جهان در آیینه مرور

 

خیزش در ایران، مارکسیسم علیه مرده ریگ جنگ سرد (3)

 

لیلا جدیدی

 

امروزه موضوع برخورد چپ در جهان به خیزش مردمی در ایران به بحث پر اهمیتی تبدیل شده است تا جایی که به موازات پرداختن به این خیزش مورد، موقعیت و درک چپ در رویدادهای سیاسی عصر پس از پایان جنگ سرد نیز مورد بررسی و وارسی قرار می گیرد.

 

عقب نشینی محتاطانه "مانتلی رویوو"

"امانوئل والرستاین"، محقق عالیرتبه در دانشگاه "یل" و نویسنده کتاب "افول قدرت آمریکایی: آمریکا در جهان پر هرج و مرج" در مقاله ای تحت عنوان "چپ جهانی و انتخابات در ایران" به همین مبحث پرداخته است. البته مهم است که اشاره شود این مقاله در نشریه اینترنتی "مانتلی ریویو" به چاپ رسیده است. یادآوری این امر از آن رو حایز اهمیت است که نویسندگان این نشریه سرسختانه از رویکرد جمهوری اسلامی علیه خیزش مردمی حمایت می کنند. در نخستین بخش نوشته حاضر (نبرد خلق شماره 289) قلمزنان این نشریه که زمانی اعتبار زیادی در میان تحلیل گران چپ داشت، معرفی شده اند.

والرستاین در مقاله خود تلاش کرده است انواع دیدگاههای چپ را بررسی کند. اگر چه او به طور قابل انتظاری از مواضع نویسندگان "مانلی ریویو" شخصا دور نشده اما جای خشنودی را باقی می گذارد که مدافعان "چپ" جمهوری اسلامی، از موضع حمایت بی چون و چرا از رژیم عقب نشینی کرده اند. این هم نخست به دلیل پافشاری و پایداری مردم ایران و سپس تلاشهای وسیع بخش بزرگی از چپ در روشنگری سیاسی و کارزار ایدیولوژیک آن است

والرستاین می نویسد: "یکی از ویژگیهای قابل توجه اعتراضهای مردم ایران این است که شکاف عمیقی بین افرادی که خود را بخشی از چپ جهان می دانند به وجود آورده است. از یک سو کسانی که بی برو و برگرد از خامنه ای و احمدی نژاد حمایت می کنند و در سوی دیگر کسانی که مخالفان بی چون و چرای آنها هستند. در لایه میانی هم تعدادی موضع گیریهای بینابینی جا گرفته اند."

او نخست با توضیح این که چگونه انتخابات در ایران پیش رفت و این که تا همین امروز موسوی و طرفدارانش اصرار می ورزند تقلب صورت گرفته این سوال را پیش رو می گذارد: "این عده (خاتمی، موسوی، رفسنجانی ) چه می خواهند؟ همگی آنها ادعا می کنند که متعهد به انقلاب 1979 هستند و می خواهند جمهوری فعلی را حفظ کنند. در کوتاه سخن، آنها تغییر رژیم را نمی خواهند، به عکس، می گویند که نسبت به حاکمان کنونی به روح انقلاب متعهد تر هستند."

سپس او بار دیگر می پرسد: "چپ این رویدادها را چگونه می بیند؟" و می افزاید: "وضع فعلی در ایران به هیچوجه منحصر به فرد نیست. تظاهرات عظیم توده ای در بسیاری از کشورها روی داده است، بنابراین چپ نمونه های زیادی برای مقایسه دارد. برای شروع، انقلاب سال 79 و بعد "تینانمن" در چین در سال 1989، انقلابات در سال 1968 در بسیاری از کشورها یا انقلابات به اصطلاح رنگی در کشورهای کمونیستی سابق و یا رویدادهای متعددی که در آمریکای لاتین رخ داد، اعتصاب عمومی در فرانسه در سال 1995، اگر بخواهیم می توانیم به عقب تر و انقلاب روسیه و فرانسه هم مراجعه کنیم.

"چپ جهانی" – هر چه که هست- یک دیدگاه متحد در باره این رویدادها نداشته است. در واقع باید گفت یکی از مشکلات اصلی چپ مدرن جهانی، قرار گرفتن در ناهمگونی جمعی است زیرا با خیزشهای گوناگونی روبرو است که ویژگیهای مشخص خود را دارند. این ناهمگونی عام در چپ جهانی به سه دلیل است: نخست، توهم نسبت به نتیجه اینگونه اعتراضها به ویژه در 50 سال اخیر. دوم، ضعف سازماندهی عینی در جنبشهای سیاسی چپ سنتی در بسیاری از کشورها ( صدای اصلی چپ جهانی بیشتر یا از روشنفکران مستقل و یا فعالینی که در سازمانهای بسیار کوچک قرار دارند، شنیده می شود). سوم، ضعف تحلیلی چپ در کشف نکاتی که باید در بررسی یک شرایط مشخص مورد توجه قرار بگیرد."

