آنچه در سال 1387 در ایران گذشت

 

جعفر پویه

 

جنبش اجتماعی مردم ایران پر توان به پیش می رود و رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی با همه توان سعی در منکوب کردن آن دارد. کشاکش بین دو نیرویی که در برابر یکدیگر صف آرایی کرده اند آنچنان بالا گرفته و به هم تنیده است که همچون دو کشتی گیر بهم پیچیده در تشک گاه تشخیص آنان از یکدیگر بسیار مشکل است. سالی که گذشت را به یک جمله می توان سال بحران مداوم نامید. حکومتگران ناتوان از حل و فصل مشکلات مردم تنها راه سرکوب را در پیش گرفتند و مردم به جان آمده از بی عدالتی ها برای دستیابی به خواسته های خود به هر شکل ممکن صدای اعتراض خود را بلند کردند. بنابراین حکومت که توان پاسخگویی به آنان را نداشت با گسیل کردن نیروهای آموزش دیده سعی به منکوب کردن و به خانه فرستادن آنها کرد. اما مردم به خانه نرفتند و با درافتادن با نیروهای حکومتی همچنان بر خواسته های خود پای می فشارند و فشردند. به همین دلیل ماه  اسفند به غم انگیز ترین ماه سال بدل شد. زیرا دو نفر از زندانیان دستگیر شده و به بندکشیده شده به طرز مرموزی به قتل رسیدند و فعالان سیاسی اجتماعی و مردم عدالتخواه در غم از دست دادن آنها عزا دار شدند.

در سال گذشته رژیم جمهوری اسلامی همچنان با حربه دولت امنیتی – نظامی احمدی نژاد سعی کرد تا پروژه یکدست سازی خود را با قدرت به پیش برد. اگر در درجه اول این یکدست سازی برای جمع و جور کردن جریانها و باندهای داخلی حکومت و پرکردن شکاف بین آنها بود. اما روی بیرونی که به سوی مردم است یعنی سرکوبی هار و سخت گیری بیشتر در برابر جریانات فعال سیاسی اجتماعی روی خود را نشان داد. به همین دلیل دانشجویان و نیروهای روشنفکر اجتماعی و کارگری با ایستادگی در برابر نبروهایی که نماد یکدست سازی و حاکم کردن جو پادگانی در جامعه بود، جلو ادامه کار آنها را سد کردند و در این بخش پروژه را با شکست مواجه ساختند. اگر در بین باندهای حکومت، نیروهای مدعی با همان تهاجم اول میدان را خالی کردند و به زیر عبای پدر خواندهای خود خزیدند، اما در بیرون از آنها مردم ایستادگی را انتخاب کردند و تجربه همه سالهای سرکوب را به عنوان اندوخته و ذخیره برای چنین روزهایی به کار گرفتند و گماشتگان استبداد را با ناکامی روبرو ساختند. زدوخورد در دانشگاه با شدت هرچه بیشتر ادامه یافت، تشکلهای کارگری تحت فشار مضاعف به کار ادامه دادند و با پرداخت هزینه هایی گاه گزاف قدمی به عقب برنداشتند. جنبش زنان همچنان سعی می کند که تا خود را از زیر قیمومت جریانهایی که با بلندگوهای تبلیغاتی تبدیل به رهبر و سردسته شده اند بیرون بکشد و راه خود را از مماشات گران و خزیدگان به زیر عبای این آیت الله و آن حجت الاسلام جدا کند. آنانی که سعی دارند القا کنند که می شود و باید در چهار چوب همین رژیم به خواسته های خود رسید و با روانه کردن نیروهای فعال به دنبال نخود سیاه و هرز دادن انرژی هایشان آنها را فرسوده کنند. تشکلها و نیروهای کارگری از یک طرف با دم و دستگاههای عریض و طویل حکومت ساخته روبرویند که به یمن حمایت بعضی از نهادهای بین الملی برای خود مشروعیت به دست می آورند، آنها بیش از آنکه مدافع حقوق کارگران باشند، چماق ضرب و شتم حکومت هستند و با کمک و حمایت رژیم به نهادهای بین المللی معرفی می شوند و آنها نیز با دانستن این موضوع خود را به نفهمی می زنند و همانان را به عنوان نمایندگان کارگران ایرانی در مجامع خود می پذیرند. از جانب دیگر کارگران ایرانی با کارفرمایانی روبرو هستند که از پرداختن همان اندک دستمزد ماهیانه نیز سر باز می زنند و آنها و خانواده هایشان را گرسنه نگه داشته اند. صدای فریاد این کارگران همه خیابانها را پر کرده و با برپایی اشکال متنوع اعتراضی سعی می کنند که همان اندک حقوق و دستمزد عقب افتاده و معوقه را طلب نمایند. یعنی کارفرمایان و حکومت کار را برای کارگران ایرانی به جایی رسانده اند که به جای طلب دستمزد بیشتر و تحمیل شرایط انسانی تر به کارفرمایان برای درنظر گرفتن موقعیت انسانی آنان و بهبودی شرایط کار و بهداشت محیط کار، به همان اندک دستمزدی که می رود تا به شیوه هایی رزیلانه ملا خور شود قانع هستند و برای دریافت همان اندک آب باریک نیز بارها تظاهرات و اعتصاب می نمایند و به خیابانها می ریزند. این روزگاری بسیار سیاه و تباه شده برای نیروی کار و گردانندگان چرخ صنعت کشور که باید بیش از همیشه مورد توجه قرار داشته باشند از سوی حکومت تدارک شده است. زیرا رژیم نه از اعتراض آنها ترسی دارد و نه تحصن و از کار انداختن چرخ کارخانه ها برای آنان مهم است. زیرا به دلیل معادن پر و پیمان نفت و چاههایی که دایم در فوران دلار و یورو هستند، غارتگران و سرکوبگران مردم ایران نه تنها وقعی به آنان نمی گذارند بلکه با همین دلارهای باد آورده که از محل ثروت ملی مردم توسط حکومتگران غارت می شود، ابزار سرکوب خریداری می شود و دستمزد نیروهای سرکوبگر و شارلاتانهای خانه های ضد کارگر و شوراهای اسلامی مدافع حکومت پرداخت می گردد تا صدای اعتراض دیگران را خفه کنند و در صورت نیاز همچون عروسکهای خیمه شب بازی در مجامع جهانی نقش کارگران راضی و شکم پُری را بازی کنند که تنها دقدقه اش حفظ و حراست از ولی فقیه رژیم است و رژیم تروریست پرور آن.

