جهان در آیینه مرور
سازماندهی جنبشهای عصر جدید پس از جنگ سرد (6)
لیلا جدیدی
"10 آموزش برای سازماندهی یک جنبش"
از سیاتل تا جنوا
در سال 1999، بیش از 80 هزار نفر که از سراسر آمریکا به سیاتل آمده بودند، توانستند طی 5 روز گردهمایی و تظاهرات، نشست سازمان تجارت جهانی را متوقف کنند. با وجود رویارویی سخت و خشونت آمیز پلیس، دانش آموزان و دانشجویان، سازمان دهندگان، کارگران و مردم عادی در یک خیزش عمومی شرکت کردند و تا پیروزی و کسب هدف مقطعی خود مقاومت کردند. وزرای تجاری، روسای دول و نمایندگان کمپانیها ناچار به عقب نشینی شدند و اعلام کردند که نشست سران در آستانه هزاره دوم یک شکست کامل بود. "استفنی گیلود"، یکی از بنیانگذاران و رهبران این جنبش در مقاله ای با عنوان "10 آموزش برای سازماندهی یک جنبش" می نویسد:"ما گفتیم این نشست را متوقف می کنیم و کردیم."
همزمان، جنبشی که از سیاتل آغاز شد، یک حرکت اعتراضی جهانی برای همبستگی با آن را از هند تا ایتالیا نیز شکل داد. 30 شهر بزرگ جهان در این کارزار همبستگی شرکت کردند.
11 سال از آغاز این جنبش می گذرد، چه دستاوردهایی در این مدت داشته؟ چگونه جنبشی که از سیاتل آغاز شد، توانسته است به تغییرات بنیادی اجتماعی واقعی دست یابد؟ نیروهای جدید کدامند و قدرت جنبشهای اجتماعی چگونه ارزیابی می شود؟
مطالعه آموزشهای این جنبش به ما و مردم ایران که در نبردی سخت علیه جمهوری اسلامی قرار داریم، می آموزد که پیروزیهای مقطعی خود را چگونه بررسی و ارزیابی کرده و از آثار آن در دستیابی به هدف استراتژیک خود که همانا سرنگونی حکومت ولایت فقیه است، بهره بگیریم.
پیش از آنکه به 10 آموزش و جمعبندی "استفنی گیلود" بپردازیم، نگاهی کوتاه به علل اعتراضات و خواستهای این جنبش می افکنیم.
نو - لیبرالیسم پس از جنگ سرد و جنبشهای اعتراضی
با پایان جنگ سرد و آغاز جهانی سازی سرمایه داری، تقویت نهادهای فراملیتی آن و پیشبرد نو–لیبرالیسم، جنبشهایی نیز علیه آن شکل گرفت. این جنبشها، نهادها و مراکز مالی جهانی از جمله، "بانک جهانی"(WB)، "صندوق بین المللی پول" (IMF)، "سازمان توسعه همکاریهای اقتصادی" (OECD)، "سازمان جهانی تجارت "(WTO)، و بازار آزاد که شامل "پیمان بازار آزاد آمریکای شمالی" (NAFTA) و "تجارت جهانی آمریکای شمالی" و "بازار آزاد پیرامون آمریکا" (FTAA) و "پیمان چند جانبه سرمایه گذاری" (MAI) را هدف اعتراضهای خود قرار دادند.
آن چه که به "جنبش ضد جهانی سازی" معروف است، در واقع از سوی این جنبش به "جنبش علیه سرمایه داری کمپانیهای بزرگ"، "جنبش عدالت جهانی"، "جنبش دگرگون سازی جهانی"، "جنبش ضد جهانی سازی کمپانیها" و یا "جنبش علیه جهانی سازی لیبرالیسم" خوانده می شود.
