جهان در آیینه مرور
لیلاجدیدی
دیدگاه ها، چشم اندازها و آلترناتیوهای ارایه شده از جانب سازمانها و شخصیتهای سیاسی در آمریکا پیرامون بحرانهای سیاسی و اقتصادی
در حالی که سیاستمداران و رسانه ها در آمریکای شمالی سرانجام وادار شده اند به عمق بحران اقتصادی پی ببرند، همزمان از توضیح دقیق و واقعی ریشه های بروز این بحران خودداری می کنند. نوشته زیر پژوهشی در مسیر آشنایی با تحلیلها و نقطه نظرات برخی از مهمترین تحلیلگران اقتصادی، تشکلها و رسانه های چپ و شخصیتهای سیاسی می باشد.
با این که 20 سال پیش و پس از فروپاشی رژیمهای استالینیستی در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی، "پایان تاریخ" (مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری و امپریالیسم) اعلام شد، سقوط اقتصادی سال 2008 علامت سوالی در برای این ادعا قرار داد. با تکیه بر این امر، نخست به برخی از دیدگاههای چپ در آمریکا نظر می اندازیم.
"حزب برابری سوسیالست" (SEP)
در ماه ژوییه سال2008، "حزب برابری سوسیالست" (SEP) در ایالت میشیگان به برگزاری میتینگ بزرگی دست زد که طی آن چشم اندازها و برنامه های آتی خود در سال 2009 را زیر عنوان "نکاتی در باره بحرانهای سیاسی و اقتصادی سیستم جهانی سرمایه داری" مطرح ساخت. این مواضع طی نطقی توسط دیوید نورث، رییس سراسری حزب و جوزف کیشور، معاون او بیان شد.
در این نوشته به طور مختصر به بخشی از نکات مطرح شده در این سند پرداخته می شود.
SEP می گوید: "با اولین گامهای ورود به سال 2009، انسانهای سراسر جهان متوجه شده اند امیدی که با آغاز قرن جدید برای صلح و پیشرفت داشتند از بین رفته است. تمامی جهان را بحرانی اقتصادی در خود فرو برده و وقوع یک فاجعه تاریخی در چشم انداز است. همزمان، کاراکتر جنایتکارانه قدرتهای امپریالیستی وضوح بیشتری یافته است. بمباران نوار غزه توسط اسراییل، بازگشت دوران فاشیسم را یادآور می شود. امپریالیسم آمریکا با کشتار تعداد بیشماری از مردم عراق، تجربه تلخ نخستین سالهای قرن جدید را در خاطر مردم حک کرد. اینگونه است که ادعای پوچ "پایان تاریخ" باطل می شود. اکنون مشخص شده است که طبقه کارگر در آمریکا و سراسر جهان به مرحله تازه ای از مبارزات انقلابی گام نهاده است.
"حزب برابری سوسیالیست" یادآوری می کند که سال گذشته وقوع بحران رشد یابنده اقتصادی و سیاسی در سیستم جهانی سرمایه داری را پیش بینی کرده بود. این حزب گفته بود که بی نظمی سیستماتیکی که در پهنه اقتصاد در جریان است، در حال نامتعادل کردن سیستم مالی جهانی می باشد. حال می بینیم بحران وامهای مسکن به بحرانی جهانی تبدیل شده است و سیستم سرمایه داری را به طور جدی زیر سوال برده است."
SEP می گوید: "سال گذشته بسیاری از تحلیل گران بورژوازی ادعا می کردند که بحران قابل کنترل خواهد بود و اقتصاد جهانی با وجود ترکیدن حباب وامها، سالم بر جای خواهد ماند. با این حال بوش ناچار شد در باره سقوط اقتصادی اعلام خطر کرده و اقدام فوری را حیاتی توصیف کند. از سال 1933 که فرانکلین روزولت دستور بستن موقتی سیستم بانکی آمریکا را داد، تاکنون سخنی بر لزوم اینگونه اقدامات اضطراری به میان نیامده بود.
تقربیا یکشبه، نمودهای سیستم سرمایه داری آمریکا مانند "لیمن برادرز" و "مری لینچ" یا از بین رفتند و یا جذب موسسات دیگر شدند. تنها تزریق میلیاردها دلار در سیستم بانکی آمریکا و به همین گونه اروپا، از سقوط کامل اقتصاد سرمایه داری جهان جلوگیری کرد. این بحران پس از چند ماه هنوز اضطراری باقی مانده است. در حالی که چندین ترلیون دلار هزینه نجات سیستم مالی شده است، همچنان وضع نامتعادل و حالت فوق العاده پا برجاست و هر روز از حل فوری آن چند گام دور تر می شویم."
