سرمقاله
بُن بست راهکار "اصلاح نظام"، خروج از کُدام سو؟
منصور امان
اگر چه انبوه کسانی که خیابانهای شهرهای بُزُرگ کشور را با شُعار "مرگ بر دیکتاتور" به تسخیر خود درآورده اند مُدتهاست از مراسم برگُماری رییس دفتر "آقا" از بین نامزدهای مُنتخب شورای نگهبان گُذر کرده اند اما برای بخشی از مُشتاقان همیشگی مُشارکت انتخاباتی، این ماجرای نه چندان ارجُمند و حیثیت آور پایان نیافته است؛ امری که در مرتبه نخُست به دلیل پُرسشهای آزار دهنده ای است که از همه سو مُتوجه آنها گردیده و پاسُخی قانع کُننده ای برای عرضه نمی یابند. آنگاه که در نخُستین واکُنش به تقلُب گُستاخانه آقای خامنه ای، صدها هزار تظاهُر کُننده خشمگین از دعوت کُنندگان خود به بازی انتخابات خواستار شُدند که رای آنها پس گرفته شود، کمتر کسی مایل بود جای خود را با طیف متر کُنندگان "ظرفیتهای نظام" (از باند اصلاح طلبان حُکومتی بگیرید تا مُشتریان کم توقُع بُنجُلهای "مردُمسالاری دینی" در خارج کشور) عوض کُند.
شرکت در انتخابات، تاکتیک یا استراتژی؟
این فقط به دلیل آگاهی بر ناتوانی ورشکستگان به تقصیر به بازپرداخت این بدهی هنگُفت به طلبکاران پُر شَمار نمی تواند باشد. بیشتر از آن، ترفند آقای خامنه ای فرش را چندان با شدت از زیر پای خُرد فروشهای بازار "نظام" کشیده است که آنها هنوز به دُرُستی نمی دانند کُجا باید بساط خود را پهن کُنند. این دُرُست که آقای موسوی دُکان تخته شُده ی "امام راحل" را به عُنوان مقصد نشان می دهد اما چنین نمی نماید که شُمار کسانی که مایلند گُریزگاه وی را به عُنوان منزلگاه بعد از ولی فقیه، خامنه ای جدی بگیرند، زیاد باشد.
"اصلاح طلبان" خارج کشوری همین احساس سرگردانی را فقط با اندکی شدت بیشتر با "اصلاح طلبان" حُکومتی تقسیم می کُنند. برای این دسته، توضیح سیاست خود به ویژه از آن رو مُشکل تر است که برخلاف آقای موسوی که خود را بخشی از "نظام" مُعرفی می کُند و به این اعتبار، مُشارکت در آداب و ترتیبات آن را – لابُد – واجب کفایی می داند، اینان بدون هیچ گونه اجبار به حفظ چیزی و از جُمله "نظام" یا هراس از مُواجه شُدن با تنبیه سیاسی و امنیتی در صورت خودداری از برق انداختن جعبه های انتخاباتی آقای خامنه ای، به شریک پُر حرارت کاندیدایی تبدیل شُدند که در انتها آقای احمدی نزاد از آب درآمد!
دست کم پس از این که حُجت الاسلام کروبی اعتراف کرد که در ارزیابی خود از مکانیزم انتخابات اشتباه کرده است و تحلیل کسانی که بر نمایشی بودن آن اشاره می کردند را "دُرُست تر" دانست، برای کُلیه پیشخدمتهای سور انتخاباتی "آقا" چه در داخل و چه در خارج مُناسبت ترین هنگام برای تصفیه حساب جدی با این راهکار و مادی کردن درسهای عبرت انگیزش در سیاست جاری خود فرا رسیده بود. چه، این انتقاد از خود از سوی یکی از کارگُزاران درجه اول "نظام" صورت می گرفت و نشستن در کنار وی، هزینه اشتباه را می توانست به خوبی تُخس کرده و مانع تمرکُز نورافکنها بر آنها شود.
جریان رویدادها نشان داد که شُرکای انتخاباتی آقای خامنه ای توانای فاصله گرفتن از خط مشی سُنتی خود را ندارند. بخشی به دلایل عمل گرایانه و دسته ای دیگر که بیشتر در میان مُماشات گران خارج کشور یافت می شوند، به دلیل هزینه سنگین سیاسی و تشکیلاتی اعتراف به شکست استراتژی خود.
