دانشجویان و هماوردی با استبداد مذهبی

 

جعفر پویه

رژیم استبدادی مذهبی ولایت فقیه در تلاش برای یکدست کردن قدرت در بالا نیاز مبرمی به سرکوب حرکتهای مردم در سطح جامعه دارد. برای این کار رژیم ابزارهای متفاوتی در اختیار دارد که بنا بر ضرورت آنها را به کار می گیرد و به دلیل تمامیت گرایی نظام استبدادی، هیچ صدای دیگری جز خود را در جامعه تحمل نمی کند. نهادهای اجتماعی بیرون از دایره قدرت، تفکر و اندیشه ای که با نگاه انتقادی به قدرت و یا ایدیولوژی آن برخورد کند، گرایشات اجتماعی ای بیرون از کنترل آن و یا خلاف میل مراکز تبلیغاتی‌ و ... همه و همه از دیدگاه استبداد و پادوهای آن همچون دشمن تعریف می شوند که برای برهم زدن و نابودی آنها هر عملی توجیه پذیر می باشد. رژیم ایران که خود را با تئوری ولایت فقیه که برآمده از مذهب شیعه است تعریف می کند، دین را همچون ابزاری قدرتمند جهت سرکوب توده ها و بسیج اوباش در پیرامون خود به خدمت می گیرد. هرچند او پاداش اُخروی را برای گماشتگان خود در جهان دیگر وعده می دهد اما غافل از این موضوع نیست که بدون بذل و بخشش نخواهد توانست لاشخوران و لومپنهایی که به گرد اهرم قدرت جمع شده اند را راضی نگه دارد. به همین علت دست در کیسه مردم و از محل غارت ثروت ملی آنها، بعضیها را به چنان ثروتی رسانده است که بیشتر به افسانه شباهت دارد تا واقعیت. این گروه تازه به دوران رسیده که همه چیز خود را از صدقه سر ولایت فقیهی که تنها خواسته اش حفظ موقعیت برتری خود است دارد، وظیفه اش را تمام و کمال به انجام می رساند. در بنیان، این گونه حکومت که سروری و فرادستی رهبران خود را بر اندیشه مذهبی استوار کرده است، نوعی تفکر شبان - رمگی را تبلیغ می کند که بیش از همه، اطاعت محض و بدون و چون چرا را مد نظر قرار می دهد. چنین اطاعتی که با ابزار مذهب درهم آمیخته، مجریان سیاست خود را به گونه ای توجیه می کند که اجرای اوامر ولی نعمت خود را دستور الهی می پندارند و برای ثواب اخروی آن از هیچ جنایتی فرو گزاری نمی کنند. به همین دلیل مبارزه و هماوردی با چنین هیولایی که چند وجهی است، هشیاری و ریز بینی دقیقی را می طلبد.

