جهان در آیینه مرور
لیلاجدیدی
دیدگاه ها، چشم اندازها و آلترناتیوهای ارایه شده از جانب سازمانها و شخصیتهای سیاسی در آمریکا و جهان پیرامون بحرانهای سیاسی و اقتصادی ( بخش 2)
نوشته زیر پژوهشی در مسیر آشنایی با تحلیلها و نقطه نظرات برخی از مهمترین تحلیلگران اقتصادی، تشکلها و رسانه های چپ و شخصیتهای سیاسی می باشد. این نوشته دارای سه بخش است:
1- جهان
2- آمریکا
2- فوروم اجتماعی جهانی
بخش اول – جهان
1- ماتهیاس چنگ، وکیل مشاور، نویسنده و تحلیلگر نظم نوین جهانی ساکن مالزی است. او در مقاله ای تحت عنوان "ممنوعیت بانکهای سایه؟ حدس بزنید چه کسی این را مطرح کرد؟" به گفته های بارک اوباما و گوردن براون در روزهای 3 و 4 مارس در کاخ سفید در برابر نشست مشترک دو مجلس سنا و نمایندگان اشاره می کند.
او می گوید، بدون شک یک آنتاگونیسم بی پرده در حال شکل گیری بین جناحهای مختلف طبقه حاکمه در شهرهای واشنگتن و لندن است. اولین نمود آن که رسانه ها بدان زیاد توجه نکردند زمانی بود که اوباما در گزارش هفتگی خود گفت: "من می دانم که این بودجه به آسانی قبول نمی شود چون در آن نشانه هایی از تغییرات واقعی و عمیق وجود دارد و در ضمن روال کنونی در واشنگتن را متزلزل می کند."
اوباما در این سخنرانی گفته بود: "شرکتهای بیمه راضی نخواهند بود، می دانم که بانکها و وام دهندگان بزرگ وامهای دانشجویی خوشحال نخواهند شد زیرا دیگر آنها سوبسیدی از پول مالیات دهندگان دریافت نخواهند کرد، می دانم که کمپانیهای نفتی و گازی دوست نخواهند داشت که ما 30 میلیارد تخفیف مالیاتی آنها را قطع می کنیم در مجموع می دانم که این اقدامها مورد استقبال بعضیها از جمله کسانی که منافع ویژه ای دارند و لابییستها که به روشهای قدیمی عادت دارند، قرار نمی گیرد. در واقع همین حالا آنها دارند خودشان را برای جنگ با ما آماده می کنند. پاسخ ما به آنها این است: ما هم همینطور!"
آقای چنگ در این باره می گوید: "این کاملا مشخص است که اختلافاتی در سطح طبقه حاکمه در حال بروز است. این که اعضای طبقه حاکمه بر گلوی یکدیگر پنجه خواهند انداخت تقریبا اجتناب ناپذیر است.
چرا؟ به این دلیل که پیشتر به آنها این فرصت داده شده بود که چرخ پول را بچرخانند و انها حسابی خراب کردند. حال یک نفر باید پاسخگوی این افتضاح باشد. این ساده لوحانه است که فکر کنند که همه چیز مثل گذشته سر جای خود باقی خواهند ماند، آنهم وقتی که کازینوی ترلیون دلاری جهانی آنچنان خراب شده که قابل تعمیر نیست."
چنگ به سخنان گوردن براون در این نشست، اشاره می کند و می گوید: "براون هم در این باره همان جا می گوید بیایید برویم سراغ وام دهندگان. چرا مردم تنها از آنان ابراز ناراحتی می کنند ولی به بانکها کاری ندارند، ولی آیا اینها همان بانکها نیستند؟"
در واقع باید بگویم که وام دهندگان قابل احترام تر از بانکهای بزرگ هستند. چرا؟ چون وام دهندگان جیب شما را میلیونی خالی می کنند اما بانکهای بزرگ جهانی به شما تجاوز می کنند و ترلیونی چپاول می کنند."
چنگ می پرسد: "آیا این باعث شگفتی نیست که گوردن براون و باراک اوباما، نمایندگان سیاسی پر قدرت طبقه حاکمه تصمیم گرفته اند که این غولهای مالی را تحت کنترل قرار دهند، آن هم پیش از آن که تمام ساختار قدرت جهانی را کاملا تغییر دهند؟ بهتر است ما در مورد اوباما و گوردن براون دچار توهم نشویم و فکر نکنیم آنها این غولهای مالی را تعقیب و تنبیه می کنند به خاطر این که می خواهند ما را از دست جنایتهای آنها نجات دهند. این بیشتر بدین خاطر است که سالها است جناح سیاسی در برابر جناح مالی که نقش یک دولت جهانی را داشته، نقش دوم را ایفا کرده است. تا کنون قدرت غول آسای مالی بر قدرت سیاسی برتری داشته اما وقتی سیستم مالی از هم فرو ریخت و خرد شد، وقت تلافی کردن می رسد.