اما این همه ماجرا نیست. زیرا با افت قیمت نفت در سطح جهانی و برهم پیچیدن طومار اقتصاد بیمار کشور وضعیت به حالتی درآمده است که رژیمهای انگلی همچون رژیم ولایت فقیه که از صدقه سر دلارهای باد آورده قیافه ابرقدرتی پوشالی به خود گرفته بودند، در آستانه کاسه به دستی برای گذران امور قرار دارد. احمدی نژاد رئیس دولت نظامی امنیتی برکشیده ولایت فقیه که پیش بینی کرده بود قیمت نفت هرگز به زیر صد دلار بازگشت نخواهد کرد و وقتی از او پرسیده بودند به چه دلیل چنین حرفی را می زند گفته بود زیرا من مهندس هستم. حالا مشخص می شود که مهندس پریشان گو باید فکری به حال خود و رژیم‌اش بکند که قیمت نفت تا حدود یک سوم آنچه او مهندسی کرده بود هم سقوط کرد. از سوی دیگربحران اقتصادی جهانی نیز مزید بر علت شد و با اندک فاصله زمانی خودش را در اقتصاد ورشکسته رژیم ولایت فقیه نشان داد. بازهم این احمدی نژاد بود که ادعا کرده بود به دلایلی که فقط برای خودش قابل پذیرش است بحران به اقتصاد آنها آسیبی وارد نخواهد کرد. اما اندکی از این گفته ها نگذشت که جهانی بودن اقتصاد و وابستگی زنجیره اقتصاد سرمایه داری به یکدیگر خودش را در بازارهای داخل ایران نیز نشان داد و یکی بعد از دیگری نشانه های بحران سر بر آورد و یکی پس از دیگری بنگاههای اقتصادی انگلی را در خود غرق کرد. این نشانه ها در ارکان قدرت رژیم خود را بازتاباند و دستگاههای متفاوت با یکدیگر به جنگ و دعوا پرداختند و هرکس گناه را بر گردن دیگری انداخت. دستگاه اجرایی خود را سردمدار حکومت می داند و مابقی ر ا تابع می خواهد. دستگاه مقننه و قانوان گذار مدعی است که دولت قانون را به هیچ می گیرد و دار و دسته آن هرآنچه دلشان می خواهد می کنند. نهادهای اقتصادی و تصمیم گیر نیز به کناری گذاشته شده اند و رئیس دولت سعی دارد یک تنه هم مشکلات را با سرانگشت جادویی خود حل و فصل کند. این یعنی یک وضعیت حسین قلی خانی کامل و تمام عیار، چه کسی درست می گوید و حق به جانب کیست؟ اصلن مهم نیست. مهم آنست که در این بلبشو بحرانی هرکس ساز خودش را می زند و ارکستر حکومتگران تبدیل به هیاهوگری گشته است که سرو صدای آنها گوش هر شنونده ای به ویژه خودیها را نیز می آزارد. تعیین حداقل حقوق کارگران به مبلغ 274500 تومان آنقدر شرم آورانه هست که نیازی به گفتن ندارد. زیرا در کشوری که خط فقر طبق گفته کارشناسان داخلی چیزی حدود 850 هزار تومان است. این حداقل دستمزد به معنی هیچ است. یعنی با آن امکان گذران امور حتا به صورت بخور و نمیر نیز ممکن نیست. حال چه کسی پاسخگوی سفره خالی کارگران است؟ معلوم نیست. زیرا حکومتی که بجز بگیر و ببند و زندان و شکنجه پاسخی برای مردم معترض ندارد، بعید است که بتواند حتا فکری به حال زحمت کش ترین بخش جامعه که ستون تولید است بکند. بنابراین باید در انتظار اعتراض بیشتر و همسو با آن بگیر و ببند شدیدتر بود. هرچند کارگران خیلی وقت است که به این نتیجه رسیده اند که بدون داشتن تشکلات صنفی نیروی آنان به هرز می رود. به همین دلیل در سال گذشته شاهد شکل گیری سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه پس از سندیکای کارگران واحد بودیم. کارگران دیگر بخش های صنعتی نیز در تدارک برپایی تشکل هایی همگون هستند تا بتوانند در یک حرکت همبسته و متشکل به رویارویی حکومت بروند که از همه ابزارهای سرکوب برای پاسخگویی به خواسته های برحق آنان استفاده می کند.