"نوام چامسکی" در این باره می گوید:"واژه "جهانی سازی" یعنی، حفظ حقوق جهانی سرمایه گذار، در حالی که باید "توافق سرمایه گذاری آزاد جهانی" باشد." (Znet ,May 07 2002)
وی بعدها و پس از تشکیل "فوروم جهانی" در مصاحبه ای در سال 2005 گفت:"فوروم اجتماعی جهانی را ضد جهانی سازی " نام می گذارند و این به خاطر تبلیغات سیستم است که فورمی که جمعیت زیادی را از سراسر جهان از هر شغل و جایگاهی که فکر کنی، در برابر یک طبقه حاکمه کوچک که در فوروم جهانی اقتصاد جمع می کند، "ضد جهانی سازی" می نامند." (Interview by Sniježana Matejčić, June 2005)
این جنبش در مخرج مشترک خود علیه کمپانیهای بزرگ چند ملیتی شکل گرفت که دارای قدرت سیاسی تعدیل نشده هستند و توان عملی که می تواند به وسیله قراردادهای تجاری و بازار مالی خصوصی شده، سود خود را به بالاترین میزان از جیب زحمتکشان و به بهای حذف امنیت شغلی و پایین آوردن استانداردهای استخدام و جبران خسارتهای اخراج و بی توجهی به اصول و پرنسیبهای زیست محیطی بیرون بکشد.
در گزارشی از سوی "ژان زیگلر"، گزارشگر ویژه سازمان ملل پیرامون حق انسانها در دسترسی به مواد غذایی آمده است:"میلیونها کشاورز منبع درآمد خود را در کشورهای در حال توسعه از دست می دهند اما کشاورزان کوچک نیز در کشورهای توسعه یافته در رنج هستند."
در این گزارش نتیجه گیری می شود: "به سبب نابرابری در سیستم تجارت جهانی تحت سیاستهای بانک جهانی، نابرابری قدرت بین کشورهای عضو افرایش یافته است."
فعالان این جنبش معتقدند که سوبسیدهای کلان کشاورزی در کشورهای پیشرفته موجب گردیده که صنعت کشاورزی آنان رونق بیشتری پیدا کند و باعث سقوط بخش کشاورزی در بسیار از کشورها بشود.
از سوی دیگر، نو-لیبرالها می گویند که تجارت آزاد، منافع کشورهای فقیر را در نظر دارد و فقط به سود کشورهای ثروتمند نیست. جنبش ضد جهانی سازی معتقد است که تخریب محیط زیست، نقض حقوق بشر و بنیادهای غیر دمکراتیک، حاصل نو-لیبرالیسم است.
به طور کلی اعتراض جنبش به این بود که نهادهای جهانی سازی از امکاناتی که در زیر می آید برخوردار هستند، در حالیکه شهروندان عادی از آن محرومند:
1- عبور آزادانه از مرزها
2- استخراج منابع طبیعی کشورها
3- در دست داشتن منابع انسانی متنوع
4- خروج پس از وارد کردن صدماتی جبران ناپذیر به سرمایه ها و تنوعات طبیعی ملتها.
همچنین در سال 2002، جبهه گیری ضد جنگ از جمله علیه اشغال عراق نیز در کانون آماجهای این جنبش قرار گرفت. جالب توجه است که اعتراض 11 میلیون نفر در فوریه 2003 علیه جنگ در عراق را نیویورک تایمز "دومین ابر قدرت جهان " نام نهاد.
اعتراضهای بزرگ جنبش ضد جهانی سازی بازار آزاد
1- کارناوال علیه سرمایه داری یا جی 18
اولین اعتراضهای متشکل در ژوئن سال 1999 در تعدادی از شهرهای جهان صورت گرفت که بدان نام "کارناوال علیه سرمایه داری یا جی 18" داده شد. این اعتراضها به خشونت کشیده شد و گروههای آنارشیست آمریکایی موفق شدند پلیس را از پارکی در یوجین در ایالت اورگان خارج کنند.