حزب مذکور به نوشته ای در فایننشیال تایمز به قلم مارتین ولف به مناسبت تبریک سال نو اشاره می کند. او گفته بود که در سال 2009 سرنوشت اقتصاد جهان برای چندین نسل آینده تعیین خواهد شد. ولف می گوید: "برخی امیدوارند که می توانیم رشد اقتصادی نا موزون جهانی را تا اواسط دهه آینده ترمیم کنیم اما آنها اشتباه می کنند. ما تنها یک گزینه داریم و آن، ترمیم نیست بلکه، باید دریابیم چه سیستمی را باید جایگزین سیستم پیشین کنیم. ما یا باید توازن اقتصادی جهان را انتخاب کنیم و یا فروپاشی را بپذیریم. این گزینه نباید به تاخیر بیافتد و باید همین امسال صورت گیرد."
"حزب برابری سوسیالیست" در این باره می گوید که ولف در درک این که بحران اقتصادی موجود یک کاراکتر تاریخی دارد محق است اما در معرفی آلترناتیو آن اشتباه می کند. در حالی که در واقع امکان فروپاشی وجود دارد اما امکان "تعادل بهتر اقتصاد جهانی" وجود ندارد. یک "توازن اقتصاد جهانی بهتر" در واقع "بازسازی توازن اقتصاد جهانی است". این به مفهوم یک اقتصاد جهانی متوازن بر پایه ی سرمایه داری است. روند مزبور تنها از طریق نابودی بخش وسیعی از نیروهای مولده و همچنین پایین تر آوردن استانداردهای زندگی طبقه کارگر جهان می تواند شکل بگیرد. برای تحقق آن، نابودی بخش بزرگی از جمعیت جهان لازم است.
SEPنتیجه می گیرد که آلترناتیو واقعی در برابر فروپاشی و بازسازماندهی سرمایه داری، اقتصاد جهانی بر پایه سوسیالیسم است. سرمایه داری آنارشیستی باید با برنامه ریزی دمکراتیک و علمی جایگزین شود. (1)
کریستوفر لین هیگ
کریستوفر لین هیگ، نویسنده و ژورنالیست آمریکایی است که در امور اجتماعی – سیاسی آمریکا و خاور میانه تبحر دارد. وی برنده جایزه پلیتزر و حقوق بشر عفو بین الملل می باشد. او در مقاله ای تحت عنوان "هیچ چیز بهتر نخواهد شد" سوالهایی را مطرح می کند که هیچگونه پیام دلگرم کننده ای برای مردم ندارد. او می نویسد: "با از دست رفتن هزاران شغل در آمریکا، بحران اقتصادی تبدیل به بحرانی اجتماعی خواهد شد."
آقای هیگ می نویسد: "با وضع موجود و اقدامهای غیر موثری که انجام می گیرد، شرایط رو به وخامت خواهد رفت. آن گاه هنگامی که مردم بحران را کاملا حس کردند، ایالات متحده وارد مرحله ای از بی ثباتی اجتماعی خواهد شد. از این رو امکان توتالیتر شدن جامعه و از بین رفتن دمکراسی قوی خواهد شد. فرزندان ما از استانداردهای زندگی که ما داشتیم برخوردار نخواهند بود. فقر و رنج در سراسر کشور رسوب خواهد کرد. این آینده ماست و پرزیدنت اوباما برای متوقف کردن آن هیچ کاری نمی تواند بکند. این بحران دهها سال طول کشید تا شکل گرفت و یک یا دو تریلیون نمی تواند تغییری در آن بدهد. دوران امپراتوری ما به سر رسیده، اقتصاد ما سقوط کرده است."
او این سوال را مطرح می کند که: "چگونه باید با وضع موجود کنار بیاییم؟ آیا پایین رفتن سطح زندگی خود را هضم می کنیم؟ آیا باز هم به رویای قدرت برتر بودن می چسبیم یا مسئولانه با حقایق روبرو می شویم؟ یا این که بازهم در خلسه حرفهای شارلاتانها که قولهای بی پشتوانه می دهند فرو خواهیم رفت؟ آیا ما با اقدامهای رادیکال، سیستم را تغییر خواهیم داد و منافع مردم عادی را به جای منافع کمپانیهای بزرگ در نظر خواهیم گرفت؟ یا تکنولوژی خود را برای سرکوب مخالفان به کار خواهیم گرفت؟ به زودی خواهیم فهمید."
