زنان در مسیر رهایی ویژه هشت مارس
بحران اقتصادی سیستم سرمایه داری و زنان کارگر
الف.آناهیتا
زنان جهان امسال در شرایطی هشت مارس، روز تجدید پیمان و همبستگی با مبارزات جهانی زنان برای رفع تبعیض جنسیتی را جشن می گیرند که نظام سرمایه داری با یکی از عمیق ترین بحرانهای اقتصادی خود روبروست. این بحران نشان دهنده ناکارآمدی سیستمی است که بر اساس بهره کشی انسان از انسان پایه گذاری شده و تاثیر بسیار نگران کننده ای بر وضعیت معیشتی زحمتکشان و طبقه کارگر در سراسر جهان دارد. زیرا که فشار این بحران برای امتیاز دادن به سرمایه داران همواره بر دوش زحمتکشان است. در این میان، زنان کارگر به عنوان فقیرترین، زحمتکش ترین و انسانهایی که علاوه بر استثمار طبقاتی می بایست استثمار جنسیتی را نیز متحمل شوند، بیشترین آسیب را می بینند.
نظام سرمایه داری همواره، حتی در زمان رونق و شکوفایی اقتصادی، از شیوه های عقب افتاده جهت کسب و انباشت سود بیشتر، استفاده می کند. صاحبان ابزار تولید با اعمال تبعیض جنسیتی و ترویج نژاد پرستی به زنان در مقابل کار برابر با مردان، دستمزد کمتری ارایه می کنند. این روشها فرصتی طلایی به صاحبان سرمایه می دهد تا این دو نیروی کار را به رقابتی بی رحمانه بکشاند و بتواند دستمزد کارگران مرد را نیز کاهش دهد. ارزش اضافی حاصل شده از کار را بالا برده و در این مسیر سود بیشتری را نصیب خود گرداند ، با ایجاد تفرقه میان طبقه کارگر از اتحاد کارگران مرد و زن که هر دو از ستم طبقاتی رنج می برند، جلوگیری می کند.
ارتش کارگران ارزان قیمت همیشه برای سیستم سرمایه داری سودمند بوده است. این سودمندی زمانی برجسته تر می شود که امرتولید مثل، به عنوان تولید و بازتولید نیروی کار و رشد و پرورش آن در جوامع سرمایه داری امری خصوصی به حساب می آید. بدین ترتیب، زنان کارگر موظفند علاوه بر کار خارج از خانه، مسئولیت پرورش فرزندان و کار خانگی را نیز به عهده داشته باشند. همین موضوع دست کارفرمایان را باز می گذارد که در زمان بحران، برای ثابت نگاه داشتن نرخ سود، به بهانه زایمان زنان و یا ساعاتی که زنان مجبورند برای پرورش کودکان در خانه صرف کنند، دستمزد کمتری برای آنان در مقابل کار برابر با مردان همکارشان قایل شوند ، آنان را به صورت نیمه وقت به کار بگیرند و یا اخراج کنند. خصوصی بودن و منحصر کردن کار خانگی و نگهداری از فرزندان با طرح نهاد «خانواده» و نقش محوری زن در آن، به دلایل بیولوژیک، نه تنها فرصت کافی جهت مشارکت در مبارزه طبقاتی و سازماندهی اتحادیه های کارگری را از زنان زحمتکش می گیرد، بلکه استقلال آنان به عنوان یک انسان را به مخاطره می اندازد و آنان را بیش از پیش از نظر اقتصادی به مردان وابسته می سازد.