2- در سیاتل، اعتراض به گردهمایی سازمان تجارت جهانی N 30
دومین تظاهرات در نوامبر 1999 علیه کنفرانس وزرا که توسط سازمان جهانی تجارت برگزار می شد، در سیاتل واقع در ایالت واشنگتن صورت گرفت. معترضان از ورود نمایندگان به محل نشست سازمان تجارت جهانی جلوگیری کردند. این تظاهرات N30 خوانده شد. تظاهرکنندگان همچنین مراسم بازگشایی این میتینگ را بر هم زدند. این تظاهرات نیز به خشونت کشیده شد. پلیس از گاز اشک آور استفاده کرد با این حال تظاهر کنندگان، خیابانهای اطراف مقر کنفرانس را بستند و از پراکنده شدن خودداری کردند. بیش از 600 نفر دستگیر و هزاران نفر از جمله 3 پلیس زخمی شدند. تظاهر کنندگان با پرتاب سنگ، پنجره فروشگاههای زنجیره ای را که صاحبان آن شرکتهای بزرگ مانند "نایکی" و "استار باکس" بودند را شکستند. در پی اوج گرفتن اعتراضها، شهردار، حکومت نظامی اعلام کرد.
تا سال 2002 شهر سیاتل مبلغ 200 هزار دلار جریمه به خاطر شکایتهایی که علیه پلیس و دستگیریهای غیرقانونی آن شده بود، پرداخت کرد. رسیدگی به این شکایات پس از آن نیز ادامه یافت.
3- در واشنگتن، اعتراض به نشست صندوق بین المللی پول و بانک جهانی (A 16)
در آوریل سال 2000، تظاهر کنندگان علیه نشست صندوق بین المللی پول و بانک جهانی به اعتراض برخاستند. پلیس در خیابان فلوریدا با ایجاد سنگر و انبار مهمات به مقابله پرداخت. در این تظاهرات 678 نفر دستگیر شدند که در میان آنها "کارول کوزی"، عکاس واشنگتن پست و برنده 3 بار جایزه "پلیتزر" نیز به چشم می خورد. همچنین عده ای از جمله دو روزنامه نگار آسوشیتدپرس نیز با باتومهای پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. طبق تجربه عینی که گزارش آن در "نبرد خلق" نیز به چاپ رسید، شهر واشنگتن به دو قسمت تظاهرات قانونی و غیر قانونی تقسیم شده بود. مردم در برابر حمله پلیس روی زمین می نشستند و شعار می دادند: "خشونت نه". در نوامبر 2009 شکایت جمعی به خاطر دستگیریهای غیر قانونی، در دادگاه به نفع شاکیان به نتیجه رسید و مبلغ 13 میلیون دلار به آنها پرداخت شد. این تظاهرات معروف به A16 است
4- جنوا، تظاهرات خونین
در ژوئیه 2001 نشست سران جی 8 در جنوا، ایتالیا، برگزار می شد. اعتراضات به این نشست یکی از خونین ترین تظاهرات در اروپای غربی در تاریخ معاصر بود. در این تظاهرات یک جوان آنارشیست بنام کارلو جولیانی (Carlo Giuliani) توسط پلیس که به صورت وی شلیک کرد، کشته شد. در این تظاهرات، شرکت کنندگان در دو شکل، تظاهرات آرام و خشونت آمیز حضور داشتند، با این حال هر دو به خشونت کشیده شد و تعدادی از هر دو گروه به بیمارستان برده شدند. پلیس با به کارگیری خشونت، شکنجه و حمله به هر دو گروه، تظاهرات را به خشونت کشاند و در نتیجه صدها نفر زخمی و صدها نفر دیگر نیز دستگیر شدند. طبق قوانین "ضد مافیا" و "ضد تروریست" در ایتالیا بسیاری از تظاهر کنندگان به جرم "شرکت در جنایت" مجازات شدند اما اقدامی جدی علیه آنان صورت نگرفت زیرا هویت برخی به دلیل داشتن ماسک مشخص نشد و از سوی دیگر این اقدامات سرکوبگرانه با مخالفت جدی مجلس که در دست احزاب چپ و منجمله حزب احیای کمونیستی بود، روبرو شد.
