جنبش، تشکیلات و مطالبات

 

جعفر پویه

 

درآمد

جنبش اجتماعی پرقدرت و توانمند همچنان در میانه میدان پای می کوبد و با رشادت، عمله های استبداد را وادار به عقب نشینی کرده و آنها را وادار به واگذاری میدان می کند. حضور پرتوان در صحنه عمل و بیرون راندن ترس و وحشت از دل، کاری است کارستان که جنبش در سایه همبستگی، به خوبی از پس اش برآمده است. بر سنگ کوبیدن شیشه عمر دیو استبداد و مستولی شدن ترس و وحشت بر ارکان آن کار را به جایی رسانده است که مجموعه استبداد حاکم به درد چه – کنم - چه کنم مبتلا شده است. ناتوانی از مرعوب کردن مردم، سیاست النصر بالرعب را با شکستی مفتضحانه روبرو ساخته است. هرچه بی شرمی و تند خویی سرکوبگران بیشتر می شود، عزم و اراده مردم برای مقاومت در برابر آنان افزون تر می گردد. حضور پر رنگ همه اقشار اجتماعی در خیابان و پرهیز از جدا سری و خط و خط کشی نشان از بلوغ این جنبش دارد. زیرا بیش از هر چیزی آنها به این مهم واقف هستند که در صورت پیدا شدن هرگونه اختلافی به ظاهر ساده، استبداد و دستگاه تبلیغاتی آن که آنها را زیر نظر دارند می توانند از این وضعیت بیشترین استفاده را ببرند و جنبش را با چند دستگی مواجه سازند. همین چند دستگی و بروز اختلافات به ظاهر ساده می تواند آنها را در مقابل دیو استبداد ناتوان سازد و گماشتگان استبداد با استفاده از شکاف به وجود آمده ضربه هایی کاری به آن وارد کنند.

 

مقابله با تواب سازی

اما از طرف دیگر جنبش همه سعی و توان خود را به کار گرفته است تا به هر شیوه که می تواند اختلاف و چند دستگی بین ارکان حکومتگران را بیشتر کند و به این وسیله آنها را در راه سرکوب حق طلبان با مشکل مواجه سازد. در آمدن صداهای مختلف از اردوی سرکوبگران و به گردن هم انداختن فجایعی که افشا می شود و مقصر جلوه دادن یکدیگر، از نمونه هایی است که بروز پیدا کرده است. از سوی دیگر، انتشار نامه های برائت از دستگاه ظالم و تجاوزگر ولی فقیه به خوبی از پس تواب سازیهایی که توسط دم و دستگاه تبلیغاتی حاکم با آب و تاب در بوق کرده می شود بر آمده است. نمونه نامه عبدالکریم سروش از تئوریسینهای قدیمی رژیم یکی از کارساز ترین آنهاست. نامه سروش هر چند با نثری متکلف انشا شده است و در متن آن می توان به اشکالات اساسی زیادی انگشت گذاشت اما از آن جایی که بنیاد ایدیولوژیک ولایت فقیه به عنوان راس خیمه نظام را زیر ضرب می گیرد، پاسخ قابل اتکایی به تواب سازی دستگاه شکنجه گر ولایت فقیه است. بی آبرو کردن ولی فقیه رژیم با زبانی که خود آنها بهتر از دیگران می فهمند و برد همه جانبه آن در بین کسانی که خود را روشنفکر دینی می نامند، پرسشهایی اساسی را در بین دستگاه سرکوب بر می انگیزد و آنان را با چالشی ایدیولوژیک روبرو می سازد؛ همان کاری که دستگاه داغ و درفش ولی فقیه از برگزاری دادگاههای نمایشی و وادار کردن سرشناسان حاضر در آن به خود زنی و اعتراف علیه خود و دیگران انتظار دارد. اما با توجه به بی اعتباری و بدنامی دستگاه شکنجه گر ولی فقیه در بین توده مردم، کاربرد اینگونه اعمال با مشکل مواجه شده است و دیگر کسی تره هم برای این شیوه تواب سازی خرد نمی کند زیرا کمتر کسی را می توان یافت که نگوید اعتراف کنندگان تحت شکنجه و یا گروگان گرفتن اعضا خانواده آنها از دختران و پسران نوجوان و کودکان خردسال و تهدید به تجاوز جنسی به آنان وادار به اعمالی شده اند که دستگاه تبلیغاتی ولی فقیه آنها را در بوق خود کرده تا این گونه سندی بر عدم حقانیت معترضان بسازد و آنان را با چالش روبرو کند. اما با افشای راه و روش گماشتگان استبداد و اشراف توده مردم به اعمال آنان، نمایشهای مضحک به ضد خود تبدیل شده و کم کم می رود که برگزاری این گونه مراسم به عنوان سندی از جنایت دم و دستگاه حاکمیت ولی فقیه مورد دادخواهی توده مردم واقع شود. سر دادن شعار "اعتراف، شکنجه دیگر اثر ندارد" توسط جمع کثیری از معترضان به خوبی گویای این وضعیت است.