کریس هیگ از افرادی نام می برد که بحران موجود را پیشتر پیشبینی کرده بودند. اور از فیلسوفهای سیاستمداری مانند: شلدن ولین، جان رالسون سول و اندره باسویچ (Sheldon S. Wolin, John Ralston Saul and Andrew Bacevich) و نویسندگانی همچون نوام چامسکی، چارمر جانسون، دیوید کورتن و نوامی کلاین (Chalmers Johnson, David Korten and Naomi Klein) و فعالانی همچون بیل مک کیبن و رالف نادر (Bill McKibben and Ralph Nader) یاد می کند و می گوید، این افراد و نظراتشان از رسانه ها حذف شدند، آنهم زمانی که بیش از هر گاه بدان نیاز بود.
شلدن ولین
یکی از نظریه پردازانی که هیگ بدان اشاره کرد، شلدن ولین است. جا دارد که ببینیم شلدن ولین در این باره چه می گوید.
او نویسنده و محققی است 86 ساله که علاوه بر کتابهایی که پیرامون سیاست و انتقاد از سرمایه داری آمریکا نوشته است، سری مقالات پر ارزشی در باره شخصیتهایی چون ریچارد هوکر، دیوید هیوم، مارتین لوتر، جام کالوین، ماکس وبر، فردریک نیچه، کارل مارکس و جان دویی به تحریر درآورده است. اما خود او می گوید که دیگر کسی علاقه ای به چاپ نوشته های انتقادی اش از سیستم سرمایه داری آمریکا ندارد.
با این حال، بحران اقتصادی موجود توجهات را بیشتر به سوی او جلب کرده است. او در یک گفت وگوی مطبوعاتی در باره امکان بهبود اقتصادی در دولت اوباما می گوید: "به طور کلی سیستم سرمایه داری از جای خود تکان نمی خورد. این سیستم قوی تر از آن است که بتواند مورد چالش قرار گیرد. بسته های اقتصادی نشان دادند که آنها به ساختار اصلی سیستم سرمایه داری دست نمی زنند."
او می گوید: "بدون شک اوباما یکی از هوشمندترین رییس جمهورهایی است که ما تا کنون داشته ایم اما او سیستمی را به ارث برده که طی دهها سال ساخته شده است. من فکر نمی کنم که او برای تغییرات ساختاری هیچگونه اشتهای ایدیولوژیک داشته باشد. ساختار کمپانیهای بزرگ به چالش کشیده نمی شوند. اوباما حتی یک کلمه هم در باره تغییر سیستم امپریالیستی آمریکا نگفته است."
ولین معتقد است که چنانچه به راه حلهای رادیکال و بزرگ دست زده نشود، نتیجه آن توتالیتر شدن حکومت خواهد بود. اعتراضها بالا می گیرد و پاسخ به آن، کنترل بیشتر از جانب دولت و سرکوب خواهد بود. او می گوید: "قدرت دولتی به طور وسیع افزوده می شود اما سیستم سیاسی به جنبشها و خیزشهای مردمی محدود نخواهد شد."
ولین معتقد است، حتی محرومیت، فقر و نا امیدی ممکن است جهالت و رشد مسحیت راستگرا و حتی بدتر از آن، گروههایی مانند کلنها را رشد داده و پدیدار کند.
ولین نا امیدی سیاسی را بسیار خطرناک ارزیابی می کند و توضیح می دهد که در بسیاری مواقع از سیاست رو برگرداندن و یا ضد سیاست شدن، جهل را افزایش می دهد و مردم را به سوی دیکتاتوری هدایت می کند. در شرایط فعلی تعهد به دمکراسی ضعیف است. دمکراسی رو به سوی تکامل ندارد، مسلط نیست و مهار شده است.
در نهایت، شلدن ولین در جمبندی نظرات خود می گوید: "دولت مدافع کمپانیهای بزرگ، به شکل موفقی راه طرح هر گونه مباحث پایه ای در مورد شکل دیگری از قدرت آلترناتیو را سد کرده است. این سرمایه داران هستند که تعیین می کنند چه کسی شنیده شود و چه کسی صدایش به گوش دیگران نرسد. کسانی که سرمایه داری را مورد انتقاد قرار می دهند در دیالوگهای ملی جایی به آنها داده نمی شود.
