سرمقاله

 

کُدام بُحران؟

 

منصور امان

بُحران همچنان حیات سیاسی و زندگی اجتماعی در کشور را تحت تاثیر خود دارد. 22 بهمن یک جلوه از این شرایط بود، همچنانکه خیزش شب چهارشنبه سوری نماد دیگری از آن.

 

تجربه 22 بهمن در سه پندار

یادآوری این امر از آن رو ضروری است که در تاثیرات اولیه ناشی از گُستره ی سرکوب در نبرد 22 بهمن، یک تصور نادُرُست از موقعیت عمومی جُنبش و حُکومت که اولی را در حال پس رفتن و دومی را پیش رونده مُعرفی می کرد، شکل گرفت. این ارزیابی از یک طرف از سوی نیروهای میانی و کم تجربه تر جُنبش و با شدت بیشتر، توسُط گرایشهای "اصلاح طلب" که  ابتکار مُستقل و خود سامان خیابان را تضعیف سیاست سُنتی خود مبنی بر فشار کُنترُل شده از پایین می شُمارند، تبلیغ می شُد. اینان پیش از 22 بهمن تمام تلاش خود را برای بی رمق کردن اعتراضها در این روز و کاستن از دامنه ی آن به کار گرفته بودند. از طرح شُعارهایی برای انحلال جُنبش در مراسم حُکومتی تا ارایه نقشه جنگی برای تبدیل نیروهای صف اول جُنبش به سیاهی لشگر بی مُزد آن، رد پای کوشش سازمان یافته گرایشهای مزبور برای تضعیف مضمون جدال در میدان اصلی نبرد و به انفعال کشاندن نیروها به چشم می خورد. از این رو شگفت آور نیست که پس از بُلندگوهای حُکومتی، پُر حرارت ترین مُبلغان فروکش کردن شُعله های جُنبش دموکراتیک، در میان همان دسته ای یافت شوند که برای ریختن آب روی آن، سطل به دست به صف ایستاده بودند.    

در همین حال، یک برداشت مکانیکی از شرایط انقلابی - به معنای موقعیتی که در آن صف بندیهای پیشین و توازُن ناشی از آرایش نیروها اعتبار خود را از دست داده و "پایین" و "بالا" در گردونه تحولات هر چه بیشتر از مرکز و نُقاط استقرار گُذشته خود دور می شوند – نیز نتیجه گیری وارونه از شرایط را تقویت می کرد. در این ارزیابی انتزاعی، ژرفش یا حتی وجود بُحران، تابع مُطلقی از پارامترها در فُرم و اشکال تجلی بُحران انگاشته می شود که همراه با شدت گرفتن یا کاهش یافتن نمود آنها، بُحران انقلابی نیز در کُلیت خود، فراز و نشیب یا موضوعیت می یابد. برای مُبلغان این نظریه آنچه که در لحظه ی معین در سطح جریان دارد، بیان کُننده موقعیت کُلی جُنبش و نیروی مُقابل آن است و هر نبرد جُداگانه در این یا آن میدان، شیپور تعیین نتیجه جنگ به طور نهایی را به صدا درمی آورد.

در این میان، خیزش سراسری چهارشنبه سوری مُحکم تر از هر استدلال کتبی یا شفاهی دیگر، موقعیت حقیقی نیروهای درگیر، آرایش عملی آنها و شرایط بدون تغییری که وجود این فاکتورها موجب شکل گرفتن آن گردیده را بیان داشته است. نه فقط ادعای فتح ظفرنمون آیت الله خامنه ای و همدستانش بر جُنبش اجتماعی در صدای غُرش مهیب حرکت آن در بیشتر شهرهای بُزُرگ کشور به ناله ای ضعیف تبدیل شد بلکه و مُهم تر از آن، جُنبش تجربه 22 بهمن و محدودیتهای تظاهرات بُزُرگ و اعلام شده در شرایط اشغال نظامی شهر را در مُبارزه عملی خود به کار بست و نشان داد که با همان قاطعیت و شتابی که خواسته های خود را با موقعیت عینی سازگار کرد (جهش از "رای من کو" به "مرگ بر خامنه ای")، قادر است روشهای به چالش خواندن حُکومت و هدف قرار دادن آن را نیز تکامل بخشد. 

 

یک مشخصه دیگر

با این وجود، افزایش فعالیت سیاسی توده ها و تغییر سریع انگاره های ارزشی و معیارهای داوری آنها تنها پارامتری نیست که از وجود بُحران انقلابی در جامعه خبر می دهد. در آثار مزبور، "نخواستن پایینیها" بازتاب می یابد اما این گرایش اجتماعی با هر میزان از گُسترش، هنوز برای تامین شرایط بُحران انقلابی در نهادهای سیاسی و ساختارهای اجتماعی کافی نیست. چگونگی برخورد وجه دیگر تضاد یعنی، "بالاییها" به این تمایُل و کارایی وسایلی که برای زدودن یا غلبه بر آن به دست می گیرند، پایه دیگر فراروییدن وضعیت مزبور است.