اما اعلام برائتی که آزادانه و در فضایی بدون رعب و وحشت انجام می گیرد، نشان می دهد که کفگیر مقدس نماها به ته دیگ خورده است و اعمال و رفتاری که با فتواهای آخوندهای حکومتی و رنگ و لعاب دینی و مذهبی صورت می گیرد از دین غیر دولتی فاصله بسیار دارد. حال دیگر می رود تا این جبهه بندی شکلی دیگر به خود گیرد و با حضور کسانی که حرفشان بین دستگاه ولایت و هواداران آن بردی دارد، اکثریت را از نسبی به مطلق به نفع مردم بچرخاند. در دیگر سو که جناح حکومت و رژیم و دستگاه سرکوبگری قرار گرفته، تنها تکیه بر سرنیزه و تیر و تفنگ نمایش قدرتی است که کاربرد آن با حضور پر تعداد مردم در میدان بی اثر شده است. دستگاه قضایی ای که با عده ای دست آموز تحت نام قاضی و دادستان و اعتراف گیر و شکنجه گر که سرجمع در یک کلمه "تجاوزگر" در دید مردم عاصی مجسم می شوند، همچون کاردی کند در دست ولی فقیه قادر به بریدن حداقلها هم نیست. بدنامی و فضاحت به بار آمده در دخمه های اعتراف گیری نمی تواند هیچ گونه مشروعیتی با نمایشهای مضحک تلویزیونی برای راس نظام به بار آورد. جابجایی بدنامان این دستگاه تنها اسامی را تعویض می کند و مردمی که هیچ گونه اعتمادی به آن ندارند عطای آن را به لقایش بخشیده اند. خط و نشان کشیدن لاریجانی، قاضی القضات تازه کار و کهنه پرست، نه تنها تاثیری در اراده مردم ندارد بلکه، تبدیل به موقعیتی می شود که همچون برگی از دفتر اعمال بدنامان، پرونده مجرمانه او را قطور تر می کند. حال می شود گفت کشتی سرکوبگران به گل نشسته است. کار به جایی رسیده که سپاه با همه اُبهتی که برای خود متصور است، همچون قمه کشهای چاله میدان برای مردم خط و نشان می کشد و فرمانده آن سعی به نسق گیری دارد. اما نه تنها این عربده ها به جایی نمی رسد بلکه، در حضور پرتعداد مردمی که نوک حمله خود را به سوی پدر خوانده آنان گرفته است، گُم می شود. در یک هماوردی تحسین برانگیز، پوزه سپاه و فرماندهان چماق دار و تفنگ بدوش آن به خاک مالیده می شود تا درس عبرتی گردد برای دیگر عربده کشهای مزد بگیر آستان ولایت.

