دست رژیم از شهر اشرف کوتاه
الف آناهیتا
دخالتهای رژیم استبداد مذهبی ولایت فقیه در امور داخلی کشور عراق در روزهای پایانی سال 78 و به دنبال "اوامر" وقیحانه ولی فقیه به رییس جمهور عراق در تهران و افشای "توافقات پنهانی" آنها، اوجی بی سابقه یافت. این امر با سفر رفسنجانی به کشور عراق و استقبال رسمی از او و ملاقات با بعضی از مسئولان آن کشور، در شکل حمله و محاصره شهر اشرف خود را نشان داد. ولی فقیه رژیم در ملاقات با رییس جمهور عراق پا را از گلیم خود فراتر گذاشت و خواست خود مبنی بر اخراج مردان و زنان ساکن شهر اشرف را به طور علنی اعلام کرد. خامنه ای در این نشست، مجددا بر اخراج مجاهدین خلق ایران از عراق تاکید و اصرار کرد: «این مساله باید عملی شود و ما منتظر تحقق آن هستیم.» وی همچنین تصمیم اتحادیه اروپا مبنی بر حذف نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی را مورد انتقاد قرار داد و دیدگاه «غربیها» نسبت به مساله تروریسم را «امری قراردادی و غیرواقعی» دانست.
در همین حال، دیدار رفسنجانی با طالبانی در خاک این کشور با اعتراض مردم و نیروهای مترقی عراق روبرو گردید. مطالبات سردار شکست خورده سازندگی نیز به ظاهر از قماش همان دستورات ولی فقیه نظام بود. با این وجود، اولین سفر رییس مجلس خبرگان به عراق برای او آنچنان رضایت بخش نبود زیرا با اعتراضات، برگزاری راهپیمایی از سوی مردم عراق و پیامهای پی در پی مخالفت با این سفر از سوی نیروهای مستقل و مترقی، متخصصان، روشنفکران، احزاب مختلف، شیوخ و عشایر عراقی روبرو شد. در همین رابطه خبرگزاری عراق، دوازده اسفند ماه سال 1387، این آخوند «خبره» استبداد مذهبی حاکم بر تهران را «مجرمی که دستش به خون مردم عراق و ملت عرب در تمام کشورهای عربی آلوده است» معرفی و خواستار شد: «که او به جرم شنیع ترین جنایات علیه بشریت به دادگاههای بین المللی تحویل داده شود.» این خبرگزاری افزود: «این عنصر جنایتکار رژیم، صد و بیست هزار شهروند ایرانی را به دلیل تن ندادن به اوامر وی و رهبرش خمینی اعدام کرده است. اكنون، دیدار كننده از عراق كیست؟ كسی كه انسانهای نیك و شایسته را كه از شهروندان ایرانی هستند تحت پیگرد قرار می دهد و برای اخراج آنها از عراق فشار می آورد. این دخالت آشكار در امور داخلی عراق است! از وجدانهای بیدار جهان دعوت می كنیم با تمام قدرت در كنار مردم عراق برای محكومیت دیدار فریبنده این جلاد خونریز بایستند.»
افزوده بر این، به گزارش خبرگزاری فرانسه، چهارده اسفند 1387، صدها نفر از مردم عراق در رمادی با برگزاری راهپیمایی، دیدار رفسنجانی از عراق را محکوم کردند. آنان پلاکاردهایی حاوی شعارهایی علیه ورود رفسنجانی را حمل می کردند که بر روی یکی از آنها نوشته شده بود: «دیدار رفسنجانی از عراق، شوم، یک ننگ و یک لکه سیاه در خاک عراق است!»