هر گاه بُحران سیاست در "بالا" نیز چنان ژرفش و گُستره ای یافته باشد که فرمانروایان را از اعمال قُدرت خود به شیوه پیشین، چه توسُط قهر و چه از طریق فریب و وعده و وعید ناتوان ساخته باشد، جامعه در مجموع به وضعیت جدید و ناپایداری قدم نهاده است که در آن، دو نیروی عُمده اجتماعی یعنی، اکثریت مردُم و قُدرت حقیقی با دفع و خُنثی کردن یکدیگر، مُناسباتی بُحرانی را حاکم می کُنند. وجه مُتمایز کُننده شرایط نوین از دورانهای آرام، ویژگی انتقالی بودن آن به معنای حرکت تدریجی یا ناگهانی به سمت گُذار از وضعیت موجود و تعیین تکلیف یک طرف با طرف دیگر است.

بنابراین، یک راه ساده تر از شمُردن تعداد شرکت کُنندگان در مُبارزه خیابانی برای نتیجه گیری پیرامون موقعیتی که جامعه در آن بسر می برد، می تواند توجُه به وضعیتی که "بالاییها" در آن بسر می برند باشد. و البته نباید از یاد بُرد که "بالا" فقط به کسانی که سُکان اُرگانهای قُدرت را در دست دارند مُنحصر نمی شود بلکه، طبقه ی مُمتاز سیاسی را در برمی گیرد که اعضای آن چه به طور مُستقیم یا غیر مُستقیم، حوزه های اصلی زندگی اجتماعی را کُنترُل می کُنند یا بر چگونگی اداره آنها تاثیر قطعی می گُذراند.

 

شناسه مشهود از بُحران انقلابی: ناتوانی "بالا"      

در این ارزیابی، به گونه طبیعی ابتدا طرحها و اقداماتی که حُکومت از خُرداد ماه سال گُذشته برای چیرگی بر بُحران و شکست نیروهایی که آن را شکل داده اند در دستور گُذاشته و سازمان داده است، در تیر رس نگاه قرار می گیرد. شواهد انکار ناپذیری که از درماندگی باند حاکم ولی فقیه در این زمینه وجود دارد و به مُبارزه آشکار جُنبش اجتماعی در بزنگاه های پُر شُمار مُتکی است، سر نخهای مُطمینی برای تشخیص این ویژگی است. اما بر اساس آنچه که پیشتر اشاره شُد، توصیف موقعیت قُدرت رسمی به تنهایی برای نتیجه گیری وضعیت "بالا" به مثابه یک طبقه سیاسی کافی نیست. دایره مانور ساختار قُدرت به منظور جبهه گیری و آرایش خود در برابر خطراتی که آن را تهدید می کُند، با توانایی مجموعه ی آن می تواند تخمین زده شود. راه حلهایی همچون سرکوب، عقب نشینی یا طرحهای بینابینی، سُخنگویان و نمایندگان مُشخص خود را دارند و منافع ویژه ای را تامین می کُنند که اغلب با علایق مُدافعان طرحهای دیگر سازگار نیست.   

اگر اعضای طبقه سیاسی، گروهها و دسته بندیهای که در هیرارشی قُدرت پله ای را از آن خود کرده اند، قادر باشند راه حل عملی برای چیرگی بر بُحران ارایه کُنند و آن را به کُرسی بنشانند، در این صورت ترم "ناتوانی بالا" فقط می تواند یک تعریف سووتفاهُم برانگیز مُبتنی بر ارزیابی یک سویه از موقعیت دستگاه قُدرت و نه ساختار آن در مجموع بوده باشد.

از سوی دیگر، هر گاه حُکومت به مثابه یک مجموعه و با تمام استراتژیها و روشهای مُتنوعی که اعضای آن آزمایش می کُنند، از این کار ناتوان باشد، در این صورت تعریف "ناتوانی بالا" از وضعیت آن، دقیق و عینی بوده و شرط مزبور به عُنوان یکی از پارامترهای اساسی برای شکل گیری بُحران انقلابی را تامین شُده می توان پنداشت.

بر این پایه، توجُه به تحرُک نیروهای "خودی" خارج از دستگاه قُدرت برای مهار یا کُنترُل جُنبش یک ضرورت چشم پوشی ناپذیر است. اگر چه رویکرد مُعترضانه این دسته از نیروهای درون "نظام" (ساختار قُدرت) مانند باند "دوم خُرداد" یا باند آقای رفسنجانی می تواند به ظاهر و به گونه گُمراه کُننده ای جایگاه اجتماعی آنها را در بیرون از مدار حُکومت آدرس بدهد اما واقعیت آن است که به دلیل علایق ثابت اینان در حفظ مُناسبات پایه ای که جمهوری اسلامی بر آنها قرار گرفته، توانایی یا ناتوانی این بخش از "نظام در برخورد به مساله بُحران، به گونه تعیین کُننده ای تعریف از "بالا" و مشخصه آن را شکل می دهد.   

