سرمقاله

انتخابات، فرار به گُذشته با همه ساز و برگ

 

منصور امان

نمایش ملال آور و از فرط تکرار، مُندرس شُده ی انتخابات در جمهوری اسلامی بار دیگر بالا زده شُده است. این بار فقط تهیه کُننده همیشگی در بیت ولی فقیه و کارگردانان بی جایگُزین در شورا نگهبان و وزارت کشور نیستند که نام آنها دوباره بر پلاکارد کُمدی مزبور دیده می شود؛ اضافه شُدن حُجت الاسلام خاتمی، یک بازیگر بازنشسته بدان، تقریبا هر سوء تفاهُمی پیرامون نوآوری در تعزیه ادواری را برطرف کرده است.

گرچه ناله های التماس آمیز، کف تشویق و چراغهای رنگارنگ چشمک زن، مسیر به نسبت طولانی آقای خاتمی تا روی سن را آذین بسته بودند، اما این لاک و روغن غلیظ هنوز برای بخشیدن جلوه مُتفاوت به اُپرای راحت القوم انتخابات با سناریوی ثابت و کاراکترهایی که به نظر می رسد هرگز تغییر نمی کُنند، کافی نیست.

دست تنگی صاحب مجلس و شُرکا که آنها را ناچار به گردش دور خود و درجا زدن در عوض اجرای یک پرده مردُمسالاری سرگرم کُننده دینی می کُند، برای ناظران و تحلیل گرانی که رویدادهای سیاسی زیر "خیمه نظام" را پی می گیرند تنها خبر بدی نیست که خواسته یا ناخواسته باید با آن کنار بیایند. مُشتریان آبونمان شُده ی نمایش انتخابات بخش دیگر مُشکل هستند که به سهم خود بر یکنواختی کسل کُننده موضوع می افزایند. با این وجود شاید اشاره به این نُکته که تماشاچیان حرفه ای ردیف اول را می توان با تقسیم بندی به دو تیپ مُختلف از یکدیگر جُدا کرد، خُرده رنگی به تابلوی خاکستری مزبور ببخشد.

 

تیپ نخُست

تیپ نخُست را از اشتیاق کُنترُل نشده به آنالیز کارشناسانه آفتابه لگن انتخابات می توان باز شناخت. شُمارش آرای پایه ای کاندیداها، بررسی احتمالاتی که می تواند این آرا را کم و زیاد کُند، تخمین شناور شُدن برگه های رای یک نامزد به سوی رقیب او، به قُلاب کشیدن سوژه هایی که می تواند نظر رای دهندگان را جلب کُند و محورهای دیگری در همین ردیف، موضوعات محبوب این تیپ در فصل موسمی انتخابات در جمهوری اسلامی به شُمار می رود. خواننده این کندو کاوهای مُجدانه، اگر تمام 29 سال گُذشته را در مُجاورت اصحاب کهف به خواب گُذارنده باشد، بی گمان پس از تصویری که کارشناسان ما به دست او می دهند، در برابر خود یک تونل مُستقیم از "پاستور" در مرکز "اُم القرا" به کارگاه آموزشی هری پاتر در "هاگوارتس" در آن سوی عالم حقیقی را خواهد یافت. در این دُنیای پُر از شگفتی و کودکانه نه نشانی از "مُهندسی انتخابات" هست و نه "نظارت استصوابی" و "طراحی چند لایه" و همچنین موجودات شریری از جنس آیت الله جنتی و شورای نگهبان او، پاسدارها افشار و محصولی و "هیات اجرایی" شان و - ناگُفته نماند - همه "نیروهای غیبی" از سر خیرخواهی با مداد پاکُن از متن داستان شیرین انتخابات ناپدید شُده اند.

با چیدن مُقدماتی این گونه، انتظار اشاره به پیش شرطهای نظرخواهی در پای صندوقهای رای مانند امکان واقعی انتخاب از طریق آزادی بیان، احزاب و اجتماعات، امکان برابر انتخاب شُدن و تامین شرط ضروری برگُزاری و نظارت مُستقل و بی طرف انتخابات، فراتر از ظرفیت این دسته و از این رو بی جا خواهد بود.

