سرمقاله
سال رویارویی
منصور امان
در تمام سُخن سراییهای رهبران و پایوران جمهوری اسلامی پیرامون "براندازی نرم" که تقریبا به گونه روزانه بر تمرکُز و شدت آن افزوده می شود و در این میان به جایگاه سیاست چیره و دستور کار نخُست "نظام" فراز یافته است، بیم و نگرانی از انفجار نارضایتی و اعتراض موجود در جامعه، خود را باز یافته است. همه نشانه ها بیانگر آن است که رژیم جمهوری اسلامی خود را برای روبرو شُدن با این شرایط آماده می کُند و شمشیری که با نشاندن مُهره های نظامی – امنیتی بر پُستهای اجرایی از رو به کمر بسته بود را اینک با هیستری بیشتری به جولان درآورده است.
رژیم آژیر خطر را به صدا درآورده است
قتل بُزدلانه آقایان امیرحشمت ساران و اُمید رضا میرصیافی، دو زندانی سیاسی به طور موقت نُقطه ی اوج یورشی را نشانه گُذاری می کُند که با هُجوم به دانشگاهها، دستگیری کوشندگان کارگری، دانشجویی، زنان و آزار و پیگرد اقلیتهای مذهبی و ملی چهره و ساختار یافته است. اقدام نفرت انگیز بازی با اُستخوان قُربانیان جنگ و برپایی ضیافت مُردگان در دانشگاه، نه به گونه نمادین بلکه، به طور بی پرده اهدافی که رژیم جمهوری اسلامی به سوی شان خیز برداشته و نیز روشهای تحقُق آن را برای نمایش همگانی بر سر دست گرفته است. پخش مرگ و فاکتورهای همراهی کُننده آن، وحشت و سکوت تدبیری است که گوهردشت و اوین، قتلگاه آقایان ساران و میرصیافی را با دانشکده امیرکبیر به یک سان تحت پوشش قرار می دهد.
سوخت این رویکرد تبهکارانه و دُشمنانه به جامعه را لشگری از رهبران و پایوران جمهوری اسلامی که هر فُرصتی را برای دادن هُشدار نسبت به "توطئه براندازی نرم" و "سوء استفاده بیگانگان" از اقشار و گروهبندیهای گوناگون مُغتنم می شُمارند، عرضه می کُنند. از ولی فقیه "نظام" و گزمه های اونیفورم پوش او همچون پاسداران جعفری و فیروز آبادی و طایب تا مقامهای کشوری و محلی به گونه بی پیشینه ای آشکارا مردم را بر تخته ی سیبل نشانه گیری خود نشانده و از آنها به عُنوان "تهدید" نام می برند.
میزان دلشوره و اضطراب "نظام" از راه اُفتادن سیل نارضایتی را از این جا می توان دریافت که در مُقایسه، آنها در اوج تنش خطرناک خارجی، همواره وجود بُحران و تهدید مُستقیم را در صحنه عُمومی زیر فرش جارو می کردند و از هر گونه اشاره بدان به شدت پرهیز داشتند. این رویکرد چه به دلیل جدالهای درونی و تلاش برای خُنثی کردن محورهای حمله رُقبا در پیش گرفته شُده بود و چه برای نمایش ثبات و مُحافظت از خود در برابر جامعه اندیشیده شُده باشد، در هر صورت با وسواس کوشش داشت نُقاط ضعف و ضربه پذیر "نظام" را از چشمها دور کُند و جای آن تصویری رویین تنانه را بنشاند.
اینک اما همان لاف زنهای گزافه گو در پس هر پنجره، پُشت هر در و در کمرگاه هر خیابان تهدیدی را بو می کشند و فریادزنان خود را به تریبونی همگانی می رسانند تا سوگند بخورند که میدان را خالی نمی کُنند و "توطئه گران"، "دُشمنان"، "جاسوسها"، "عوامل بیگانه" و جُز آنها را کیفر خواهند داد. ششلول بندی علنی ولی فقیه علیه سازمان مُجاهدین خلق و درخواست رسمی وی از دولت عراق برای سرکوب مُخالفان خود در این کشور، بخش دیگری از ضعف عمومی حُکومت و بی اعتمادی آن به حفظ موقعیت خود به شُمار می رود. اجبار آیت الله خامنه ای به آشکار کردن نگرانی و وحشت خود از حضور این نیروی سازمان یافته اپوزیسیون که بی درنگ با بازتاب داخلی و بین المللی روبرو گردید، در حالی ست که رژیم تاکنون دست کم در صحنه علنی اطمینان می داد که از جانب این گروه تهدیدی احساس نمی کُند.
