پرواز شبح در آستانه واپسین روز

 

جعفر پویه

بحران ساختاری سرمایه‌داری جهانی همچون یک بیماری‌ مزمن در چند روز گذشته عود کرد و بازارهای مالی جهانی را با سقوطی وحشتناک مواجه کرد. ورشکستگی معروفترین بانکهای آمریکایی و فروریختن باروی کاذب و به ظاهر استواری که وال استریت برآن متکی بود، باعث گردید تا به یکباره همه بازارهای بورس جهان با تکانی شدید روبرو شود. تلاش دولت آمریکا برای تزریق حجم عظیمی از نقدینگی به بازار نیز به جایی نرسید و سیر نزولی ارزشهای کاذب سرمایه‌داری به فرو ریختن ادامه داد. همزمان بانک مرکزی اروپا به سرعت دست به کار شد و با روانه کردن حجم زیادی از نقدینگی سعی در واکسینه کردن منطقه ی تحت سیطره خود کرد. بانکهای مرکزی انگلیس، فرانسه، آلمان، سوییس و... نیز به عملی مشابه دست زدند. اما انگار این بحران را سر فرو نشستن نیست. در آسیا ابتدا ژاپن سپس هند و به دنبال آن مابقی بانکهای مرکزی دست به جعل اسکناس و گرفتن وامهای کلان از خود زدند و روانه بازار کردند و به امید معجزه پول به انتظار نشسته اند. اما آیا با این ترفندها می شود سر اقتصادهای ورشکسته را کلاه گذاشت و بازارها را از وضعیت پیش رو نجات داد؟ پرسشی که پاسخ آن بدون درنگ منفی است زیرا ساختار غیر انسانی سرمایه داری که بر اساس بهره کشی انسان از انسان بنا شده است، تا انسانی زنده در جایی از جهان وجود دارد به غارت و چپاول ادامه خواهد داد و دلیل خانه خرابی خود آن نیز چیزی نیست جز دستاوردی که به دلیل غارت و چپاول تهی دستان برای سود بیشتر به مردم عرضه کرده است.

در آستانه هزاره جدید، نو - لیبرالیسم با داعیه نجات جهان از وضعیت پیش آمده و با شعار بازار آزاد و باز گذاشتن دست سرمایه داران در چپاول مردم گیتی کار خود را شروع کرد. دست راستی ترین دولت آمریکا به رهبری مرتجعی چون جرج بوش که خود را در قالبهای عوام فریبانه متفاوتی می نمایاند، با ادعای ارتباط با خدا دست به کار می شود. به دستور رهبر برگزیده خدا، قدرت بلامنازع و یکه تاز سرمایه داری نیز دست به قلع و قمع مردم جهان می زند. خداپناهان ساکن کاخ سفید با همدستی ژنرالهای چند ستاره ی ارتش تا دندان مسلح آمریکا، برقراری "نظم نوین" جهانی خود را آغاز می کنند. با گلوله هایی از اورانیوم نیمه غنی شده و بمبهای غول پیکر، سوار بر ارابه های آسمان پیما سعی می کنند تا ناجی نظم پوسیده موجود باشند. با بزک عفریته ناکار شده سرمایه توسط لیبرالیسم و آزادیخواهی و نابودی هر صدای مخالف، "نظم نوین" آغاز می شود.

از آمریکای مرکزی و جنوبی تا دورترین نقطه آسیا محل تاخت و تاز نو - کیسه هایی است که به امید فتح بازارهای جدید شروع به کار کرده اند. در گامهای اول یوگسلاوی را به خاک و خون می کشند و پس از به دست آوردن بخشی از بازارهای اروپای شرقی، به سوی آسیا و خاورمیانه می تازند. افغانستان ضعیفترین حلقه تشخیص داده می شود و به سرعت فتح می گردد. موقعیت سوق الجیشی افغانستان و چند وجهی بودن جغرافیایش آنرا به مرکز سیبل شلیک می نشاند. هم مرزی با هند از یک سو و از سوی دیگر با آسیای میانه برای انتقال مواد خام مورد نیاز، دلیل این درازدستی است. پس از آن، عراق به دلیل نفت سرشار و وجود رهبری عاصی به هدف تبدیل می گردد و خاک آن را ارتش کشورهای به ظاهر پیشرفته توبره‌کش می کنند. از کشته مردم پشته می سازند و با بحران آفرینی در منطقه نفتی، قیمت این متاع حیاتی را به حدود 150 دلار در هر بشکه ترقی می دهند. حال این خیر و برکت جنگ است که روانه بازارهای پولی می شود. چه کسی می گوید بحران پولی راه حل نظامی ندارد؟!