در سالهای دهه 30، آلترناتیوهای زیادی وجود داشت، از سوسیالیسم گرفته تا دخالتهای بیشتر دولت. روشها و واکنشهای گوناگونی وجود داشت. اما آنچه که امروز باعث شگفتی است این است که تا چه اندازه آلترناتیوها آب رفته و کوچک شده اند. این گونه مطرح می شود که باید با سیستم مالی مدارا کنیم اما کسانی که عامل اصلی بحران موجود هستند را مسئول پیدا کردن راه حل می کنند. برای این که از این مسیر خارج شویم باید گامهای اساسی و بزرگی برداشته شود. دیگر اعتراضها و تظاهرات هم مانند سالهای 60 نیست زیرا آنها راههایی که این اعتراضها را سرکوب و یا ایزوله می کند، یاد گرفته اند."
ولتن معتقد است که تنها آلترناتیو، تغییرات ساختاری در سیستم اقتصادی است و می گوید: "من از خود می پرسم که چگونه کشور ما تا این حد محافظه کار شد؟ در یک زمان ما برای تغییر انعطاف پذیر بودیم اما اکنون فکر می کنم محافظه کار ترین ملت در بین کشورهای پیشرفته هستیم. چپ در آمریکا سقوط کرده، به طبقه کارگر پشت کرده و خود را به حزب ورشکسته دمکرات فروخته است. اتحادیه ها بی رمق شده اند، دانشگاهها خوراک کمپانیها برای به استخدام در آمدن شده اند، رسانه ها به ابزار سرگرمی مردم تبدیل شده اند. چپ دیگر ظرفیت این که در برابر سرمایه داران بزرگ بایستد را ندارد. اگر راست افراطی به قدرت برسد، نیروی سازمان یافته ای در برابرش وجود ندارد."
او می گوید که برای چپ متاسف است. احزاب چپ در اروپا ممکن است که در تعداد اعضا کوچک باشند اما آنها "منسجم و پایدارند. در آمریکا به جز تلاشهای رالف نادر، ما از این شرایط برخوردار نیستیم ما معدود صدایی این سو و آن سو و چند تا نشریه بیشتر نیستیم."
نوام چامسکی
نوام چامسکی، زبانشناس آمریکایی، فیلسوف، دانشمند علم شناخت، فعال سیاسی، نویسنده، سخنران و استاد زبان در دانشگاه ماساچوست است. وی آنارشیست - سوسیالیست لیبرال و روشنفکری است که شهرت خود را از قرار گرفتن در زمره اپوزیسیون سیاسی به دست آورده است. پرفسور چامسکی یکی از افرادی است که بیشترین مصاحبه ها در مورد وقایع روز با او صورت می گیرد و نظراتش خوانندگان بسیاری دارد. در ضمن او از جمله افرادی است که پیرامون بحران اتمی رژیم جمهوری اسلامی، در مخالفت با آمریکا جانب جمهوری اسلامی را گرفته و از این جهت مورد انتقادهای شدیدی از سوی کوشندگان چپ و مترقی آمریکا و ایران قرار گرفته است.
چامسکی با این که پیشتر از اوباما به دلیل عدم تمرکز بر ارایه برنامه و اکتفا به شعار، انتقاد کرده بود ولی سر آخر در انتخابات اخیر ریاست جمهوری از وی حمایت کرد. او گفت: "به مک کین رای ندهید زیرا او ادامه سیاستهای خطرناک بوش است." و افزود: "هیچ اشکالی ندارد که بین بد و بدتر، بد را انتخاتب کنیم."
چامسکی سالهاست که از سیستم دو حزبی موجود در آمریکا انتقاد می کند و معتقد است که هر دو حزب در نهاد یکی هستند.
چامسکی پیرامون بحران اقتصادی می گوید: "هیچ کس به درستی نمی داند بر سر اقتصاد چه می آید. اقتصاد کاملا درک نشده. اقتصاد دستخوش بهره وری و دستکاری مالی مبهمی قرار گرفته و سخت می توان رمز آن را یافت. بانکها پول مالیات مردم را گرفتند و قرار بود راحت تر و آزادانه تر به مردم وام بدهند اما ترجیح دادند به خودشان برسند و سرمایه شان را انبار تر کنند.