پس از گذشت 8 سال، شهر جنوا هنوز صدمات وارد شده از این زمان را نتوانسته است ترمیم کند. تحقیقات همچنان ادامه دارد. بسیاری از افسران و مقامهای شهر جنوا که در سرکوب این خیزش نقش داشتند، تحت تحقیقات قضات ایتالیا قرار دارند. برخی از آنان نیز از مشاغل خود استعفا داده اند.
5 – واشنگتن، خیزش پر هزینه
در سپتامبر 2002 تظاهرات دیگری در واشنگتن علیه صندوق بین المللی پول صورت گرفت که چندین گروه از جمله، "همگرایی ضد سرمایه داری" و "بسیج عمومی برای عدالت جهانی" در آن شرکت داشتند. در این تظاهرات نیز 649 نفر دستگیر شدند که 17 نفر آنان گزارشگر و روزنامه نگار بودند. شکایت دستگیر شدگان از رفتار غیرقانونی پلیس، این بار 25/8 میلیون دلار برای سرکوبگران هزینه در بر داشت.
10 آموزش برا ی سازماندهی یک جنبش
"استفنی گیلود"، یک از بنیانگذاران و رهبران "شبکه اقدام مستقیم"، ساکن شهر "اولمپیا" در ایالت واشنگتن بود که فروپاشی میتینگ سازمان تجارت جهانی را در "نبرد سیاتل" نقطه عطفی در زندگی خود می داند. وی به فعالیت خود در سازماندهی فوروم اجتماعی آمریکای شمالی و "مجمع جنبش مردمی" ادامه داده است. استفنی در نوشته ای با عنوان "10 آموزش برای سازماندهی جنبش" می گوید:"به طور روزانه این آموزشها را با احساس مسوولیت و با تواضع کامل در دستور کار خود قرار می دهم."
او توضیح می دهد که در جمعبندی خود "هر گاه از واژه "ما" استفاده می کنم، اشاره به قشر جوانی دارم که در سنین 20 سالگی هستند و در سیاتل، اولمپیا، پورتلند و کناره ساحلی زندگی می کنند و بسیاری دیگر که بسیج کنندگان، سازمان دهندگان و اجرا کنندگان استراتژی این حرکت بودند و ماهها برای آن برنامه ریزی کردند."
شرح مختصری از جمعبندی وی را در زیر می خوانید:
1- تاریخ خود را بشناس: سیاتل نقطه عطف بود
سیاتل نقطه عطفی در تاریخ جنبش ما برای مبارزه با بی عدالتی نژادی، اقتصادی و جنسیتی بود. تظاهرات ما در سیاتل به خاطر جایگاه و همچنین موقعیت جغرافیایی ما که در ایالات متحده آمریکا هستیم، موثر واقع شد. سیاتل شروع جنبش نبود اما آغاز ارتباطات لازم و پر اهمیت ما در آمریکا با باقی جهان بود.
