سرمقاله

 

درهم شکستن اُسطوره سرکوب چه کسی را نگران می کُند؟

 

منصور امان

باند ولی فقیه پس از یک دوره سرکوب خونین و نامُوفق اعتراضهای توده ای، ناگهان رادیکالیسم را به مثابه میدان تهاجُم جدیدی علیه جُنبش دموکراتیک کشف کرده است. رهبران و پایوران این باند هُشدار می دهند که مُخالفان شان به روشهای "افراطی" روی آورده اند و چهره های شناخته شُده مُنتقد مانند آقایان موسوی و کروبی بر آنها کُنترُل ندارند. در همین راستا آنان به جُدایی صفها توصیه اکید می کُنند که این اشاره روشنی به تسلیم "مُعتقدان نظام" با نگاه به خطر اختراعی تازه و خط کشیهای به دلخواه آن است.

این شگرد فقط در مصداق تازه است و از نظر متُدیک روش کُهنه ای به حساب می آید که پیشتر با بر سر دست گرفتن تابلوهایی مانند "دشمن"، "آمریکا"، "انقلاب مخملی"، "صهیونیسم" و جُز آنها پدیدار می گشت. در این مُعادله، جنس و هویت تهدیدات رویه ی استدلال را تشکیل را می دهد و تنها اندکی خراش لازم است تا جوهره یعنی، "حفظ نظام" و به زبان صریح تر، بقای ولایت نظامی – امنیتی آقای خامنه ای ظاهر شود.

مُخاطبان و کسانی که می بایست با به نمایش گُذاشتن مترسکهای مزبور، حساسیت شان برانگیخته شود، در میان دسته ای یافت می شوند که یا با وجود اختلافهای مُعین با حاکمان، منافع سیاسی - اقتصادی مُشخصی از حفظ روابط موجود می برند و یا آن قدر ساده لوح هستند که به تحول در مجموعه اُمید داشته باشند. در هر دو مورد، شرط بندی باند ولایت روی هراس آنها از سرنگونی "نظام" و همپیوندی سرنوشت آن با تقدیر خود است.

برای شناخت این دسته چند رنگ سهم خواه و سهم بر، خیرخواه و ساده لوح و به گونه مُشترک هراسان، کافی است نگاهی به سُخنان و رویکردهایی افکنده شود که در هفته های اخیر از جبهه مُنتقدان "خودی" حکومت شنیده و دیده می شود و به طور پوشیده و با کنایه، ابراز تفاهُم آنها با استدلال باند ولایت در باره خطر "افراط" را علامت می دهد.

 

13 آبان

آنچه که پایه تاکتیک جدید باند ولایت و شریک شُدن مُنتقدان "خودی" در نگرانیهای آن قرار گرفته است، تظاهُرات سراسری ضد حُکومتی در 13 آبان است. برای دستگاه قُدرت، به میدان آمدن جُنبش اجتماعی در این روز و مُبارزه جویی آن یک شکست تمام عیار در تمام جبهه هایی است که برای مُقابله و سرکوب آن سازمان داده بود. این تدارُکات که بر امکانات قُدرت حاکم و منابع گُسترده مالی، لُجستیکی و انسانی آن اتکا داشت، در مرتبه ی نخُست با به میدان آوردن نیروها و ذخایر سرکوب و تکیه داشتن بر تاثیر روانی دادگاه های نمایشی، زندانها، شکنجه، تجاوز و آدمکُشی و شرارت خیابانی، نمایان می گردد.

حُکومت فقط در تهران، خیابانها و میدانهای اصلی و محلهای اعلام شُده راهپیمایی (چه از جانب خود و چه از سوی کوشندگان جُنبش) را با هزاران مُزدور اونیفورم پوش و لباس شخصی به اشغال درآورد. به قُرُق در آوردن خیابانها و متروها برای جلوگیری از تحرُک مردُم، تشکیل ستادهای بُحران مُتشکل از بُلندپایه ترین سرکردگان سیاسی، نظامی و امنیتی و در وضعیت آماده باش کامل قرار دادن جُملگی نیروهایی که می توانستند گردآوری و بسیج شوند، سر خطهای نمایان این تدارکات بودند.

