جهان در آیینه مرور
لیلا جدیدی
در این شماره می خوانید:
- بحرانهای جدایی طلبانه در بولیوی با توطیه های واشنگتن
- "اتحادیه ملل آمریکای جنوبی" و اهداف آن
- بحرانهای جدایی طلبانه در بولیوی با توطیه های واشنگتن
در نشریه "نبرد خلق" شماره 279 به شکل گیری بلوک قدرت تازه سیاسی که هر چه فزون تر آمریکا و اروپا را در برابر روسیه قرار می دهد و با حمایت از اقلیتهای قومی و مذهبی و تلاشهای استقلال طلبانه آنها نمود یافته است پرداختیم. در نوشتار مذکور به نمونه ای از این تلاشها که به انقراض کشور یوگسلاوی انجامید پرداخته شد. در نوشتار پیش رو نگاهی به رویدادهای اخیر در آمریکای لاتین افکنده و به نقشی که آمریکا برای انقراض دولتهای تازه استقرار یافته ایفا می کند، می پردازیم.
رویدادهایی که به تازگی در کشور بولیوی رخ داد، یکی از بارز ترین نمونه ها از تلاشهای آمریکای شمالی در آمریکای لاتین برای ایجاد بحران در این منطقه است، اگر چه هنوز بیش از پیش با بحرانهای در افغانستان، پاکستان و عراق دست به گریبان است.
در اواسط ماه سپتامبر (شهریور)، رووسای جمهور 9 کشور آمریکای لاتین در سانتیاگو، پایتخت کشور شیلی، در نشست اضطراری "اتحادیه ملی آمریکای جنوبی" که به تازگی تشکیل شده، گردهم آمدند. موضوع اصلی این گردهمایی بررسی و چاره اندیشی پیرامون بحران در کشور بولیوی بود.
دولت مورالس به دلیل تصمیم به تغییر موادی از قانون اساسی این کشور برای تقسیم اراضی، به تازگی تحت حملات سنگین صاحبان زمین در پنج ایالت شرقی به رهبری فرمانداران این ایالتها قرار گرفته است. زمین داران و تجار بزرگ این مناطق که از حمایت واشنگتن برخوردارند، نیروهای مسلحی را برای سرکوب و کشتار مردم روستایی و تخریب مراکز دولتی سازمان داده اند.
مورالس که در سال 2005 در انتخابات برنده شد، دست به طرح برنامه هایی زد که طی آن بخش ناچیزی از زمینها بین کشاورزان تقسیم می شد. او همچنین اقدام به کنترل منابع انرژی کرد. در ماه اوت (مرداد) سال جاری، رییس جمهور بولیوی در یک رفراندوم سراسری، دو سوم آرا را به دست آورد. در پی آن، راست گرایان و زمین داران دست به اعتراض زدند و در 4 ایالت شرقی اعلام خود مختاری کرده و کنترل دولت مرکزی بر منابع گاز طبیعی که نقشی مرکزی در این کشور دارد را رد کردند.
مورالس در واکنش به این بحرانها تلاش کرد تا در مذاکراتی هم معترضین را راضی کند و هم حمایت توده مردم را از دست ندهد.
هدف رهبران آمریکای لاتین که خود نگران دامنه یافتن بحرانها و به هم ریزی ثبات در تمام منطقه هستند، یافتن راه گریزی از این بحرانهاست.
هوگو چاوز، رییس جمهور ونزوئلا در این باره گفت که بولیوی قربانی توطیه بین المللی که سازمانده، حامی و گسترش دهنده آن آمریکا است شده است. چاوز داوطلب فرستادن نیروی نظامی به بولیوی برای کمک به این کشور شد.
لولا، رییس جمهور برزیل و مهمترین شریک تجاری بولیوی، سازمانده این نشست بود. در واقع تسلط برزیل در بخش بزرگی از آمریکای لاتین نیز مشاهده می شود. از همین رو هر دو سوی نزاع در بولیوی از میانجیگری لولا استقبال کردند.
در حقیقت 5 ایالت جدایی طلب دارای سیستمی نیمه فئودالی هستند. 5 درصد جمعیت، 91 درصد زمینها را در اختیار دارد در حالی که 80 درصد جمعیت روستایی تنها مالک 3 درصد از زمینها است. بومیان این مناطق به طور آشکاری در شرایط نابرابر - و بهتر است گفته شود برده داری - زندگی می کنند. قانون اساسی بولیوی که توسط مورالس تنظیم شده، تنها بخشی از زمینها را در اختیار روستاییان قرار می دهد که هیچکس سندی رسمی از آنها در دست ندارد. اما همین مقدار ناچیز نیز برای زمین داران قابل پذیرش نیست. این زمین داران هستند که کنترل سیاسی این بخش از کشور را در اختیار دارند.
