونی به سوی آن خیز برداشته می تواند برای درک موقعیتی که دستگاه سیاسی جمهوری اسلامی در آن بسر می برد، مُفید باشد.

 

سیاست یا ابتکار فردی؟

جهتگیری حمله علیه شخص آقای مشایی و تمرکُز بر گُفته های او به دُشواری می تواند طرح این مساله چالش برانگیز را ابتکار و نظر فردی جلوه دهد. جایگاه مرکزی دُشمنی با آمریکا و اسراییل به عُنوان نُقطه ثقل سیاست خارجی ایدیولوژیک و مُداخله گرانه "نظام" و از مُولفه های چشم پوشی ناپذیر هُویت جمعی آن، ریسک ابراز سلیقه ی به کُلی مُتفاوت شخصی را از سوی یک عُضو بُلند پایه دستگاه قُدرت تا مرز خودکُشی سیاسی بالا بُرده است. از سوی دیگر باید توجُه داشت که هیچ کس مُشتاقانه تر از رییس آقای مشایی از ابزار اسراییل برای صیقل زدن به رویکردهای خارجی "نظام" و تنظیم درجه بُحرانهایی که در خارج از مرزها با آن روبروست، استفاده نکرده است. از این رو گُفته ی مقام دولتی مزبور بسا بیشتر از آنکه از یک ارزیابی سهل انگارانه فردی برخاسته باشد، ریشه در درک جایگاه تاثیر گُذار انگاشت یاد شُده در شکل دهی به سیاست و عوامل اجرایی آن دارد و در حقیقت در همان بستری جریان می یابد که تمهای تبلیغاتی و تحریک کُننده ای همچون انکار هالوکاست و نابودی اسراییل را بر سطح دارد.

واکُنش آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر مسند ریاست جمهوری در برابر رد آشکار مواضع مشهور اش و خُنثی شُدن آنها از زبان یک مقام زیر دست خود دلایل زیادی برای تقویت انگاره ی خودسری آقای مشایی ارایه نمی کُند. وی در حالی که در دور نخُست یورش مُنتقدان، خواسته ی آنان را بی پاسُخ گُذاشته و با سُکوت با آن روبرو شُده بود، در دور بعدی با به نمایش گُذاشتن آقای مشایی در کنار خود در سفر به استانبول و سپس در مراسم پرتاب یک موشک، دست به مُبارزه جویی با آنها زد. او بی گُمان آگاه بود که ژست اش بیشتر از آنکه پُشتیبانی از کارمند خود انگاشته شود، حمایت از ترم مطرح شُده از جانب وی را انتقال می دهد. اگر او با این وُجود رویکرد مزبور را برگُزید، به طور حتم نه به دلیل "روابط ویژه" (آنگونه که برخی محافل رقیب برای گرفتن بار سیاسی مساله عُنوان می کُند) بلکه، رابطه ویژه با گُفتاری است که آقای مشایی در نقش گوینده آن عمل می کُند.

 

سیاست خارجی، مُوتور فرآیندهای سیاسی

هدف کُلی آقای احمدی نژاد کُنترُل سیاست خارجی از طریق تعیین و در اینجا تحمیل اولویتهای آن است. این نُکته پنهانی نیست که جمهوری اسلامی از هنگام شکل گیری به گونه فزاینده ای ثبات خویش را به تولید اقتدار در خارج از مرزها و تغذیه از آن و به بیان دیگر تولید بُحران گره زده است. مشروط گردیدن ثبات سیاسی به فاکتورهای خارجی، نقش سیاست خارجی در جمهوری اسلامی را در شرایط فقدان عوامل داخلی ثبات دهنده همچون مشروعیت اجتماعی یا رفاه اقتصادی، به گونه ناموزون افزایش داده و به مُوتور فرآیندهای سیاسی دیگر تبدیل کرده است. این بدان معناست که چگونگی ترکیب و آرایش دستگاه قُدرت، افزوده بر شرط برنامه و توانایی سرکوب داخلی، به مُدیریت منابع ثبات در خارج منوط گردیده است. مُعادله مزبور به صورت مُستقیم آثار خود را در تعیین آرایش نیروهای زیر خیمه "نظام" و تغییر مُوازنه به سود یا زیان هریک از آنها به نسبت توان کُنترُل و تاثیر گُذاری در سیاست خارجی و قُدرت ترسیم سمتگیریهای تاکتیکی و مسیر مادی ساختن سیاستهای کلان "نظام" در این پهنه به جای می نهد. درهم تنیدگی سیاست خارجی و مساله قُدرت در جمهوری اسلامی با وُجود آنکه نمودهای برجسته ای مانند "مُلای مُدره" (حُجت الاسلام رفسنجانی) و "مُلای اصلاح طلب" (حُجت الاسلام خاتمی) ارایه کرده اما ابعاد آن در هیچ هنگامی به گُستردگی دوره سُکان داری باند نظامی - امنیتی نبوده است. یک دلیل مُهم این گُسترش را قُمار گُشاده دستانه مُسافران "قطار بی تُرمُز" توضیح می دهد. در حالی که باند آیت الله خامنه ای تمام هم و غم خود و کُلیه گنجینه های اقتصادی کشور و مجموع منافع ملی آن را برای پیشبُرد و تامین هزینه یک جدال فرسایشی با طرفهای خارجی به کار گرفته است، وزن و جایگاه سیاست خارجی در رویکردهای استراتژیک و درنگ ناپذیر "نظام" به طور مُداوم و قانونمند برجسته تر می شود. با هر درجه افزایش بار بُحران در مُناسبات خارجی، چه در شکل انزوای سیاسی و تحریمهای اقتصادی و چه به صورت تهدید نظامی، میزان سرمایه گُذاری و تراکُم صرف آن نیز فُزونی گرفته و تمرکُز گرد کارپردازی این فرایند را ضروری و فشُرده تر می سازد. بنابراین، موقعیت مزبور می تواند بسیار نیرومند تر از گُذشته نقش کاتالیزاتور قُدرت در هیرارشی جمهوری اسلامی را ایفا کُند و قُطب بندیهای سیاسی درون آن را بسته به نوع برخورد با مساله ی کانونی شُده سیاست خارجی شکل دهد.