امانوئل والر استاین از شرایط ایران نمونه می آورد و می گوید: "به عنوان مثال در ایران احمدی نژاد و خامنه ای در مورد فعالیت هسته ای خود در برابر آمریکا و کمتر در برابر اروپا ایستاده اند. چاوز هم از آنها پشتیبانی کرده است. این قابل تقدیر است اما روش محدودی برای تحلیل خیزش مردم ایران است. همانگونه که خیلی به ندرت امکان دارد که چپها از رژیم میانمار (برمه) که مانکها (راهبان بودایی) را به سختی سرکوب کرد دفاع کنند فقط به خاطر این که آمریکا خواهان تغییر رژیم در آنجا است."

همانطور که پیشتر توضیح داده شده، حمایت اکثر نیروها و کوشندگان چپ از خیزشهای مردمی و بیشمار مقاله ها، سخنرانیها و تلاشهایی که به حمایت از آن نوشته و انجام شده است، اکنون دست دوستان "مانتلی رویو" را نیز در حنا گذاشته است. آنها از یک سو فعالیت هسته ای رژیم و ایجاد بحران بر سر این مساله را قابل تقدیر می دانند و از سوی دیگر ناچار به مشروط کردن پشتیبانی خود با اما و اگر شده اند.

در مقاله مورد بحث، جهت توضیح انواع دیدگاه ها آمده است: "برخی از زاویه طبقاتی به خیزش ایران نگاه می کنند و می گویند طرفداران موسوی از طبقه متوسط و یا مرفه هستند و طرفداران احمدی نژاد فقیر هستند، بنابراین باید چپها از احمدی نژاد حمایت کنند. بعضی هم می گویند که این اختلاف بین دو گروه مرفه است. عده ای نیز از زاویه ملی آن را بررسی می کنند و می گویند احمدی نژاد توجهی به غیر فارس زبانها نداشته است. افزوده بر این، برخی از چپها ضد روحانیت هستند، آنها به طور دایم یادآوری می کنند که این حکومت چپها را کاملا از دستگاه خود خارج کرده است، حتی آنهایی را که از حکومت مذهبی حمایت کردند مانند حزب توده که نتیجه انتخابات را نپذیرفته و با وجود اختلاف با موسوی، از او حمایت کرده است."

والرستاین ادامه می دهد: "چپ باید بداند که هرگاه تظاهرات بزرگ مردمی بزرگ اتفاق می افتد، دو مورد را باید در نظر داشت: اول آنکه برای مردم ساده نیست که برای اعتراض به خیابانها بروند و بخواهند که دولت سیاستهای خود را تغییر دهد، آنهم وقتی دولت آماده است که از سلاح زور در برابر آنها استفاده کند. پس وقتی مردم به خیابانها می آیند، نمی شود به راحتی گفت که این کار "خارجیها" است. وقتی که سازمان سیا کودتا را در ایران ترتیب داد این کار را با ریختن ایرانیها به خیابانها نکرد بلکه مخفیانه و از طریق افسران ارتش صورت داد. ما باید به مردمی که به خیابانها رفته اند و زندگی خود را به خطر انداخته اند، احترام بگذاریم.

اما آنچه که در این اعتراضات جمعی وجود دارد، خواسته های متفاوت این مردم است. برخی فقط خواستهای مشخصی دارند، عده ای می خواهد فقط مهره های حکومت را تغییر دهند و جمعی هم تغییر رژیم را می خواهند. اعتراضهای بزرگ مردمی همواره مجموعه ای از خواستهای گوناگون و اتحاد و اشتراک در آن بوده است. اما ما باید به نتیجه آن دقت کنیم که نامعلوم است. بنابراین چپ جهانی وقتی حمایت سیاسی و یا اخلاقی از این جنبش می کند باید بسیار دقت کند، ما در دوره پر هرج و مرجی زندگی می کنیم. داشتن یک استراتژی منسجم از جانب چپ جهانی غیر ممکن نیست اما دست یابی به آن هم آسان نخواهد بود. نتیجه مبارزات در ایران به خوبی روشن نیست اما چپ جهانی نباید ساکت باشد و با این همه در گرفتن موضع باید احتیاط کند."