در مرتبه بعد، تلاش همه جانبه برای اعمال اقتدار روانی و مُدیریت غیرمُستقیم رفتار توده ها از طریق یادآوری تهدید آمیز اتوریته ی خود و به زیر شلاق تنبُه کشیدن ذهنیت جامعه توسُط نمادهای آن بود. سپاه پاسداران، بسیج، ستاد کُل نیروهای مُسلح، نیروی انتظامی، مجلس، شورای نگهبان، دادستانی و جز آنها مُهره های نمایش صف آرایی ای بودند که در لابه لای تهدیدات معمول خود، یک هدف را نشانه گرفته بود و آن القای قُدرت مُطلق خود در برابر ناتوانی تهدید شوندگان بود.

آیت الله خامنه ای و شُرکا همه ی کارتهای برنده ی مادی و روانی خود را روی میز گُذاشتند، بدون آنکه به راستی بدانند وارد چه قُماری شُده اند و در صورت باخت، چه چیزی را از دست خواهند داد. رژیم شاه می توانست برای آنها تجربه عبرت انگیزی از این واقعیت باشد که به میدان آوردن همه ی ظرفیتهای سرکوب زمانی که سرکوب شوندگان آمادگی ذهنی رویارویی با آن را کسب کرده اند، تنها می تواند اُسطوره سرکوب و شاخکهای آن را به گونه ترمیم ناپذیری در هم بشکند. این امر به ویژه برای حُکومتی که در چالش دایمی با مُعضل فقدان مشروعیت اجتماعی قرار دارد و پایه اقتدار آن بر جامعه را سرکوب و بستن دهان شهروندان تشکیل می دهد، برابر با ریختن بنزین در آتش خیزش اجتماعی است.  

 

شکار خامنه ای

این واقعیت را جُنبش در 13 آبان با نشانه گُذاری نوک دستگاه قُدرت، سید علی خامنه ای به عُنوان کانون حمله خود به نمایش گُذاشت. شُعارهای "مرگ بر خامنه ای" و "مرگ بر اصل ولایت فقیه" یا به زیر کشیده شُدن و آتش زدن عکسهای رهبر رژیم، پاسُخ مُستقیم توده ها به تدارُکات سرکوبگرانه حُکومت و کارزار افسارگُسیخته چند هفته ای آن علیه خود بود. شکار ولی فقیه، درنده ای که در حال از دست دادن دندانهای خود است، آغاز شُده است.

این تحول نه فقط به گونه نمادین از کیفیت جدید در رویارویی بالا و پایین حکایت می کُند و پروسه مُداوم تکامُل جُنبش اجتماعی و مُطالبات آن را که از اعتراض به تقلُب انتخاباتی آغاز گردید، به نمایش می گُذارد. رعایت مصونیت آقای خامنه ای که مُدافعان "نظام" آن را "خط قرمز" هم می نامند، از سوی توده ای که به جای پاسُخ به خواسته های خود، آماج سرکوب بیرحمانه قرار می گیرد، انتظاری بیهوده از جانب کسانی است که مردُم را رعیت و رمه ولایت می بینند و هر واکُنشی جُز قورت دادن و هضم شلاق خان - ولی منبر نشین را کُفر و ناسپاسی می شُمارند.