اما تا این جای کار مردم به خوبی توانسته اند حقانیت خود را اثبات کنند و در هماوردی دست بالا را داشته باشند. اما آیا این کافی است؟ اگر نه، چرا؟

 

جمع پراکنده

عدم حضور سازمانها و تشکلهای سیاسی، صنفی و اجتماعی با هویت خود در این میانه یکی از اشکالات کار است. جنبش باید در ادامه کار خود کم کم سازمانهای خاص خود را بسازد. اقشار حاضر در آن با وارد کردن تشکلهای خود به میدان و فرموله کردن خواسته هایشان، سهم خود از کار میدانی را به عهده بگیرند و جایگاه خود را در عرصه هماوردی مشخص کنند. مردم حاضر در جنبش نمی توانند همچنان ژله مانند در یک به هم پیوستگی کلی تنها به صورت ایذایی در مواقع مشخص مورد بهره برداری قرار گیرند و سپس به خانه های خود باز گردند. آنها باید شکل و صورتی به این جنبش بدهند و با بر افراشتن پرچم تشکلهای صنفی و سیاسی، خواسته های خود را مطرح کنند و سعی کنند تا در کلیت جنبش، محلی برای آن بیابند. این یعنی بیرون آوردن اعتراضهای ایذایی برای منکوب کردن رژیم استبدادی به وارد کردن آن به مرحله جنبشی مطالبه محور و با خواسته هایی مشخص. این سلبی بودن می تواند تا جایی کشش داشته باشد و بعد از آن به چرخه تکرار خود دچار خواهد شد و در سیکلی بسته به دوران خواهد افتاد. برای پرهیز از این اتفاق از هم اکنون باید فکری به حال آن کرد. باید آستینها را بالا زد و تشکلهای خاص اقشار متفاوت را سازمان داد.

 

حضور متشکل

هرچند بعضی از اصناف و طبقات تشکلهای خود را دارند و باید با پر رنگ کردن حضور خود در میانه میدان و با افراشتن پرچم خود به سهم خواهی از برنامه کلی که مطرح خواهد شد بپردازند. این سهم خواهی به معنی وارد شدن به یک کشمکش و یا رویارویی در داخل جنبش نیست بلکه، طرح خواسته به حق و تبدیل آن به شعار مرحله ای و یا مقطعی اعتراضات و به معنی حضور مطالبات آن بخش از اجتماع است که خود را کنشگر میدانی بروز می دهد. بدون حضور پر رنگ در میدان و وارد کردن خواسته خود به عنوان شعار مرحله ای نمی شود درخواست از پیش تعریف شده ای را به روی میز کشید. این امر هنگامی عملی است که از نظاره گر بودن و یا تنها حضور بی خواسته به حضور مطالبه گر فرا برویند و مُهر مطالبات خود را بر جنبش بکوبند. به جز این، جنبشی که بدنه خود را بی شکل تعریف کند می تواند در آینده رهبران خود را به مستبدان جدید تبدیل کند که همه آن را در قامت خود معنا می کنند و در عمل نیز چیزی به جز حضور خود در میدان نمی بینند. برای دیده شدن و تحمیل خواسته خود باید حضور پر رنگ خود را به همگان نشان داد و بار معنایی آن را نیز تعریف کرد. اگر جنبش برای ادامه راه خود نیازمند نوعی سازماندهی است تا در مرگی بی هویت از خود تهی نگردد و بتواند با عبور از مراحل متفاوت، پله ها را یکی پس از دیگری به سوی بالا بپیماید، اقشار و طبقات تشکیل دهنده آن نیز باید دست به کار شده و با فرموله کردن خواسته های خود در تشکلهایی که خاص خودشان است، از یک سو بخشی از بدنه جنبش را تشکیل دهند و از سوی دیگر بخشی از خواسته آن را به روی میز بکشانند.

