جنبش اجتماعی و گامهایی مهم

 

جعفر پویه

جنبش اجتماعی مردم این روزها محکم تر و با اندیشه تر نظاره گر میدان است. اگر در روز اول ماه مه برآمد اعتراضی کارگران شکلی تازه به خود گرفت و از اساس موقعیتی قابل را بیان کرد اما جنبش رنگین کمان در داخل در حالتی قرار دارد که بیشتر به صبر و انتظار شبیه است تا عقب نشینی و یا خستگی. رژیم جمهوری اسلامی با دولتی امنیتی – نظامی همه استعداد خود را به کار گرفت تا این که جنبش را به زانو درآورد. بعد از توجیهات بی سروته و خطابه های آتشین امام جمعه هایی که بیشتر حقوق بگیر و باند باز هستند تا واعظان دینی، مشکلی بزرگ در جبهه مخالف جنبش پدید آمد، آنهم چیزی نبود به جز چند دستگی و کشاکش درونی بر سر تقسیم قدرت و سهم خواهی بر سر چپاول ثروت غارت شده مردم ایران. اگر چند صدایی و رنگارنگی در جبهه مردم نشانه دموکراسی و حضور اقشار و طبقات مختلف در بیان خواسته های اصولی است اما برعکس، چند صدایی در جبهه استبدادیان نشانه شکاف و اختلاف و تلاطم بر سر قدرت است.

در ماههای گذشته در جناح حاکم که به دور ولی فقیه گرد آمده آنچنان اختلاف بالا گرفته که سر و صدای بسیاری از سرجنبانان و مدعیان را نیز در آورده است. برخی برای پر کردن شکاف و جلوگیری از عمیق شدن بیشتر آن دست به کار شدند و با تیوری بافی و حرافی سعی به پر کردن خلا به وجود آمده در جارو کردن اصلاح طلبان در داخل حکومت کردند. آنها عقیده دارند با گردهم آمدن بعضی از دست راستیهای جناح اخراجی که هنوز در گوشه کنار حضور دارند با بعضی از نق زنها و منتقدین جناح خودی می توانند جناحی شبه اصلاح طلب و قابل کنترل را سامان دهند و نام آنرا نیز "خط سوم" گذاشته اند. اما همه تلاش و بالا و پایین زدن آنها به جایی نرسید، راه به جایی نبردند و شکست خوردند. در اینکار از آیت الله های کهنه کار و سیاس و باند باز گرفته تا موتلفه ایهای نا امید و روشنفکر نماهای تبهکار حضور داشتند. نشستهای شان بی حاصل شد و نصیحتها و رهنمودهای شان به جایی نرسید. موضوع تا آنجا پیچیده شد که مرتضی نبوی، از تیوریسینهای موتلفه و کهنه کارهای باند غالب در یک مصاحبه رودربایستی را کنار گذاشت و آشکارا گفت: "آن ثباتی كه باید در مسوولان ما باشد و همه یك جور فكر كنند و در برخوردها منسجم باشند، ‌‌وجود ندارد و حتی در بین نخبگان اصولگرا هم تفرقه و تشتت آرا دیده می‌شود و از ثبات فكری برخوردار نیستند و بعضی از دوستان نزدیكمان با صراحت می‌گویند ما بریده‌ایم! و در صحنه مقابله، ‌‌شما اینها را مشاهده نمی‌كنید. ‌‌چهره‌های معدودی الان در صحنه هستند و از مواضع مقام معظم رهبری دفاع می‌كنند."

او در این مصاحبه به صراحت می گوید که در جناحی که او جزو سردسته هایش است، تفرقه وجود دارد و کمتر کسی ثبات فکری دارد. این به هم ریختگی در اردوی ولایت فقیه از کجا ناشی می شود و به چه علت است؟

بدون هیچ برو برگردی می شود گفت که یکی از نتایج جنبش رنگین کمان مردم همین اتفاقی است که عمود خیمه نظام را به لرزه در آورده و برای چاره جویی به هر دری می زند مگر اینکه راه نجاتی بیابد. تفرقه و تشتت باعث می شود که هر کس راه خود را برود. به همین دلیل "همه باهم" خمینی دیگر وجود ندارد و یا به کلی بی رنگ شده است زیرا بحرانها یکی پس از دیگری سر می رسد و دستگاه حاکم نه تنها راه حلی برای آنها ندارد بلکه، سعی می کند تا با برخورد ایذایی و یا انکار از کنار آنها بگذرد. اما پر واضح است که بحرانهای تلنبار شده روزی همچون آوار بر سر حاکمان فرود خواهد آمد و همه آنانی که ادعای غیب گویی و یا ارتباط با ماورای طبیعه دارند را از صحنه هستی خواهد روبید.