جنبش جهانی برای دهها سال نهادهای مالی را به چالش کشیده بود اما تظاهرات 5 روزه ما و واکنش خشونت آمیز حکومت و اتحادهای به وجود آمده ناشی از آن، چندین جهش مهم تاریخی را در برداشت. این تظاهرات برای شهروندان آمریکایی آثار مخرب جهانی سازی را لمس پذیر کرد. سازماندهی ما نشان داد که می توانیم به مقابله با سیاستها و برنامه های سازمان تجارت جهانی(WTO) برویم و برای اولین بار در تاریخ، میتینگ جهانی نهاد های مالی را بر هم زنیم. سیاتل درها را بر عصر جدیدی از مبارزات در آمریکا گشود. ضعفها و نقاط قدرت در تلاشهایمان برای سازماندهی، چراغی بود که راهنمای ما در کارهای جدیدمان شد. گفتگوهای جدی و اشتیاق جدیدی در نسل جدید ایجاد کرد. برای این نسل امکان درک اقدام به ایجاد جنبش و درک استراتژی و اثر بخشی آن را فراهم آورد. این خیزش فرصتی بود تا نیروی ابتکارات خود را در سازماندهی توده ای دریابیم، همچنین ضعفها و نقایص رهبری و عدم وجود ارتباطات لازم جهت اقدام برای تغییرات دراز مدت را نشان داد.
2- پیروزیهای خود را اعلام واشتباهات خود را محاسبه کن
این که چگونه ما توانستیم برای این پیروزی سازماندهی کنیم، هنوز یک سووال است. در هر جنبش، برنده شدن معنای خاصی دارد. باید موقعیت سیاسی و توان و خواست مردمی که در آن شرکت دارند را در نظر گرفت. ما گفتم این میتینگ را برهم می زنیم، بدون این که کاملا اعتماد به نفس داشته باشیم اما در اولین روز به آن چه گفتیم، دست یافتیم. برهم زدن نشست یک نهاد مالی مهم به وسیله دهها هزار نفر که بسیار منظم و متشکل در اقداماتی غیر خشونت آمیز حرکت کردند، یک پیروزی بود.
پیروزی خود را اعلام کردن اهمیت زیادی در گرفتن تصمیمات تاکتیکی در میدان و همچنین درک اهمیت سیاسی آن در مرحله بعدی دارد. بعد از روز اول ما شورای سخنگوی خود را به آسانی گرد هم آوردیم. ما از احتمال این که عده ای به زندان خواهند رفت، آگاه بودیم و برای آن برنامه ریزی کرده بودیم. با این وجود، خوشبختانه از شوق پیروزی فراتر رفتیم و این را درک کردیم که این پروسه ادامه خواهد داشت. در روزهای بعد، خواستها و تاکتیکهای دیگری را پیش کشیدیم و افراد تازه ای را به صحنه آوردیم. این همان چشیدن طعم سازماندهی جنبش است و گرنه چطور می شود بی درنگ و به طور پیوسته و در مقابل اقدامات و واکنشهای دولت به حرکت ادامه داده و به بسیج مردم و افزودن به وسعت جنبش پرداخت؟ چگونه به جهتی حرکت کنیم و بعد دوباره بازگردیم و از نو شروع کنیم آن هم هنگامی که به یک پیروزی دست یافته ایم و در شرایطی هستیم که پس از یک تظاهرات بزرگ، از هجوم توده ای مردم کاسته شده است؟ چگونه می توانستیم لحظه پیروزی را با استراتژی و برنامه هایی که از پیش ریخته شده، بسط داده و آن چه که آغاز کرده ایم را تداوم بخشیم؟ و در نهایت چگونه امکان داشت گامهایی را که باید بر می داشتیم اما بر نداشتیم را پس از این تجربه بزرگ و گسترده محاسبه کنیم؟ چطور انتقادات را بشنویم و درک کنیم و از آنها استقبال کنیم و در همان حال شوق پیروزی و اعتماد به حقانیت عمل خود را از دست ندهیم؟
3-دشمن خود را شناسایی کن: تظاهرات توده ای خود به خودی نیست
جهانی سازی و لیبرالیسم ترمهای روزمره در گفتگوهای مردم نبود. سازمان تجارت جهانی تقریبا ناشناخته بود و نشستهای آن به طور سری برگزار می شد و همزمان، روابط و تصمیمها بین دولتها و نمایندگان کمپانیها شفاف نبود. ما بر این باور بودیم که اگر بگذاریم این نشست، پنهانی برگزار شود، زندگی همه ما در خطر است. ما می دانستیم که یک حرکت بزرگ خود به خودی به وجود نخواهد آمد و نیاز به دخالت و شرکت بخشهای زیادی از جامعه به ویژه در سیاتل است. ما در بیشمار کلاسها، سخنرانیها نوشته ها و غیره، با اتحادیه ها، با فرد فرد اشخاص، در کلاسها و در محله ها با مردم ارتباط گرفتیم. اثرات تصمیمهای سازمان جهانی تجارت پیرامون مواد غذایی، سلامتی و اقتصاد را توضیح دادیم. تیمی از ما لیست طویلی تهیه کرد، این لیست را در تابستان آن سال به 25 هزار نفر که در بخشهای زیست محیطی، نیروی کار، صلح و عدالت اجتماعی کار می کردند، رساندیم. این گزارش نشان می داد که سازمان جهانی تجارت نهادی ناعادلانه و غیر دمکراتیک است و اعلام کردیم که در 30 نوامبر 1999 باید بسته شود.