با وجود اعتراضات گسترده نیروهای مترقی عراقی و تاکید هزار باره آنان بر جلوگیری از نفوذ رژیم در ساختار سیاسی عراق و دخالت در مسایل داخلی آن کشور، حاصل نشستهای اخیر کارورزان نظام با سران دولت عراق، در روز بیست و سوم اسفند 1387 با حمله ماموران عراقی و محاصره یکی از ساختمانهای شهر اشرف، ضرب و شتم دو تن از ساکنان و جلوگیری از ورود تدارکات اولیه پدیدار گشت. اقدامات تجاوزگرانه مزبور به دستور موفق الربیعی، مشاور امنیت ملی دولت عراق و دفتر او صورت گرفت و هنوز ادامه دارد. این مساله به خوبی به جهانیان نشان داد که استبداد مذهبی ولایت فقیه به هیچ وجه حاضر به عدم دخالت در مسایل عراق و در حقیقت کل منطقه خاورمیانه نیست. رژیم انگلی که در داخل کشور با انبوه اعتراضات کارگران، زنان و دانشجویان روبروست، درمانده به جستجوی راهی می باشد که هستی نظام در گل فرو رفته اش را مشروعیت بخشد و تضمین کند. ماشین سرکوب خامنه ای دیگر قادر نیست فریاد رهایی را زیر چرخ دنده هایش مچاله کند. بدین ترتیب راهی به جز توسعه بنیادگرایی در برابر خود نمی بیند که این نیز مستلزم تولید و بازتولید گروههای تروریستی، صدور بحران و دخالت در مسایل کشورهای همسایه (به خصوص عراق) می باشد. در چنین شرایطی وجود یک نیروی مترقی که همواره بر مطالبات و حقوق دموکراتیک مردم پافشاری کرده و می کند، وجود زنان و مردانی مبارز و انقلابی که همه دشواریها را به قیمت جان خریده، منافع شخصی خود را زیر پا گذاشته و طی سالهای متمادی جهت مبارزه با استبداد مذهبی عزم خود را جزم کرده و بدون ذره ای شک و تردید تنها منافع مردم را در افق آمال و آرزوهای خود ترسیم کرده اند، بدون تردید توازن قوا را به نفع مردم ایران، عراق و کل منطقه و به ضرر خصلت توسعه طلبانه رژیم ایران تغییر می دهد.
ساکنان شهر اشرف به عنوان یک نماد برجسته مبارزه و ایستادگی در مقابل استبداد، به عنوان یک وزنه سنگین دموکراسی خواه، در برابر سیاست «عمق استراتژیک نظام» قد علم کرده و مانعی واقعی در برابر پیشبرد سیاستهای ویرانگر رژیم در منطقه ایجاد کرده اند. اگر بپذیریم که راهی به جز توسعه بنیادگرایی برای تضمین بقای رژیم ولایت فقیه باقی نمانده است، و این رژیم به دلیل ساختار استبدادی قادر نیست در چهارچوب مرزهای جغرافیایی خود محدود بماند، و قبول داشته باشیم که مبنای تئوریک ولایت فقیه بر صدور انقلاب اسلامی استوار است و همواره در جستجوی راهی است که یک گام به ایجاد «امپراطوری اسلامی" مورد نظرش نزدیک تر شود، پس باید بپذیریم که حمایت از ابقای شهر اشرف ضرورتی فوری برای نیروهای مترقی با هر افق فکری و ائدیولوژیک است.
کشور عراق به دلیل موقعیت دشوار و پیچیده ای که پس از اشغالش به وسیله آمریکا گریبانگیرش شده، اصلی ترین دروازه ای است که رژیم در مسیر دستیابی به «خاورمیانه بزرگ اسلامی» می بایست بگشاید. بنابراین ساکنان شهر اشرف، زنان و مردانی که لحظه ای از مبارزه با رژیم استبدادی باز نایستاده اند، به عنوان مانعی بزرگ در مقابل اصلی ترین سیاست ولایت فقیه، ظاهر می گردند. هنگامی که رژیم به طور مستقیم و یا با تغذیه گروههای ارتجاعی، گلوی خانمی عراقی، مدافع حقوق زنان را تنها به دلیل دفاع از برابری با چاقو می درد و یا هنگامی که لحظه ای در خاموش ساختن صدای عدالت طلبانه روشنفکران سکولار عراقی آنهم با استفاده از سلاح سرد و گرم و با خشن ترین