اعمال سیاستهای نو لیبرالیسم اقتصادی، خصوصی سازی هر چه بیشتر امکانات همگانی، حذف هر چه سریعتر و گسترده تر ارزشها و قوانین اجتماعی، در گذشته به صاحبان ابزار تولید این اجازه را می داد دستمزد کارگران زن را پایین نگه دارند و این مساله عامل فقر، بیکاری و وضعیت فاجعه بار معیشتی زنان کارگر بود. اما اکنون بحرانهای اقتصادی محصول اعمال همان سیاستهای نولیبرالیستی است که موقعیت زنان کارگر را به چالش گرفته است. این نظام اقتصادی همانند شمشیری دو لبه، چه در زمان رونق و چه در زمان بحران اقتصادی، پیکر زحمتکشان و در راس آن زنان را مورد تهاجم قرار می دهد. سرمایه داری در راستای فایق آمدن بر بحران های مالی مجبور به کاهش و حذف بسیاری از برنامه هایی می شود که از حقوق زنان ستم دیده حمایت می کنند.
گزارش سازمان جهانی کار تخمین می زند که بحرانهای مالی با توجه به آمارها و تخمینهای صندوق جهانی پول، میزان بیکاران را از 190 میلیون در سال 2007 به 210 میلیون در پایان سال جاری افزایش دهد. افزون بر این، میزان کارگران فقیری که با دستمزدی کمتر از یک دلار زندگی می کنند، به چهل میلیون و تعداد آنانی که دستمزدی برابر با دو دلار در روز دارند، می تواند به بیش از صد میلیون افزایش یابد. با توجه به زنانه بودن چهره فقر مسلما میزان قابل توجه ای از این افراد را زنان زحمتکش تشکیل می دهند. آقای سوماویا، مدیر سازمان جهانی کار اعتراف می کند که این بحران پیش از این که بحران در وال استریت باشد بحران در خیابانها است. وی در همین رابطه ادامه می دهد که «جهان قبل از ظهور بحرانهای مالی کنونی نیز در فاجعه کلان فقر، رشد نابرابری اجتماعی، رشد مشاغل غیر رسمی و پر مخاطره به دلیل پروسه جهانی سازی سرمایه که مسایل مفیدی را به همراه داشت اما در عین حال توازن خود را از دست داد، ناعادلانه و غیرقابل تحمل شد، روبرو بود».
در حقیقت، هر چه ثروت اجتماعی، عملکرد سرمایه و اندازه و انرژی رشد آن بیشتر باشد، بیکاری، تنگدستی و فقر بیشتر خواهد بود. این قانون مطلق و عام انباشت سرمایه است. اکنون تصویری که مارکس به روشنی بیش از یکصد سال پیش از نظام سرمایه داری ارایه داد، در مقابل دیدگان جهانیان پدیدار گشته است. سیستم متناقضی که از یکسو با تمام ظرفیت کار می کند، کارخانه های تازه، ماشین آلات جدید به وجود می آورد و مهارتهای انسانی در آن تکامل می یابند، در زمانی دیگر، با توقف تولید در کارخانه ها و فرسودگی ماشین آلات و رشد بیکاری و افت بلند مدت نرخ سود، باعث رکود و کسادی گسترده می شود. افتها و بحرانهایی که به طور منظم تکرار می شوند و در تکرار خود ابعاد وسیع تر و زمان طولانی تری می یابند. نظامی که مشخصه آن تعمیق رکودها و دورانهای رونق هر چه کوتاه تر است، دستاوردی به جز فقر روزافزون برای زحمتکشان، مخصوصا زنان متعلق به طبقه فرودست ندارد. علاوه بر این از آنجا که سیستم سرمایه داری برای ادامه هستی خود به استثمار زنان به عنوان جنس دوم محتاج است، معضلات نشات گرفته از بحرانهای اقتصادی، از قبیل تشدید بیکاری و فقر و تن فروشی هر چه بیشتر زنان طبقه محروم را تحت تاثیر قرار می دهد. در همین رابطه همایش اتحادیه بازرگانی بریتانیا اعلام می کند که نرخ بیکاری زنان کارگر از آغاز سال 2008 بیش از دو برابر بیکاری مردان یعنی 2.3% افزایش یافته است. بر اساس همایش نیروی کار کانادا در ده سال اخیر میزان دستمزد زنان کارگر از هفتاد و دو درصد حقوق همکاران مرد در برابر کار مساوی به هفتاد و پنج دهم درصد آن، تنزل پیدا کرده است. خانم «هریت روت هارمن» وزیر امور زنان کشور انگلیس ابراز می دارد که زنان بیشتر از مردان در شرایط بحران مالی کار خود را از دست می دهند. آمار رسمی این کشور نشان می دهد که پنجاه و سه هزار زن که به طور تمام وقت کار می کردند در چهار ماه اخیر شغل خود را از دست داده اند. این میزان برای مردان سی و شش هزار نفر بوده است. (خبرگزاری تلگراف انگلیس، 26 ژانویه 2009). این آمار به درستی نشان می دهد که قول و قرارهای مکرر جهان سرمایه داری مبنی بر باریکتر شدن شکاف در پرداخت دستمزد بر اساس جنسیت، سخنی است واهی که در عمل تحقق نیافته است.