بسته محرک اقتصادی را باید دید چطور خرج خواهد شد. آیا ردیابی می شود که به مصرف اهداف سازنده ای می رسد؟"
وی می گوید: "اگر چه این بحران جهانی و عمیق است ولی معلوم نیست تا چه حد عمق پیدا کرده است. موضوع قابل توجه این است که وقتی کشورهای جهان سوم با بحران اقتصادی روبرو می شوند، نسخه دیگری برای آنها نوشته می شود که با روش مقابله با بحران اقتصادی در غرب متفاوت است. وقتی برای نمونه اندونزی یا آرژانتین با بحران اقتصادی روبرو می شوند، آنها باید بهره ها را بالا ببرند، اقتصاد را خصوصی کنند و هزینه امور اجتماعی را پایین بیاورند. اما در غرب با بحران باید درست درجهت عکس برخورد شود. بهره ها تا حد صفر پایین بیایند، به سمت ملی کردن پیش رفت، به جیب اقتصاد پول سرازیر کرد و بدهی عظیمی به وجود آورد. هیچکس این سوال را مطرح نمی کند که چرا غرب باید اقتصاد را به راه بیندازد ولی دیگران با فاجعه روبرو شوند؟"
نایت کیپلینگر
نایت کیپلینگر، سردبیر یک مجله اقتصادی است و یکی از پرطرفدارترین و قابل قبول ترین ژورنالیستهای اقتصادی آمریکا به حساب می آید. او رویدادهای اقتصادی را در نوشته ها، سخنرانیها و حضور در رادیو تلویزیون و دیگر رسانه ها پیش بینی می کند و موضوعات مالی را با بیانی ساده و روشن توضیح می دهد.
اقای کلیپلینگر راه حلهای اقتصادی را چنین بر می شمارد: "رای دهندگان باید مجلس سنا را وادار کنند که بدهی ملی پایین آورده شود. برای این کار در نخستین گام از هزینه های گزاف دولتی باید پرهیز شود. اکنون زمان بالا بردن مالیاتها هم نیست و این امر باید به بعد موکول شود. همراه با پایین آوردن مخارج دولت فدرال و از طرف دیگر، کاهش هزینه سخت افزار های نظامی، می بایست کمکهای سوبسیدی به کسب و کار و تجارت به ویژه در زمینه انرژی، کشاورزی، بیمه های درمانی برای کهنسالان و مردم کم درآمد و فقیر افزایش یابد. هزینه های سنگین تر دولت فدرال نیز صرف آموزش پروش در بخش ابتدایی و متوسطه، تحقیقات علمی پایه ای و امور ساختمانی مانند ساختن پل، فرودگاه، پارک و بنادر شود.
کترمایکل هادسن
دکترمایکل هادسن، رییس انستیوی مطالعات گرایشهای اقتصادی طولانی مدت، تحلیگر مالی وال استریت، پرفسور ارشد تحقیقات اقتصادی دانشگاه میسوری و نویسنده کتاب "سوپر امپریالیسم: استراتژی اقتصادی امپراتوری آمریکا" (1972-2003) می باشد. او مشاور ارشد اقتصادی کوچینیک در کمپین انتخاباتی است که در حال حاضر در حال تدوین یک سیاست مالیاتی جدید برای آمریکا است.
او می گوید: "اوباما با دادن قول "تغییر" همان راههای بوش و کلینتون را دنبال می کند. 5/2 تریلیون هزینه برای ایجاد ثبات اقتصادی و دوباره باد کردن حباب اقتصادی، همان ادامه حراج مالی بوش است. مهمترین ارجحیت دولت اوباما باید لغو تخفیف مالیاتی بزرگی باشد که بوش به ثروتمندترین ها داد. هدف باید کاهش واسطه ها بین وام دهنده و وام گیرنده باشد که دوسوم سود را نصیب ثروتمندترین بخش جامعه که یک درصد را تشکیل می دهند کرده است.
اگر این اقدمات به جای آلترناتیو اقتصاد حبابی تقویت نشود، می فهمیم که قول "تغییر" جز حرف پوچی نیست."
بانکها را باید نجات داد یا به حال خود رها کرد؟
دولت آمریکا و وال استریت به طور دایم تاکید می کنند که باید بانکها را نجات داد زیرا در غیر این صورت اقتصاد به طور کلی نابود می شود. اما برخی از صاحب نظران برجسته معتقدند که بانکها را باید رها کرد و عدم کمک به آنها برای اقتصاد بهتر است. نگاهی به چند نمونه می اندازیم:
پرفسور جوزف استیگلیتز
پرفسور جوزف استیگلیتز، رییس پیشین مشاوران اقتصادی کاخ سفید معتقد است که دولت باید بگذارد تمام بانکهایی که در موقعیت نابسامانی قرار گرفته اند، از بین بروند و یک سیستم بانکی تازه که به طور موقت از طرف دولت کنترل می شود، ایجاد گردد. این راه بهتر از فلج کردن کشور با حمایت از گروهی فاسد است.