در سال گذشته رژیم و دولت وقتی که دیدند نمی توانند صدای اعتراض و عدالتخواهی دانشجویان را در گلو خفه کنند و حریف آنان نمی شوند، دست به توطئه چینی زدند و با پاپوش دوزی برای دانشجویان به شیوه هایی بسیار رزیلانه سعی به دستگری و زندانی کردن آنها نمودند. ترس رژیم وقتی بیشتر شده که بخشی از دانشجویان بی پروا گرایش به چپ خود را علنی کرده بودند و با برافراشتن بیرقهای قرمز بار دیگر کابوس سالهای دهه شصت رژیم را باز گرداندند. رژیم که سرمست قلع و قمع کردن چپها در دهه 60 و 70 و اعدام نابودی آنان بود. به یکباره با موج رو به تزاید دانشجویانی روبرو شد که هراسی از چپ نامیدن خود نداشتند و با شهامت هرچه بیشتر پا به میدان گذاشته و فریاد جریاناتی که تا کنون تصور می شد به قهقرا رفته اند و دیگر اثر و آثاری از آنان نخواهد بود را باز گرداندند. رژیم که همه سعی و تلاشش را کرده بود تا به همه بقبولاند که چپ را از جامعه ایران ریشه کن کرده و دیگر آنان به تاریخ پیوسته اند. خود را شکست خورده یافت و با کسانی طرف شد که همچون گذشته می توانند کابوس باشند. زیرا اینان را نمی شود با یک تور زیارتی به کربلا و سوریه فریفت و یا تبدیل به زیارتنامه خوان مزار شهدایی کرد که در رویای گسترش رژیم اسلامی خمینی به خاک افتاده اند. ولیمه های هیاتهای عزاداری به اینان کارگر نیست و دسته های سینه زنی و پابوسی رهبر به قصد قربت را نیز به هیچ می گیرند و بحث و درگیریهایشان نیز از جنسی نیست که بشود با فلان آیه و حدیث و یا فتوای فلان شیخ مجابشان کرد. به همین دلیل راهی غیر از زندان و قل و زنجیر باقی نمی ماند. پس بار دیگر دکان اطلاعاتیها و دسیسه چینهای وزارت بدنام رونق می گیرد. دستگیریهای شبانه روال عادی می شود. یکباره به خانه کسی ریختن و بدون پرس و جو همه جا را جستجو کردن و هر کتاب و یا نوشته ای را به عنوان سند بردن شروع می شود. با این حساب که اکنون کامپیوتر نیز به عنوان بخشی از اسناد قابل تجسس و سند جرم مصادره می شود و اطلاعاتیها با استناد به آنها سعی به جرم تراشیدن می کنند. نوع آرایش مو، شکل لباس پوشیدن، محل تجمع، ساعت رفت و آمد و ... تبدیل به سئوالاتی شد که باید پاسخی درخور بدانها داد و الا مجرم محسوب می شوی و دستگیر و زندانی خواهی شد.