یکی از مهمترین دستاوردهای ما در سازماندهی این جنبش این بود که مردم دشمن را شناختند. آنها دلایل و توضیحات اقدام علیه آن را می دانستند و از کاراکتر ناعادلانه و اثرات آن با خبر شدند. ما به گونه ای سازماندهی کردیم که بتوانیم پیروزیمان را قطعی کنیم. ما مطالعه کردیم و تاکتیکها و استراتژی خود را از جنگ داخلی اسپانیا و جنبش ضد هسته ای آموخته و به کار بردیم. همزمان، تاکتیکها و استراتژیهای جدیدی نیز ابداع کرده و به کار بردیم. این جنبش برنامه ریزی شده و شبکه ای به تظاهراتی توده ای با آثاری جهانی تبدیل شد.
4- دیگران هم پیوستند. سازماندهی و آماده بودن، اقدامات خود به خودی را نیز همراه آورد
روز اول تظاهرات، افراد حاضر در میدان، متفاوت بودند. آنها نیروهای سازمانیافته بودند. آنان، دوستان "شبکه اقدام مستقیم" که برای ماهها آماده و متشکل شده بودند را شامل می شدند، از این رو حرکتهای آنها دقیق و به گونه ای متفاوت برنامه ریزی شده بود. برخی از آنها کارورزانی در سیاتل بودند که کار خود را رها کردند و زنجیره ای در برابر درب شیشه ای مقر نشست زدند. آنها همان کسانی بودند که مورد ضرب و شتم پلیس، گاز اشک آور و غیره قرار گرفته و دستگیر شدند. در این مدت نمایندگان سازمان جهانی تجارت جهانی به خشم آمده بودند. در سومین روز تظاهرات و پس از آن که عده ای دستگیر شدند و رسانه ها هم گزارشهایی هر چند گیج کننده داده بودند، این مردم بودند که خشمگین شده بودند. اکنون مردم می خواستند به ما بپیوندند؛ مردمی که سازماندهی نشده بودند و بدین صورت بود که تظاهرات خود به خودی رخ داد.
در شرایط تازه، ما مردم را به دو دسته تقسیم کردیم. عده ای را به مقابل زندانها که 600 نفر افراد دستگیر شده در آنجا بودند، بردیم. ما توانستیم با موفقیت به تاکتیکهای غافلگیر کننده دست بزنیم (به خاطر داشته باشید که در آن هنگام نه تلفن موبایلی بود، نه اس ام اس و نه تویتر و ایمیل به طور محدود وجود داشت). 200 نفر را به مقابل زندان بردیم و خواست خود را بیان کردیم، وکلا را آوردیم و به داخل فرستادیم اما پیروزی واقعی حضور توده ای مردمی بود که هیچ آمادگی نداشتند، هیچ گونه تجربه نداشتند اما کاملا به رهبری ما اعتماد کردند و جمعی حرکت می کردند.