پیشنهاد رادیکال پروفسور استیگلیتز همچنین رجوع به قانونی به نام "فصل 11" است که طبق آن می توان خود را ورشکسته اعلام کرد. او معتقد است بانکها و موسساتی که بدهکاران خصوصی دارند باید ورشکسته اعلام شوند، به جای آن که این بدهیها "ملی" شود.
آنا شوارتز
آنا شوارتز، نویسنده کتاب "تاریخ پول در ایالات متحده آمریکا" (این کتاب با همکاری میلتون فریدمن نوشته شده است)، به عنوان پر دانش ترین فرد در باره سیستم بانکی و تاریخچه آن معرفی می شود. او می گوید: "مشکل هرگز مشکل نقدینگی نیست."
خانم شوارتز و آقای فریدمن معتقدند که در دهه 30، آمریکا و خزانه داری فدرال با مشکل نقدینگی روبرو بودند. در آن هنگام مشتریان بانکها متوجه این خطر شده بودند که اگر پول خود را در بانک بگذارند ممکن است آن را از دست بدهند و شروع به بیرون کشیدن نقدینگی از بانکها کردند و بدین گونه بانکها سقوط کردند. خانم شوراترز می گوید: "اما این مشکل بازار فعلی نیست، اکنون بانکها به یکدیگر اعتماد ندارند."
وی می گوید: "باز هم بانکهای مرکزی و وزارت دارایی موضوع را درک نکرده اند و در مسیر اشتباهی افتاده اند. الان می شنویم که بانکها به یکدیگر قرض نمی دهند و یا با بهره های بالا وام می دهند. این به دلیل کمبود پول نیست، این به خاطر عدم اعتماد به توانایی وام گیرنده در باز گرداندن وام است. در صورتی که این گونه وانمود می شود که ما مشکل کمبود پول داریم، مشکل اصلی این نیست. مشکل اصلی بی اعتمادی و این که آیا نهادهای مالی قابل اعتماد هستند یا نه است. بنابراین با این که دولت به پای بازار اعتباری پول ریخته، باز هم بانکها هنوز نمی دانند چه کسی قادر به بازپرداخت قرض هست یا نیست. این ابهام، مشکل اصلی بازار اعتباری است. وقتی وام دهندگان در ابهام و تردید هستند که وام گیرنده می تواند بدهی خود را پس بدهد یا نه، از دادن وام امتناع می کند. بنابر این، اساس مشکل روی نبودن پول نیست."
او می افزاید: "از این رو و حال که معلوم نیست به کدام نهاد می شود وام داد زیرا معلوم نیست کدامیک وام را بازپرداخت می کند، بهتر است بگذاریم بانکها از بین بروند تا وضع بهبود پیدا کند."
رابرت ریچ
آقای رابرت ریچ، وزیر سابق کار آمریکا می گوید: "با این که به خزانه بانکهای بزرگ پول ریخته می شود، به آنها اعتبارات دولتی، وام و تخفیفهای مالیاتی اختصاص داده می شود و با وجود ازدواجهای به زور اسلحه و ادغام و تلاش وزارت دارایی و دولت در برآورده کردن نزدیک به هر چه که بانکها خواسته اند، واقعیت این است که پرداخت وام و اعتبار روان نیست، چرا؟ به این دلیل که مشکل، کمبود پول نیست. مشکل این است که وام دهنده و سرمایه گذار اطمینان ندارند که پول آنها باز پرداخت می شود. هیچکس این اعتماد را ندارد.
هاوارد زین
هاوارد زین، استاد دانشگاه، دانشمند علوم سیاسی، تاریخدان، منتقد اجتماعی، سوسیال دمکرات، فعال سیاسی و دارای نوشته های بسیار در این مورد و جنبش ضد جنگ است. او نویسنده 20 کتاب از جمله کتاب معروف و پرفروش "تاریخ مردم ایالات متحده آمریکا" است. هاوارد زین پیشتر در مقاله ای با عنوان "پیروزی تاریخی اوباما"، به عنوان راه حلی برای بهبود وضع اقتصادی گفته بود که دولت اوباما باید با رهبران روسیه ملاقات و به خلع سلاح اتمی اقدام کند. روگردانی از میلیتاریسم، صدها هزار میلیون دلار را آزاد خواهد کرد. همچنین باید برنامه مالیاتی تنظیم شود که مالیات ثروتمند ترین قشر که یک درصد جامعه را در می گیرد را به طور قابل توجهی افزایش دهد. مالیات بر ثروت و درآمد این عده، هر دو باید سنگین باشد. با این منابع، دولت می تواند بیمه درمانی رایگان به مردم بدهد و برای میلیونها نفر شغل ایجاد کند. این فقط یک آغاز است که سرانجام آمریکا را همسایه خوبی برای جهان خواهد کرد.