ابزار ترور دریغ نمی ورزد، این اشرف و رزمندگان ساکن آن هستند که در کنار نیروهای روشنفکر عراقی، در جبهه بشریت، عدالت و برابری ذره ای از افشاگری و تلاش برای خنثی کردن توطیه های ولایت فقیه کوتاهی نمی کنند. این زنان و مردان ساکن شهر اشرف هستند که به عنوان یک نیروی دموکراتیک ایرانی مهم در منطقه، در برابر نظام ولایت فقیه با آگاهی از شیوه های دخالت و آشوبگری آن، پرده از نقشه های رژیم توسعه طلب ولایت فقیه بر می دارند و چهره کریه اش را در مقابل چشم مردم منطقه آشکار می سازند. بعد از سه دهه راه اندازی حمام خون در ایران و منطقه، دیگر بر کسی پوشیده نیست که رژیم در پس نعره های ضد اشغالگری، با نیرنگهای مختلف آینده فاجعه باری را برای مردم خاورمیانه در سر می پروراند. در این موقعیت، ساکنان شهر اشرف زنگارها از آیینه می زدایند تا چهره تابناک حقیقت هرگز پنهان نماند. این اولین و آخرین بار نیست که تاریخ انسانها اینچنین روشن و آشکار شاهد رویارویی آشکار دو جبهه متضاد اختناق و ارتجاع و رهایی و ترقی است. بنابراین مبارزه با ترویج و توسعه بنیادگرایی در منطقه رابطه ای الزامی و حیاتی با دفاع از این نیروی دموکراتیک در منطقه پیدا می کند. پس اگر به راستی جامعه جهانی در صدد مهار تروریسم و بنیادگرایی است، می بایست در دفاع از منافع و حقوق ساکنان اشرف لحظه ای دریغ نورزد.
رژیم تلاش می کند که با هزار نیرنگ چهره کریه و دستان خون آلودش را پنهان کند اما مردم و نیروهای مترقی عراق آن را شناسایی می کنند و در این میان تلاش و کوشش ساکنان اشرف گرانیگاه این شناخت را تشکیل داده است.
امروز بعد از اعترافات عریان ولایت فقیه ارتجاع، به خوبی مشخص شده که دلنگرانیهای رژیم از آینده تیره و تارش، فقط وجود یک تشکیلات منظم، مملو از زنان و مردانی جدی و خواستار دموکراسی و عدالت در مرزهای غربی ایران نیست بلکه، تفکر اینان است که لرزه بر پیکره نظام ارتجاعی وی می اندازد؛ تفکری که در مقابل ضد ارزشهای رژیم، ارزشهای فداکاری و انساندوستی را تولید و بازتولید می کند. چنین تفکری در کنار تراوشات ارتجاعی ولایت فقیه به موازات اعتراضات مردم در داخل، خواب از چشمان استبداد گرفته است.
این گونه است که سازمانها، احزاب، وکلای بدون مرز و حقوقدانان عراقی با آگاهی بر این تضاد آشکار، با صدور بیانیه های پی در پی در اعتراض به محاصره شهر اشرف بر این مساله تاکید می ورزند که تهاجم به اشرف به معنای نقض تمامی کنوانسیونها و معاهدات بین المللی و در صدر آنها کنوانسیونهای ژنو و میثاق حقوق انسانی سازمان ملل است.
در شرایط تاریخی کنونی وظیفه هر نیرو و یا فرد مستقلی که خود را مخالف جدی رژیم ولایت فقیه و بنیادگرایی اسلامی می داند چیست؟ آنانی که علیه بی عدالتی به پا خاسته اند و برای "سکتاریسم" در عرصه مبارزه جایی قایل نیستند، چگونه قادرند این ادعا را با عمل بیامیزند بدون این که علیه این ظلم و جور قیام کنند؟
تضادهای درونی رژیم از یک سو و تضاد اصلی و تعیین کننده یعنی، تضاد بین مردم و رژیم از سوی دیگر به نقطه ای رسیده که هر گونه کوتاهی در جلوگیری از تعرضات رژیم در منطقه به ضرر جنبشی خواهد بود که خواهان تغییر تمام عیار ساختار سیاسی ایران است. تعرض به هر بخش از این جنبش گسترده، همه جنش را هدف قرار می دهد. پس می بایست با صدایی رسا در راستای محدود کردن رژیم فریاد زد: «دست رژیم از شهر اشرف کوتاه!»