گوردن براون همانجا اعلام می کند: "ما در مبارزه با بانکهای سایه باید جهانی عمل کنیم، باید داراییهای فاسد را ایزوله کنیم." در همین جا اوباما با تصدیق نظرات گوردن براون ادامه می دهد: "خب، اکنون آنها باید بدانند با این وضعی که به وجود آورده اند، طبیعتا یک واکنشی نسبت به آن وجود خواهد داشت. ما این افتضاح را باید پاک کنیم، این کار سخت است و به مشت بازی کشیده می شود ولی ما این کار را می کنیم."
گوردن بران نیز می افزاید، شما دارید بانکهای خود را بازسازی می کنید و ما هم همینطور ولی چقدر جهان امن تر می شد و پول همه در بانکها امن می بود، چنانچه تمام دنیا با هم متحد شوند و سیستم بانکی سایه و فرصتهای مالیاتی شان را از آنها بگیرند."
چنگ در اینجا با تعجب و شگفتی می گوید: "عجب! حتی اگر شما سخت باور هم باشید، نمی توانید این را رد کنید که گوردن براون اجازه داده جن از بطری خارج شود."
آقای چنگ در این مقاله نتیجه گیری می کند: "حال چه اینها به طور واقعی به حرفهایی که می زنند عمل کنند و چه نکنند، مردم جهان اگر می خواهند کودکان خود و نوه های خود را از دهها سال فقر و زندگی سخت نجات بدهند باید به طور مستقل وارد عمل شوند.
ببینید که قدرتمند ترین رهبران جهان بدون هیچگونه پرده پوشی اقرار کرده اند که ما یک بحران عمیق مالی در جهان داریم و علت اصلی آن هم سیستم بانکهای سایه است. اکنون یک جنگ با دست رو بین جناحهای سیاسی و جناحهای مالی در جریان است. دنده روی جنگ گذاشته شده. با این سناریو ما باید اول به جنگ غولهای مالی بریم و بعد به جنگ جناحهای سیاسی. اگر این کار را نکنیم، در چاه سیاهی که قدرتهای مالی ما را فرو می برند، خواهیم بود.
2- سارا واگن کنشت(Wagenknecht)، سخنگوی ارشد "پلاتفرم کمونیستی" در "حزب چپ" آلمان است. او حزب مذکور را در 5 سال گذشته در پارلمان اروپا نمایندگی کرده است. او پیش از سقوط رژیم آلمان شرقی، از اعضای حزب حاکم استالینیستی به نام حزب "اتحاد سوسیالیستی" بود و سپس به حزب "سوسیالیسم دمکراتیک" پیوست که بعدها با گرایش منشعب از حزب سوسیال دمکرات آلمان غربی و تروتسکیستها، "حزب چپ" را تشکیل دادند. ناگفته نماند، فراکسیونی که وی بدان تعلق دارد، مواضع سرسختانه ای را در درون "حزب چپ" مطرح می کند.
خانم واگن کنشت روز 6 مارس در میتینگی که "حزب چپ" آلمان برگذار کرده بود، در باره رشد سریع بحران اقتصادی و مالی به سخنرانی پرداخت و از تقسیم دو باره ثروت توسط دولت و "نو - لیبرالها" در آلمان انتقاد کرد و گفت آنهایی که قبلا سود می بردند، باز هم به نفع شان شد و آنها که باختند نیز همان آدمهای گذشته هستند.
وی از 500 میلیارد دلار بسته ضمانتی دولت برای بانکها انتقاد کرد. این در حالیست که رهبر "حزب چپ"، اوسکار لافونتن از برنامه اقدام دولت برای نجات بانکها حمایت کرده و به آن رای داده است.
وی در ادامه انتقاد خود به بسته ضمانتی گفت: "قبلا به ما گفته بودند پول برای پروژه های اجتماعی ندارند و ما خواسته هایی داریم که غیر قابل تامین است. در صورتی که ما هرگز جرات هم نمی کردیم برای آموزش و پرورش و نیازهای اجتماعی درخواست 500 میلیارد کنیم."
او سپس گفت، بانکهایی که شکست خورده اند باید به نهادهای خدمات عمومی تبدیل شوند. او در ضمن بر این امر که "این خواسته ها و دیگر خواسته ها، همه اهداف اصلاحی دارند و منظور از بین بردن سرمایه داری نیست"، تکیه کرد.
او گفت، سیستم بانکی باید به سمت وظایف گذشته اش که دادن وام و اعتبار بود برود و "سرمایه گذاری بانکی ، شاخه های منشعب تجاری و سهام بی معنی باید ممنوع شود زیرا سرمایه گذاری بانکی هیچ مفهوم اقتصادی و هدف صحیح ندارد."