اما مشخص نیست یاران والرستاین در "مانتلی ریویو" که به سینه رژیم چاقوکشان و قاچاقچیان جمهوری اسلامی به خاطر حمایت از حماس، دشمنی با صلح و استقلال مردم فلسطین، حمایت برخی از کشورهای آمریکای لاتین که حتی نیروهای چپ این کشورها نیز با این مواضع مخالفت خود را نشان داده اند، مواضع تو خالی و شعارهای ضد آمریکایی و ادعای باطل حمایت از مردم فقیر ایران، مدال ضد امپریالیستی زده اند به پیشنهاد ایشان مبنی بر "احتیاط" در موضع گیری عمل کنند.

 

موضوعی برای اندیشیدن طرفداران سوسیالیسم و آزادی به آن

به دیدگاهی دیگر در مقاله ای با عنوان " کدام طرف قرار گرفته اید؟" نوشته "فیل گاسپر" نظر می افکنیم.

فیل گاسپر، ویرایشگر مانیفست حزب کمونیست که انتشارات "هی مارکت" در سال 2005 آنرا منتشر کرد، می باشد. او همچنین از سرمقاله نویسان "ISR نشریه سوسیالیت بین المللی است.

او سوال می کند چرا برخی از چپها طرف رژیم ستمکار ایران در سرکوب تظاهرات دمکراسی خواهانه مردم ایران را گرفته اند؟

وی سپس در پی شرحی از دادگاه های فرمایشی و اعتراف گیری از "بسیاری از وزرای دولت خاتمی به جرم این که با دولتهای خارجی توطیه براندازی کرده بودند"، می گوید: "چنین واکنشی از دولت مذهبی و محافظه کاری که عزم به مقابله با اعتراضات شدید مردمی که به خیابانها ریخته اند کرده است، بعید به نظر نمی آید اما باعث تاسف این است که در چند ماه گذشته چنین بهتانی از جانب بخشی از چپ در آمریکا به مردم معترض زده شده است."

وی ادامه می دهد: "در واقع مناظره خشم آلودی بین چپها پیرامون این خیزش در ایران و اینکه آیا نیروهای ضد امپریالست باید از آن حمایت کنند یا نه در گرفته است.

گروه های نو - استالینی مانند "حزبی برای سوسیالیسم و آزادی"(Party for Socialism and  Liberation (PSL) و سازمانی که چند سال پیش از آن منشعب شد به نام "جهان کارگران ""workers world همانطور که انتظار می رفت تظاهر کنندگان را دست نشانده دولتهای غربی توصیف کرده اند و گفتند که آنها از دولت آمریکا و یا سازمانهایی مانند "هدیه ملی برای دمکراسی" پول می گیرند.

هر دو گروه نامبرده تحلیلهای خود را بر این اصل بنا می کنند که "دشمن دشمن من، دوست من است". از همین رو است که آنها تاریخ درازی از حمایت از دولتهای ستمکاری که بر حسب تصادف با آمریکا مخالفت می کردند و به سرکوب جنبشهای اجتماعی کشورشان برخاسته بودند، دارند. برای نمونه، در سال 1956 همین حزب "کارگران جهانی" از اشغال مجارستان توسط اتحاد جماهیر شوروی و سرکوب یک جنبش عظیم کارگری که برای آزادیهای بیشتر فعالیت می کرد و به تشکیل شوراهای کارگری دست زده بود، حمایت کرد. همینطور، از سرکوب "جنبش همبستگی"، اتحادیه کارگری توده ای و مستقل در لهستان در سال 1980 حمایت کرد. همچنین می توان از حمایت این حزب از حکومت چین در سرکوب خونین اعتراضات میدان "تینانمن" در سال 1989 یاد کرد. جریان مزبور در مورد ایران هم می گوید مخالفت با رژیم هر قدر هم ستمگر باشد، باز هم مهره بازی شدن در دست آمریکا و دیگر امپریالیستهای غربی است."

اینگونه اظهار نظرها از جانب برخی از چهره های چپ نیز ایراد شده است. آقای گاسپار برای نمونه به "جیمز پتراس" که یک جامعه شناس مارکسیست است یا "ادوارد خارمن"، نویسنده چندین کتاب مشترک با "نوام چامسکی"، همچنین "دیوید پترسون" و "یوشی فروهشی"، سردبیران "مانتلی رویو انلاین"( MRZine ) اشاره می کند.

فیل گاسپر می گوید: "بیشتر بحثهای این افراد بر سر انتخابات اخیر است. آنها عموما معتقدند که شواهد واقعی وجود ندارد که نشان از تقلب در انتخابات داشته باشد و دلیلش را هم یک همه پرسی پیش از انتخابات می دانند که توسط سازمانی در واشنگتن به نام "فردای عاری از ترور" انجام شده است."