اوضاع داخلی به دلیل همین بحران روز به روز بدتر می شود. ارزش پول ملی نه تنها نمی تواند ثبات پیدا کند بلکه، سیر نزولی آن همچنان ادامه دارد. بانکهایی که ورشکسته شده اند قادر به پیگیری مطالبات خود به دلیل روابط پنهان قدرت در پس این غارتگران نیستند. ثروت ملی به صورتی وحشتناک بر باد می رود و هرکس که دستش می رسد، هرچه می تواند را به یغما می برد. در صورتی که از جانب دستگاه قضایی اقدامی صورت گیرد، آنوقت مشخص می شود که دست پنهان پشت این همه بی شرمی و دزدی و تبهکاری از جایی دراز نشده جز بیت رهبر و ولی فقیه نظام که با یک اشاره آن همه اقدامات بلوکه می شود و سیر جریانات از حرکت باز می ایستد.

این همه از چشم تیز بین بسیاری پنهان نمی ماند. آنهایی که از قدرت جارو شده اند و تا دیروز خود را صاحب رژیم و انقلاب معرفی می کردند، یا به کناری رانده شده اند و یا شمشیر داموکلس ولی فقیه به دلیل سوابق ناپاکی که دارند بر بالای سرشان در حرکت است. تازه از راه رسیده ها و پادوهای وابسته به نهادهای امنیتی و نظامی آنچنان یکه تاز میدان شده اند که هر صدای اعتراضی را با شدیدترین شکل ممکن پاسخ می دهند. در اردوی "خودی" ها بارها تکرار می شود که انتقاد و اعتراض برای جلوگیری از انحراف مسیر از قبل تعیین شده نه تنها ضد رژیم نیست بلکه، دلسوزی برای نظامی است که آنها برایش زحمتها کشیده اند. اما کو گوش شنوا! آنهایی که قدرت را به دست آورده و تعریف مطلق نیز از آن دارند، همه را مطیع رهبر و یا سردسته باند خود می خواهند و در این راه از هیچ عملی نیز ابایی ندارند. به همین دلیل برای بسیاری این روزها مشخص شده که در شیوه اداره نظام جمهوری اسلامی و نوع ارتباط باندهای درونی آن تغییری اساسی به وجود آمده است. یعنی، آن قول و قراری که خمینی برای تقسیم قدرت بین باندهای مختلف گذاشته بود و سالها همچون شابک راهنمایی برای آنها عمل می کرد دیگر کم رنگ شده و کارکردی ندارد. به همین علت فریاد خمینی زدایی و داد و هوار ضد امام و ضد خمینی بر داشته اند و خواهان بازگشت به همان سبک و سیاقی هستند که در آن سالها زیر اتوریته خمینی وجود داشت. آنها خواهان دور هم جمع شدن باندهای مختلف اند و می خواهند تا قدرت به شیوه هیاتی و گرد آمدن همه باندها پیرامون ولی فقیه به عنوان ستون اصلی نظام بین همه شان تقسیم شود.