3- اریک توسینت، رییس "کمیته برای بخشودن بدهیهای کشورهای جهان سوم" از بلژیک، تاریخدان و دکتر علوم سیاسی از دانشگاه لیژ در پاریس است. او عضو شورای علمی "اتک" در فرانسه و شورای بین المللی فوروم اجتماعی جهان و عضو کمیته بین المللی انترناسیونال چهارم می باشد.
همچنین، دامین میله، پروفسور ریاضیات در اورلین و سخنگوی "کمیته برای بخشودن بدهیهای جهان سوم" می باشد. این دو، نقش دو نهاد بین المللی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را در ایجاد بحران اقتصادی تشریح کرده و آنها را مورد نقد قرار داده اند.
آنها می گویند: "بحران بین المللی سال 2008 تمامی دگمهای لیبرالیسم نو را شکست و خیانتهای پشت پرده را افشا کرد. بانک جهانی و صندوق بین المللی پول نمی توانند انکار کنند که شکست خورده اند. با این حال هر دو نهاد تلاش می کنند تا بتوانند از بحران به نفع خود استفاده کنند.
دهها سال این دو نهاد بین المللی مالی، معیارهای تعدیل و برنامه های تنظیم ساختاری را تحمیل کردند و هم اینها بودند که جهان را به چنین وضعیتی سوق دادند. اکنون نیز همینها هستند که در برابر مردم جهان باید پاسخگو باشند.
از سوی دیگر، پیش بینیهای اقتصادی آنها غیر قابل اعتماد است. در ماه نوامبر 2008 صندوق بین المللی پول رشد اقتصاد جهانی در سال 2009 را 2/2 درصد پیش بینی کرد. پس از مدتی در ماه ژانویه آن را پایین آورد و به 5/0 درصد رساند و سرانجام در ماه مارس آن را منفی اعلام کرد. اقتصاددانان این بانک بدین ترتیب از وام دهندگان در برابر مردم حمایت کردند و حقوق پایه ای آنها را پایمال کردند.
اکنون در حالی که اوضاع اقتصادی به سرعت رو به وخامت بیشتر می گذارد، این وام دهندگان بزرگ جهانی تلاش می کنند که دست بالا را بگیرند و نقش ناجی مردم فقیر را بازی کنند اما خلاف آن حقیقت دارد. آنچه که IMF ادعا می کرد و توسط ما رد می شد، هنوز به قوت خود باقی مانده است. دولتهایی که با این نهاد قرارداد بستند تا وام بگیرند، هنوز هم باید از همان دستورالعملهای سابق پیروی کنند و سطح زندگی مردم کشور خود را پایین بیاورند.
بحرانهای اقتصادی و مالی، شکست تنظیم مالی بازار و چرخهای آزاد سرمایه را که توسط صندوق بین المللی پول تبلیغ می شد، برجسته کرده است. اکنون به یک ساختار جدید بین المللی نیاز است که بر پایه حقوق سیاسی و فرهنگی مردم بنا شده باشد. "
آقایان دوسینت و میله می گویند: "با این همه تا وقتی که تعادل قدرت وجود ندارد، این خواست منطقی به جایی نخواهد رسید. اگر دولتها به فشارها از جانب مردم پاسخ نگویند و چنین آلترناتیوهایی را به وجود نیاورند، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول می توانند خود را از بحرانهای موجود خارج کنند. این امر با سوء استفاده از پایین رفتن قیمتهای صادرات صورت می گیرد و طی آن کشورهایی که ضعیف شده اند، بدهکارتر خواهند شد. در نتیجه، این کشور ها وابسته تر از گذشته به این نهادها می شوند.
از همین رو بهترین راه، انحلال صندوق بین المللی پول و و بانک جهانی است. این دو نهاد باید با نهادهایی که روی برطرف کردن نیازهای پایه ای انسانها تمرکز دارند، جایگزین گردند.
بخش دوم: آمریکا
بحثهای داغ در میان طبقه حاکمه
در آمریکا و در میان طبقه حاکمه سه بحث داغ پیرامون دولت اوباما در جریان است. نخستین بحث پیرامون عدم قاطعیت اوباما و دو یا چند گونه بودن نظرات و اقدامات اوست. گفته می شود که او از هر دو گوشه دهان خود حرف می زند و سیاستهایش دو گانه است. بحث دوم در باره بسته "محرک اقتصادی" او است. در حالی که انتقادات زیادی تا کنون بدان شده است، نمایندگان اوباما با همه توان از آن حمایت می کنند. آنها ادعا می کنند که این یک تلاش مقطعی است و اوباما برنامه های استراتژیکی نیز در دست دارد. سومین بحث فرا گیر، اتهام سوسیالیست بودن به اوباما است، ناگفته نماند که او برای رفع این اتهام از هیچ تلاشی فرو گذار نکرده است. به چند نظریه پیرامون این بحثها می پردازیم:
1- مجله نیوزویک: در حالی که برخی از جمهوری خواهان ادعا می کنند که اوباما این کشور را به سمت سوسیالیسم پیش می برد، اوباما تلاش می کند که این ادعاها را رد کند. مجله نیوزویک چندی پیش در مقاله ای با تیتر درشت روی جلد آن نوشت: "حالا همه ما سوسیالیست شده ایم". اما اوباما شخصا به آنها تلفن می کند و طی گفتگوی مفصلی ثابت می کند که همه اقداماتش برابر با روشهای بازار آزاد بوده و هست. جالب توجه است که در همین رابطه یکی از نمایندگان سنا مجله مذکور را در جلسه سنا بالا می برد و فریاد می زند: "اقدام بعدی ما حتما آموختن زبان فرانسوی است!"