حمله اوباش حکومتی به دانشگاه شیراز دستگیری و ضرب و شتم آنها بخشی از پروژه سرکوب رژیم بود. ایستادگی و استواری دانشجویان، برگزاری اعتراضها به شیوه های متفاوت، کشاندن تظاهرات به خیابان و تسخیر پهنه اینترنت برای رسوایی حکومتگران بخشی از تلاش دانشجویان برای مقاومت در برابر این یورش بود. در دیگر دانشگاههای کشور نیز شرایط از این بهتر نبود. در تهران روز دانشجو تبدیل به رویارویی تمام عیار رژیم و دانشجویان بود. شعارهای بسیار تند و برنده دانشجویان بر ضد سرکوبگران، حمله و آزاد سازی دستگیرشدگان از دست اوباش حکومتی، شکستن درب دانشگاه برای ورود دانشجویان که در بیرون دانشگاه مانده و نیروهای سرکوبگر اجازه ورود نمی دادند و تجمع مردم در برابر دانشگاه و فریادهای حمایتی آنها، همه و همه نشانه می دهد که رژیم نه تنها در این پهنه موفق نبوده بلکه عملن باید شکست را بپذیرد. نمونه کامل این شکست را وقتی می توان مشاهده کرد که علی خامنه ای ولی فقیه رژیم که بنابود در روز 16 آذر در دانشگاه سخنرانی کند و به گفته خودش ضد انقلاب را تار و مار نماید، از ترس اش آنرا لغو کرد و برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر چند روز بعد به طور اتفاقی و سرزده روانه دانشگاه علم و صنعت قُرق شده شد تا مگر آب رفته را به جوی باز گرداند که ناگفته مشخص است که تلاشی بیهوده بود.

هرچند بعدن اوباش اطلاعاتی و نیروهای لباش شخصی یکی یکی دانشجویان معترض را ربوده و یا با پرونده سازی به دادگاه انقلاب احضار و دستگیر و زندانی کردند. اما همگان شاهد بودند که این عمل به ضد خود تبدیل شد و با برانگیختن امواج حمایتی از سوی نیروهای متفاوت و اقشار مختلف، رژیم را در بن بست قرار دادند و جو پادگانی را با شکست روبرو کردند. بی خود نبود که برای دسیسه سازی پروژه جدیدی را آغاز کردند و با تبدیل کردن دانشگاهها به گورستان سعی به موج سازی و رویارویی با دانشجویان با ابزارهای ایدئولوژیک کردند. یعنی حکومت با انتقال استخوانهای بازپس آورده از بیابانهای عراق و دفن آنان در دانشگاه با نام شهید دفاع مقدس، گله های بسیجی و حزب الهیها را به دانشگاه می کشاند و دست آنها را باز می گذارد که برای سرکوب دانشجویان به شیوه سالهای گذشته عمل کنند. به همین دلیل در اعتراض دانشجویان به این عمل سرکوبگرانه رژیم می پرسند اگر حزب الهیها برای دفن شهدا به دانشگاه آمده اند پس چرا چاقو، پنجه بوکس، قمه و زنجیر به همراه دارند؟ کجای دنیا شهید را با پنجه بوکس و قمه تدفین می کنند؟