حدود 30 سال است که مردم ایران درگیر مقابله با رژیم جمهوری اسلامی که سیستمی استبدادی مذهبی است، هستند. در این مبارزه، مردم ایران برای حقوق حقه خود و دست یافتن به آزادی که جزیی از حقوق اولیه انسانی آنان است، بیش از صد هزار کشته داده اند و هر روزه زن و مرد و خرد و کلان با حکومت دست و پنجه نرم می کنند. حمله اوباشان حکومتی به بانوان با توجیهاتی غیر انسانی و مبتنی بر قوانین عصر بادیه نشینی، سرکوب جنبشهای اجتماعی برای حقوق اولیه با شدت هرچه بیشتر، لگد مال کردن و نابودی بخش وسیعی از اقلیتهای قومی ساکن ایران برای جلو گیری از حق خواهی آنان، سرکوب وحشیانه کارگران و مزدبگیرانی که برای دستمزدهای عقب افتاده و یا در اعتراض به بیکاری اقدام به برپایی اعتراضهای صنفی می کنند، نمونه هایی قابل ذکر هستند. اما جنبش جوانان و دانشجویان ایرانی که همراه با سابقه تاریخی از بار و انرژی بسیاری برخوردار است، در این میان موقعیتی ویژه دارد. استبداد حاکم تا کنون چندین بار به شیوه های مختلف با دست درازی به آستان دانشگاه ها سعی کرده با سرکوب دانشجویان اقدام به خفه کردن صدای اعتراض آنان کند. اما پس از اندک زمانی بار دیگر این جنبش سر برآورده و به شیوه ای تازه راه خود را به جلو باز کرده است. این به معنی آن نیست که دیگر بخشهای جامعه در مقابل ماشین سرکوب حاکمیت استبداد سکوت اختیار کرده باشند بلکه، به این مفهوم است که جنبش دانشجویی هم به علت چند وجهی بودن در چند جبهه با استبداد درگیر است و به همین دلیل از ویژگی خاص برخوردار می گردد. اینگونه می شود گفت که این جنبش بازتاب دهنده صداهای خاموش و یا خفه شده در جامعه است. برخورد اندیشه ورزانه دانشجویان با استبداد یکی از ویژگی بارز این جنبش است. دیگر ویژگی آن پتانسیل قوی برای تحرک اجتماعی و برگزاری اعتراضهای رادیکال است که توان بالای نهادهای استبدادی برای سرکوب مردم و بر قراری آرامش گورستانی را به چالش می گیرد و زمین گیر می کند. جنبش دانشجویی به دلیل اینکه بازتاب دهنده جریانات روشنفکری و اندیشه های نوین اجتماعی است، محل برخورد این اندیشه ها و باز خورد آن در عمل اجتماعی نیز هست. این جنبش که در عمل خود را منعکس کننده توان و بار اندیشگی اجتماع می داند، پتانسیل قوی تحرک خویش را برای به میدان کشیدن آن به کار می گیرد و سعی در همه گیر کردن آن می نماید. به همین دلیل استبداد وحشت غریبی از این جنبش دارد و به طور دایم سعی در به زیر ذره بین کشیدن آن و تحت کنترل درآوردن اش می نماید.

پر بدیهی است که جنبش دانشجویی نیز در این مورد آگاه است و با چشم باز تحرک خود را به گونه ای پی می گیرد که در به چالش کشیدن استبداد و نهادهای سرکوبگر آن حداقل صدمه را ببیند. در این مورد چالشگران دانشجویی مجبور هستند کاری دایمی و خستگی ناپذیر را با هشیاری به پیش ببرند. نمونه آنرا می شود در برگزاری مراسم 16 آذر، "روز دانشجو" پی گرفت. ظاهر امر این اینست که نامیدن یک روز به عنوان "روز دانشجو" نباید از آنچنان ویژگی خاصی برخوردار باشد. این روز را نیز مانند دیگر روزهای تاریخی و یادبودها می شود به طور سمبلیک و بی خاصیت، به گونه ای که به هیچکس آسیبی نرسد برگزار کرد. چیزی مشابه آنچه که به عنوان "روز کارگر" و یا "روز زن" در کشورهای اروپایی برگزار می شود؛ مراسمی بی بو و خاصیت در چار دیواری ای نه چندان محصور همراه با گپ و گفتی که بیشتر از سر سیری است تا دردی از کسی دوا کند. یعنی، دانشجویان می توانند گرد هم بیایند، تجمعی برگزار کنند، چند شعاری نیز بدهند و به راه خود بروند؛ کاری که تشکلهایی چون دفتر تحکیم وحدت سعی دارد آن را انجام دهد. اما تا کنون هرگز اینگونه نبوده است زیرا جنبش اصیل و چالشگر دانشجویی وظیفه خود را برگزاری مراسمی رسمی و بی بو خاصیت نمی داند. هر وقت که دیده است قادر به چالشگری نیست، آگاهانه از برگزاری آن خودداری کرده است. این عدم برگزاری به معنی فراموشی نیست بلکه، به این معنی است که حاضر نمی شود تا بدعت گزار شیوه‌ای باشد که بیش از همه دلخواه حاکمان و سرکوبگران است. بنابراین جنبش هوشمند دانشجویی دایم در تقلا و تلاش است تا وجه اعتراضی خود را باز بتاباند و به عنوان بخش حق خواه اجتماع و زبان معترض آن خویش را بنمایاند.

