سرمقاله
همه ی راه ها به جُنبش اجتماعی ختم می شود
منصور امان
در فاصله بین برگُزاری مراسم روز کارگر و فرا رسیدن سالگرد شکل گیری و خیزش جُنبش اجتماعی در خُرداد 88، آیت الله خامنه ای فرمان قتل پنج زندانی سیاسی، فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان را صادر کرد. این اقدام تبهکارانه بیش از آنکه بتواند یک نمایش خونین قُدرت شمُرده شود، نگرانیهای هیستریک حُکومتی را بازتاب می دهد که با گُذشت هر روز از به حرکت درآمدن جامعه علیه خود، یک گام بیش تر از آن عقب می ماند.
همگرایی، پژواک خُرد شدن اقتدار حُکومت
رژیم ولی فقیه با دلشوره فزاینده ای شاهد سازمانیابی و لبه و برجستگی یافتن تدریجی جُنبشی است که در ابتدا، تنها پیکره بندی مُجسم آن در ویژگی "انبوه" بودن اش تبلور می یافت. سیل بی شُماران به مُوازات آن که در پروسه مُبارزه و بر اساس تجربه ی عملی خود، آماجها و شُعارهایش را تکامل بخشید و با شرایط واقعی که تحت الزامات و نیازهای آن حرکت می کرد سازگار نمود، راه هویت یابی اقشار، طبقات و گروههای اجتماعی که می توانستند عمومی ترین مُطالبات خود را از این تریبون بیان کنند را نیز هموار ساخت. جُنبشی که با فراگیر ترین شُعارها علیه رژیم ولایت فقیه و نماد آن آیت الله خامنه ای چهره و اندام یافته بود، به شتاب در حال تبدیل به پلاتفُرم مُبارزاتی بخشهای گوناگونی از جامعه است که از خاستگاه مُطالبات خود و محورهایی که نبود آزادی و عدالت را برای آنها به طور ویژه عینی می کند، به رویارویی با حُکومت کشیده می شوند.
این امر محصول یکی از دستاوردهای بُزُرگ مُبارزه و مُقاومت یک ساله جُنبش یعنی، شکستن اقتدار حُکومت در پندار بخش بُزُرگی از جامعه است که بر حسب شرایط زیست و کار خود در اصطکاک دایم با آن قرار دارد و تنها عامل بازدارنده از برآشُفتن فعال آن نسبت به شرایط تحمیل شده به خود، فشار عینی و ذهنی قُدرت غالب است.
زیر پای میلیونها نفری که در این مُدت با وجود سرکوب وحشیانه حُکومت در سراسر کشور به میدان آمدند، لاشه ی قُدرت یکه تاز و قهر انحصاری دولتی بر زمین افتاده است. جُنبش دلیرانه بی شُماران، تنها در عرض چند ماه، حُکومت آسمانی سی ساله را از عرش اعلی بر کف داغ آسفالت خیابان نشاند و از روی آن و تور پهن وحشت و خاکریز - تابوهای مُقدسی که برای مُحافظت از خود بالا آورده، گُذر کرد.
ناتوانی باند نظامی – امنیتی در سرکوب اعتراضها و به دست گرفتن دوباره ی کُنترُل اوضاع در ترکیب با این شرایط، باور به نفوذ ناپذیری سد سرکوب و شکننده نبودن نظم حاکم را به گونه گُسترده در ذهنیت جامعه با تردید روبرو ساخته و ایده ایستادگی مُشترک و همبسته برای به واقعیت گرایاندن خواسته ها را در میان لایه های گوناگون آن به یک راه حل زنده و مُمکن فراز داده است.
به سوی آرایش طبقاتی
جوانه زدن این آگاهی را بیانیه مُشترک چهار تشکُل کارگری (سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، اتحادیه آزاد کارگران، انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه) در آستانه 22 بهمن که در آن مُطالبات حداقلی خود را در 10 بند مطرح ساخته بودند، نوید داد.
دو ماه بعد و در یک گام فراتر، 10 تشکل کارگری (سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، اتحادیه آزاد کارگران، هیات بازگشایی سندیکای فلزکار و مکانیک، هیات بازگشایی سندیکای کارگران نقاش، انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه، کمیته پیگیری ایجاد تشکُلهای آزاد کارگری، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکُلهای کارگری، انجمن دفاع از کارگران اخراجی و بیکار سقز و شورای زنان) به مناسبت روز جهانی کارگر ضمن اعلام خواسته های پانزده گانه خود، خواستار "تحقق فوری و بی قید شرط همه ی آنها" شدند. تشکُلهای امضا کننده این اطلاعیه همچنین ضمن اعلام پُشتیبانی از "تمامی جُنبشهای اجتماعی آزادیخواهانه"، از خواسته های "مُعلمان، پرستاران و سایر اقشار زحمتکش جامعه" حمایت کرده و خود را "مُتحد" آنها دانستند.