از سوی دیگر در سال گذشته بحران اقتصادی چنان کارد بر استخوان مردم رساند که بسیاری ناتوان از امرار معاش روزانه خود شدند. طبق گزارشهای منتشر شده چیزی حدود 20 میلیون ایرانی در زیر خط فقر زندگی می کنند. این خط فقر را باید این گونه تفسیر کرد که 20 میلیون ایرانی قادر به تعمین حداقل معاش نیستند و رژیم و حکومت نیز پروای آنان را ندارد زیرا اگر بغیر این بود باید برنامه های اقتصادی به گونه طراحی می شد تا در چشم انداز روزنه امیدی به نظر آید که این گونه نیست و بسیاری از مردم به طور کلی نا امید شده و از نظر روحی در وضعیت اسف باری به سر می برند. در سال گذشته بعضیها وقتی که از همه جا رانده و مانده شدند آخرین راه را برای اعتراض برگزیدند و تن خسته و رنجور خود را به شعله آتش سپردند تا این گونه فریاد دادخواهی خود را به گوش عالم و آدم برسانند. موضعگیری حقیرانه علی لاریجانی و مجلس نشینان در برابر عمل کسی که در مقابل مجلس خود را به آتش کشید آنچنان رسوایی برای شکم سیران دست در کاسه مردم ببار آورد که هرگز تصورش را نمی کردند. از آن بدتر هنگامی بود که جانبازی به دلیل مشکلات لاینحل اش در برابر بنیاد غارتگران خود را به آتش کشید و این گونه درماندگی خود را فریاد زد. یکی از مسئولان بنیاد سراسیمه به خبرنگاران گفت قبل از این که دیگران چیزی بگویند من صریحن اعلام می کنم که این شخص معتاد نبوده و هیچ گونه سابقه جنایی نیز ندارد. این یعنی عملکرد لاریجانی آن چنان مشمئز کننده بود که بسیاری از حکومتیان را نیز به عکس العمل واداشت. طبق گزارشهای جسته گریخته تعداد کسانی که این گونه اعتراض کرده و با شعله ور کردن تن خود فریاد دادخواهی خود را بلند کرده اند بسیار زیاد بود که به علت جلوگیری حکومت از درج اخبار آن و منع منابع خبری در بازتاب آنها اطلاع دقیقی از تعدادشان در دست نیست. اما آن چه هست می تواند گویای این امر باشد که پولهای باد آورده نفت از محل فروش ثروت ملی مردم که در بالاترین حد قیمت خود قرار داشت، به یغما رفت و دردی از مردم دوا نکرد بلکه فقط حسابهای بانکی دزدها و آقازاده های حکومتی و فرماندهان سپاهی از قماش سردار محصولی را انباشه کرد. از سوی دیگر کلاه برداری افراد حکومتی و وابستگان آنها، زدوبند در بانکها و موسسات مالی، رشوه گیری و دست در کیسه مردم کردن کار را به جایی رساند که در گزارش سالیانه سازمان شفافیت بین المللی رژیم ولایت فقیه را در ردیف یکی از فاسدترین کشورهای جهان قرار گرفت.

در بحران اقتصادی سال گذشته کارخانه ها یکی پس از دیگری به ورشکستگی رسیدند و از چرخه تولید خارج شدند. صنعت فولاد که یکی از صنایع قدیمی و پر تولید کشور بود تقریبن به طور کامل در آستانه ورشکستگی قرار گرفت و دیگر بخشهای تولیدی نیز روز بهتری از آنها ندارند. این در حالی است که به دستور رئیس جمهور به بنگاههای زود بازده برای تولید اشتغال میلیاردها دلار پول پرداخت شد که ناپیداست و معلوم نیست که به کجا رفته اند. به همین دلیل سر و صدای مسئولان بانکها و تصمیم گیران اقتصادی کشور درآمد. رئیس جمهور با رئیس بانک مرکزی دست به گریبان شد و او مدتها بانک مرکزی را به گفته خودش چهار قفله کرده بود. تا این که پس از مدتها کشاکش و درگیری مجبور به استعفا و خروج از محل کارش شد.