مورالس که تنها در شعار و نه عمل از روستاییان دفاع می کند، نسبت به فرماندارهای جدایی طلب واکنش مسالمت آمیز از خود نشان داده است و از آنها می خواهد که با او بر سر میز مذاکره بنشینند. او از این عده خواسته است که به لوله های گاز طبیعی و پالایشگاه ها حمله نکنند.
با اینکه مورالس به برآورده کردن برخی از خواسته های خودمختاری طلبانه فرمانداران ایلات شرقی روی خوش نشان داده است، آنها برخی از ساختمانهای دولتی را تخریب و اشغال کردند.
نقش آمریکا در بحرانهای جدایی طلبانه آمریکای لاتین
مولارس در جریان این درگیریها فلیپ گولدبرگ، سفیر آمریکا در بولیوی را که از قرار معلوم در طراحی جدا سازی و فروپاشی کشورها تخصص ویژه ای دارد، از بولیوی اخراج کرد. گولدبرگ نقش بسزایی در تقسیم یوگسلاوی داشته و همچنین در مذاکرات دیتون نیز دخالت داشته است. او ماموری از جانب وزارت خارجه آمریکا در بوسنی بوده است و بعدها، پس از حمله ناتو علیه صربها و اطمینان خاطر یافتن از جدایی کوزوو از صربستان، سفیر آمریکا در این استان شد. مقامهای دولت بولیوی آقای گولدبرگ را متهم می کنند که با فرمانداران ایالتهای شورشی بولیوی ملاقات کرده است.
میلیونها دلار به طور مداوم از سوی " آژانس بین المللی توسعه" وارد کشور بولیوی می شود که کسی اطلاعی از دریافت کننده آن ندارد. با این حال این گروه به حمایت از راست گرا ها معروف است.
همچنین ونزوئلا نیز از اقدامات آمریکا برای کودتا علیه چاوز سخن رانده است. در ونزوئلا نوار صدای یک پرسنل ارتش آمریکا که نقشه کودتا علیه چاوز را می کشد از رادیو پخش شد. در این نوار صدای چهره هایی که در کودتای نافرجام آوریل سال 2002 شرکت داشتند نیز شنیده شده است. آنها نقشه تسخیر کاخ رییس جمهوری و ایستگاه اصلی رادیو را می کشیدند. همچنین صحبت از سرنگون کردن هواپیمای حامل چاوز بوده است. از همین رو چاوز اعلام می کند که به خاطر همبستگی با بولیوی به سفیر آمریکا 72 ساعت وقت می دهد که ونزوئلا را ترک کند. به دنبال اخراج سفرای آمریکا در ونزوئلا و بولیوی، کشور هندوراس نیز برای همبستگی با همسایگان خود از پذیرش هوگو لورنس، سفیر جدید آمریکا در این کشور خودداری کرد و به این ترتیب ظرف چند روز، روابط سیاسی ایالات متحده با سه کشور آمریکای جنوبی به پایین ترین سطح رسید.
در همین حال روسیه هم در جانبداری از ونزوئلا به مانور بمب افکنهای خود ( TU-160) پرداخت و چاوز اعلام کرد که به زودی نیروی دریایی دو کشور نیز با هم همکاری خواهند داشت.
چاوز در نشست سانتیاگو تلاش کرد با اشاره به حضور بمب افکنهای روسیه در برابر تهدید آمریکا، بازگشت جنگ سرد را یادآوری کند. او از مارکس نقل قول کرد که: "تاریخ تکرار می شود ولی بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به عنوان کمدی".
در همین میان، حال خانم کريستينا فرناندز، رییس جمهور آرژانتین که پیشنهاد نشست اضطراری را داده بود اعلام کرد که از مولارس حمایت می کند زیرا حاضر نیست شاهد کودتایی مانند سال 1973 در شیلی علیه سالوادور آلنده باشد.
با این رییس جمهور آرژانتین افزود که اشکال در این است که مورالس مانند آلنده برخوردش با دشمنان نیمه کاره است. او از طرفی با کسانی که حاضرند سرش را از تن جدا کنند مذاکره می کند در حالی که دشمنانش به قتل و عام روستاییان پرداخته اند و ساختمانها را نابود می کنند، جاده ها را می بندند و غیره.
کريستينا فرناندز می گوید: "واکنش مورالس به کمپین امپریالیسم آمریکا و راست گرایان برای نابود کردن کشور نشاندهنده کاراکتر طبقاتی دولت او است که همان بورژوازی ملی است." او ادامه می دهد: "هراس مورالس بیشتر از همه از جنبش طبقه کارگر است زیرا ورد زبان او مذاکره به هر بهاست."