در زمان بحرانهای اقتصادی سرمایه داری بیماریهای روانی، نگرانیها و اضطراب نیز در میان زنان بیشتر گزارش می شود. بسیاری از زنانی که استقلال مالی خود را از دست می دهند و به طور کامل از نظر اقتصادی وابسته به همسر، دوست پسر و یا پدر خود می شوند احساس حقارت می کنند. آنان نسبت به وضعیت فرزندان خود بسیار نگران شده و شرایط برای دچار شدن آنان به بیماریهای گوناگون و ضعف جسمی آغاز می شود. وضعیت بد اقتصادی خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی در سیستم سرمایه داری به طور تجربی خشونت خانگی را افزایش می دهد. در چنین شرایطی اعمال خشونت از طرف مرد با بیکاری زن و از دست دادن استقلال ناچیز اقتصادی او افزایش یافته و قربانی را در بن بست تیره و تاری قرار می دهد. در شرایط حاد تر خودکشی به عنوان یک راه حل تدافعی در مقابل خشونت خانگی فراروی قربانیان قرار می گیرد. برخی از زنان برای فرار از فقر و تنگدستی به اجبار به تن فروشی به عنوان بدترین راه، روی می آورند. بحرانهای اقتصادی در نظام سرمایه داری به طور روزانه زنان کارگر را در وحشتی که از یکسو به فقر، بیکاری، تنگدستی و بی خانمانی و از سوی دیگر به تحمل بدترین نوع حقارت انسان در شکل خشونت خانگی، از دست دادن فرزندان و تن فروشی خاتمه پیدا می کند، روبرو می سازد.
بسیاری تلاش می کنند این طور وانمود کنند که علایق گوناگون زنان و مردان بدلیل اختلافات بیولوژیک، آنان را به رقابت با هم وا می دارد و بدین وسیله تبعیض جنسیتی را پدیده ای عادی می پندارند. اندیشه ای دیگر زیر لوای دفاع از حقوق زنان مساله بیولوژیک را مد نظر قرار داده و علت معضلات جهان سرمایه داری را در وجود «جنس مذکر» خلاصه می کند و در این مسیر تضاد بین زن و مرد را بیش از پیش پررنگتر کرده و از اتحاد زنان و مردان در صحنه مبارزه طبقاتی ممانعت به عمل می آورد. در صورتی که جنبش طبقه کارگر که زنان بخش وسیعی از آن را تشکیل می دهند تمایل شدیدی به کمرنگ کردن این تضاد و حذف آن به موازات رسیدن به جامعه ای عادلانه و بی طبقه دارد.
با نگاهی گذرا به تاریخچه روز هشت مارس می توان دریافت که این روز ریشه در مبارزات طبقاتی دارد. زنان زحمتکش به دلیل تحمل فشارهای طاقت فرسای طبقاتی و جنسیتی هنگامی که آگاهانه عزم جزم می کنند گام در میدان مبارزه طبقاتی بگذارند، از هیچ فداکاری و کوششی دریغ نمی کنند.