 

زاویه دیگر تاکتیک "قطار بی تُرمُز"

هنگامی که آقای احمدی نژاد، سرپرست پرونده هسته ای، آقای لاریجانی را برکنار و وی را همراه "دُر مُروارید" اش به خانه فرستاد، این در واقع اعلام پایان دوره ی ماه عسل گرایشهای باند نظامی – امنیتی زیر پرتو اورانیوم غنی شُده و در گرمای قُدرت زای بُحران هسته ای بود. رقابتی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری، 3 گرایش اصلی باند ولی فقیه را به رویارویی با یکدیگر کشانده و پس از تقسیم قُدرت به حاشیه رانده شُده بود، اینک مکان خود را در مرکز مُناسبات آنها با یکدیگر اشغال می کرد. در این راستا سر باز کردن اختلافها در نُقطه سیاست خارجی و اصلی ترین محور آن به هیچ عُنوان تصادُفی نبود. با برکناری آقای لاریجانی، رییس دولت نه تنها عزم خود بر در اختیار داشتن انحصاری کارپردازی پرونده هسته ای را مادی کرد بلکه، اهمیت در جیب داشتن وزنه سیاست خارجی در تعیین وزن گرایشها و باندها در مُوازنه قُدرت را به نمایش گُذاشت.

با وُجود آنکه بُنگاهداران کارکُشته در اروپا و آمریکا و دلالهای سیاسی همچون همیشه مایل هستند در این تحوُلات نشانه ای از تقسیم چندین باره جناحهای جمهوری اسلامی به "میانه رو" و "تُند رو" مُشاهده کرده باشند اما همانگونه که در گُذشته نشان داده شُده و پرونده هسته ای مُلاها آن را مُستند کرده است، صاحبان این ارزیابی اگر چه هنوز نتوانسته اند ظُهور مسیحای "میانه رو" در "بیت آقا" یا تاثیرات غیبی آن بر روند پرونده قطور و نیمه مُسن هسته ای جمهوری اسلامی را نشان بدهند، در عوض اما مُوفق شُده اند در دوره های مُختلف، نمک و فلفل آش چربی که بُحران داغ مُلاها بار گُذشته را برای بازیافت و تناول بیشتر اندازه کُنند.

همانگونه که عملکرد و آثار رویکرد کُلیه جناحهای اصلی حُکومت جمهوری اسلامی در بُرشهای زمانی گوناگون، از "پراگماتیست" تا "اصلاح طلب" و اکنون "اُصول گرا" اجازه نتیجه گیری دیگری جُز وحدت نظر و عمل آنها گرد استراتژی دستیابی به جنگ افزار هسته ای به مثابه ابزار تضمین امنیت و ثبات "نظام" را نمی دهد، به همین صورت نیز سیاست عینی "اصول گرایان" از آقای لاریجانی تا آقای احمدی نژاد و از "مُوتلفه اسلامی" تا "اُصولگرایان تحوُل خواه" و آثار لمس پذیر آن، مُعرف اتفاق نظر باند ولی فقیه در مجموع پیرامون تاکتیک به دست گرفتن آن است که به طور فشُرده در تشبیه ساده ی رییس دولت آنها، "قطار بی تُرمُز" تعریف شُده است.

 

درآوردن محور چالش از بسته بندی

زاویه دیگر این تاکتیک که باند آیت الله خامنه ای فقط در مُذاکرات پنهانی با طرفهای خارجی یا همانند آقای مشایی با گوشه و کنایه در انظار عُمومی به آن اشاره می کُند، هدف نهایی از سیاست عدم مُصالحه در پرونده هسته ای و به جان خریدن پیامدهای مُتورم شُدن بُحران ناشی از آن حتی تا مرز درگیری نظامی و فراتر از آن را تشکیل می دهد. خواست حاکمان جمهوری اسلامی نه مُصالحه و بند وبست بر سر این یا آن موضوع بلکه، مُعامله به طور همه جانبه در باره کُلیه موضوعهای روی میز (بُمب اتمی، اسراییل، عراق و لُبنان) در برابر ادغام در بازار جهانی، در نظر گرفتن شُدن جایی برای رژیم آنها در نظام سیاسی - امنیتی منطقه و تضمین امنیتی (مساله حُقوق بشر، اپوزوسیون و تغییر رژیم) است.