نیوزویک می نویسد: "این که جمهوریخواهان در باره سوسیالیسم در کاخ سفید جوش آورده اند کاملا بی معناست اما به هر حال عمق بحران اقتصادی و اقدامات اوباما در رویگردانی از سیاستهای گذشته، بحث آلترناتیوهای سیستم سرمایه داری را که سبب درد و رنج عده ای زیاد شده، پیش آورده است."
2- کارگران سوسیالیست: وب سایت "کارگران سوسیالست" روزنامه ای اینترنتی است که در سال 1977 برای اولین بار به طور چاپی انتشار پیدا کرد این روزنامه متعلق به انتشارات "سازمان انترناسیونال سوسیالیست" است. این سازمان در سه دهه تلاش کرده که منبع اطلاعاتی متفاوتی باشد.
"کارگران سوسیالیست" در مقاله ای تحت عنوان "بازگشت به سوسیالیسم؟" و رد ادعاهای سوسیالیست بودن اوباما می نویسد: "وضع اقتصادی کنونی بر انتقادات مارکس به سرمایه داری صحه می گذارد. او این بحث را به میان می آورد که تلاش کور و آنارشیستی برای کسب سود، از نادیده گیری نیازهای انسانی اکثریت جامعه تغذیه می شود."
در این مقاله در باره تئوریهای مارکس و پیش بینیهای او صحبت شده است و یادآوری می کند، برای نمونه سرنوشت بانک سرمایه گذاری "لیمن برادرز" است که در واقع در زمان مارکس هم وجود داشت.
در مقاله مذکور آمده است: "اکنون حتی ژورنالیستها و اقتصاد دانان معمولی هم شروع کرده اند به تصدیق نظرات مارکس. اما به هیچ وجه آلترناتیوی که او ارایه می دهد را نمی خواهند. اوباما و هیچیک از اعضای طبقه حاکمه به اقدامات سوسیالیستی دست نمی زنند."
این مقاله ادامه می دهد: "زمان آن رسیده تا سوسیالیسم واقعی را زنده کنیم. نه فقط از طریق انتقاد به سیستم موجود بلکه، با سازماندهی نیروها. به طوری که مبارزات امروز را گرد خواست داشتن کار، مسکن ارزان، بیمه درمانی و یک جامعه متفاوت که بر پایه برطرف کردن نیازهای انسانی بنا شده است، پیش ببریم.
واضح است که فعالان باید برای رفرم همین حالا و همین جا مبارزه کنند. باید با نژاد پرستی مخالفت کنند، اتحادیه ها را سازماندهی کنند و از حق ازدواج همجنسگرایان حمایت کنند. اما تا زمانی که ما در نهایت ریشه سیستم استثمارگری را که مصیبت مالی، نابرابریهای بی حد و محیط زیست تخریب شده و جنگهای بی پایان به بار آورده را از بین نبریم، باید این جنگ را بارها و بارها تکرار کنیم."
نوشته مزبور در خاتمه به این امر اشاره می کند که: "تغییر سوسیالیستی در جامعه آمریکا با اوباما و رای در مجلس و کنگره صورت نمی گیرد. این تنها از راه تلاشهای ما در حال و در آینده حاصل می شود. این تلاش است که طبقه کارگر مبارز در آمریکا و جهان را می سازد و می تواند جامعه را زیر و رو کند. چنین چشم اندازی ممکن است به نظر دور بیاید اما همچنان که باتلاق اقتصادی وجود دارد و دولت با عجله در اقداماتی که قبلا قابل تصور هم نبود به نجات سیستم مالی دست می زند، بحث چه باید کرد نیز بیشتر مطرح می شود. زمان آن رسیده که سوسیالیسم واقعی را وارد معرکه کنیم."
3- حزب سوسیالیسم برای برابری: جوزف کیشور، دبیر حزب "سوسیالیسم برای برابری" در مقاله ای با عنوان "شبحی بر فراز طبقه حاکمه" می نویسد:"جناحهای مختلف بورژوازی یکدیگر را متهم به سوسیالیست شدن می کنند. این عده، همزمان تلاش می کنند که وفاداری خودشان را به بازار آزاد اثبات کنند."