چه باید کرد؟
روشن است که هدف نهایی آمریکا تغییر و جابجایی حکومتهای کنونی آمریکای لاتین و جابجایی آنها با رژیمهایی است که خواست کمپانیهای بزرگ نفتی آمریکا را تامین کنند.
توطیه های راستگرایان و همدستان آمریکایی آنها در بولیوی و ونزوئلا را نمی توان بر پایه "سوسیالیسم" مورالس و "سوسیالسم قرن 21" چاوز و با حفظ منافع بورژوا ملی خنثی کرد. هر دو آنها باید در سازماندهی توده های بولیوی و ونزوئلا بکوشند. این بدین معناست که می بایست سازماندهی مستقل اتحاد سیاسی با همکاری روستاییان صورت گیرد. تلاش برای استقرار دولت کارگری بر پایه برنامه های انقلابی و تقسیم واقعی ثروت و زمین و منابع طبیعی ضروری است. پی ریزی برنامه های سوسیالیستی که بتواند ثروت منطقه را برای بهبود زندگی مردم بولیوی و ونزوئلا به ویژه کارگران و روستاییان بکار گیرد، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
چاوز و مورالس به جای انجام چنین اقدامات پایه ای، مبارزه با امپریالیسم را در شعارهای پوچ ضد آمریکایی و اتحاد با رژیمهایی چون جمهوری اسلامی تنزل داده اند. آنها از جمهوری اسلامی برای پیشبرد منافع خود استفاده می کنند تا مانند همان امپریالیسم، سودجویی حداکثر و کور را پایه مناسبات خود با جهان خارج قرار دهند. آنها سیاستهای خارجی و داخلی خود را بر طبل انقلابی تو خالی می کوبند. با این حال، چنانچه چاوز و مورالس و دیگر رهبران "چپ" آمریکای لاتین اقدامی جدی، فوری و مردمی صورت ندهند و نتوانند طبقات انقلابی را حول خواستهایشان، پشت سر خود بسیج کنند، ناچارند در نهایت برای حفظ قدرت خود در برابر آمریکا، از تعارف کم کرده و بر مبلغ بیافزایند.
- "اتحادیه ملل آمریکای جنوبی" و اهداف آن
"اتحادیه ملتهای آمریکای لاتین(Unasur )" در ماه مه سال جاری با شرکت نمایندگان و رووسای جمهور 12 کشور آمریکای جنوبی تشکیل شد. قرار است که ریاست این اتحادیه به طور نوبتی بین ریاست جمهوری 12 کشور عضو در گردش باشد. در حال حاضر ریاست این دوره را کشور بولیوی در اختیار دارد.
از مهمترین اهداف این اتحادیه، تنظیم روابط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بین کشورهای آمریکای جنوبی است. آنها تلاش می کنند که از طریق این اتحادیه به یک مکانیسم مالی مشترک رسیده و همچنین در زمینه انرژی و ارتباطات، همگرایی ایجاد کنند. همچنین پیشبرد پروژه هایی در زمینه علوم و آموزش را مد نظر دارند.
با این حال، اختلاف نظر بین 12 کشور مذکور نیز کم نیست. آنها هر یک دارای خواستها و اهداف متفاوتی هستند که با دیگر کشورها کاملا مطابقت نمی کند.
برای نمونه، برزیل خواستار تقویت دیالوگ سیاسی بین کشورهای عضو و یکپارچه کردن آنها است.
شیلی دارای 3 خواسته اصلی است که شامل امور مربوط به انرژی، زیر ساخت و یکپارچگی اجتماعی می شود. این در حالیست که بولیوی امیدوار است که اتحادیه مذکور محدود به تجارت نباشد و به "اتحادی مردمی" تبدیل شود.
چاوز به جنبه قدرت بخشیدن به دولتهای منطقه نیم کره جنوبی توجه دارد. او می گوید: "همه ما دولتهای چپ هستیم و نقاط مشترک زیادی داریم."
لولا، رییس جمهور برزیل می گوید: "یک آمریکای جنوبی متحد، جایگاه قدرت در جهان را تغییر می دهد." او ادامه می دهد: "رویای ما به حقیقت پیوسته و این اتحادیه زیر پرچم پلورالیسم متولد می شود."