او می گوید: "نام این سازمان مشخص است و آمارش نمی تواند با نظر خواهی واقعی از مردم جمع و جور شده باشد. تازه اگر هم درست باشد، پس از مناظره ها این آمار تغییر کرده است. اما آقای پترسون معتقد است که احمدی نژاد در مناظره برنده شده و استناد او به یک روزنامه نگار "تایم" است که زبان فارسی نمی داند."

فیل گاسپر درمقاله خود به طور مشروح به دلایلی می پردازد که حاکی از یک تقلب بزرگ درانتخابات می باشد و می گوید که احمدی نژاد از کلاه شعبده بازی بیرون آمده است.

او به درستی می افزاید: "حال هر چه که نتیجه این انتخابات بوده زیاد فرقی ندارد، اینکه اینها بگویند تظاهرات از خارج و توسط امپریالستها برنامه ریزی شده و اینکه می گویند حمایت از مردم در خیابانها باعث تشویق چپها از دست کشیدن از مبارزه طبیعی آنها علیه امپریالیسم می شود، مساله است .

آنها از این هم فراتر رفته و می گویند این تظاهرات رابطه ای با کمپین بی ثبات کردن منطقه توسط آمریکا و متحدین اش دارد. هرمن و پترسون می گویند گروه های اپوزیسیون به طور عمدی دولت ایران را به حمله ور شدن به تظاهر کنندگان تحریک کرده اند و این بخشی ار همان نقشه کلی است. یا اینکه کمپین موسوی نتیجه گرفته که به اهداف خود نه از راه صندوقهای رای و نه جدل و تلاش از راه قوه مجریه بلکه، با کشیدن توده مردم به خیابانها وادار کردن حکومت به واکنش سرکوبگرانه، برسد."

آقای گاسپر می گوید: "این اتهامات نسبت به میلیونها نفر که در تظاهرات شرکت کردند و دهها نفری که کشته شدند و هزاران نفری که دستگیر شدند و بی رحمانه مورد شکنجه قرار گرفته اند، عمیقا توهین آمیز است. این بی معنی است که چپها نتوانند هم علیه امپریالیسم باشند و هم از دمکراسی در ایران دفاع کنند. در واقع این بدان معناست که فعالان حقوق زنان، اتحادیه های مختلف و غیره باید بروند پشت سر احمدی نژاد چون او در لیست سیاه آمریکا قرار دارد."

آقای گاسپر در مقاله خود نتیجه گیری می کند: "کسانی که فکر می کنند تظاهرات در ایران از سوی امپریالیسم آمریکا تقویت می شود به یک چیز توجه ندارند و آن این است که بحران اقتصادی باعث شده شکاف بزرگی بین طبقه حاکمه هم در امور داخلی و هم خارجی ایجاد شود. این شکاف شرایطی به وجود آورده که جنبش توانسته از آن سر بیرون بیاورد. در حین این که موسوی و رفسنجانی سعی می کنند این تظاهرات را در راه منافع خود صرف کنند، همین تظاهرکنندگان آنان را مجبور کرده اند تا موضع رادیکال تری بگیرند. اگر چه در مراحل اولیه خواستها ملایم بود اما دینامیسم آن، خواسته ها را به سرعت رادیکال تر کرد، به طوری که اکنون رفورمیستها هم تبدیل به چپ انقلابی می شوند."

او می گوید: "نه این که بخواهیم خیالاتی شویم و بگوییم همین حالا انقلاب می شود و رژیم سرنگون می شود. مهم این است که شرایط باعث شده ی چپ انقلابی شکل بگیرد، آنهم پس از اینکه خمینی چپ را در سالهای 80 تار و مار کرد. غیر ممکن است که آینده را بتوان پیش بینی کرد اما یک چپ انقلابی که هم ضد امپریالیست است و هم ضد رژیم فعلی، موضوعی است که همه طرفداران سوسیالیسم و آزادی باید بدان توجه کنند.

 

نوستالژی جنگ سرد و عدم توانایی در بیرون آمدن از غلاف دوگانه تفکر

نشریه "حقوق بشر و دمکراسی برای ایران" در سر مقاله خود که به زبانهای انگلیسی و فارسی منتشر شده است، در مقاله ای با عنوان "چپ بین المللی باید از حمایت خود از رژیم جمهوری اسلامی دست بر دارد" می نویسد:

"تا کنون چندین تئوری در مورد این که چگونه بخشی از چپ از جریانات ارتجاعی مذهبی حمایت كرده و این که چرا چشمان خود را بر روی نابودی چپ و دموکراتهای انقلابی در ایران فرو بسته، مطرح شده است.