او می گوید:"هر آلترناتیوی که ارایه می شود، برچسب سوسیالیسم می خورد و این مشکلی برای دمکراتها شده است. برای نمونه، سناتور دمکرات، چارلز شومر و سناتور جمهوریخواه، لینزر گرام هنگامی که موضوع مالکیت بانکها توسط دولت را مطرح می کنند (یعنی، نوعی از ملی کردن بانکها)، به دسته بندی "ملی کردن خوب" و "ملی کردن بد" می رسند. "ملی کردن بد" بدین معنی که بانکها کاملا کنترل دولت قرار بگیرند و "ملی کردن خوب" بدین مفهوم که بانکها را نجات بدهند، آن هم با پرداخت بدهیها و رسیدگی به حساب و کتاب آنها و باز فروش شان به سرمایه گذاران خصوصی."
کیشور ادامه می دهد: "تا کنون تمامی بحثها در آمریکا در چارچوبی کوچک و تنگ جریان یافته است. دیدگاههای رسانه ای و شوهای تلویزیونی انعکاس همان سایه روشنهایی است که دیدگاههای یک دهم از ثروتمندترین بخش جامعه که یک درصد آن را تشکیل می دهد، پراکنده می کند."
او می گوید: "طبقه حاکمه احساس می کند که سایه خشم مردم بر آنها به تدریج سنگین تر می شود و اگر روزی خشم آنها لبریز شود، به طور مستقیم علیه سرمایه داری، ثروت و حقوق ویژه نخبگان مالی جهت خواهد یافت. آنها سوسیالیسم را نه به عنوان شبح بلکه، به عنوان یک جنبش سیاسی که در تفکر میلونها نفر از مردم راه خواهد گشود می بینند و حق هم دارند."
4- برنامه ترمیم اقتصادی اوباما: "کمپین کمکهای اضطراری به کارگران" با پرفسور جک رسموس گفتگویی دارد که در آن برنامه ترمیم اقتصادی اوباما بررسی شده است.
پرفسور راسموس، استاد اقتصاد در دانشگاه کالیفرنیا است. او در این گفتگو به ضعفهای این برنامه پرداخته و نتایجی که از آن حاصل خواهد شد را توضیح داده است.
پرفسور راسموس می گوید که برنامه اوباما دارای 5 مجموعه اصلی است: بخش اول آن همان 787 میلیارد دلار است که هدف محرک اقتصادی دارد. بخش دوم، صندوق سرمایه گذاری عمومی – خصوصی را در بر می گیرد. بخش سوم چیزی مثل بیمه وامها است و بخش چهارم هم برنامه ای برای کمک به صاحبان خانه برای ثبات مالی است. پنجمین بخش، بودجه پیشنهادی اوباما برای سال 2009 است که بدون شک توسط جمهوری خواهان تغییر داده خواهد شد.
راسموس می گوید: "بسته محرک اقتصادی به نظر من مقدارش بسیار کم و زمانش بسیار دیر است. ما تا آخر سال 2009 دو میلیون بیکار جدید خواهیم داشت (در حال حاضر رقم کل بیکاران نزدیک به 14میلیون نفر است). از آنجا که 38 درصد بسته محرک اقتصادی صرف مددهای اجتماعی خواهد شد، این برنامه کوشش بر نرم کردن فروپاشی دارد و ایجاد شغل نخواهد کرد."
او در پاسخ به این سوال که در باره پیشنهاد آرنورد شوارزنگر، فرماندار کالیفرنیا که گفته است همه کارگرها دو روز بدون مزد در ماه مرخصی بگیرند و دهها هزار نفر اخراج شوند، چه نظری دارد می گوید: "صحیح است و برای همین است که ما با میلیونها شغل،زندگی، خانواده و حتی سراسر یک محله ی از دست رفته روبرو خواهیم شد."
پرفسور راسموس می گوید: "تخفیف مالیاتی نیز که 300 میلیارد دلار به آن اختصاص داده شده هیچ تاثیری در تحرک اقتصادی ندارد. بعضی از اقتصاد دانان معتقدند که حتی تاثیر منفی نیز خواهد داشت. آنها می گویند میزان تخفیف مالیاتی بیشتر از مقداری است که خرج خواهد شد؛ به این می گویند: افزایش منفی"
راسموس ادامه می دهد: "200 میلیارد نیز هزینه فدرال می شود و تنها 27 میلیارد برای ایجاد شغل در نظر گرفته شده است و بقیه آن برای پروژه های توسعه تکنولوژی انرژیهای جایگزین است. منظور این است که این برنامه 3 تا 4 میلیون شغل جدید ایجاد می کند اما در چه مدت؟ سال پیش هم تقریبا به همین اندازه هزینه محرکهای اقتصادی شد و هیچ تاثیری نداشت، در حالی که شرایط امسال بدتر است. ما امسال هر ماه بین نیم تا یک میلیون نفر به خیل بیکاران اضافه می کنیم. همین که مردم نمی توانند اقساط خانه های خود را پرداخت کنند، به دلیل از دست دادن مشاغل شان است. تازه این بدتر نیز می شود، قیمت خانه ها دستکم 20 درصد پایین تر خواهد آمد. در انتهای این تونل هیچ روشنایی وجود ندارد.