اما علی خامنه ای که طعم قدرت مطلقه را چشیده و ابزار آن را که همان نیروی نظامی سپاه و نیروی امنیتی وزارت اطلاعات و باندها و دسته های بی نام و نشان است را با قدرت شبه نظامیان مسلح به انواع اسلحه سر و گرم و با قدرت اجرایی بی حد و حساب برای سرکوب و نابودی طرف مقابل ترکیب کرده، اعتنایی به این عجز و لابه ندارد. او با تکیه به این ابزار قدرتمند که با واگذاری سهم از محل بنگاههای اقتصادی و درآمدهای کلان نفت و واردات بنجلهای خارجی و ترانزیت و قاچاق مواد مخدر خریداری کرده، هرگز حاضر به پذیرش رقبای خود نیست. او همه را مطیع و امر بر خود می خواهد و هر صدایی به جز مجیزگویی را در گلو خفه می کند، حال چه رفسنجانی، رفیق و یار دیرینه شخصی و یکی از بنیانگذاران رژیم باشد چه موسوی و خاتمی و دیگر مدعیانی که ادعای بهتر فهمیدن و رهبری رژیم برای طولانی تر کردن عمر آنرا دارند. او با همه آنها به یک زبان سخن می گوید و آن هم چیزی نیست جز دستور اطاعت محض و پذیرش رهبری بی چون و چرای او. اما چنین چیزی در اصل در بین آخوندها و آیت الله هایی که به طور تاریخی بر خر مراد سوار بوده و هر جور که دلشان خواسته آن را هی کرده اند قابل پذیرش نیست. هرچند آنانی که شامه تیزی در موقعیت سنجی دارند، با یکی به نعل و یکی به میخ زدن سعی می کنند از این مرحله به سلامت عبور کنند اما واقعیت این است که در موضوع علم سیاست و دیپلماسی و کشور داری در قرن حاضر دیگر اینگونه عمل کردن راه به جایی نمی برد و کارساز نیست زیرا مدتهاست که آژیر قرمز به صدا در آمده و حتی "خودی" ها هشدار می دهند که این کشتی به منزل نخواهد رسید و هر آن امکان غرق شدن آن در توفان اعتراضات مردمی وجود دارد. بر کسی پنهان نمانده که اوضاع به دلیل درگیریهای داخلی باندها و ناتوانی از حل و فصل بحرانهای روزمره ای که رژیم با آن روبرو است، چه داخلی و چه بین المللی، به جایی رسیده است که هر آن امکان گسستن همه بندها وجود دارد و فشار عظیمی که پشت سد سرکوب و فشارهای امنیتی و نظامی تلنبار شده است. می رود تا با خراب کردن موانع پیش رو، خود را رها کند و بنیاد رژیم را بر باد دهد. با این حساب دست و پا زدن بعضی از افراد در جناح نزدیک به ولی فقیه نه تنها از سر دشمنی و یا کینه به او و یا باندهای دیگر بلکه، ترس و وحشت از عاقبتی است که گریبان همه مدعیان را خواهد گرفت. آنها با توجه به همین عاقبت اندیشی سعی به چاره جویی می کنند اما با تهمت و افتراهای دار و دسته دولت و باند قدرت روبرو می شوند. بدیهی است که آنها روحیه خود را از دست بدهند، به تشتت فکری و عدم ثبات گرفتار شوند و به قول نبوی به صراحت بگویند که "بریده اند".

اما در جبهه مقابل که همان جنبش رنگین کمان مردم آرایش گرفته، اوضاع به شکل دیگری است. به هم ریختگی حکومتیها که از سر چه – کنم – چه - کنم به اعمال خود غرضانه ای دست می زنند نه تنها نتیجه نمی دهد بلکه، به نفع مردم تمام می شود.