او تاکید می کند: "بحران مالی، امپراتوری آمریکا را در سراشیب سقوط قرار داده است. اولین علایم از 11 سپتامبر آغاز شد که ناتوانی مسلح ترین کشور جهان در برابر مشتی هواپیما دزد را پدیدار کرد.
یک نشان دیگر نیز پاسخ به بحران مالی است که هر دو حزب بزرگ با عجله 700 میلیارد از پول مالیات دهندگان را در چاه نهادهای بزرگ مالی که به دو کاراکتر بی لیاقتی و طمعکاری مشهور هستند، ریختند.
یک راه حل بسیار بهتر برای بحران مالی فعلی این است که اعتقاد سنتی به این که دخالت دولت در اقتصاد (دولت بزرگ) نباید وجود داشته باشد زیرا "بازار آزاد"، اقتصاد را به سمت رشد و عدالت خواهد برد، باید کنار گذاشته شود. چرا به حقایق تاریخ نگاه نکنیم، ما هیچگاه "بازار آزاد" نداشتیم. ما همیشه دخالت دولتی در اقتصاد داشتیم و به این دخالت از سوی سکاندارهای مالی و صنعتی خوش آمد گفته شده است. آنها هیچ مخالفتی نداشتند، وقتی "دولت بزرگ" خواسته هایشان را بر آورده می کرد.
آلترناتیو، بسیار ساده و قدرتمند است. این پول هنگفت را به جای بانکها مستقیما به مردمی بدهید که نیاز دارند. بگذارید دولت به مالکان خانه کمک کند تا بدهیهای مسکن خود را پرداخت کنند. یک برنامه کاری دولتی ترتیب بدهید که به کسانی که می خواهند کار کنند و نیاز به کار دارند، کار داده شود.
ما نمونه تاریخی داریم. روزولت توانست میلیونها نفر را با بازسازی ساختار کشور به اشتغال در بیاورد. او بی توجه به فریادهای مخالفان "سوسیالیسم"، برنامه پرداخت تامین اجتماعی (بازنشستگی) را طراحی کرد. این طرحها می توانست با "بیمه های درمانی" رایگان ادامه پیدا کند.
وقتی صدای فریاد جمهوری خواهان و دمکراتها بالا می رود که دولت نباید بزرگ شود، مردم باید بخندند، بعد بجنبند و خود را سازماندهی کنند. مردم باید تحقق "اعلامیه استقلال" که به تمام افراد جامعه حق "زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی" داده و دولت موظف به انجام آن است را خواستار شوند.
تنها چنین اقدامهای مشخصی می تواند مردم را نجات دهد. نه به عنوان یک امپراتوری بلکه، با نام دمکراسی.
وارن بافت
وارن بافت، تاجر و سرمایه گذار آمریکایی و رییس و بزرگترین سهامدار Berkshire Hathaway است. مجله اقتصادی فوربس در سال 2008 او را ثروتمند ترین فرد جهان با ثروت 62 میلیارد دلار خواند.
وارن بافت در هنگام انتخابات به طور رسمی از اوباما حمایت کرد و در کنار او و علیه مک کین ایستاد. او گفت که هیچکس بهتر از اوباما در این شرایط سخت نمی تواند به مردم کمک کند. وی در ماه اکتبر سال گذشته گفته بود: "جهان به لحاظ مالی سخت در مشکل است. هم در آمریکا و هم خارج از آمریکا، مشکل مالی در اقتصاد نفوذ کرده و قطرات به مرداب تبدیل می شوند. به زودی بر بیکاری افزوده خواهد شد، فعالیتهای تجاری کند می گردد و سر تیتر خبرها ترسناک خواهند شد.