 

دولت امنیتی - نظامی در آینه جنبش دانشجویی

دولت احمدی نژاد به عنوان دولتی امنیتی – نظامی، مجری پروژه یکدست سازی رژیم جمهوری اسلامی است. این یکدست سازی به معنی حضور اقشار گوناگون در حاکمیت و یا توجیه کننده آن نیست. زیرا استبداد بیش از اینکه به اقشار متفاوت توجه داشته باشد، به راس هرم قدرت متمایل است که منبع همه مشروعیتهاست. باندهای تشکیل دهنده این قدرت که با نزدیکی و دوری آنها از راس هرم، مشروعیت و قدرت پیدا می کنند، در جدالی دایمی سعی دارند تا بیش از همه خود را نزدیک تر بدان بنامند تا از مزایای آن بهره مند شوند. اما به دلایلی گوناگون در سالهای اخیر و از همه مهمتر عدم مشروعیت اجتماعی، رژیم سیاست انقباضی را در پیش گرفته و سعی دارد با متمرکز کردن همه اهرمهای قدرت در یک نقطه، امکان بروز هرگونه خلل و یا فرجی را در آنها مسدود کند. بنابراین باندهای تشکیل دهنده قدرت نیازمند تجدید سازمان شده اند و در این کار ولی فقیه رژیم یعنی، علی خامنه ای سعی دارد با به بکار گرفتن افراد درجه چندم سیستم یعنی، پادوهایی که به زبان خودشان "ذوب شده در ولایت" اش باشند و برگماری آنها به کارهای اجرایی و قضایی و قانونگذاری، موقعیت خود را مستحکم تر از قبل کند. برای این کار ترکیبی از نیروهای امنیتی – نظامیهایی که بیشترین نزدیکی را به او دارند را برگزیده و سعی دارد تا با تکیه بر نیروی آنها رقبای خود را سر جایشان بنشاند و یا از قدرت حذف کند. بدیهی است که در چنین موقعیتی بهترین امکان برای رقبای او به کارگیری نیروهای اجتماعی و اعتراضهای آنها برای تحت فشار قرار دادن "رهبر" خواهد بود. اما باندهای مغضوب قدرت به دلیل وحشتی که از نیروهای اجتماعی دارند و آگاه بودن به سطح نارضایتی عمومی که در صورت هر گونه شل شدن اهرمهای سرکوبگری امکان به لرزه انداختن تمامیت رژیم را دارد، از نیروهای اجتماعی پرهیز می کنند و آنها را به شیوه راس نظام، دشمن می دانند. بنابراین باندهای درون سیستم سعی می کنند تا کشمکشهای درونی خود را به شیوه های دیگری حل و فصل کنند. تا جایی که حتا پناه بردن به بیگانگان و کارگزار آنها شدن برایشان آسان تر است تا به سوی مردم بروند و از نیروی آنها برای وادار کردن راس قدرت به سازش کمک بگیرند؛ کاری که طی 8 سال حکومت، دوم خردادیها و یا به ظاهر "اصلاح طلبان" حکومتی از آن به شدت پرهیز کردند. این بدان معنی است که باندهای داخلی رژیم حداقل اعتماد را به نیروهای اجتماعی و قدرت مردم دارند. زیرا نفرت عمومی از کسانی که تا کنون در جنایات رژیم سهیم بودند چیزی کمتر از نفرت از آنانی که اکنون در قدرت هستند، نیست. بنابراین این دسته نیز در اعتراضهای اجتماعی و به ویژه دانشجویی حداقل حضور را دارند و هر گونه انگ نزدیکی به هرم قدرت و یا کارگزاری آنها به این جنبش نمی چسبد و از درجه اعتبار نیز ساقط است.

به زبان دیگر، گام اول دولت نظامی – امنیتی احمدی نژاد به عنوان پادوی علی خامنه ای،  سرکوب و اعمال اتوریته ولی فقیه نظام است. برای این کار او سعی دارد هر صدای اعتراضی را به وحشیانه ترین وجه ممکن خفه کند زیرا این خود رژیم و تئوریسینهای آن هستند که سیاست رعب و وحشت را سالهاست به سیاست درجه اول رژیم در مقابل مردم تبدیل کرده اند. برگزاری مانورهای هر روزه، حضور نیروهای نظامی و شبه نظامی در خیابانها، نمایش قدرت و ضرب و شتم مردم در انظار عمومی و برگرداندن بسیجیها به خیابانها و اجرای طرحهای سرکوبگرانه برای نمایش ددمنشی رژیم، همگی در راستای سیاست "النصر بالرعب" و به زبان ساده، برای زهر چشم گرفتن از مردم و حاکم کردن ترس و وحشت بر جامعه است.