از سوی دیگر دستور احمدی نژاد به بانکها برای پائین آوردن نرخ بهره کار را به جایی رساند که بسیاری از بانکها نیز به آستانه فروپاشی نزدیک شدند. شورای پول و اعتبار منحل شده و نرخ بهره دستوری کار را برای بانکها غیر ممکن کرد. در هیچ کجای جهان سابقه نداشته است که دستور تعیین نرخ بهره از توسط رئیس جمهور یا شخص اجرایی دیگری ابلاغ شود. این پروسه ای است که در نهادهای پولی باید سیر خود را بپیماید و با توجه به عوامل متنوع آنها نرخ بهره را تعیین می کنند. اما در رژیم استبدادی همه چیز به شیوه امری و دستوری انجام می گیرد و کسی هم پاسخگوی پی آمد چنین تصمیم های بی خردانه ای نیست. به هرحال دود این وضعیت به چشم مردمی می رود که روزانه باید با پول زندگی و امورات خود را سروسامان دهند که اکنون بازیچه افراد خود شیفته ای همچون رئیس جمهور برکشیده رهبر و ولی امر رژیم علی خامنه ای است. این بحران در همه ابعاد اقتصادی کشور خود را نشان داده است و می رود تا فروپاشی تمام و کمالی را از نظر اقتصادی به منصه ظهور برساند.

در سال گذشته وضعیت حقوق بشر به حالتی بود که شورای حقوق بشر سازمان ملل قطعنامه ای درباره آن صادر کرد و وضعیت غیر انسانی تحمیلی رژیم به مردم ایران را تقبیح نمود. دلیل همه این سختگیریها و اعمال غیر انسانی چیزی نیست جز جنبش اجتماعی مردم ایران که خواهان تغییر در وضعیت موجود هستند. اعتراضات گسترده اقشار متفاوت مردم امان رژیم را در سال گذشته برید و به همین دلیل رژیم با گسیل کردن دسته های اوباش به خیابانها تحت عنوان مانور ها رنگارنگ سعی به نسق گیری و زهر چشم گرفتن کرد. ضرب و شتم وحشیانه مردم در کوچه و خیابان، دستگیری زنان و جوانان به دلایل نوع لباش پوشیدن و آرایش بخشی از نمایشات سرکوبگرانه بود. باز گردادن بسیج به خیابانها و سپردن کنترل محلات به دست آنها به معنی ترس و وحشت رژیم از اعتراض گسترده مردم است که توجه بسیاری را به خود جلب کرد.

در سال گذشته ماشین مرگ رژیم همچنان قربانی گرفت و تحت عناوین متفاوت اعدامها جریان داشت. اعدامهای دستجمعی که خود نوعی جنایت علیه بشریت است و خلاف همه موازین انسانی به رسمیت شناخته شده است، ادامه داشت و در پاره‌ای مواقع این جنایات به خیابانها و انزار عمومی نیز کشانده شد تا بلکه تعداد بیشتری را ترسانده و جو رعب و وحشت بیشتری را اعمال کنند. مجازات غیرانسانی و جنایتکارانه سنگسار همچنان ادامه یافت و هرچند غیر علنی و به طور مخفیانه انجام شد. اما از چشم هشیار مردم تیز بین پنهان نماند و با علنی کردن آن جنایات ضدبشری و عهد بادینه نشینی رژیم را در پیش چشم جهانیان هویدا ساخت. به همین دلیل سختگیری بر فعالان حقوق بشری و وبلاگ نویسانی که در افشای جنایات رژیم فعال بودند هرچه بیشتر بالا گرفت. دستگیری همراه با ضرب و شتم این فعالان، سند سازی و برچسب زدن به آنان برای محاکمه در دادگاههای فرمایشی و غیر انسانی و تحت بدرفتاری قرار دادن آنها در بازداشتگاهها بخشی از برخورد رژیم با آنان بود. به زیر اعدام کشاندن فعالان اجتماعی و تحت فشار قرار دادن آنها نیز در سال گذشته رخ نمود. کسانی چون معلم زندانی فرزاد کمانگر همچنان در زیر اعدام نگه داشته می شوند و بعضی از آنها نیز به چوبه دار سپرده شدند. که شاید از صدای اعتراض رفقای آنها بکاهند که چنین اتفاقی نیفتاد و صدای اعتراض هرچه بیشتر بالا گرفت. بی دلیل نبود که در سال گذشته طبق آمارهای منتشر شده رژیم چیزی حدود پنج میلیون سایت اینترنتی را فیلتر کرد و با فرستادن گله های بسیجی آموزش دیده به پهنه فضای مجازی سعی در از کارانداختن و هک کردن سایتهای اینترنتی کرد. تشکیل گروههای تجسسی در این عرصه و فعال شدن ارگانهای سرکوبی همچون سپاه و وزارت اطلاعهات در اینترنت برای شناسایی و به دادگاه کشاندن فعالان این بخش، دست درازی بیشتر رژیم سرکوبگر به محل تبادل اطلاعات و اخبار و منع مردم از دسترسی به آن است.