بعد از برگزاری روز جهانی کارگر و اتفاق این روز که کارگران به صورت سازمان یافته و با حمایت اقشار دیگر ظاهر شدند، در روز 19 اردیبهشت رژیم دست به عملی ضد انسانی زد و پنج تن از زندانیان سیاسی را در اوین اعدام کرد. رژیم که فکر می کرد با این کار می تواند نشان دهد که دست بالا را دارد و ابتکار عمل در دست اوست با واکنشی روبرو شد که هرگز فکرش را نمی کرد. اعتراض قدرتمند و یکپارچه اپوزیسیون علیه این عمل و اقدامات عملی آنها به یکباره همه توازن نیرویی را که رژیم می خواست به نفع خود نشان دهد را به هم زد. آنها که فکر می کردند با این عمل می توانند از یک طرف قدرت خود را نشان دهند و از سوی دیگر با تروریست و بمب گذار معرفی کردن اعدامیان می توانند همگان را به سکوت واداشته و جنبش را در عمل سرکوب و مرعوب کنند، به کلی در محاسبه اشتباه کردند و همه چیز بر ضد آنها عمل کرد. تظاهرات خشمگین ایرانیان در بسیاری از کشورهای جهان و کنار گذاشتن رودربایستی و حمله و تهاجم به سفارت خانه و مراکز دیپلماتیک رژیم آنچنان چشمگیر بود که روزها به تیتر یک روزنامه ها و رادیو تلویزیونها تبدیل شد. بعد از محکوم کردن اعدامها توسط موسوی و کروبی (هر چند نه چندان تند و محکم) باز شعله بالاتر رفت و اعتصاب عمومی شهرهای کردنشین و اقبال عمومی از آن به کلی آرایش نیروها را در اپوزیسیون نیز به نفع جناح رادیکال تر به هم زد. همکاری و اتحاد عمل نیروها بدون در نظر گرفتن وابستگی سیاسی و تشکیلاتی و فاصله گرفتن از دریچه تنگ خود بزرگ بینی و یک صدا شدن در دفاع از جنبش مردم و وارد میدان شدن، این امید را قوت بخشید که سازمانهای سیاسی و اپوزیسیون رژیم به آن حد از پختگی رسیده است که بتواند انتظارات بیشتری را نیز برآورده کند. استقبال یکپارچه مردم و همبستگی آنان در اعتصابی عمومی که به فراخوان سازمانهای سیاسی انجام گرفت، دیگر تحت نام جنبش خود به خودی و واکنش در برابر رفتار رژیم معنی نمی دهد زیرا آنان به فراخوانی اقبال نشان می دهند و از عملی پیروی می کنند که از سوی سازمانهای سیاسی اعلام شده و به هیچ وجه دیگر نمی شود آنرا به عکس العملهای احساسی نسبت داد. این عمل مشابه همان کاری است که کارگران در اول ماه مه انجام دادند. اول ماه مه سازمانها و تشکلهای کارگری با توجه به موقعیت جدید گردهم آمدند و فراخوانی را امضا کردند که خود گواه یک مرحله از بلوغ مبارزه طبقاتی و جنبش ترقیخواهانه مردم ایران است.

همزمان طرفداران رژیم و کسانی که همچنان خواهان ابقای ولی فقیه هستند اما اصلاحاتی را نیز در ساخت قدرت خواهانند و بیش از اینکه آزادیخواه و نزدیک به مردم باشند، سینه زن رهبر و ولی فقیه و رژیم اسلامی هستند، سعی کردند تا با جملاتی که شایسته خودشان است و تحریک احساسات ناسیونالیستی عده ای ناگاه برای خود دار و دسته ای دست و پا کنند، به کلی ناکام ماندند و صحنه را واگذار کردند. در حالی که جنبش اجتماعی سعی می کند تا موانع را از پیش پا بردارد و در حین همبستگی، میدان داری نیز کند، طرفداران به خارج آمده آخوندها و مبلغان ابقای ولی فقیه و مدعیان سینه چاک جمهوری اسلامی که تا همین چند هفته قبل خود را رهبر و ولی فقیه اپوزیسیون معرفی کرده و آنچه جنبش سبز می نامیدند را صاحب شده برای دیگران تعیین تکلیف می کردند، آنهایی که شاقول تنظیم رابطه با جنبش شده بودند و "اتاق فکر" برپا کرده و "خودی" و "غیر خودی" داخل رژیم را به خارج کشور کشانده و سعی در جا انداختن آن داشتند، از قافله عقب مانده منزوی شدند و گوشه نشینی را برگزیدند. جوانان پر شور و کسانی که سالهاست برای آزادی و دموکراسی مبارزه می کنند، میدان دار شدند و با برگزاری راهپیمایی و تظاهرات پرشمار، به کار گیری ابتکار عملهای زیبا و اقداماتی جالب توجه، توانستند صدای جنبش در خارج کشور شده و پژواک نارضایتی و اعتراض علیه اعدام و قتل و کشتار زندانیان شوند. رهبران مدعی دیروزی کمتر به میدان آمدند و در رد اعدامها عمل قابل توجه ای انجام ندادند. آنها هنوز آلوده "خودی" و "غیر خودی" هستند و نمی توانند در برابر قتل و اعدام زندانیان سیاسی بدون وابستگی سیاسی، سازمانی و گروهی آنان موضع بگیرند. به زبان دیگر، بسیاری از این مدعیان به جبهه طرفدار اعدام پیوستند و یا با سکوت خود اینگونه القا کردند. اینگونه نیز می توان گفت که دیگر راستها و کسانی که تا دیروز خود را رهبر و نماینده جنبش در خارج کشور معرفی می کردند، میدان را واگذار کرده و در خارج کشور رادیکالها و طرفداران برچیدن بساط داغ و درفش رژیم ولایت فقیه دست بالا را دارند و بسیار خوش درخشیدند. اگر در داخل کشور و در شهرهایی همچون تهران، اصفهان، شیراز و تبریز جنبش صبر و انتظار پیشه کرد اما در شهرهای کرد نشین از یک طرف و در خارج کشور از سوی دیگر رادیکالها سعی کردند تا بهترین وجه ممکن صدای آنها را پژواک دهند و موقعیت را به نفع جنبش تثبیت کنند. آنها درس جدیدی به جنبش دادند و با عمل شان اعلام کردند که تنها در صورت یک اقدام عملی و هماهنگ سراسری می شود رژیم را به عقب نشینی وادار کرد و اکنون موقعیت این اقدام فراهم شده است.