اما این خوش خیالی خامی بیش نیست زیرا قیمت مصنوعی بالا و بحرانهای انرژی همراه با فقر فزاینده، مشکلات دیگری را نیز به وجود می آورد که بلای جان دلالهای نفتی می شود. بازارهای پولی‌ای که همچون اهرم تعادل جهان سرمایه داری عمل می کند، ابتدا با کلاهبرداری موسسات بی بته ای که یک شبه همچون قارچ می رویند، وامهای کلانی را به مردم قالب می کنند به امید اینکه گیرندگان در آینده قادر به باز پرداخت آنها نباشند و بتوانند ملکهای آنها را حراج کرده و سود خود را چند برابر کنند. اما به اینجای کار فکر نکرده بودند که چه کسی باید املاک حراجی را بخرد!

این فقر فزاینده، جیب اکثر مزدبگیرهای آمریکا را خالی و آنها را دچار نگرانی کرده است. پس اندازهای اندک نیز در این مدت هزینه شدند تا به امید گشایشی در کار، چند گاهی بحران را از سر بگذرانند. اکنون آنها نیز ته کشیده است. یعنی، پس اندازها نیز خرج شده اند و جیبهای خالی و شکمهای گرسنه بیش از پیش نا امیدند زیرا هیچ روزنه امیدی در دور دستها پیدا نیست... چه باید کرد؟ تا کی می شود به وعده های دروغین دل خوش کرد و امیدوار بود که گشایشی حاصل خواهد شد؟ اکنون آنها همگی در می یابند که وعده های داده شده دروغی بیش نبوده و اکثر آن بنیادهایی که یکشبه همچون قارچ روییده بودند، همانگونه که پیدا شدند همانطور نیز از بین رفتند. حال یقه چه کسی را باید گرفت؟ ناتوانی در بازپرداخت وامهایی با بهره هایی تصاعدی و خطر از دست رفتن سرپناه و به همراه آن نیز ورشکستگی سازمانهای مالی ای که از محل دارایی صندوقهای بازنشستگی خود را فربه کرده بودند و قول داده بودند تا مقرریهای بازنشستگان را در سر موعد بپردازند. آنها نیز اکنون سر به بیابان سرمایه گذاشته اند و در بازارهای مالی و بورسهای بی بته و ریشه بلعیده شده اند. یعنی، برای ماه آینده حتا مقرری بازنشستگی نیز در پرده ای از ابهام قرار دارد.

به بیان ساده تر، همه چیز از دست رفته است و این بهایی است که مردم از همه جا رانده و از همه جا مانده در ازای یکه تازیهای نو - لیبرالها باید بپردازند. میلیاردها دلار هزینه نظامی گری و جنگ کمر اقتصاد بیمار را شکسته است و امکان سرپا ایستادن از آن سلب شده است. چاه ویل جنگ همچنان دلارها را می بلعد و امکان بازپس آمدن آن نیز وجود ندارد. کلاهبرداران و خیر و برکت نوشان جنگ و تبهکاری با جیبهای پر پول به راه خود رفته اند و پروای حساب کشی نیز از کسی ندارند. مردمی غارت شده در دو طرف این معادله مال باخته و ناراضی و عصبانی دندان بر جگر می فشارند و هر آن امکان از دست دادن حوصله و صبر از آنان می رود. جنگ زدگان و خانه خرابهای مناطق جنگی همان قدر غارت شده اند که مردم کشورهایی با دولتهای جنگ طلب و مهاجم. پول یکطرف تبدیل به گلوله و سرباز و مزدورانی شده است که زندگی و خانه و کاشانه طرف دیگر را بر سرش خراب کرده اند. اکنون طرف پرداخت کننده هزینه می رود تا بدون اینکه گلوله ای به جانب او شلیک شده باشد، همتراز جنگ زده شود. او هم خانه و کاشانه خود را در دست موسسات مالی وام دهنده و غارتگر می بیند و باید همچون تالی خود در طرف دیگر، خانه به دوش شود و خیابان خواب! ... مقصر کیست؟