به غیر از این در داخل رژیم نیز به دلیل بحران گسترده اجتماعی، درگیریهای جناحی بالا گرفت و دست به افشای یکدیگر زدند. برای مقابله جناحی و رویارویی با جنبش مردم دولت سعی به سازمان دادن ارگانها و تشکلهای موازی زد. پس از روی کار آوردن شورای تامین امنیت که نهادی موازی با شورای تامین استان است، دولت احمدی نژاد و امنیتی – سپاهیهای تشکیل دهنده آن نهاد جدیدی به نام "گروه کار" تشکیل دادند که سرتیپ پاسدار مجردی حوزه عمل آنرا سیاسی – امنیتی بیان کرد. نا گفته پیداست که این نهاد، موازی با شورای تامین امنیت کشور شکل گرفته است و امنیتی – سپاهیهای متشکل شده در دولت سعی می کنند این گونه بسیاری از افراد جناحهای رقیب را از  این مراکز تصمیم گیری بیرون برانند. همین کشاکشها باعث شد که وزیر کشور احمدی نژاد که مورد حمایت ولی فقیه رژیم یعنی علی خامنه ای نیز بود به مجلس کشانده شود و موضوع مدرک تحصیلی او به آبروریزی تمام عیار تبدیل شود. علی کردان که برای فرار از این استیضاح همه راهها را پیموده بود پس از برکناری در مجلسی گفت که برای یک دستمال قیطریه را به آتش نمی کشند. این گفته او که فرق بین قیطریه و قیصریه را نمی داند خود به نمادی برای برانداز کردن سطح دانش و فهم عناصر مورد اعتماد احمدی نژاد و ولی فقیه او تبدیل شد و احتمالن مجبور شدند فعلن جلو دهن کردان را گِل بگیرند که بیش از این گند قضیه بروز نکند. گم شدن میلیاردها دلار پول نفت در دولت و جست و جو برای پیدا کردن آن نیز دولت را به زیر ضرب کشید. ته کشیدن صندوق ذخیره ارزی صدای بسیاری را در آورد و مجلس از دولت توضیح می خواهد که دلارهای مربوطه کجا هزینه شده است و متولیان امر باید حساب پس بدهد. احمدی نژاد که خود را نظر کرده رهبر می داند به هیچ نهادی پاسخگو نیست و حاضر به نیست حساب و کتاب درآمدهای ملی از محل ثرت ملی مردم را به هیچ کسی پس بدهد. این گونه یعنی او خود را صاحب درآمدهای میلیاردی نفت می داند و هرگونه که خود صلاح بداند آنها را خرج می کند و معتقد به هیچ حساب و کتابی نیست. به زبان ساده انگار مملکت صاحب ندارد و رئیس جمهور می تواند به شیوه زمان خلفا با خزینه کشور را همچون ملک شخصی برخورد کند.

پرونده اتمی رژیم که تبدیل به معضلی لاینحل برای پایوران آن شده است در سال گذشته یک پله به سوی مشکل شدن بالا رفت و با همه هیاهو و جنجال رژیم که البرادعی در گزارشهایش هیچ اشاره به موارد ممنوع نکرده است، البرادعی در آخرین گزارش خود ابراز داشت که "جمهوری اسلامی ایران برای حل بحران هسته‌ای حاضر به همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی ‌اتمی نیست."

در ادامه همین گزارش البرادعی گفت: "طی شش سال مطالعه بر روی برنامه‌ی هسته‌ای ایران، آژانس به این نتیجه رسیده است که احتمال دارد ایران یک برنامه‌ی هسته‌ای کاملاً مخفیانه داشته باشد."