تجدید صف آرایی در برابر جامعه
این یک تغییر استراتژیک در درجه بندی اولویتهای امنیتی رژیم مُلاها نیست؛ جامعه، دُشمن اصلی و تهدید شُماره یک "نظام" بوده و تا هنگامی که غارت می شود،از حُقوق انسانی و شهروندی محروم می گردد و شلاق استبداد دینی را بر پُشت خود احساس می کُند، این رده بندی نزد حاکمان و سود برندگان از این شرایط، اعتبار خویش را حفظ خواهد کرد. چه، هرگاه رژیم حاکم بر ایران بر مولفه های اجتماعی قُدرت در داخل تکیه زده بود، نیازی به تولید اقتدار در آن سوی مرزها و استخدام همگنان خود در عراق و لُبنان و فلسطین نداشت و از سوی دیگر، شیره جان ثبات داخلی خود را از سینه ی دستگاههای مُزدور نظامی و امنیتی مُک نمی زد. برای جمهوری اسلامی فشار خارجی در ترکیب با فقدان مشروعیت اجتماعی در داخل است که به یک ماده انفجاری و از هستی ساقط کُن تبدیل می شود. این حقیقت را هیچ کس بهتر از موج سواران قیام ضد سلطنتی 57 درک نمی کُند که تاثیر مُتقابل این دو فاکتور را ناباورانه در تلاشی سریع رژیم شاه تجربه کردند.
تغییری که روی داده، چگونگی صف آرایی "نظام" در برابر "دُشمن" خود و تجدید سازماندهی و بسیج امکانات به این منظور است؛ امری که این بار با به صدا درآوردن آژیرهای خطر و خط و نشان کشیدن بی پرده و علنی شاخص شُده است.
هنگامی که حُکومت هزاران مامور مُسلح خود را از پادگانها و مراکز تجمُع انتظامی، نظامی و شبه نظامی بیرون می کشید تا خیابانهای شهرهای بُزُرگ را اشغال کُند، این جبهه گیری آشکار علیه مردُم را زیر تابلوی "طرح ارتقا امنیت اجتماعی"، "مُبارزه با بدحجابی" و "مُبارزه با اراذل و اوباش" به منظر می نشاند. زمانی که در گرماگرم رژه روزانه گله های پاسدار و بسیجی برای ایجاد مُزاحمت و آزار زنان و دُختران و پسران جوان، امام جُمعه مشهد، آیت الله علم اُلهُدی "بدحجابی" را همان "براندازی" مُعرفی کرد و اندکی بعد مجلس مُلاها قانونی را برای اعدام وبلاگ نویسان و مُنتشرکُنندگان اطلاعات آزاد وضع کرد، پیدا بود که چرخ عرابه جنگی "نظام" در گل فرو رفته است. راه اندازی بحث رسانه ای در باره دوربینهای مدار بسته برای کُنترُل و مراقبت شهروندان و - به تازگی - تغییر سازماندهی "طرح ارتقا امنیت اجتماعی"، با آن که در پی کاهش تاثیر روانی این شکست چه بر هدف گرفته شُدگان و چه بر نیروهای خودی است اما در صحنه عینی کوچه و خیابان به هیچ رو قادر به پوشاندن تغییر موازنه ای که از در هم شکستن تدبیرهای امنیتی آن ایجاد شُده، نمی باشد.
فاکتور مُهم دیگری که کابوس سرنگونی را به موضوع خواب و بیداری رهبران جمهوری اسلامی تبدیل کرده است، یک ناکامی تعیین کُننده دیگر و این بار در یکی از حساس ترین و پُر چالش ترین میدانهای جنگ آنها علیه جامعه است. زیر یک تابلوی ساختگی دیگر به نام "انقلاب فرهنگی دُوُم" تسخیر دانشگاه و خاموش کردن این کانون جوشان اعتراض به هر بها در بالاترین رده بندی دستور کار دولت نظامی - امنیتی قرار گرفته بود. مُدل مطلوب و آماج نهایی این طرح، تبدیل دانشگاه به گورستانی خاموش و فرمانبُردار بود؛ امری که تلاش برای دفن قُربانیان جنگ در مراکز آموزشی، وجه فرهنگی آن و سرکوب و محدودیتهای گُسترده، بخش اداری اش را تشکیل می داد.