با 20 میلیون بیکار و 5-7 میلیون کسانی که خانه های خود را از دست داده اند، این برنامه محرک اقتصادی به طور رقت باری شکست خواهد خورد و در واقع فکر می کنم باید یک برنامه محرک اقتصادی شماره 2 ترتیب داده شود."
راسموس نتیجه می گیرد: "بنابراین، اگر الان برنامه ای وجود ندارد که با بحران اقتصادی مبارزه کند، ما شاهد رکود شدید اقتصادی در سطح جهان در سال 2010 خواهیم شد."
پرفسور راسموس در باره ملی کردن بانکها هم می گوید: "بدون هیچ شک و شبهه ای، ملی کردن بانکها به طور کامل ضروری است. باید کاملا این بانکها و نهادهای مالی در دست گرفته شود. یعنی، بخش مدیریت را حذف کنیم. یعنی، یکی کردن و اداره این بانکها به طوری که منافع طبقه کارگر را در نظر داشته باشد، بدون پرداخت سود سهام. به دست گرفتن کنترل روز به روز، اداره بانکها و گرفتن تصمیمات استراتژیک باید صورت عمومی به خود گیرد. خودت اداره می کنی و سود آن را به مردم و سرمایه گذاریهای عمومی برمی گردانی، نه این که جیب سرمایه گذاران خصوصی را پر کنی."
بخش سوم : فورم اجتماعی جهانی
در سال جاری و در حالی که سیاستمداران، سیاستگذاران و رهبران تجاری در فوروم اقتصادی جهان در داووس در پی یافتن راه حل بحران اقتصادی بودند، فوروم اجتماعی جهانی نیز با شرکت نزدیک به صد هزار نفر از متفکران و کارورزان سراسر جهان در برزیل برگذار شد. موضوعات مطرح در فورم اجتماعی نیز پیرامون علل و روشهای مقابله با بحران اقتصادی بود. در زیر به گفتگوهای انجام شده با چهار فعال فورم اجتماعی در این باره می پردازیم:
1- دیوید ایوان هاریس، مدیر ارشد"پروژه جهانی زندگی" و از پژوهشگران "انتستیتو برای آینده" می باشد.
آقای هاریس می گوید: "در گذشته شعار خیلی محبوب "جهانی دیگر ممکن است" را داشتیم اما امروز این شعار به "جهانی دیگر محتمل است" تبدیل شده است. بیشتر شرکت کنندگان در فوروم معتقد هستند که بحران اقتصادی با بحران مواد غذایی، آب و هوا و انرژی به هم گره خورده اند. آنها معتقدند که برای حل بحران اقتصادی، یک ابزار وجود ندارد بلکه، باید یک جعبه ابزار برای حل مشکل داشته باشیم.
سالهاست که افرادی که به فوروم می آیند از ایده اخذ مالیات بر دادوستدهای ارزی حمایت و بر آن پافشاری می کنند. آنها می گویند که یک درصد این مالیات در صندوقی برای مصرف توسعه جهانی و رسیدگی به بحرانهایی مانند بحران امروزی باید ذخیره شود تا در این صورت از نهادهای مالی بین المللی استقلال پیدا کنیم.
"خودکفایی مواد غذایی" به جای "امنیت مواد غذایی" نیز یک شعار دیگر برای کاهش ضربه پذیری کشورهای در حال توسعه بود. این هدف از طریق عدم تمرکز بر کشاورزی صادراتی و تمرکز بر کشاورزی برای مصرف منطقه ای تحقق می یابد.
از دیگر نکات مورد بحث، لزوم دمکراتیزه کردن تصمیمات مالی است. این امر با تسهیل نظارت بر بانکها در هر منطقه ای از کشور و کنترل بانکهای عمومی صورت می گیرد.
در نهایت، در این فوروم هر بحث و گفتگویی به اینجا ختم می شد که مدل اقتصادی نو - لیبرال که رقابت نامناسبی در جهان و بین کمپانیها و مردم ایجاد می کند، راه حل قابل اعتمادی برای آینده بشر نیست.
2- دومین نفر والدن بلو است. او نویسنده فیلیپینی، پرفسور دانشگاه و تحلیلگر سیاسی است. آقای بلو تحلیل گر ارشد "تمرکز بر جهان جنوب" و رییس ائتلاف "رهایی از بدهی" و یک فعال سیاسی است.