به عنوان مثال تشکلهای کارگران که سابقه ای طولانی در مبارزات میدانی دارند و فعالان آن آبدیده مبارزات سالهای طولانی هستند، باید با وارد شدن به جنبش و طرح خواسته های خود هم بخشی از کار را به عهده بگیرند و هم مطالبات خود را به عنوان بخشی از خواسته آن در اعتراضهای میدانی مطرح کنند. ناگفته پیداست که قدرت و توان این تشکلها به آن حدی است که قادرند در صورت تصمیم جمعی به حضور فعالانه، بار زیادی از این جنبش را از زمین بردارند و کار را برای بسیاری راحت تر از آنچه که هست بنمایند. همچنین است تشکلهای صنفی معلمان و فرهنگیان کشور. آنها مدتهاست که خود درگیر مبارزه ای بی امان برای مطالبات خود هستند. بارها تظاهراتی پر تعداد را سازمان داده اند و هم اکنون رهبرانی از آنها در زندان هستند. به غیر از این، با آغاز سال جدید تحصیلی و بازگشایی مدارس و دانشگاهها، این تشکیلات از آنچنان قدرت و توانی برخوردار است که مثال زدنی است. حال اگر تشکیلات این بخش از زحمتکش‌ترین قشر مزدبگیر جامعه با سابقه ای طولانی در مبارزه ی رو در رو با حاکمیت استبدادی قانع به حضور در میدان شود و خود را به عنوان بخشی از این جنبش تعریف کند. آن وقت می شود گفت که می شود کاری کرد کارستان.

دانشجویان به عنوان کنشگران فرهیخته جامعه و با ریشه داشتن در طبقات و اقشار متفاوت اجتماعی، پتانسیلی پر قدرت برای فعال کردن چرخهای این جنبش هستند. با بازگشایی دانشگاه در آغاز سال تحصیلی بار دیگر درهای دانشگاه به روی آنان باز می شود و جوانان پر شور و کنشگر گردهم می آیند. سابقه طولانی دانشگاهها در پیشرو بودن در امر مبارزه چیزی نیست که نیاز به توضیح داشته باشد اما این روزها موقعیت آنچنان حساس و خطیر است که از آنها انتظار می رود با تحلیل موقعیت پیش آمده و برآوردی درست از وضعیت پیش رو، راه گشای بسیاری از مسایل باشند. دانشجویان می توانند با توجه به پتانسیلی که دارند تاثیر بسیار پر ارزشی بر روند جنبش کنونی بگذارند. آنها قبل از این که دست به عمل عجولانه بزنند و انرژی خود را در مصاف با نیروهای ضربه گیری که برای این گونه مواقع آماده اند هدر دهند، باید ابتدا با حوصله موقعیت خود را تعریف کنند، سپس با تحلیل درست وضعیت کنونی سعی کنند همچون حلقه اتصال بخشهای متفاوت به یکدیگر وارد عمل شده و سرو سامانی به جنبش کنونی دهند. از دانشجویان به عنوان فرهیختگان جامعه در این گونه مواقع انتظارات زیادی می رود. قدرت و توان تحلیلگری و داشتن موقعیت ویژه در بین اقشار متفاوت به علت سابقه عمل سیاسی در گذشته، توانمندی ای است که باید از آن بهترین استفاده را برد. نیروهای استبداد سعی خواهند کرد آنها را درگیر کارهای جنبی و کشمکشهای روزمره کنند و آنچنان انرژی و وقت آنان را هدر دهد که فرصتی برای کارهای بزرگ تر نداشته باشند. این چیزی است که جنبش دانشجویی باید در این موقعیت به آن توجه بیشتری کرده و از کارهایی که می توانند آن را فرسوده کنند اجتناب کرده و به آنها آلوده نشده و به بیراهه کشانده نشود.

اقوام و ملیتهای ایرانی باید بیش از آنچه تا کنون به چشم آمده است خود را درگیر این جنبش کنند. آنها باید با وارد شدن به این جنبش و برافراشتن پرچم خود و طرح خواسته هایشان، از یک طرف خود را به عنوان بخشی از مردمی که در مقابل استبداد حاکم قد علم کرده اند تعریف کنند و از سوی دیگر خواسته های خود را بخشی از مطالبات جنبش کنند.