زنان کارگر در انقلاب فرانسه نیروی اصلی شرکت کننده در اعتراضات بودند. یکی از مورخین در این رابطه می گوید: «شورشهای گرسنگان در انقلاب فرانسه چه راه پیمایی پنج و شش اکتبر به سوی «ورسای» چه راهپیمایی روزهای «ژرمینال» و «پریریال»، که در مقیاس محدودتری در سال سوم انقلاب برگزار گردید به تمام معنا روز زنان بودند. قیام برای نان، بدون شرکت زنان غیر قابل تصور بود. جنبش در بازارها با صدای طبل یک دختر جوان که علیه قحطی و کمبود نان داد سخن می داد، آغاز شد... این اقدام شمار زیادی از مردم را جمع کرد و هر آن به شمار آنان افزوده شد». یک نویسنده مرتجع در رابطه با حضور گسترده زنان در کمون پاریس چنین می گوید: «رفتار جنس ضعیف تر در این روزهای اسفناک، فضاحت بار بود...تعدادشان کم نبود و در شرارت از مردان پیشی گرفتند...آنان هیچ گاه در یک چنین کمیت عظیمی، شجاعانه به استقبال خطر نشتافتند و مرگ را تحقیر نکردند...چه بی پروایی در نبرد...چه درنده خویی در سنگرها.» روزنامه تایمز در تاریخ نوزده مه 1871 در همین رابطه نوشت: «اگر ملت فرانسه تنها از زنان تشکیل می شد، عجب ملت وحشتناکی از آب در می آمد.» *
با اشاره به تاریخ نباید فراموش کرد که این زنان پتروگراد بودند که در سال 1917 از کارخانه ای به کارخانه دیگر راهپیمایی کردند، همسران، پسران و پدران خود را صدا زدند و انقلاب روسیه را پایه گذاری کردند که به همین دلیل هشت مارس «انقلاب فوریه» نیز نامیده می شود. در آلمان 19 مارس سال 1911 نخستین مراسم روز زن برگزار شد و علت انتخاب این روز اهمیت تاریخی آن در مبارزات پرولتاریایی این کشور بود.
بدین ترتیب این روز همانند ستاره ای تابناک در تقویم جنبشهای کارگران جهان همواره می درخشد. مبارزه زنان جهت رفع تبعیض جنسیتی و طبقاتی در راس جنبش سوسیالیستی قرار دارد زیرا این اندیشه طی دهه های متمادی علیه استثمار و بهره کشی به مبارزه پرداخته است. پتانسیل انقلابی زنان کارگر به دلیل ظلم دو گانه ای که این سیستم بر آنان روا می دارد آنقدر بالاست که همانند شمشیر دموکلس به فاصله مویی بر فرق سیستم سرمایه داری آخته است.
اگر چه نظام سرمایه داری در مراحلی از توسعه خود قادر است با ایجاد عوامل خنثی کننده جلوی فشارهای وارده که سبب سقوطش می شوند را بگیرد، اما همین عوامل خنثی کننده در شرایط بعدی اثر خود را از دست می دهد و این روند به طور همیشگی قادر به تکرار نیست. بحران اقتصادی کنونی اگرچه بخش عظیمی از زنان کارگر را با شرایط بسیار طاقت فرسایی روبرو ساخته و خواهد ساخت. اما، همین بحرانهای طولانی مدت و عمیق در کوتاه مدت بر ضرورت شراکت زنان در مبارزه طبقاتی و در دراز مدت به هر چه بیشتر رادیکالیزه شدن و همه گیر شدن جنبش زنان کارگر و در انتها نیرومند تر شدن جنبش کارگری می انجامد.
* مبارزه طبقاتی و رهایی زنان- تونی کلیف