والدن بلو این گونه نظرات خود را بیان می کند: "اکنون دیگر مشخص شده است که ما با یک بحران معمولی روبرو نیستیم و به سرعت به سمت یک بحران عظیم جهانی پیش می رویم. منشا بحران کنونی استراتژیهایی است که توسط اقتصاددانان و حکام سیاسی پیش گرفته شد تا مشکل همزیستی رشد پایین با تورم بالا را حل کنند. این امر منجر به افزایش سریع رشد در دوران پس از جنگ جهانی دوم، هم در در اقتصاد جی 8 و هم در اقتصاد کشورهای توسعه نیافته شد. با این حال مشکل از جای عمیق تری نیز سرچشمه می گرفت، بازسازی آلمان و ژاپن و رشد سریع اقتصادهای صنعتی شده مانند برزیل و تایوان و کره جنوبی که ظرفیت تولید عظیمی را ایجاد کردند و رقابت جهانی را افزایش دادند. همزمان، نابرابری درآمد در هر کشور واحد و بین کشورها افزایش قدرت عرضه و تقاضا را محدود می کرد. از این رو، عامل سود بری فرسوده شد که این معمای غیر قابل حل اضافه تولید را به وجود آورد.
سرمایه گذاری در صنعت و کشاورزی به خاطر ظرفیت زیاد و اضافه تولید و سرمایه گذاری و دوباره سرمایه گذاری، چرخشی دورانی پیدا کرد و سود بری را مختل کرد. نتیجه آن، فعالیت بیش از اندازه اقتصاد مالی و راکد ماندن اقتصاد واقعی است.
یک نشان از سود بری زیاد بخش مالی همین واقعیت است که 40 درصد کل سود موسسه های مالی و غیر مالی آمریکا متعلق به بخش مالی است، در حالی که این بخش فقط 5 درصد تولید نا خالص دولتی را پوشش می دهد.
مشکل سرمایه گذاری در بخش مالی این است که مثل کشیدن شیره، ایجاد ارزش از ارزشی که از پیش وجود داشته ممکن است سود ایجاد کند اما خالق ارزش جدید نیست. تنها صنعت، کشاورزی و خدمات ارزش ایجاد می کنند. به همین دلیل که سود بر پایه ارزش ایجاد نشده، سرمایه گذاری لغزان می شود و قیمتهای سهام و بورس و غیره از بهای اصلی خود دور می شوند.
مشکل بعدی، سود حاصل از رشد غیر واقعی قیمتها و دور شدن از ارزش کالا و فروش آن پیش از آنکه واقعیت مجبور به تصحیح آن بشود، است. این یک ریزش به ارزش واقعی است. بالا رفتن رادیکال بهای یک دارایی خیلی بیشتر از قیمت واقعی آن، همان "تشکیل حباب" است. از همین روست که در زمینه زمین و مسکن در چند سال آینده میلیونها وام پرداخت نخواهد شد. تا کنون همچون یک بیماری ویروسی، 2 تریلیون دلار به سیستم مالی جهان دارو تزریق شده است اما این امر نتوانسته پرداخت وام را تسهیل کند.
هیچ باعث تعجب نیست. با سیستم سرمایه داری جهانی که در چرخش ادواری است، فقط باید منتظر زمان می شدیم تا چنین بحرانی پیش بیاید. جهانی سازی نشان داد که اقتصادهایی که با هم به عرش می روند با هم نیز به قعر سقوط می کنند اما با سرعت غیر موازی زیرا سقوط آنها به نقطه ای است که انتهای آن مشخص نیست."
3- مریم واندر استیچل، تحقیقگر ارشد مرکز تحقیقات کمپانیهای فراملیتی مستقر در آمستردام (SOMO) و عضو "انستیتو ترانسنشنال".
خانم استیچل خاطر نشان می کند که بحثهایی که در فوروم اجتماعی پیرامون بحران مالی می شود به طور علنی در سطح رسمی و یا تجاری مورد بحث قرار نمی گیرد. او می گوید: "برای نمونه در حالی که قاعده مندسازی به طور جدی ضروری خوانده می شود اما بانک جهانی با پیمانهای بین المللی، دولتها را از حق دخالت محروم می کند. بنابر این فراخوان قاعده مندسازی مستلزم این است که ساختار تمامی پیمانهایی که در 10 سال گذشته بسته شده و بیشتر آنها متعلق به بانک جهانی بوده، از بین بروند.
قراردادهای امضا شده در بانک جهانی دست دولتها را در امر دخالت و تصمیم گیری بسته است. این قبیل پیمانها، دولتها را در برابر تهدید بزرگ شدن کمپانیهای خدمات مالی و شکست خوردن آنها، ایمن نمی کند. همان گونه که شاهد هستیم، بی ثباتی کمپانیهای بزرگ، آن دسته ازکشور هایی که میزبان آنها هستند را به خطر انداخته است.