حضور پر رنگ اقوام و ملیتهای ساکن ایران با سابقه طولانی مبارزاتی و برخورداری از سازمانهای خود ویژه و کنشگر می تواند به عنوان یک پای جنبشی باشد که بیش از هر چیزی بر آزادی و دموکراسی تکیه دارد. این آزادی همان خواسته سالیان دراز اقوام و ملیتهای ساکن ایران بوده و هست. دموکراسی همان چیزی است که اجازه بحث و گفتگو پیرامون خواسته هایی که به تابو تبدیل شده اند را ممکن می کند. بدون وجود چنین موقعیتی حاکمان تمرکز گرا، آرم و مارکهای از پیش تعیین شده سالهای دراز مورد استفاده را بار دیگر به کار خواهند برد و رگبار اتهام بار دیگر باریدن خواهد گرفت. اما با حضور پر رنگ این اقوام و ملیتها در جنبش سراسری و طرح مطالبات خود در این عرصه می شود گفت که آنها قادر خواهند بود در ادامه کار، موضوعات را به شکلی شایسته و مورد توجه به روی میز بکشانند و بر آن خواسته ها پافشاری کنند. بدیهی است بدون حضوری پر رنگ و در حاشیه قرار داشتن نمی توان انتظار داشت که کسانی دیگر از خواسته های آنها دفاع کنند و یا به طرح مطالبات آنان بپردازند. آنچه اقوام ساکن ایران سالهاست برای رسیدن به آنها تلاش می کنند، اکنون می تواند به عنوان بخشی از مطالبات جنبش سراسری مطرح شود و با بر افراشتن پرچم خاص خود در بخشی از آن بر آن خواسته ها پافشاری کنند.

 

مطالبات و تشکیلات

آنچه جنبش تا کنون کرده و به خوبی از پس آن برآمده است، نفی استبداد حاکم با شعارهای آزادی و دموکراسی است. طرح این خواسته ها نیز تنها سلبی بوده و در برابر تمامیت گرایی استبداد حاکم به کار برده شده است. از این به بعد جنبش باید سعی کند تا مطالبات خود را فرموله کرده و خواسته های خود را مطرح کند. این به معنی سازمان دادن یک آلترناتیو در برای حاکمیت فعلی است. طبیعی است که این مهم امکان پذیر نخواهد بود مگر با حضور سازمان یافته همه اقشار جامعه. برای سازماندهی جنبش نیز باید به سازماندهی اجزا آن پرداخت. اجزای تشکیل دهنده این جنبش همان اقشاری هستند که در این مدت به صورت توده وار در میدان حضور داشته و با پرهیز از هرگونه تنش که نشان بلوغ سیاسی - اجتماعی آنهاست، کار را به پیش برده اند. از این به بعد باید سعی کرد تا این اجزای تشکیل دهنده به سازماندهی خود بپردازند و یا سازمانها و تشکلهای خاص خود را وارد میدان کرده به طرح مطالبات پرداخته و در ادامه شکل و صورتی که نیاز جنبش برای ادامه حیات است به آن بدهند. شاید از هم اکنون نتوان گفت که چگونه تشکیلاتی باید ساخت و یا از پیش نسخه هایی تجربه شده را به روی میز کشاند. اما با توجه به همه آنچه تا کنون انجام گرفته و استفاده از تجربیات دیگران و تیز بینی و نکته سنجی اجزای کنشگر جنبش می شود از همه امکانات به خوبی استفاده کرد و نوعی سازماندهی را مطرح ساخت تا همه اجزا این جنبش بتوانند خواسته های خود را در آن باز بتابانند و با به عهده گرفتن بخشی از عمل، سهم خود از آن را نیز مطالبه کند. امری که از هم اکنون می توان به آن اندیشید و در ادامه روی آن کار کرد و به نتایج خوبی نیز دست یافت.

با توجه به آنچه تا کنون گذشته به جرات می توان گفت که جنبش از پس این مهم نیز به خوبی بر خواهد آمد و از تندپیچ تاریخی پیش رو به سلامت عبور خواهد کرد.