به مُوازت آرایش گرفتن نیروهای پیشرو کارگری، "شورای هماهنگی تشکُلهای صنفی مُعلمان ایران" نیز از برپایی اعتصاب غذای سراسری به نشانه اعتراض به "احکام غیرقانونی اعدام و حبس غیرقانونی همکاران" در 12 اُردیبهشت خبر داد و خواسته های هفت گانه خود را اعلام داشت.
حمایت گُسترده جریانهای گوناگون سیاسی داخل و خارج کشور، دانشجویان، نویسندگان، روزنامه نگاران و کوشندگان جُنبش اجتماعی از مراسم روز کارگر و مُطالبات کارگران و مُعلمان، همچنان که از آگاهی مادیت یافته در جُنبش اجتماعی پیرامون امکان و ضرورت شرکت و مُداخله قشرهای گوناگون در مُبارزه علیه حُکومت و برای آزادی و عدالت حکایت می کُند، همچنین شکل گیری رابطه بین این نیروها و اثر گُذاری مُتقابل آنها بر یکدیگر را گُواهی می دهد.
اعتصاب سیاسی
در اعتصاب سراسری کُردستان، نمود دیگری از شکل گیری درک مُقاومت دسته جمعی بر بستر علایق و سرنوشت مُشترک مُشاهده پذیر گردید. برای نخُستین بار از هنگام سرکوب جُنبش خودمُختاری طلبانه مردُم کردستان توسُط رژیم جمهوری اسلامی، توده های شهری به طور مُتحد و یکپارچه علیه حُکومت قد برافراشتند و به صورت آشکار در برابر آن صف آرایی کردند.
روز پنج شنبه، 23 اردیبهشت مردُم شهرهای سنندج، کامیاران، مریوان، مهاباد، ارومیه، پاوه، سقز، بوکان، دیواندره، سردشت، بانه، نوسود، اسلام آباد، ماکو، دهگلان، جوانرود، اُشنویه، بیجار، پیرانشهر، ایلام، شیروان و چرداول اعتراض سیاسی اعلام شُده خود به یک اقدام تبهکارانه رژیم ولایت فقیه را سازمان داده و آن را در برابر چالشی – به لحاظ شکل - جدید قرار دادند که از نظر عملی و آمادگی ذهنی پتانسیل تبدیل به اُلگویی سراسری را دارد.
اعتراض مُتحدانه در کُردستان، مُحاسبات آیت الله خامنه ای و همدستان وی که اعدام پنج زندانی سیاسی جوهر پایه ای آن بود را به گونه غیر مُنتظره ای بر هم ریخت. این جنایت تکان دهنده می بایست عزم حُکومت به سرکوب جُنبش و سرسختی آن در برابر صف گُردانهای مُختلف آن که در حال آرایش گیری فشُرده و همبسته بودند را علامتی خونین و روحیه شکن می زد. حُکومت خود را ناچار به واکُنش در مُقابل خطر رُشد جُنبش "انبوه" در عُمق و سد کردن این پروسه با تمام توان سرکوب خویش می دید. گردش رویدادها اما یک بار دیگر نشان داد در حالی که آیت الله خامنه ای از اعدام و شکنجه و تجاوز نمی تواند فراتر رود اما جُنبش اجتماعی در مُبارزه علیه رژیم او می تواند بسیار جلو تر از اشکالی که تا کُنون به کار گرفته است، پیش برود.
بر این اساس، تدبیر جنایتکارانه و بُزدلانه حُکومت، به نتایجی دُرُست برخلاف اهداف اندیشه کُنندگانش انجامید. تروریسم دولتی نه تنها نتوانست در میان مُخاطبانش وحشت از پیامدهای رویارویی با حُکومت را بپراکند بلکه، آنها و حتی بخشهای مُردد یا پاسیو را نیز به اقدام فعال علیه خود برانگیخت. اعتصاب سراسری کُردستان، فقط از آن رو که سازمان یافتن یک اعتراض مُشخص توده ای را بازتاب داد، چشم اندازی هراس انگیز را در برابر دستگاه سرکوب ترسیم نکرده است. بسا بیشتر از آن، میزان آمادگی توده ها برای تشکُل یابی و جهت دادن به مُبارزه خود است که دلیل قانع کننده ای برای تشویش حُکومت ارایه می کند.
اعتراضی که خود برنامه سیاسی است
اعتصاب 23 اردیبهشت علیه سرکوب و علیه حُکومتی که برای حفظ سُلطه خود بر جامعه آن را بی رحمانه به کار می بندد، یک برنامه سیاسی در نفی و طرد شکنجه، زندان، اعدام و در مجموع، ابزارهای اعمال اقتدار رژیم و نیز تاکید بر پایان یافتن مُناسبات بنا گردیده بر آن است، همانگونه که خواسته های اعلام گردیده در بیانیه های تشکُلهای کارگران و مُعلمان در آستانه اول ماه مه و روز مُعلم، ظرف برنامه ی عمل آنها را شکل می دهد و جهت حرکتشان را مُشخص می کُند.