فرا رفتن جُنبش از خواست کنار گُذاشته شُدن گُماشته ی "آقا" و رسیدن به شخص وی، محصول تجربه مُستقیم آن در کوران نبرد 5 ماهه خود است. آقای خامنه ای دست به تقلُب زده است، شورای نگهبان آن را تایید و مجلس تحلیف کرده است، مجلس خُبرگان به چاپلوسی از ولی فقیه مُتقلب پرداخته، همه درخواستها برای رسیدگی بیطرفانه به خیمه شب بازی انتخاباتی رد شُده است و به جای آن نهادهای نظامی، انتظامی و امنیتی اعتراض کُنندگان مُسالمت جو را به گلوله و باتوم بسته اند و با تجاوز جنسی از آنها زهر چشم گرفته اند. جامعه با نمایش نفرت انگیزی از پایمالی حُقوق خود روبرو شُده است که پُشت و روی صحنه ی آن یکی است و بازیگران همان کارگردانان و اینان خود صحنه سازان اش هستند.

آیت الله خامنه ای و همدستان او جُنبش اعتراضی را به گونه بی برگشتی به بی ثمری شکایت از این یا آن جلوه ی سلب خشن حُقوق خود و دست نیافتنی بودن اصلاح جُداگانه در روابط ناعادلانه ای که بر آنها تحمیل می شود، قانع کرده اند. از این رو، مُستقل از آنکه مُعترضان خواهان اصلاح قانون اساسی بوده باشند، تجدید نظر کُلی آن را بطلبند و یا تحوُل به گونه پایه ای را خواستار شوند، در انتها چاره ای جُز قرار دادن حساب کار خود روی واقعیتهای عینی و گرفتن تمام زنجیر از دست وحشی مست ندارند.

 

بُحران انقلابی

آیت الله خامنه ای می تواند دلداری یابد که شُعارهای جُنبش اجتماعی در 13 آبان فقط مُتوجه شخص نیست بلکه، بیزاری و خواست همگانی برای طرد مُناسبات غیر انسانی ای را در متن خود دارد که در شخص مُتجلی شُده و رهبر حُکومت آن را نمایندگی و برجسته می کُند. تمام وحشت باند ولی فقیه و رُقبای "خودی" آن از رسیدن آگاهی مُبارزاتی توده مُعترض به این نُقطه و هدف گُذاری از این خاستگاه است؛ جایی که میان رویدادهای پراکنده سیاسی، تفاوتهای ظاهری نقش آفرینان حُکومتی، سُخنان چند گونه و ژستهای مُتفاوت رهبران و پایوران "نظام" و در نهایت نهادها و اُرگانهای به ظاهر مُجزا خط وصل کشیده می شود و جامعه با گامهای بُلند به پیش قادر می شود آنها را به صورت یک مجموعه ی به هم پیوسته ببیند.

خیزش 13 آبان نتیجه گیری در باره تیتر و تابلوی رویدادهایی که از 22 خُرداد در کشور در جریان است و نیرویی که به میدان آورده است را برای همه طرفهای درگیر ساده کرد. سرکوب بی رحمانه و مُداوم مُعترضان و مُخالفان در این مُدت نه تنها قادر نشُده آنها را خاموش سازد بلکه، به شُعله ور شُدن و گُسترش اعتراضها به بخشهای دیگر جامعه نیز انجامیده است.

در همین حال، جُنبش اعتراضی هر چه بیشتر به یک فاکتور ثابت در زندگی سیاسی فرا روییده است که حُضور پیدای خود را از طریق صف آرایی در خیابان، دانشگاه و مدرسه، محل کار، خانه و محله و شبکه های ارتباطی الکترونیکی و نُفوذ پنهان اش را توسُط دیکته ی سیاست به حُکومت و مُنازعات درونی اش و ناچار ساختن آن به تنظیم اقدامات خود با واکُنش جُنبش اجتماعی، لمس پذیر و قابل اندازه گیری می کُند.