انکار پذیر نیست که بخشی از این استعدادهای نفس در سینه حبس کُن، با کپسول اُکسیژن موسسات گرداننده تبلیغات رسمی و زیر اداره های "ضد اطلاعاتی" در دُنیای مجازی کُپی شُده از انتخابات در فرنگستان غوطه می خورند. به همین صورت نمی توان نادیده گرفت که بخش بیشتری نیز در طبقه بندی "خودی" ها روزگار می گُذرانند و به همین سبب مُتواضعانه نه فقط کاسه حُکومتی خود را با جیب بقیه جامعه یکی می دانند بلکه، در اصل مایلند خویشتن را به همراه امتیازهایی که به خاطر شراکت در بُنگاه سهامی "خودی" ها دارا هستند، مُترادف جامعه و شرایطی که در آن به سر می برد مُعرفی کُنند.

 

تیپ دُوُم

تیپ دُوُم را به صورت غالب در میان اپوزیسیون "مقام مُعظم رهبری" می توان سُراغ گرفت که به طور معمول و راحت طلبانه ای، مُستاجر عمارت استدلالهای دسته نخُست است و محصولات و مصالح فکری اش بیشتر در خدمت تزیینات درونی آن قرار می گیرد.

در هر بزنگاه بُر خوردن دوباره کارتها روی میز بازی "نظام"، افراد و دسته های شناخته شُده و همیشگی در برابر جعبه جادوی وزارت کشور و شورای نگهبان به گونه کاملا مُتمدنانه ای پُشت گردن یکدیگر می ایستند. اگرچه این صف پس از هر بار هیزُم کشی بدون دستُمزد برای تنور انتخابات و افزایش موارد دلخوری و دپرسیون در پی آن، به گونه تاسُف باری کوتاه تر می شود اما این مانع سابقه دار ترهای آنان در یافتن جوال تازه ای برای هیزم کُشی در دور جدید روشن شُدن تنور نمی شود. آنها زمانی می گویند برای دفع شر "خطر راست" و نماینده آن حُجت الاسلام ناطق نوری بسیج شُده اند تا به حُجت الاسلام خاتمی رای بدهند و 8 سال بعد همه را سوگند می دهند که برای جلوگیری از "بروز فاشیسم" با آنها برای انتخاب حُجت الاسلام رفسنجانی همراه شوند.

آنان به همین گونه در یک دوره با شُعار "لغو نظارت استصوابی" به کاندیداهایی که شورای نگهبان صلاحیت آنها را تایید کرده رای می دهند و دور بعدی با شُعار "مُشارکت اعتراضی" صندوق پُر می کُنند. یک نمونه جالب در همین راستا را یک مُدافع پرو پا قُرص "شکوفایی جمهوری اسلامی" در سازمان "اکثریت" در جریان انتخابات مجلس هشتُم مُلاها ارایه کرد. وی با مُشت بر میز می کوفت که فقط به شرط آنکه "اصلاح طلبان" تغییر قانون انتخابات را در برنامه خود بگُنجانند حاضر به آوردن هیزُم است. پس از آنکه تهدید وی از سوی مُخاطبان اش جدی گرفته نشُد، ناچار گردید به یگانه گُزینه ای که برایش باقی مانده بود مُتوسل شود یعنی، شرکت در انتخابات!

 

خاتمی

با وجود آنکه دو تیپ یاد شُده در بالا زندگی با اتهام فریبکاری و شارلاتانیسم سیاسی را به مثابه بخش اجتناب ناپذیر فعالیت خود پذیرُفته اند اما این هنوز جایگاه آنها را به نُقطه ای که تیم مرکزی "اصلاح طلبان حُکومتی" از طریق سازگاری تحسین برانگیز با ویژگیهای مزبور بدان دست یافته است، فراز نمی دهد. این دُرُست که واژه "تدارُکچی" (تعریفی که حُجت الاسلام خاتمی برای پیشه ی خود ارایه می داد) فقط ترجُمه شکیل تر "بادنجان دور قاب چین"، "سبزی پاک کُن" یا از این دست است ولی این واقعیت را هم نمی توان نادیده گرفت که میان هم زدن دیگ آش در بارگاه ولایت و همین فعل در اردکان یزد تفاوُت سطح روشنی وجود دارد. نُقطه اختلاف مزبور علت خوشمزگی بیشتر رفتار و استدلالهای لایه فوقانی "اصلاح طلبان" را نیز توضیح می دهد.

با مزه ترین نمونه را پروسه نامزدی آقای خاتمی به نمایش گُذاشت که به سبک آگهیهای بازرگانی پیش از پخش فیلم اصلی طرح ریزی شُده بود. در میان موجی از مویه های سفارشی و درخواستهای استغاثه آمیز، "رهبر اصلاح طلبان" خرامان و ملیح پاسُخ "بله" به عاقد را به تاخیر می انداخت. این نُکته که او ماه ها پیش از این (انتهای مهر ماه) با دعوت و میزبانی از شُماری از سیاستمداران اُروپایی و همینطور آقای کوفی عنان، دبیرکُل پیشین سازمان ملل مُتحد، زیر درخواست خود برای نشستن دوباره بر کُرسی ریاست جمهوری خط تاکید گُذاشته بود، البته نمی توانست و نمی بایست چیزی از ویژگی دراماتیک مراسم اصرار – انکار بکاهد.