آیا پاگون بدوشان چند ستاره و سیاستمداران تبهکاری که جنگ و کشتار را به مردم جهان تحمیل کرده اند مورد بازخواست قرار خواهند گرفت؟ بدیهی است که چنین نخواهد شد. زیرا آنان صاحبان قدرت‌اند و هر کس را که دلشان خواست سر به نیست خواهند کرد. جهان باید از یک مرکز تصمیم گیری تبعیت کند، با روی خوش نشد با زور سرنیزه آنان را وادار به اطاعت خواهند کرد. این پیامبران تباهی و قتل و کشتار، ندای نجات سرمایه داری از بحران ساختاری را سر می دهند. هم اینان تئوری سازان پایان جهان اند و تنها راه ممکن نیز را در تبعیت از خود می دانند. هر کس که با آنها از در مخالفت درآید، یا تروریست است و یا ضد آزادی. دست در کیسه مردم دارند و شیره جان آنان را با سرمایه های خویش می مکند و حاضر به قدمی عقب نشینی نیز نیستند. امروز بهتر از هر زمان دیگر می شود دید که جهان سرمایه داران و رویاهای دروغین شان برای نظم نوین چیزی غیر از سیه روزی و فقر بیشتر برای اکثریت مردم جهان نیست. آنان غارتگرند و با شیوه های مختلف باید کارخانه های خود را سودآور جلوه دهند. با تولید نشد با رقم سازی توسط باندهای سیاه سرمایه مالی که در پستوهای بورسهای گرد گرفته و متعفن لانه دارند.

این بار اولی نیست که این اقتصاد بیمار به چنین حال و روز افتاده است. در سالهای اخیر برای چندمین بار بازارهای مالی فرو ریخته اند و شرکتها و موسسات بسیاری نه تنها ورشکست بلکه، به کلی حذف و نابود شده اند. با رقم سازی و حساب سازیهای بی بندوبار، کنترل کنندگان اقتصاد آمریکا برای مدتی توانستند بازارهای جهانی را گول بزنند و به حیات و اتوریته خود ادامه دهند. اما خیلی سریع خورشید از زیر ابر بیرون آمد و تشت رسوایی شان از بام فلک به زیر افتاد. نابودی موسسات حمل و نقل و ورشکستگی بسیاری از سازمانهای مالی هشدار اولیه این فرو ریختگی بود. گرچه آنها با حذف بسیاری و تزریق پول به بازار توانستند این موج را از سر بگذرانند اما خوب می دانستند که این بحران به صورت ادواری بار دیگر سربلند خواهد کرد و امواج جدید، بسیار بلند قامت تر از گذشته خواهد بود و به همین دلیل نیز بسیاری را با خود خواهد برد. بالا بردن مصنوعی قیمت نفت و جیب بری از مردم به شیوه ای رذیلانه نتوانست مدت زیادی دوام آورد. سقوط قیمت نفت در دوره جدید با سقوط بسیاری از بنیادهای فرمالیته و مصنوعی به ظاهر قدرتمند همراه شد. اکنون مبشران لیبرالیسم اقتصادی و بازگذارندگان دستهای غارتگران با تئوریهای نجات بخش شان، به کلی زمین گیر شده اند.