این آن چیزی بود که رژیم هرگز فکر نمی کرد که البرادعی آن را به زبان آورد که آورد و اکنون رژیم پرونده اتمی را به جایی رسانده که با سرنوشت اش گره خورده است. همین پرونده تبدیل به موضوعی اصلی برای آغاز مجدد گفتگو بین رژیم و کشورهای صنعتی شده است. زیرا با توجه به بحران اقتصادی ای که از راه رسیده است جمهوری اسلامی بدون کمک موسسات مالی جهانی و واردات گسترده قادر به ادامه حیات نیست. زیرا کسانی که خودکفا شدن کشور در تولید گندم را در بوق و کرنا کرده بودند، اکنون معلوم شده است که با بی شرمی دروغ گفته اند. چون آنها گندمهای وارداتی را با قیمتی کمتر به کشورهای دیگر فروخته اند تا این گونه به تبلیغات بپردازند. نا گفته پیداست که اکنون تشت رسوایی آنان از آسمان به زیر افتاده است و اگر رژیم نتواند به اندازه کافی گندم وارد کند قیمت نان از این که اکنون هست نیز بیشتر خواهد شد. زیرا در سال گذشته قیمت نان به شدت افزایش یافت و رژیم با همه ترفندهای مردم گول زنگ تنها توانست به قول دادن و وعده و وعید بپردازد. زیرا قیمت نان مردم به قیمت گندم وارداتی بستگی دارد که آنهم در انحصار دولت است. یعنی مسبب گرانی نان مردم دولتی است که خود دست بگران فروشی زده است و انداختن تقصیر به گردن نانواهای خرده پا تنها بی شرمی دروغ گویان حکومتی است و محلی از اعراب ندارد.

در عرصه بین الملل نیز در سال گذشته رژیم هرچه بیشتر افشا شد و بسیاری به دروغ و فریب آنها برای ایز گم کردن پی بردند. قطعنامه های بسیاری بر علیه رژیم صادر شد و مشخصن اتحادیه اروپا چندین بار با انتشار بیانیه اعمال آنها را تقبیح کرد. موضوعی که بیش از همه به چشم آمد خروج سازمان مجاهدین خلق از لیست سیاه تروریستی اتحادیه اروپا بود. دولت فخیمه انگلیس که برای استمالت از رژیم ابتدا دست به چنین کاری زده بود. به بی حاصل بودن سیاست مماشات خود با رژیم پی برد و به آن پایان داد. دادگاهی در انگلیس رای به برائت سازمان مجاهدین در پرونده لیست تروریستی داد و اثبات شد که دولت قبلی انگلیس برای دلجویی از ولی فقیه رژیم آدمکش دست به این عمل زده است. پس از آن نیز دادگاه استیناف اروپا در چند نوبت رای به برائت سازمان مجاهدین خلق داد و در انتها اتحادیه اروپا مجبور شد که اسم این سازمان را از لیست تروریستی خود خارج کند. به دلیل این که رژیم جمهوری اسلامی هزینه زیادی برای این کار پرداخت کرده بود و آن را به عنوان موفقیت خود در محدود سازی اپوزیسیون در هرجای جهان که بخواهد به رخ می کشید. این اتفاق به عنوان یک شکست بزرگ برای رژیم و یک موفقیت چشم گیر برای اپوزیسیون ایرانی برآورد شد.

در انتها قتل بی شرمانه امیر حشمت ساران و امید میر صیافی دو زندانی سیاسی در ماه اسفند در زندان رژیم جمهوری اسلامی لکه ننگی است بزرگ بر دامن رژیمی آدمکش که سعی می کند تا زندانیان سیاسی را به هر طریق که می تواند به قتل برساند. زندانبانان رژیم خود را مسئول جان زندانیان نمی دانند. بلکه آنان فکر می کنند وظیفه شان فشار بیشتر و بد رفتاری بی شرمانه تر با زندانیان است. آنان این عمل را آن گونه انجام می دهند که به قتل زندانیان می انجامد و به دلیل پاسخگو نبودن هیچ نهادی در برابر جان زندانیان آنان با دست باز هرگونه عمل بی شرمانه ای با محکومان بیدادگاههای فرمایشی را مرتکب می شوند. قتل دو زندانی سیاسی یکی از فاجعه بار ترین اتفاقات سال گذشته بود. در گذشته نیز چندین زندانی سیاسی به همین شیوه به قتل رسیده اند و به نظر می رسد می رود تا این گونه قتلها به رویه ای برای رژیم آدمکش جمهوری اسلامی تبدیل شود.