به همین دلیل سرکوب جنبش دانشجویی و حاکم کردن جو پادگانی بر دانشگاه ها برای نشان دادن قدرت دولت امنیتی - نظامی در دستور قرار می گیرد. مسئولان دانشگاهها از بین نیروهای امنیتی و کسانی که سابقه کار در سازمانهای مشابه داشته باشند انتخاب می شوند. انواع و اقسام کنترلها را بر دانشگاه حاکم می کنند و از همه آشکار تر، نهادهای شبه فاشیستی و انگیزاسیون خود را فعالانه به کار می گیرند. بسیج دانشجویی و انجمنهای اسلامی و... به شلتاق مشغول می شوند و کمیته های انضباطی هر دانشجویی را که اندکی سر بجنباند، توبیخ کرده و در نهایت اخراج می کنند. رووسای دانشگاه ها همکاران سازمانهای اطلاعاتی هستند و دانشجویان رادیکال را به آنها معرفی می کنند و برای توجیه و بهانه تراشی نیز خود اقدام به شکایت از آنها می نمایند. به زبان دیگر، سخت گیری و نسق گیری به شدت رواج پیدا می کند و حکومت سعی می کند با به رخ کشیدن اخراج و زندان، صدای اعتراض دانشجویان را خفه کند. اما اینگونه نمی شود و هر چه حکومت پیشروی می کند، باز هم دانشجویان عقب نشینی نمی کنند یعنی، فاصله آنها کمتر می شود و به همین دلیل امکان درگیریهای تن به تن هرچه بیشتر می گردد.

حکومت که همه ابزارهای خود را تا کنون به کار گرفته است، برای سنجیدن موفقیت خود در 16 آذر امسال تصمیم به اندازه گیری آن می کند. اعلام می کنند که علی خامنه ای، ولی فقیه رژیم در 16 آذر در دانشگاه سخنرانی خواهد کرد. در سال گذشته احمدی نژاد با شکست سختی روبرو شده است و گماشتگان حکومت از آنروز تا کنون تمام سعی خود را به کار گرفته اند تا جو را به نفع رژیم تغییر داده و به دست بگیرند. توطئه چینی، فشار کمیته های انضباطی، زندانی کردن دانشجویان، اخراج، تعلیق چند ترم، ساخت تشکلهای موازی و سعی در ایجاد اختلاف بین دانشجویان و منزوی کردن بخش رادیکال از جمله کارهایی است که در این مدت رژیم سعی کرده است تا در دانشگاه ها پیش ببرد. اما با همه این بگیر و ببندها و اخراج و زندان و اختلاف اندازی، برنامه رهبر و ولی فقیه رژیم به دلیل ترس و وحشت اش از دانشجویان عملی نمی شود. اولین نشانه های شکست گماشتگان رخ می نماید و سر شکستگی آن برای ارگانهای سرکوب به جای می ماند. در روز 16 آذر، بسیجیهایی که با سهمیه توسط رژیم وارد دانشگاه شده اند، همراه با دیگر تشکلهای دست ساز رژیم اقدام به برگزاری "روز دانشجو" می کنند. آنها به ظاهر تصمیم دارند این روز را به نفع رژیم مصادره کنند. اما با تمام امکاناتی که در اختیار دارند و حمایتهایی که دریافت می کنند، تنها می توانند یک مراسم کم تعداد و مضحک را برگزار کنند که باز بیشتر به آبروریزی شبیه است تا مصادره 16 آذر به نفع حکومت.