ویژگی دیگری که می توان به ثبت رساند، رُشد کیفی خواسته ها و طرح جسورانه و مُستقل مُطالباتی است که جُنبش برای دستیابی به آزادی واقعی به تحقُق آنها نیاز دارد. در حالی که حُکومت با تمام نیروی سرکوب نظامی، امنیتی و قضایی خود و شگردهای سیاسی در تلاش است موج به حرکت آمده علیه خویش را "مُدیریت" کُند، به گونه ی مُداوم با خواستهای فزاینده ای روبرو می گردد که سطح و ژرفای کشاکش را به یک مرحله بالاتر فرا می کشد. در همین حال وضعیت مزبور که چیزی کم تر از بُحران انقلابی نیست، آن دسته از عناصُر مُنتقد، میانی یا مُردد را که به دلیل قُدرت جُنبش اجتماعی از نظر سیاسی آزاد شُده اند به دُنبال خود می کشد.

 

راه حل خامنه ای، همراهی مُنتقدان خودی

آرایش کنونی نیروها و مضمون درگیری، شانس پیشبُرد، ادامه و موفقیت راه حل تک پایه ی "یکدست سازی" با توسُل به حذف و قهر مُستقیم علیه رُقبای "خودی" را هر چه بیشتر در راس باند ولی فقیه با تردید روبرو ساخته است. با این وجود، راهکارهای برآمده از درک مزبور نه از جنس سیاسی و اجزای سازگار آن همچون سازش موقت و عقب نشینیهای تاکتیکی بلکه، پروژه امنیتی است که با هدف ریل گذاری جدید به مُوازات و در تکمیل سیاست کُلی سرکوب به دست گرفته می شود. این پروژه با افزایش فشار بر شُرکای پیشین قُدرت و اصلاح طلبان حُکومتی (جبهه مُشارکت، سازمان مُجاهدین انقلاب اسلامی، کارگُزاران، مجمع روحانیون مُبارز و تشکُلهای فرعی آنها) برای فاصله گرفتن از اعتراضهای اجتماعی و "پایین کشیدن فتیله" آغاز گردیده و آنگونه که به نظر می رسد، به مُخاطبان علاقمند در باغ سبز نیز نشان داده شُده است.

گُفتمان سازی امنیتی پیرامون "رادیکالیسم" یا "خُشونت" و تلاش برای کشاندن نیروهای جُنبش به موضع گیری و مرزبندی به نفع یا علیه این موضوع دست ساز، نمایه بیرونی تلاش مزبور را طرح بندی می کُند که در نهایت آماج دیگری جُز تجزیه جُنبش به بخشهای پراکنده، ساده کردن سرکوب آن و جلوگیری از طرح و گُسترش مُطالبات همگانی ندارد.      

با اینکه چنین می نماید که اندکی چاپلوسی، چند تردستی نیرنگ آمیز و مشتی وعده و وعید جناح حاکم برای آب انداختن دهان "مُنتقدان خودی" و کوک کردن آنها برای نواختن علیه "افراط" و "شُعارهای تُند" و همنوایی با "حفظ نظام" کافی باشد اما در انتها آنچه که به حساب می آید توان واقعی اینان برای تاثیر گُذاری بر جُنبش است. "خودی" های از قُدرت اخراج شُده، جامعه جدید علیه قُدرت کُهنه را نمایندگی نمی کُنند و حداکثر در پس آن و به دُنبال رویدادهایی که این تقابُل شکل می دهد، روان هستند. آنها نماینده منافع خود هستند که فقط به طور مشروط و تا جایی که به حُقوق پایه ای مربوط می شود، از سوی جُنبش دموکراتیک به رسمیت شناخته می شود. تمام خُرده گیریهای تازه از جُنبش اعتراضی مبنی بر "نداشتن رهبری"، "لزوم مُدیریت" یا جعل تاریخچه دوم خُردادی و اصلاح طلبی برای آن، از این واقعیت سرچشمه می گیرد. آنها توانایی به زیر مهمیز کشیدن اعتراضها را ندارند و باند نظامی - امنیتی ولی فقیه نیز بضاعت شُرکای پیشین خود را می تواند مُحاسبه کُند. انتخاب با آنهاست که آیا مایلند به عُنوان بازیچه تاریخ مصرف دار آقای خامنه ای در فینالی با پایان ناخوش ایفای نقش کُنند؟