از این عزیمتگاه است که تعرفه پُرکُنها برای توجیه چکهای بی محلی که کشیده اند به راه می اُفتند و با خطی کج و معوج زیر توضیحاتی که بین ساده لوحی و وقاحت در نوسان است را امضا می گُذارند. رایج و محبوب ترین سوراخ فرار، شاهد گرفتن حُضور مردُم در خیابانها به عُنوان سند دُرُستی بازی در نمایش انتخابات طبق سناریوی خامنه ای – جنتی است.
دعوت به مراسم رای گیری، پلاتفُرم علیه تغییر
فقط در سرزمین عجایب، جایی که منطق آقای "هاله نور" جهت و مُحتوای بحثها را تعیین می کُند، می شود کاسه گدایی از دستگاه قُدرت را پرچم شورش و اعتراض بدان جلوه داد. این همان مُعجزه ای است که "اصلاح طلبان" حُکومتی و پیروان خارج کشوری آنها سوگند می خوردند که نازل کرده اند. بر اساس این ادعا، گویا دعوت آنها+تقلُب باند رقیب+سرخوردگی مردم+اعتراض همگانی، اجزای یک نقشه به دقت طراحی شُده از جانب آنها بوده است و به اتکای همین شُعبده بازی خواهان آن می شوند که کسانی که ایفای نقش تماشاچی گرد معرکه را تحریم کرده بودند، اکنون می بایست در برابر نبوغ استراتژیستهای جنگ زیرزمینی انتخاباتی کُلاه از سر بردارند.
گُفته می شود اگر دعوت به شرکت در انتخابات نبود، اکنون نیز مردُم نیز دست به اعتراض نمی زدند و خیزشی هم بر پا نمی شُد. و توضیح داده می شود که اگر کسی پای صندوق نمی رفت، سرخورده هم نمی شُد و فریاد بر نمی آورد.
به این استدلال می توان بدون نگرانی مدال درجه یک شارلاتانیسم داد. چون هیچ کس به یاد ندارد، جایی نخوانده و ندیده که "اصلاح طلبان" در لفافه یا به صراحت هدف از دعوت مردُم به نمایش "آقا" را سرخورده کردن آنها و بدین وسیله برانگیختن شان به اعتراض جمعی علیه حُکومت عُنوان کرده باشند. برعکس، آنها دعوتنامه خود را با "شور و شوق انتخاباتی"، "مُشارکت مدنی"، "تعیین سرنوشت خود پای صندوق" و جُز آن قاب گرفته بودند. جارچیهای این طیف نه تنها فُکاهه ی شورای نگهبان و وزارت کشور را جدی نشان می دادند بلکه، تنور باند ولایت را با اطمینان بخشیدن در مورد جنس نانی که در آن پُخته می شود، فعالانه باد می زدند. آنان به صورت آگاهانه در میان مردُم این توهُم را دامن می زدند که در صورت "مُشارکت حداکثری"، اراده رای دهندگان مُحترم شمُرده خواهد شُد و بدین وسیله آنها را به سوخت ارزان برای ماشین مشروعیت سازی "نظام" تبدیل می کردند.
یک تعظیم در برابر "مکانیزم معیوب انتخابات" و یک تعظیم به "تغییر" توسُط آن، هر چیزی جُز نقشه خیزش و تدارُک برای سازماندهی اعتراض است. بسا بیشتر و با توجُه به تجربه انتخابات فرمایشی زیر پرچم نظارت استصوابی و "نیروهای غیبی"، فراخوان شرکت در چنین بالماسکه ای در حقیقت پلاتفُرمی برای خُنثی کردن پتانسیل اعتراضی جامعه و از موضوع انداختن ضرورت آغاز "تغییر" به معنای واقعی آن یعنی، خارج از قواعد بازی "نظام" است.