روز بعد، دانشجویان معترض با دستمایه قرار دادن دعوتی که دفتر تحکیم وحدت می دهد و دانشجویان کرد نیز آنرا امضا کرده اند، مراسم روز دانشجو را هرچه با شکوه تر برگزار می کنند. هرچند نیروهای سرکوبگر سعی می کنند با محاصره دانشگاه اجازه ورود دانشجویان دیگر دانشگاه ها را به پیوستن به جمع داخل دانشگاه تهران ندهند اما تعداد دانشجویان شرکت کننده به اندازه ای هست که در مقایسه با روز قبل یک نمایش قدرت کامل باشد. تحکیم وحدتیها که عناصر اصلی و سازمانده آنها از ترس در مراسم حضور ندارند، بلاتکلیف می مانند. عده کمی که به حمایت از آنها آمده اند نیز چون سازمان دهندگان شان حضور ندارند، تقریبن میدان را واگذار می کنند و دانشجویان رادیکال و ترقیخواه میاندار میدان می شوند. آنها با شعارها و پلاکاردهای خود سعی در اداره تجمع می کنند. تریبون آزاد که بناست در این روز برگزار شود و به دلیل عدم حضور سازمان دهندگان اصلی با تاخیر روبرو شده است، با ابتکار چند دانشجوی دیگر برگزار می شود. نمایش قدرت دانشجویان آنجایی بیش از همه چشم گیر است که برای شکستن سد نیروهای سرکوبگر، یکی از دربهای ورودی دانشگاه را می شکنند و راه را برای رفقای خود که از دانشگاه های دیگر برای شرکت در مراسم آمده اند، باز می کنند. پس از آن نیز بساط حراستیهای دانشگاه را برهم می زنند و سه نفر از کسانی که توسط آنها بازداشت شده بودند را آزاد می کنند. یعنی، میدان به طور کامل در اختیار دانشجویان قرار می گیرد و نیروهای سرکوبگر جرات نزدیک شدن به آنها را نمی کنند. اما هر جا توانسته اند شبیخونی به آنها زده اند و تعدادی را زخمی و مضروب می کنند. شعار "مرگ بر دیکتاتور" که تا اواسط کار شعار مسلط بود، با پایان کار تریبون آزاد به شعار "سید علی پینوشه، ایران شیلی نمیشه" تبدیل می شود. دفتر تحکیم اعلام می کند که از اینجا به بعد مسوولیتی در مقابل تظاهرات ندارد. مثل اینکه تا حالا داشت! زیرا رهبران آن بیش از اینکه به فکر سروسامان دادن به تظاهرات و پیشبرد برنامه اعلام شده باشند، به فکر اشغال میکروفون رادیوهای خارج کشور هستند تا با مصاحبه و نظر دادن، مراسم را به نام خود ثبت کنند. در حالی که آنچه در میدان دانشگاه می گذرد با گفته های آنها از رادیوها فرق بسیار دارد. این تشکل که می داند نزدیکی به باندهای حکومتی و احزاب آنها باعث منزوی شدن بیشترش خواهد شد، از یک طرف خود را مستقل می نامد و وابستگی به باندهای حکومتی را انکار می کند و از جانب دیگر سعی دارد مزورانه مراسم را به شکلی برگزار کند که به رژیم برخورنده نباشد؛ چیزی که تاکنون از سوی دانشجویان رد شده و دفتر تحکیم را در دانشگاه ها به حاشیه رانده است. به هرحال مراسم روز 16 آذر پس از شعارهای دانشجویان علیه رژیم همراه با برپایی پلاکاردهایی که خواسته های دانشجویان و همچنین حمایت آنان از دیگر اقشار اجتماعی به ویژه کارگران را نشان می داد، به پایان می رسد. حال سرشکستگی کامل برای رژیم و سرکوبگران آن باقی می ماند. بدیهی است که حکومت خودکامه این وضعیت را تحمل نخواهد کرد. یعنی، بالا دستی دانشجویان ترقیخواه و عدالت طلب نسبت به عوامل وابسته به رژیم و شکست کامل طرحهای سرکوبگرانه را به نمایش می گذارد.