یکی از این مباحث چنین مطرح می کند که پس از فروپاشی بلوک شرق، چپ سنتی هنوز با عینک سیاه و سپید و قطبی به جهان می نگرد، جهانی که "بدها" توسط آمریکای جهانخوار رهبری شده و "خوبها" کسانی هستند که با آنها می جنگند، مانند ایران.

این برای برخی جالب و برای برخی دیگر بی اندازه نا امیدکننده است که چه تعداد از چپ بین المللی در این زمان حساس و تاریخی مبارزات پس از انتخابات، در جناح مخالف جبهه [تظاهرات] ایران به ظاهر چپ میانه و مستبد قرار گرفته اند ... در نوستالژی جنگ سرد و عدم توانایی در بیرون آمدن از غلاف دوگانه تفکرشان، دنیا بین دو قطب ایدیولوژیکی تقسیم شده است (چپ دیرینه پندار با محافظه کاران نوین راست فقط در مورد اینکه کدام قطب "خوب" و کدام دیگری "بد" است، اختلاف نظر دارند و بقیه تحلیلهایشان با همدیگر مو نمی زند)... و نیز دیگرانی وجود دارند که واقعا بر این باورند که جمعیت بیش از 3 میلیون نفره بر اساس برنامه ریزیهای مخرب و طراحی شده در واشینگتن و تل آویو به خیابانها آمدند

در انقلاب 1357 بخشی از چپ ایران به اشتباه محاسبه دچار شد، وضعیت دشوار در مقابل چپ ایران جواب به این سوال بود: "آیا باید از خمینی و رژیم سرکوبگر مذهبی وی به خاطر اینکه در حرف ضد امپریالیست است حمایت کرد؟ یا این که باید در جهت سازماندهی جامعه و قدم برداشتن به سوی آزادیهای دموکراتیک از قبیل آزادی گفتار و اجتماعات، آزادی اعتصاب (حقی که کماکان از کارگران در ایران سلب شده است) و حق تشكل تلاش کرد و سندیکاها و اتحادیه های کارگری و تعاونیهای خودکفا را ترویج نمود؟"

از این دستاوردها باید برای کندن سنگرها و ایجاد موانع استفاده می شد تا چپ و جامعه قادر می گشت پشت آنها با رژیم اسلامی و جوخه های مرگ و بسیج فاشیست آن قدم به قدم بجنگد. انتخاب اول توسط بخشی از چپ، شکاف عظیمی در جنبش چپ به وجود آورد. در انتها، هر دو بخش چپ بازداشت، شکنجه، اعدام و در نهایت تبعید گردیدند. به چپ قوی و دارای پایگاه توده ای، ضربه ای هولناک وارد آمد.

این موضوع باید درک شود که موضع ضد امپریالیستی رژیم ایران از زاویه و دید مترقیانه و امروزی نبوده بلکه، خاستگاه ارتجاعی و ماقبل سرمایه داری دارد. موضع رژیم در مورد زنان (فرو کاستن 50 درصد از جامعه به شهروندان درجه دو)، سرکوب جامعه مدنی، بازداشتهای خودسرانه روزنامه نگاران، تعطیل کردن روزنامه ها، سرکوب، بازداشت کارگران و فعالان کارگری و تحت ستم قراردادن اقلیتهای ملی از قبیل کرد، عرب، ترکمن، بلوچ و آذری نمونه های بارز تناقض این نظرات با ایده های سوسیالیسم و ترقی خواهی می باشند.

حال این سوسیالیستها چگونه می توانند حمایت خود را از این رژیم دین سالار و ضد کارگر توجیه کنند؟

ما از طرفداران رژیم ایران در چپ بین المللی می خواهیم حتی یک مدرک یا مقاله به ما نشان بدهند که توسط یک سازمان، گروه یا نهاد بزرگ چپ در ایران پس از سال 1365 نوشته شده و در آن از موضع کنونی آنها در دفاع از رژیم ارتجاعی و ضد کارگری در ایران به عنوان ضد امپریالیست و شایسته حمایت نام برده شده باشد.

ما از این رفقا دوباره می پرسیم: آیا شما نباید به تحلیلها، مقالات و مکتوبات چپ ایران برای درک واقعی از رژیم ایران رجوع کنید؟ تجربه به ما نشان داده است که هر رژیمی که کمونیستها، کارگران، فعالان حقوق بشر و اتحادیه ها را بکشد نمی تواند ضد امپریالیست باشد."