اکنون و نزدیک به چهار سال پس از به دست گرفتن این طرح پُر هزینه، "نظام" نه تنها حتی یک گام به اهداف تعیین شُده خود نزدیک نشُده است بلکه، به گونه دردناکی می بایست شاهد آن باشد که از شرق تا غرب و از شُمال تا جُنوب کشور این فرهنگ اعتراض به استبداد و بی عدالتی و برنتابیدن جلوه های آن است که در دانشگاهها در سطح و ژرفا گُسترش یافته است.
تغییر روانشناسی جامعه در برخورد به موقعیت خود و حکومت
رژیم ولایت فقیه اگر چه به سختی مایل است تصویر دیگری از رابطه بالا و پایین ترسیم کُند اما از سوی دیگر خود ناچار به ارایه ی اسناد و دلایل زنده ی تب و تاب اجتماعی علیه خویشتن است. حتی اگر مُبارزه جویی روشن اقشار و طبقاتی که حُکومت به گونه دایمی با آنها درگیر است از صحنه ی کشمکش کنار گُذاشته شود، این هنوز به مفهوم برقرار بودن صُلح اجتماعی و رابطه رضایتمندانه بین باقی مانده ها با آن نیست. برعکس، رژیم در حال جنگ و گُریز با گروه بندیهای اجتماعی ای دیده می شود که پیش از این خود را با مُبارزه جویی مُستقیم آنها روبرو نمی دید. اصناف با یک اعتصاب سراسری و پیروان آیین بهایی و تصوف با طرح مُطالبه صنفی یا خواست آزادی وُجدان و عمل به آن، جبهه دیگری از چالش را به روی حُکومت گُشوده اند. همزمان، دستگاههای امنیتی و سپاه پاسداران از دستگیری پزشکان، هُنرمندان، اُستادان دانشگاه و پژوهشگران به اتهام "جاسوسی" خبر می دهند.
نُکته اصلی در این تحولات چرخش گُسترده و تدریجی آرایش بالا و پایین و تغییر روانشناسی جامعه در چگونگی برخورد به موقعیت خود و حُکومت است. بدین مفهوم که باور ذهنی بخشهای حساس تر جامعه نسبت به آسیب ناپذیر و قُدرت بی رقیب بودن نظم سیاسی ای که آنها را سرکوب می کند و به گُرسنگی و فلاکت می کشاند، به تدریج رنگ می بازد. و به همین نسبت، حرکات اعتراضی آنها روز به روز از اقدامات واکُنشی ناشی از یاس یا انتقام فاصله بیشتری می یابد و با طرح خواستهای مُعینی که حُکومت یا وابستگان آن را به طور بی واسطه به چالش می گیرد، به سطح "مُبارزه" فرا می روید. این امر در آمادگی آنها برای طرح و صراحت بخشیدن به مُطالبات خود و واکُنش فعال به آثار اقتصادی - سیاسی کارکرد حُکومت بر حوزه ی کار و زندگی خویش به نمایش گُذاشته می شود.
بُحران اقتصادی که با شتاب و قُدرت خُردکُننده ای در حال زیر و رو کردن شرایط زندگی و معیشت اکثریت جامعه است از یک سو و بُحران مشروعیت حُکومت که با ناکارآمدی آغاز، با فساد مالی و تباهی اخلاقی رهبران و پایوران آن پا سفت می کُند از سوی دیگر، کاتالیزاتوری است که مُطالبات طبقات، اقشار و گروهبندیها را از زیر به سطح انتقال داده و بدان بیان سیاسی و کارکرد عینی در تعادُل قوا می بخشد.
برآمد
سال در پیش، صحنه رویارویی و برخوردهای شدید بین دو قُطب جامعه و حُکومت خواهد بود. رژیم با توجُه به این چشم انداز در حال تسلیح خود و تدارُک سرکوب عُریان و همه جانبه تر است. امکانات و گُنجایش عملی ای که حُکومت برای به دست گرفتن این رویکرد به میدان می آورد، ناچار به فرسایش دایمی با بخشهای مُعترض جامعه است که در یک تناسُب خودپویه با وخیم شُدن شرایط زیست، کار و حُقوق شهروندی به تدریج بر تعداد آنها افزوده می شود.
آرایش سیاسی حُکومت با نگاه به این وضعیت و در راستای مُدیریت آن شکل خواهد گرفت. در این چارچوب، باند نظامی – امنیتی همچنان مطلوب ترین و در نگاه کُلی، یگانه گُزینه ای است که رسالت "حفظ نظام" می تواند عرضه کُند.