 

در تدارک توطئه

برای خنثا سازی این وضعیت علی خامنه ای تصمیم به جبران بخشی از این سرشکستگی می گیرد و روز یکشنبه 24 آذر به طور مخفیانه و بدون اعلام قبلی در دانشگاه علم و صنعت ظاهر می شود. او که بنا بود در روز 16 آذر در این دانشگاه برای "باطل کردن فتنه برخی ضد انقلابیون" "دیداری دوستانه" با دانشجویان داشته باشد، روز 24 آذر به دفاع از احمدی نژاد برخاست و سعی کرد تا حمایت همه جانبه خود را از پادوی ناقابل اش به نمایش بگذارد. حالا چرا "باطل کردن فتنه ضد انقلاب" به حمایت از احمدی نژاد تغییر وضعیت داد بسیار واضح است. زیرا او و همه‌ی دم و دستگاه سرکوبگرش فهمیده اند که خفه کردن صدای اعتراض دانشجویان آگاه و مبارز دانشگاه های ایران به راحتی‌ای که او و نهادهای امنیتی اش محاسبه کرده بودند، نیست.

روز بعد نیز خاتمی، رییس جمهوری سابق رژیم که لقب شاه سلطان حسین را از طرف خامنه ای در سخنرانی قبلی اش دریافت کرده است، به دانشگاه تهران می رود تا مگر زخمهای رژیم را اندکی مرهم باشد. هر چند عده ای غیر دانشجو از بیرون دانشگاه آمده و سالن سخنرانی را اشغال کرده بودند تا جایی برای دانشجویان معترض نباشد اما باز دانشجویان درب سالن را شکستند و با پاره کردن عکس خمینی و سر دادن شعارهای بسیار تند علیه این پادوی بی مقدار علی خامنه ای و یا به قول خودش "تدارکچی" موضع گرفتند.

حال که شکست سرکوبگری ماموران به نمایش گذاشته شده است و معلوم می شود که رژیم در این مدت نه تنها هیچ پیشروی ای نداشته است بلکه، با سیاست سرکوب روز به روز منفور تر نیز شده است، نهادهای امنیتی و جریانات سرکوبگر به فکر چاره افتاده اند. در دانشگاه شیراز عده ای جیره خوار حکومتی و بسیجیها با حمایتهایی که از بیرون از دانشگاه دریافت می کنند، با پخش اعلامیه اقدام به تهدید و سرکوب دانشجویان می کنند. آنها بی پرده اعلام کرده اند در صورتی که رژیم بار دیگر اقدام به عملی همچون "انقلاب فرهنگی" نکند، خودشان دست به کار خواهند شد و به سرکوب و قتل و کشتار فعالان دانشجویی و دانشجویان رادیکال دست خواهند زد. پس از چند روز هم این عده دست به تحصن می زنند و در مسجد دانشگاه شیراز معتکف می شوند و با صدور بیانیه های تند و شداد و غلاظ حتا وزیر علوم را نیز تهدید کرده و خواستار سرکوب و محو دانشجویان ترقیخواه و مبارز می شوند. پر بدیهی است که طراح چنین خواسته ای نهادهای امنیتی و سرکوبگران خارج از دانشگاه هستند و این آنها هستند که با کشاندن لومپنهایی همچون محمد انجوی، سردسته اوباش انجمن ضدبهاییت "رهپویان وصال" به دانشگاه و قرار دادن تریبون دانشجویان در اختیار وی سعی در به وجود آوردن جو رعب و وحشت دارند. هرچند کوشندگان دانشجویی دانشگاه شیراز در مقابل آنها موضع گرفته اند و با صدور بیانیه ای اعلام کرده اند که تا آخرین نفس در مقابل اوباشگری رژیم و عوامل آن ایستادگی خواهند کرد اما به تمامی مشخص است که باندهای ترور و اوباشان جیره خوار ولایت فقیه در حال پی ریزی توطئه ای سازمان یافته علیه دانشجویان هستند.