به همان میزانی که روشن نیست این مراسم برای تحت تاثیر قرار دادن کُدام تماشاچیان جدید ترتیب داده شُده بود، در هدف اصلی برگُزاری آن ابهامی وجود ندارد: حُجت الاسلام خاتمی، یک ابر ناجی با اکراه که تنها به دلیل "شرایط فوق العاده" و "نجات کشور" با از خودگُذشتگی عبایش را با شنل سوپرمن تعویض می کُند. بدیهی است که سبُک و سنگین کردن "ناجی" به وسیله نگاه به ادعاها و کارنامه گُذشته او و یا بد تر از آن، نقد پیشینه اش که "ایثار" ورزیده و روی سن پدیدار شُده، نمک نشناسانه و در نظر به بُزُرگی رسالت وی، بی ربط هم می تواند باشد. گُذشته را باید قورت داد و از یاد بُرد، اکنون زمان "نجات کشور" است. این یک سرپوش حماسی برای چاله پُر از نکبت و خواری است که "جبهه دُوُم خُرداد" پس از 8 سال خوش نشینی در مسند قُدرت به جا گُذاشته و انتقاد، ریزش و رویگردانی در طیف هواداران خود را برانگیخته است. تفسیر برخی از رهبران "دُوُم خُرداد" از عملکرد خود در ردیفهایی همچون "مُشتی ورشکسته" (حُجت الاسلام کروبی) و "میخ به تابوت اصلاحات" (آقای حجاریان)، تنگنایی که آقای خاتمی و دوستان با آن روبرو هستند را روشن تر می کُند.

تا اینجا همه چیز می توانست به خوبی پیش برود، اگر نامزد "بی میل" جو زده نمی شُد و در ارایه دلیل کرشمه خود در "بله" گُفتن، به کُلی گوییهایی مانند "نرسیدن به جمع بندی" یا "داشتن تردید" اکتفا می کرد. اما او در میانه ضیافت دست به ناپرهیزی زد و برای گرم کردن بیشتر آن برای قبول دعوت شرط گُذاشت؛ نخُست "توافُق با مردُم" بر سر خواسته ها و برنامه ها و دُوُم، اطمینان از داشتن قُدرت کافی. اکنون پس از اعلام برطرف شُدن تردیدها و آمادگی برای قبول پُست ریاست جمهوری، آقای خاتمی در توضیح علت و چگونگی برآورده شُدن هر دو شرط خود بدهکار مانده است. او نه برنامه ای ارایه کرده که مُوافقت کسی را به دست آورده باشد و نه هیچ شاهدی برای مُستند کردن تغییر احوال "تدارُکچی" به "تصمیم گیرنده" روی میز گُذاشته است. این در حالی است که دستکم در مورد نشان دادن برنامه به نظر نمی رسد باند "دُوُم خُرداد" برای پُشت و رو کردن تابلوی "نفت بر سُفره" باند ولایت و بیرون آوردن "توسعه اقتصادی" از آن نیاز داشته باشد از نردبان بالا برود. کافی است شیپور "توسعه سیاسی" را این بار از سر دیگر و رو به آن، با تمام قُدرت بدمد.

 

برآمد

یک سطح بالاتر از انتخاب ریاست جمهوری توسُط آقایان خامنه ای و جنتی، صحنه بسیار پُر جُنب و جوش تر است. اگر همه ی کارزار سیاسی کُنونی به کشمکش دو جناح حُکومتی و جُزییات کشدار آن خُلاصه نشود، می توان آن را دید. این حقیقت که آرایش سیاسی "نظام" و دسته بندیهای درونی آن گرد یا علیه یک کارت سوخته شکل می گیرد، میزان ناچیز گُنجایش مانور در برابر تهدید داخلی و خارجی را به فغان آمده است؛ یک کاستی استراتژیک که نه ناشی از اختلاف دو باند بلکه، محصول شکاف تعمیق یافته بین حُکومت و جامعه است. فرار به گُذشته با همه ی ساز و برگ، راهکار دیکته شُده بر "نظام" ی است که جایی برای خود در آینده نمی بیند. هزینه این عقب گرد، فقط تبدیل نقش آفرینان آن به کاریکاتور نیست.