همدستان انتخاباتی آقای خامنه ای، موضوع واقعی سیاست یا آنچه که می توان به مثابه یک احتمال واقعی در دستور کار گُذاشت و در جهت تحقُق آن بسیج شُد را "اصلاحات" و به گونه مُشخص، تحول از طریق انتخابات وانمود می کردند. آنها نه فقط اکنون بلکه، در تمام دوره هایی که با وعده های غیرمُمکن و فریبنده برای صندوقهای "آقا" مُشتری جلب می کردند، قاطعانه و هدفمند به جنگ همان جُنبشی که امروز ستایش گر و دُنباله رو آن شُده اند، برخاسته بودند. "اصلاح طلبان" حُکومتی و بیرون از آن از طریق پخش و تبلیغ اتوپیای فاسد کُننده ی "اصلاحات در چارچوب نظام" تمام تلاش خود را برای حذف راهکار و ابتکار اجتماعی به کار بستند. آنان برای توصیف دلاوری، توانایی و هوشیاری واقعیتی واژه کم می آورند که سالها و تا چند هفته پیش از این، به آن مارک ناسازگاری با روحیه مردُم و بی ارتباط با موقعیت حقیقی سیاسی جمهوری اسلامی می زدند.
خیزش اجتماعی با پوزخند از کنار این بساط گُذشت و فروشندگان آن را مات و سرگردان به جا گُذاشت اما اینان وانمود می کُنند که توده میلیونی، آنهایی که در برابر تیغ و چُماق و گُلوله ی ششلول بندها و چاقوکشهای آیت الله خامنه ای سینه سپر کرده اند تا فریاد "مرگ بر دیکتاتور" سر بدهند را خنزر پنزرهای آنها به خیابان کشانده است.
مردُم در تجربه ی عملی خود به نتایجی برخورد کردند که با تصویر ارایه شُده به آنها از "شرکت حداکثری"، "مُشارکت مدنی" و جُز آن به کُلی مُتفاوت بود. همه کسانی که - چه با ثبت بر برگه و چه با فاصله گرفتن از صندوق - با ذهنیت و خواست تحوُل، انتخابات "نظام" را بر تماشاگه نگاه نشاندند، شاهد این ناهمگونی بودند و یک عامل قوی جوشش جامعه، تمام تحقیر و توهینی بود که از این راه بر سر تک تک اعضای آن فرو ریخت. از این بابت، طیف "اصلاح طلب" و نمایش دهندگان گوساله طلایی انتخابات به سهم خود یک معذرت خواهی به مُخاطبان خویش به طور ویژه و مردُم ایران به طور عام بدهکارند.
اهمیت بحث
نقد گُذشته و نه پُشت رو کردن تصویر آن، ساده ترین روش اخلاقی و عملی برای جلب اعتماد و اطمینان دادن در مورد پرهیز از تکرار اشتباهات مُشابه است. اشاره به این امر از آن رو ضروری ست که همچنان مُعادله های بسیاری وجود دارد که می توان آنها را به اشتباه یا با انگیزه پاشیدن خاک به چشمها جمع و تفریق کرد. "بازگشت به دوران خُمینی"، "تقویت جمهوریت نظام" یا "رعایت چارچوبهای قانونی" از این جُمله هستند.
جُنبش اعتراضی جوانان، زنان و مردان کشور نه به لحاظ مضمون و نه از نظر شکل هیچ خویشاوندی با "پروژه اصلاح طلبی" ندارد. این جُنبش ادامه، محصول یا زایده ی هیچ تدبیری نیست که قُطب نمای "حفظ نظام" جهت آن را تعیین می کُند. تنها کافی است به پروسه رُشد آن تنها در عرض چند هفته نگریسته شود تا مفهوم این واقعیت و چشم انداز آن به تمامی آشکار گردد.
این ویژگی برای روشن کردن مسیری که جُنبش دموکراتیک به سمت آن حرکت می کُند کافی است. مُطالبات جُنبش - حتی ابتدایی ترین آنها مانند ابطال انتخابات - از میزان گُنجایش ساختاری "نظام" و سطح آمادگی آن برای سازش هر چند موقتی فراتر می رود. تجربه هشت سال "اصلاحات" آقای خاتمی نیز چیزی جُز این را به دست نمی دهد.
پُشت سر گُذاشتن استبداد دینی و حرکت به سوی آغازی نو یک ضرورت اجتماعی است. این متراژ و معیاری است که با آن ادعاها محک زده می شود.