اگرچه در 16 آذر امسال جمعی از کارگران استان مرکزی با انتشار بیانیه ای از جنبش دانشجویی حمایت کردند و نوشتند که: "با این عزیزان عهد می بندیم که در سنگر دانشگاه تنهایشان نخواهیم گذاشت" اما امروز اقدام عملی و عاجل تری را دانشجویان از تشکلهای کارگری و اجتماعی انتظار دارند. جنبش دانشجویی هر بار که توانسته از جنبش کارگران و زنان حمایت عملی کرده است. در همه تجمعهای دانشجویان، شعارها و یا پلاکاردهایی در حمایت از جنبش کارگری و جنبش برابری طلبی زنان وجود داشته است. از حق طلبی اقلیتهای قومی دفاع کرده و در برابر سرکوب اقشار فرودست و صدای حق طلبانه آنان سکوت نکرده است. اکنون جنبش دانشجویی نیازمند اقدام عملی و حمایت آگاهانه دیگر اقشار اجتماع برای دفاع و ایستادگی در برابر اوباشگری عوامل رژیم استبدادی مذهبی است. به همین دلیل در صورت سکوت مجامع دانشگاهی و دانشجویان دیگر دانشگاه ها و عدم حمایت آنها از دانشجویان شیراز و عدم اعتراض و هشدار سازمانها و احزاب سیاسی و اجتماعی، رژیم با دست باز به توطئه گری خود ادامه خواهد داد و نقشه قلع و قمع دانشجویان را عملی خواهد کرد. باید به یاد داشت اوباش ضد انسان و باندهای ترور وابسته به رژیم در سالهای گذشته و اوایل انقلاب در شیراز بسیاری از فعالان سیاسی را دزدیده و اقدام به سر به نیست کردن آنان کرده اند. باند ترور "قنات" و جنایات آنها در سالهای اولیه انقلاب و عضویت بعضی از جنایتکارانی که جزو پایوران کنونی رژیم هستند در آن، سابقه ترورهای سازمان یافته حکومتی در شیراز و شهرهای استان فارس است. به همین دلیل باید با شمشیر از رو بستن اوباش جنایتکار رژیم در مقابل دانشجویان با قدرت هرچه بیشتر موضع گرفت و اجازه تعرض آنها به دانشجویان را نداد. همچنین هشیاری و مطلع کردن نهادهای بین المللی از توطئه و عمل سازمان یافته رژیم برای سرکوب دانشجویان می تواند دایره عمل آنها را هرچه بیشتر محدود کرده و یا اجازه دست زدن به عملی جنایتکارانه را از آنها سلب کند. در صورتی که همه این عوامل سکوت یا کم کاری کنند، بعید نیست که اوباشان رژیم دست به تهاجم وسیعی به دانشجویان بزنند زیرا آنها تمام توطئه‌ها و سیاستهای تا کنونی خود را شکست خورده می بینند و حتا ولی فقیه رژیم نیز به قصد "باطل کردن فتنه برخی ضد انقلابیون" به دانشگاه می آید. علت آنهم خیلی پیچیده نیست، زیرا کانون روشنفکری و روشنگری و اقدام رادیکال و بی پروای جوانان و دانش آموختگان این مرز و بوم در سنگر دانشگاه، دشمن جهل و خرافه‌ی رژیم ددمنش و سرکوبگری استبداد مذهبی ولی فقیه است. در مبارزه با رژیم استبدادی مذهبی، سنگر دانشگاه و دانشجویان از ویژگی خاصی برخوردار است. به همین علت باید همه فعل و انفعالات اوباش رژیم و توطئه های آنان را به دقت تحت نظر قرار داد و با آنها هشیارانه برخورد کرد. هرچند جنبش دانشجویی خود از چنان پختگی ای برخوردار است که در هماوردی با عوامل استبداد بهترین راه ممکن را برگزیند اما برای موفقیت در این کار امروز به حمایت دیگر اقشار جامعه نیازمند است.

موفقیت دانشجویان در سنگر دانشگاه برای عقب راندن عمال و گماشتگان استبداد، موفقیت جبهه روشنگری و روشنفکری اجتماع در مقابل رژیم جهل و خرافه است. دانشگاه سنگر حق طلبی زنان و مردان آگاه و مبارز این مرز و بوم است. دانشگاه انعکاس دهنده فریادهای در گلو خفه شده ستمدیدگان است. دانشگاه سنگر کارگران، دانشگاه سنگر مزدبگیران و پرورنده فرزندان آگاه و مبارز آنان است. دانشگاه تا کنون به همت فرزندان دلیر و فرهیخته مردم در مقابل گماشتگان استبداد موفق بوده است. ادامه موفقیت آنان، موفقیت همه اقشار حق طلب جامعه است. برای حفظ این سنگر به حمایت از دانشجویان و فرزندان مبارز و حق طلب خویش بشتابیم.