همین ویژگی را در محکومیت اعدامها از جانب آقایان موسوی و کروبی نیز می توان مُشاهده کرد. آنها با این اقدام، از مرزبندی ثابت "نظام" برای حفاظت از خویش در برابر جامعه از طریق تقسیم آن به مناطق سبز و قرمز و بخش کردن ساکنانش به "خودی" و "غیرخودی" فاصله گرفتند. این گام، رعایت حُقوق شهروندی به مثابه یک ارزش تفکیک ناپذیر را به خواستی مُشخص در میان طیف پُشتیبانان این دو تبدیل کرده و مفهوم و آماجهای مُطالبه ی کُلی آنها برای آزادی را جُزیی و به همین اعتبار، دقیق می سازد.
واقعیت این است که همه کسانی که در برابر باند ولی فقیه صف آرایی کرده اند، اهداف یکسانی از این رویکرد و همچنین از آزادی و عدالت ندارند. به عُنوان مثال، پندار جناح از قُدرت رانده شُده ای که روی موج اعتراضهای اجتماعی به جُنبش درآمده است از این امر و روشهای آن تفاوت زیادی با آنچه که نیروهای طبقاتی، روشنفکری و یا اقلیتهای ملی و دینی از رهایی سیاسی انتظار می کشند، دارد. تکامُل جُنبش از مرحله جنینی به آستان بُلوغ، علایق و گرایشهای واقعی نیروهای گوناگون در باره مفهومهای به ظاهر فراگیر را نشان دار و برجسته می کند و آشکار می سازد که هر یک از آنها به خاطر کُدام هدف قادر به مُبارزه است و در این مسیر تا چه میزان توانایی و پایداری دارد.
این تحوُل در همان حال که می تواند نشانه گویایی از ژرفش مُطالبات دمکراتیک در جُنبش اجتماعی باشد به گونه ای که برکنار ماندن این یا آن نیروهای دخیل یا همراه را از تاثیرات خود نامُمکن ساخته، همزمان علت شدت گرفتن تهدیدات علیه آقایان موسوی و کروبی را نیز توضیح می دهد.
سمت خیز دستگاه سرکوب، مُتوقف کردن این پروسه است که در آن مُبارزه در راه حقوق اقشار، طبقات و گروههای اجتماعی مُختلف - حقوقی که در گوهره، کُلیت رژیم سیاسی و اجتماعی را زیر سووال می برد - اعتراضهای مُنفرد را به یکدیگر پیوند داده و به مُبارزه مُتحد و هماهنگ تبدیل می کند. باند نظامی – امنیتی ولی فقیه به خوبی آگاه است که توانایی ایستادگی طولانی در برابر فشاری که از این زاویه ایجاد می شود را نخواهد داشت.
وظیفه کنونی
فرآیند سازمان یابی مُطالبات در جامعه به طور کُلی و در میان جُنبش اجتماعی به طور ویژه، مساله چگونگی برخورد به آن را نیز در دستور کار می نشاند. در این راستا چالش اصلی، ایجاد رابطه دیالکتیکی میان خواسته ها و جُنبشهای مُشخص با جُنبش به طور عام و خواسته های بُنیادی آن است. مساله جُنبش سراسری علیه رژیم استبدادی مذهبی ولایت فقیه نمی تواند رهبری مُستقیم و عملیاتی اعتراضها و مُبارزات مُشخص یا صنفی اقشار مُختلف باشد. این امر نه مُفید و نه شُدنی است زیرا از یک سو در میزان عینی بودن برنامه عملی که بیرون از مُناسبات و شرایط مُشخص گروه های اجتماعی یا طبقاتی طراحی شده باشد، جای تردید بسیار وجود دارد و از سوی دیگر، روشن نیست که دیکته آنچه که خواسته هایشان را باید تشکیل دهد و خطی مشی مُبارزه برای آن، چگونه از جانب آنها انگاشته شود.
هدف سازمانگران و کوشندگان جُنبش در درجه اول می بایست جلب و برانگیختن اقشار، طبقات و گروه های اجتماعی به مُبارزه و سپس پیوند این مُبارزه به جُنبش و مطالبه فراگیر آن برای آزادی و عدالت باشد. مُبارزات مُختلف تنها هنگامی مووثر خواهد بود که به این سمت، علیه نظم سیاسی و اجتماعی موجود هدایت شود.
در دسترس ترین و مُستقیم ترین ابزار نزدیک شدن به این هدف، دفاع پیگیر از خواسته های اقشار گوناگون، پافشاری فعال بر ارزشها و شناسه های عُمومی دموکراتیک، طرح این مسایل در سطح گُسترده به عُنوان حق تردید ناپذیر و صرف نظر نکردنی و ژرفش بخشیدن به آنها است.
شرط پایه ای برای انجام این وظایف، تشکُل یابی کوشندگان و سازمانگران است. آنها به وسایلی نیاز دارند که رو به بیرون، امکان حرکت هدفمند برای تبلیغ و جلب مُخاطبانشان را فراهم آورده و تسهیل سازد و رو به درون، قادر باشد با ترسیم نقشه و چشم انداز، با وسوسه دُنباله روی از مُبارزه علیه این یا آن زاویه و تجلی نظم کُلی و سرکوب در مجموع، بستیزد.