اینگونه رژیم ولایت فقیه که فکر می کرد با اعدامها می تواند زهر چشم بگیرد و قدرت آدمکشی خود را به رخ مردم بکشد، رسوا شد و نه تنها در برابر موج انسانهای آزادیخواه و نوع دوست کاری از پیش نبرد بلکه، جنبش را صاحب موقعیتی جدید کرد که خود هرگز به فکرش نمی رسید.

با این حساب هر اندازه که در اردوی ولایت فقیه و طرفداران رژیم تشتت و به هم ریختگی وجود دارد اما در جبهه اپوزسیون جهت گیری و سیر حوادث به شکلی است که می توان گفت قدمهای بلندی به جلو برداشته و نسبت به ماه های قبل بسیار پخته تر و قوی و هوشیارانه تر عمل می کند. اگر بعضی از کنشها از داخل به خارج منتقل شده و به دلیل موقعیت فعلی وظیفه اعتراض و میدان داری به آنها واگذار شده است، در این مهم اپوزسیون در خارج کشور به شیوه ای عمل می کند که در داخل کشور امکان آن نیست. اگر در گذشته بسیاری با علم کردن پرچم کنش غیر خشونت آمیز و اعتراضات آرام سعی می کردند تا دیگران نیز به شیوه ای عمل کنند که در بسیاری مواقع از آنچه در داخل کشور می گذشت نیز کم مایه تر بود اما اکنون دیگر در خارج کشور اپوزسیون به میدان آمده و آن می کند که جنبش داخل در صورت به میدان آمدن نمی تواند و یا امکان آنرا ندارد که انجام دهد. بدیهی است که دست به دست شدن اقدامهای عملی و انتقال عمل از داخل کشور به خارج می تواند برای جنبش در داخل فرجه ای بیافریند تا برای اقدامات آینده خود چاره اندیشی کند. بدیهی است که هر وقت این جنبش سراسری که حال دیگر به هم پیوستگی آن کاملن روشن و واضح است، می تواند با جابجایی نیروها و یا کنشها خواب راحت را از چشم رژیم بگیرد و هر وقت اراده کند با برنامه و از پیش سنجیده شده به میدان آید و خواسته های خود را بیان کند.

اینکه آیا این اتفاق خواهد توانست راه را برای سازمان دادن یک جبهه وسیع از همه نیروهای ترقیخواه و مدافع دموکراسی و حقوق انسانها هموار کند یا نه سوالی است که در آینده بهتر می شود به آن پاسخ داد. اما اکنون اینگونه می توان گفت که اگر سیر جریانات و اتفاقات به روال کنونی پیش رود این احتمال در دسترس است و نشانه هایی از آن را می توان در چشم انداز دید.