علت حمایت بافت از اوباما این است که رییس جمهور جدید آمریکا معتقد است مالیات بر ثروت کسانی که مثل خود او سوپر ثروتمند هستند به طور چشمگیری باید افزایش یابد و طبقه متوسط از دادن مالیات سنگین معاف شود. بافت گفته بود: "سهم من از پرداخت مالیات کم است و باید خیلی بیشتر باشد."
چالش امنیتی در چشم انداز بحران اقتصادی
دنیس بلر
در جلسه تایید دنیس بلر در سنای آمریکا برای انتخاب او به سمت مدیر اطلاعات ملی، وی هشدار داد که با عمیق تر شدن بحران سرمایه داری در جهان، تهدید امنیت ملی آمریکا افزایش پیدا خواهد کرد.
او اخطار داد که در صورت ادامه یافتن این بحران، دوران "خشونت افراط گرایانه" مانند سالهای 1920 و 1930 باز خواهد گشت. این نظریه که بلر از جانب 16 سازمان یا آژانس اطلاعاتی آمریکا ارایه می داد از این جنبه قابل توجه است که گویای تغییر کلی در سیاست قبلی که القاعده و تروریسم را در راس تهدیدهای امنیت ملی آمریکا قرار می داد، است.
البته روشن است که وقتی او از به خطر افتادن امنیت ملی یاد می کند، این را نیز در نظر دارد که بحران اقتصادی، بیکاری و فقر موجب خیزشهایی در جهان می شود و مبارزه طبقاتی و انقلابهای اجتماعی را اجتناب ناپذیر می کند.
آقای بلر گفت: "نخستین و مهمترین چالش امنیتی کوتاه مدت برای آمریکا، بحران اقتصادی جهان است." او افزود: "این بحران یکسال است که در جریان است و اقتصاددانان در مورد این که چه وقت روی زمین حس خواهد شد، اختلاف نظر دارند. برخی آن را سخت تر از تصور ما پیشبینی می کنند."
بلر تاکید کرد: "زمان بر خلاف خواست ما عمل می کند و هر چه بیشتر بهبود اقتصادی طول بکشد، شرایط وخیم تر خواهد شد." او گفت که بحران اقتصادی در برخی از کشورها که ذخیره مالی ندارند باعث شورش می شود و اگر یکی دو سال طول بکشد، باید شاهد تغییر رژیم و یا از بین رفتن ثبات در این کشورها شد. (آمریکای لاتین، کشورهای اتحاد جماهیر سابق، و برخی از کشورهای آفریقایی)
او افزود، دقیقا سیاستهای اقتصادی سال دهه 30 بود که زمینه را برای جنگ جهانی دوم آماده کرد.
او هشدار داد که بحران اقتصادی به اعتبار سرمایه داری آمریکا و سیاست بازار آزاد آن صدمه زده است. (زیاده رویهای بازار مالی و تنظیم ناکافی آن) و این موقعیت، دستیابی آمریکا به اهداف دراز مدت خود را سخت می کند.
سخنان بلر اعضای سنا را که به او گوش می دادند، غافلگیر کرد. آنها به جنگ علیه تروریسم در 7 سال گذشته عادت کرده بودند و اکنون سخن از "بحران اقتصادی جهان" به عنوان خطرناکترین ضربه به امنیت ملی به میان می آمد.
برخی از سناتور ها به او اعتراض کردند که چرا بحران اقصادی جهان را مرکز توجه قرار داده است. بلر پاسخ داد که او به وظیفه خود در ماموریتی که به عهده اش گذاشته شده عمل می کند و حقایق را می گوید.
ممکن است کمتر کسی آنجا متوجه شده باشد که وقتی بلر به دهه 30 اشاره می کند، بیشتر هشدار می دهد که سرمایه داری جهان با چالشهای انقلابی توسط طبقه کارگر روبرو خواهد شد و دولت اوباما و بلر خود را برای رویارویی با خیزشهای اجتماعی آماده می کنند. انتصاب 3 افسر چهار ستاره بازنشسته و 2 ژنرال نیروی دریایی سابق به سمت مشاور امنیتی در کابینه اوباما، برای حفظ قدرت ارتش آمریکا است. در حقیقت، یک گزارش از دانشگاه جنگ آمریکا که در ماه نوامبر تهیه شده نشان می دهد که پنتاگون و مقامهای امنیتی آمریکا برای آنچه که "بحران تاریخی" نامیده اند، آماده می شوند. آنها نیروهای نظامی را برای سرکوب مبارزات اجتماعی آماده می کنند.
(1) ادامه این بخش در شماره های آینده نبرد خلق