در این راستا، تلاشهای ناکام آقای رفسنجانی در جهت قبولاندن یک راه حل میانه به باند ولی فقیه که دربرگیرنده منافع دو طرف باشد و همچنین کوشش بی فرجام باند "دوم خُرداد" برای نگه داشتن جُنبش اجتماعی در چارچوب نظام به منظور بهره برداری از آن در نقش ابزار فشار، تصویر فراگیر تری از موقعیت حُکومت و ظرفیتهای آن را ارایه می کُند. هر گام بی نتیجه آنها هنگامی که در کنار اقدامات ناموفق باند نظامی – امنیتی ولی فقیه قرار گیرد، بر وجود بُحران انقلابی که نه فقط بخشهایی از سیستم دولتی بلکه، بُنیاد آن را تحت تاثیر خود گرفته، گواهی می دهد.      

 

شناسه هایی که بُحران در "پایین" را "انقلابی" مُعرفی می کُند

افزوده بر پارامتری که پیشتر بدان اشاره گردید، ویژگی "انقلابی" بُحران کُنونی تا آنجا که به نیروی مُحرک آن در "پایین" مربوط می شود، در درجه نخست از نوع و مضمون شُعارها و مُطالباتی که مطرح می کند و نیز از چگونگی حرکت آن در عمل برای به واقعیت گرایاندن خواسته هایش سرچشمه می گیرد. در همان هنگامی که جُنبش بساط انتخابات نمایشی حُکومت را به هم می ریزد و خواستار ابطال آن می گردد، سقف تحمُل حُکومت را شکافته و سرپیچی از قواعد بازی آن برای فرمان راندن بر خود را به رُخش کشیده است. توده ها آنچه را که تاکُنون در شرایط عادی و انفعال هضم کرده بودند، دیگر برنمی تابند، علیه آن سر به شورش بر می دارند و عاملان اش را به مُبارزه آشکار می طلبند.

جُنبش اجتماعی در همین حال نماد سیستم، خامنه ای و جایگاه تخته کوب شُده ی او در قانون اساسی و نیز ساختار قُدرت را چه در شُعارهایش و چه به صورت عملی آماج حمله مُستقیم خود قرار داده است و بدینوسیله تمایُز مُبارزه ی در جریان را از تلاشهای اصلاح گرایانه برای تغییرات خُرد در چارچوب کلان به نمایش گُذاشته است. پیام روشن شُعارهای جُنبش، نا باوری آن به امکان هر گونه تغییری در وضعیت بی حقوقی جامعه با وجود تداوم شرایط حاکم است. جُنبش با پیش کشیدن شُعارهای مُستقل، با دست زدن به اقدام خود سامان، در حقیقت مُمکن ناپذیر بودن اصلاحات و دگرگونی توسُط وسایل و روشهایی که آزموده شُده اند را مورد تاکید قرار می دهد. خواست اصلاح عُمومی و نه اصلاحات جُداگانه که از این درک برخاسته است و در پی آن، کشاندن نبرد به کانون مرکزی قُدرت، مضمون تغییراتی که جُنبش طلب می کُند را بُنیادی و به همین اعتبار، انقلابی مُعرفی کرده است.

ویژگی بُحران کُنونی را از یک زاویه مُهم دیگر نیز می توان انقلابی دانست. بدین گونه که اقدامات سرکوبگرانه حُکومت به جای آن که توده های مُعترض را خاموش یا فلج کُند، آنها را با شدت بیشتری علیه خود برمی انگیزد و بخشهای گُسترده تری از جامعه را درگیر زندگی سیاسی می کُند. تضاد راه حلهای حُکومت با سطح آگاهی جامعه، ارزشهای مورد قبول آن و - از همه بُحران زا تر - خواسته هایی که دارد، کشاکش بین دو نیروی عُمده را با شتاب به تضادی آشتی ناپذیر فراز داده است.

چکیده

بدون توجُه به احکام مصلحت جویان دروغین و عربده های مستانه حُکومت پس از اشغال نظامی تهران در 22 بهمن، جُنبش اجتماعی در اولین فُرصتی که یافت، بی شُمار و رزمنده در برابر چشمهای هراسان گورکنان خود خوانده اش پدیدار شُد و سینه سپر کرد. تنها یک بُحران انقلابی قادر است بر فراز اُفت و خیزها به حرکت ادامه دهد و توده ها را در کُنش و واکُنشهایی که بر می انگیزد، در جریان عمل آموزش دهد.