«درآواز سـيب و ســـتاره»
م . وحيدي از قرارگاه اشرف
در مرده ها بنگر إ
در تلخي تاريخ كتل هاي افراشته
در چشمان منتظر سوك هزاران قافله سياهپوش
غمگين مباش إ
ما، با شاخه هاي سيب و ستاره
پيوند خورده ايم
بگذار، در دلتنگي ابر پر باره
دريچه اي گشوده شود
و حيات
اشارت دوباره آفتاب و سازي
درشهر متروك موريانه ها
به خويشتن خويش اعتمادكن إ
به آرزوهامان
به چشمه هاي سبز باد
كه در باغ مي دمد
«در راه خويش
ايثار بايد، نه انجام وظيفه»*
* مارگوت بيكل