آنهایی که بخش خصوصی را نجات بخش می دانستند و رقابت در بازار را همچون آیه های فرا زمینی توصیه می کردند، اینک برای جلوگیری از ریزش تام و تمام بنیادهای پوشالی خود مجبور به دولتی کردن بخش وسیعی از این بنیادها شده اند. بخش خصوصی گورکن اقتصاد نظم نوین شد و دولت با بانکهای جعل اسکناس، ناجی قدرتمندی که بازگشت به گذشته را تداعی می کند. دولت آمریکا با پشتوانه اروپایی و آسیایی خود چند صد میلیارد دلار اسکناس را روانه بازار می کند. این حجم وسیع نقدینگی قادر خواهد بود کره زمین را چندین مرتبه بترکاند. این همه پول در بازار چه خواهد کرد، پولهای گذشته به کجا رفتند، آیا دود شدند و به هوا رفتند؟ مگر شعبده بازی است که چند بانک بنشینند و چند صد میلیارد دلار را یک شبه وارد بازار پولی جهان کنند. با این حجم وسیع نقدینگی بازار به چه روز خواهد افتاد؟ تورم ناشی از آن را چه خواهند کرد؟ یعنی آنان نمی دانند این حجم از نقدینگی بهای کالاهای اساسی را به چند برابر کنونی افزایش خواهد داد؟ در آن صورت آیا از هم اکنون تصمیم دارند که دستمزدها را بالا برند؟ معلوم است که نه. پس باز این مردم مزدبگیر و توده فقیر هستند که کمر شان زیر بار این حجم وسیع نقدینگی خرد خواهد شد و امکان برخاستن برای آنها هرگز میسر نخواهد بود. مابه التفاوت پولهای وارد شده به بازار را باید همین مردم بی چیز بپردازند. این که امکان ندارد مگر به قیمت خانه خرابی بخش وسیعی از آنها. یعنی، از هم اکنون باید در انتظار خانه خرابی بیشتر و فقر و گرسنگی وسیع تر در همه کشورها بود.

اکنون این بهشت سرمایه داری یعنی آمریکاست که باید به اقتصاد جهانی حساب پس دهد زیرا تبدیل دلار به معیار سنجش ارزش پول جهانی آنچنان بی ارزش شده است که قادر به کنترل بازارهای خود نیست تا چه رسد به دیگر نقاط دنیا! تعویض ارزش گذاری پول از طلا به دلار و تعهد به تبدیل آن به ارزش واقعی اکنون گریبان دروغگویان و حساب سازان را گرفته است. دیگر با هیچ عدد و رقم سازی ای قادر به فریب دیگران نیستند. زیرا همه دیوارهای به ظاهر محکم ساختمانهای بازارهای مالی آمریکا فرو ریخته و اقتصاد بیمارش در زیر آوار آن در حال احتضار است. این بیمار هیچ امیدی به بهبودی اش نمی رود زیرا پیر و فرتوت تر از آنی است که تصورش می رفت. این دیگر توده های بی سواد و یا عقب نگه داشته شده کشورهای پیرامونی نیستند که بتوان برایشان آسمان و ریسمان را بهم بافت و هزار دلیل فرا زمینی آورد که مورد غضب الهی واقع شده اند. اکنون این توده های وسیع کشورهای به ظاهر پیشرفته اند که با چشم خویش شاهد خانه خرابی و از دست رفتن همه دستاوردهای تا کنونی خویش شده اند. آنانی که فکر می کنند این مردم نظاره گر خواهند بود تا آنها هر کاری که دلشان می خواهد بکنند، سخت در اشتباه‌‌اند. از هم اکنون می شود حدس زد که باید در انتظار موج وسیعی از اعتراضها و اعتصابها بود. احتمال این که این اعتراضها از حد قابل کنترل آنها فراتر رود هم زیاد است. با این بحران بی آیندگی ای که سرمایه داری برای مردم جهان به ارمغان آورده است و همزمان نابود سازی سازمانهای سیاسی و مترقی و هیستری حذف کمونیستها از سطح جامعه فکر می کند که خواهد توانست از این امواج خروشان بگریزد. این تفکر بسیار بیهوده است. بالفعل شدن قدرتهای بالقوه مردم و حرکت آنان به جانبی که راه چاره ای برای خانه خرابی خود بیابد، بسیار فراهم است.

اکنون می رود تا بار دیگر شبحی ترسناک بر فراز سر یغماگران و دزدان و غارتگران جان و مال انسانها به پرواز درآید. این بار دیگر موضوع از جنسی است که به سوی تعیین تکلیف میل خواهد کرد. شتاب حرکت به حدی است که بسیار از آنچه که مراکز فریب سازی تصورش را می کردند، سریع تر اتفاق خواهد افتاد. اگر پایانی بر جهان سرمایه فرض باشد، اکنون باید گفت که در آستانه آن قرار دارند. آنانی که جهان را به سیه روزی انداخته‌اند، کسانی که مردم را خانه خراب کرده‌اند و تبهکارانی که عده زیادی را عزادار و داغدار کرده و اموال آنان را به غارت برده‌اند، اکنون دیگر باید بترسند زیرا به روز واپسین شان نزدیک می شوند.