به طور مُختصر، آقای خامنه ای و باند سرداران نظامی، امنیتی و اقتصادی او مُصرانه خواهان به رسمیت شناخته شُدن به عُنوان شریک کوچک غرب در خاورمیانه یا به بیان خود آنها "ابر قُدرت منطقه ای" و ایفای نقش خلیفه – ژاندارم اسلامی منطقه ی خلیج فارس هستند. آنان تصور می کُند مُناسب ترین زمان برای قانع کردن طرفهای خارجی به این مُعامله هم اکنون است؛ زمانی که آمریکا و اُروپا در عراق و افغانستان با دُشواریهای نظم پس از اشغال دست و پنجه نرم می کُنند و جمهوری اسلامی کارتهایی مانند حُجت الاسلامها حکیم، مُقتدی صدر و حسن نصرالله را در آستین دارد. همزمان، آقای خامنه ای و شُرکا به طور جدی مُعتقد هستند که پروژه هسته ای "نظام" یک فاکتور مُهم در هموار کردن این مسیر است. بازی موش و گربه و چالش برانگیز با آژانس و 1+5 و نیز علاقه ی قطع نشُدنی رهبران و سُخنگویان باند وی به اعلام "خبرهای خوش" راست و دُروغ در این باره که با هدف به روز کردن تاثیرات تبلیغاتی آن صورت می گیرد، در این کادر جای دارد.

آقای مشایی با اشاره به اسراییل و بیرون آوردن چالش برانگیزترین محور مُعامله بُزُرگ از بسته بندی، علامتهایی را برای گیرندگان آن در ایالات مُتحده مبنی بر آمادگی و توانایی دولت برای آنکه حتی تابوهای "نظام" را موضوع چانه زنی قرار دهد، ارسال کرده است.

علت مُخالفتی که این علامت به واقع "اُصولگرایانه" برانگیخته است را باید در منبع ارسال آن جُستُجو کرد. واکُنش مُخالفت آمیز بی پیشینه و سراسری گرایشهای باند ولی فقیه نشان می دهد که پروژه احمدی نژاد – مشایی در غیاب رُقبا عملیاتی شُده است. آنان به دُرُستی سووظن دارند که شریک شان با شتاب در تلاش جا انداختن خود به عُنوان طرف حساب و گُفتُگو با آمریکا در پروژه ی مُشترک است و از این راه تقویت وزن خویش در ائتلاف گرایشها و خیز به سوی کسب جایگاه ویژه در دور بعدی تقسیم قُدرت (انتخابات ریاست جمهوری) و به حاشیه راندن هماوردان را هدف گرفته است. بنابراین، آنها تمام کوشش خود را برای مُتوقف کردن پروژه ی رییس دولت و کارگُزار او از نیمه راه، حتی به بهای ایجاد بُحران عمیق بین بالا و بدنه ی شگفت زده "نظام" به کار گرفته اند.

 

برآمد

آنچه که در صحنه ی سیاسی جمهوری اسلامی در این رابطه در جریان است، باز شُدن یک زخم کُهنه ی ساختاری است که تا کُنون عامل از سر نگرفتن بند و بستهای فراوانی در پهنه سیاست خارجی آن شُده است. از قرارداد الجزایر تا ماجرای مک فارلین و از حمله به سفارت آمریکا تا قاچاق جنگ افزار به بلژیک، همواره تلاش جُداگانه این یا آن جناح حُکومت برای جوش دادن یک مُعامله خارجی و قُدرت سازی از این راه، موضوع جدالهای سخت بین آنها بوده است. این باندها توانسته اند به سود موقعیت خود در ساختار قُدرت، یکدیگر را در هر بزنگاه مُعامله غافلگیر و خُنثی کُنند.

سُخنان آقای مشایی، راهکار "مُعامله ی بُزُرگ" باند ولی فقیه را کمی بیشتر به جلوی صحنه رانده است. جدال درگرفته بر سر این ابتکار، بیانگر عدم اقناع گرایشهای دیگر باند مزبور پیرامون تامین منافع خود در صورت اُفتادن مهار زدو بند به دست رییس دولت است. آنها همانگونه که از ادامه ی کشمکش نفع می برند، در توقُف آن نیز شریک منافع هستند. این نگرانی را باندهای آقای رفسنجانی و "اصلاح طلبان" نیز با رُقبای خود تقسیم می کُنند. آنها نیز اگر چه از تضعیف باند ولی فقیه بر اثر اختلافهای درونی استقبال می کنند اما به نوبه ی خود هیچ سودی در دست اندازی یک جانبه و از فراز سر خود یک گرایش به این منبع قُدرت ساز ندارند. از این رو، سرنوشت مُعامله بُزُرگ تا حُدود زیاد به تعیین تکلیف هژمونی در دستگاه قُدرت مشروط می گردد.