تلاش برای قاعده مندسازی، خلاف جهت توافقهای بازار آزاد که راه بخش مالی را باز می کند و از سوی آمریکا و اروپا حمایت می شود، حرکت می کند و از این رو، این تلاشها در پشت پرده توسط لاببیستهای کمپانیهای مالی بی نتیجه می شود.
پیمانهای تجاری دارای حق انجام اقدامات لیبرال هستند و هیچ گونه تعهدی در میان نیست که آیا نظارتی بر اجرای قاعده مندسازی انجام خواهد گرفت یا نه؟
در واقع اتحادیه اروپا از برخی از کشورها خواست که بسیاری از قوانین و مقرارات خود را حذف کنند. تعدادی از این مقررات پس از بحران آسیا وضع شده بود. این تقاضای اتحادیه اروپا به طور روشن به خاطر فشاری بود که صنعت مالی بر آن وارد می آورد.
باز شدن تجارت در پهنای جهان و بی قاعده سازی سود بخش مالی از راه قراردهای آزاد تجاری، بخشی از هدف اتحادیه اروپا برای لیبرالیزه کردن مناسبات تجاری و مالی بود تا بتواند اقتصاد خود را به قابل رقابت ترین اقتصاد جهان تبدیل کند."
خانم استیچل در باره قاعده مندسازی در اروپا می گوید: "این امر برای اتحادیه اروپا هزینه و سدی بیهوده جهت رقابت بود. به ویژه انگلیس که می خواست لندن بتواند با صنعت مالی آمریکا که در سطح پایینی قاعده مند بود، رقابت کند. اینها همه به بحران مالی افزود. همزمان، به اعلام خطر آکادمسینها، پارلمانتریستها و جامعه مدنی و دیگران توجهی نشد. در فوروم اجتماعی یک از مواردی که ما در باره آن بحث و گفتگو کردیم، ایجاد یک ساختار جدید اداره بود؛ ساختاری که اطمینان بدهد به بخش مالی دیگر اجازه داده نمی شود با احتکار مالی آتش به اقتصاد بزند و در عین حال خدمتی به اقتصاد و جامعه نکند و راه حلهای مالی برای غذا، انرژی و بحران محیط زیست در نظر بگیرد."
4- مارکوس ارودا، اقتصاد دان در ریودژانیرو، عضو "حزب کارگر" و ریيس "انستيتوی سياستهای جایگزین برای نيمکرهی جنوبی" آمریکای لاتین است. او یکی از چهره های سرشناسی است که همه ساله حضوری فعال در فوروم اجتماعی دارد و با او مصاحبه هایی در زمینه امریکای لاتین می شود.
اقای اروادا معتقد است: "اقتصاد بر پایه سود و رشد اقتصادی نامحدود برای کمپانیها بنا شده است و این تا آنجایی که جغرافیای کره زمین اجازه گسترش اش را داده، پیش رفته است. این سیستمی است که به طور دایمی حرص مالی و رقابت را بین مردم رشد داده. اینک کمپانیها و ملتها به آغاز یک پایان رسیده اند.
اکنون شرایط به گونه ای درآمده است که امپراتور لخت مانده. سرمایه داری طبیعت واقعا بی نظم خودش را نشان داده است. از همین رو امکان این که طبقه حاکمه به سوی جنگ سوق داده شود، در چشم انداز قرار گرفته است. سونامی احتکار بی در و پیکر ثروت باید حالا با خوب و بد بسازد زیرا اگر همه پولهای دنیا را روی هم بگذاریم، نیمی از دست رفته ها را جبران نخواهد کرد. تصمیمهایی که تا کنون گرفته شده نیز تنها کشیدن دست بر سطح مشکل بوده است.
کسانی که برای حل مشکل بحران مالی آستین بالا زده اند، سه دسته هستند.
یک، آنها که خودشان را فقط محدود به پرداختن به سطح این بیماری می کنند و دست به "رفورم" می زنند و امیدوارند که اوضاع به سرعت به صورت قبلی و "عادی" باز گردد. آنها تصور می کنند که این وضعیت"عادی" به نفع همه خواهد بود.
دسته دوم، سوسیال دمکراتهایی با مقاصد گوناگون هستند. آنها اقتصادی که توسط دولت کنترل می شود را ارایه می دهند. دستکم تا وقتی که بحران ادامه دارد آنها این حرف را می زنند که امور مالی در خدمت تجارت و شهروندان قرار گیرد. آنها به قول سارکوزی می خواهند سرمایه داری را "بازیافت" کنند.
و آخرین دسته کسانی هستند مانند من که به جنبشی می اندیشند که به سوی رشد فراگیر برای نوع بشر حرکت می کند؛ جنبشی باثبات و بر پایه همبستگی. این امر به یک برنامه ریزی جهانی نیاز دارد که از سطح محلی آغاز می شود. انگار که ما به یک کتاب آسمانی احتیاج داریم!"