اگر چه در سالهای اخیر گرایش به یکپارچگی در کشورهای آمریکای جنوبی افزایش پیدا کرده و دستاوردهایی نیز داشته است اما مشکلات و اختلافاتی نیز وجود داشته است. یکی از مهمترین آنها سطوح مختلف توان اقتصادی این کشورها بوده است. برای نمونه درآمد خالص برزیل بیش از نیمی از درآمد 12 کشور عضو در مجموع است. درآمد خالص 12 کشور در سال 2006، 2 و نیم تریلیون بوده در حالیکه 1 و نیم تریلیون آن متعلق به برزیل است. علاوه بر نابرابری و ناهمسطحی اقتصادی، هر یک از رهبران دارای ایده های متفاوت در باره منافع ملی و همبستگی بین المللی هستند. این چنین پلورالیسم سیاسی، چشم انداز یکپارچگی را تضعیف می کند.
از سوی دیگر، تضادهای ملی در میان کشورهای آمریکای جنوبی همچنان گسترده است. شیلی و پرو از قرن 19 به این سو مشکل مرزی داشته اند. موضوع مذکور در تریبونال بین المللی لاهه هنوز در جریان است. بولیوی نیز ادعای تعلق بخش از سرزمین شیلی به خود را دارد. تازه ترین نزاع هم مربوط به ونزوئلا، اکوادر و کلمبیا در پی تجاوز ارتش کلمبیا به اکوادر برای انجام عملیاتی علیه فارک می شود. بخشی از نیروهای "ارتش انقلابی کلمبیا" در خاک اکوادر مستقر هستند. در انجام این عملیات، آمریکا دخالت داشت.
از سوی دیگر، موضوع تشکیل یک سیستم دفاعی با نام "شورای دفاع" پیش روی 12 کشور قرار گرفته است. لولا در این باره می گوید: "زمان آن رسیده است که این منطقه را به یک سیستم دفاعی مجهز کنیم."
وجود اختلافات گوناگون بین کشورهای مذکور این ایده به آینده موکول کرد.
آیا اتحادیه ملل آمریکای جنوبی می تواند یک آلترناتیو برای طبقه کارگر این کشورهای عضو باشد؟
پروژه "اتحادیه ملی آمریکای جنوبی" تلاشی است از جانب دولتهای بورژوازی آمریکای جنوبی که ضمن اینکه کارگران و زحمتکشان کشورهای خود را بیشتر استثمار می کنند، بخشی از بازار جهانی را به دست گیرند. بر خلاف شعارهای ملی گرایانه ای که سر داده می شود، نشانی از تهدید علیه سرمایه بزرگ به چشم نمی خورد.
این تنها دولت کلمبیا نیست بلکه، برزیل و دیگر کشورهای عضو اتحادیه نیز هستند که با دست رو، با سرمایه های فراملیتی و بین المللی کار می کنند.
در تحلیل نهایی، تشکیل چنین بلوک اقتصادی حتی دفاع از منافع اقتصادی ملی را نیز در بر نمی گیرد. اگر چه یکی از اهداف اصلی این اتحادیه ایجاد توان رد شدن از سد "حمایت از محصولات داخلی" که آمریکا و اروپا پیش روی گذاشته اند می باشد، آنها تلاش می کنند تا راهی برای صادرات محصولات خود پیدا کنند. اما این امر تنها سود بیشتر برای تولیدکنندگان بزرگ که بیشتر آنها در کارتلهای بزرگ بین المللی تنیده شده اند، در بر دارد.
برای مثال 4 کمپانی بزرگ در برزیل یا فراملیتی هستند یا رابطه نزدیکی با سرمایه های بزرگ بین المللی دارند. این کمپانیها 80 درصد محصولات صادراتی را کنترل می کنند که با آمریکا ارتباط نزدیک دارد.
بنابر این اینگونه قراردادها حاصلی سود بخش برای کارگران و کشاورزان کشورهای آمریکای جنوبی ندارد. آنهم در شرایطی که تورم و کمبود مواد غذایی بیداد می کند. در برنامه های پیش رو، برای کارگران و روستاییان منافعی گنجانده نشده است و تنها در شعار ها و ادعا های پوچ و تو خالی در سخنرانیها از آن یاد می شود. پیشنهادات داده شده برای اتحادیه ملل آمریکای جنوبی هیچگونه آلترناتیو و امیدواری برای طبقه کارگر و زحمتکش در بر ندارد. این پروژه در تحلیل نهایی نشان از بحرانهای عمیق در طبقه حاکمه این منطقه و بحران در رهبری انقلابی طبقه کارگر دارد.
تا زمانی که اقداماتی برای انتقال قدرت به دست طبقه کارگر و زحمتکش صورت داده نشود، نه اتحادیه، نه چاوز، مورالس و یا لولا هیچیک آلترناتیو قابل تکیه ای برای مردم زحمتکش این کشورها نیستند.