برای این که این اعتماد به وجود بیاید، ما فرهنگی را خلق کردیم، برای این همگرایی هر کاری توانستیم کردیم و سپس در یک لحظه، فرهنگی خود به خود ظهور کرد؛ روشی که در درخواست و پاسخ گیری رویایی بود. باید از واژه های پر معنی و دقیق استفاده می کردیم و همانجا و همان زمان به نتیجه می رسیدیم.
هنوز هم برای من تکاندهنده است وقتی به نیروی مردمی و توان ابتکاری آنان فکر می کنم.
5- غافلگیری فقط یکبار است، تاکتیکها و استراتژیها را باید تغییر داد
ما نمی توانیم بر استراتژیهای کهنه تکیه کنیم فقط به این خاطر که در گذشته موثر بودند. تنها از طریق تظاهرات توده ای نیست که می توانیم اعتراضهای خود را بیان کنیم.
برای نمونه، غافلگیر کردن پلیس در سیاتل ما را در هر حرکتی در موقعیت برتر قرار می داد. اما به خاطر ماهیت جنبش ما که مسلحانه نبود، ما نمی توانستیم همان تاکتیک را به کار ببریم، تکرار کنیم و پیروز هم بشویم. ما باید هوشیار تر می بودیم، یعنی یکی دو گام جلو تر حرکت می کردیم، به طوری که هر قسمتی که می رفتیم را کاملا در اختیار بگیریم.
موضوع دیگر آن که همیشه همگرایی توده مردم به اندازه سازماندهی محلی موثر نیست. ما همین تجربه را در پروسه تشکیل فوروم اجتماعی آمریکا هم به دست آوردیم. این فوروم هم اگر ما در محلهای گوناگونی که شامل منطقه ای، ملی و جهانی باشد، فعالیت نکنیم، در معرض خطر تبدیل شدن به یک کنفرانس بزرگ قرار می گیرد.
بر اساس تجربه من، حضور و کار در جنوب [آمریکا] و سازماندهی فوروم اجتماعی آمریکا که پروسه آن با همگرایی و رهبری سیاهپوستان به پیش رانده می شود، لازم و با ارزش است. همگرایی و پیوستن مردم به تظاهرات در سیاتل مهم بود اما ما همیشه علیه یک نهاد ستمگر نمی جنگیم. ما در کنار هم قرار می گیریم که عمق و پهنای نیروهای محلی را وسعت دهیم. تاکتیکها و استراتژیهای تازه نیز از همینها بر خواهد خاست.
6- سخن از رهبر نیست، سخن از رهبری کردن است.
دو اصل مهم را می توان از درون یک گروه متشکل و هماهنگ آموخت:
نخست آن که هر کس وظیفه خود را ایفا می کند و دوم به این که دیگران نیز وظیفه خود را ایفا می کنند، اعتماد دارد. وظایف مشخص و لازمی برای هر کس وجود دارد. پروسه اعتماد سازی و مهارت یافتن در چنین گروهی طی زمان به وجود می آید و سبب می شود که هر کس وظیفه خود را به بهترین شیوه ایفا کند. ما سخنگو، نظم دهنده، برنامه ریز، تدارکات کننده، تاکتیک پرداز، حمایت کننده از زندانیان و غیره داشتیم و وقتی خواستیم تصمیم بگیریم، با توافق عمومی تصمیم می گرفتیم. شما نمی توانید ادعا کنید که با 200 نفر نمی شود به توافق رسید و یا طول می کشد؛ اگر مدعی شوید، راه آن را نمی دانید
باید یاد گرفت که چگونه صدها نفر را که قرار است هزاران نفر دیگر را رهبری کنند، به انجام وظایفی که بدانها محول می شود، قانع کرد. در پیشبرد تصمیمهای تاکتیکی، رهبری از اهمیت خاصی برخوردار است. رهبری جمعی داشتن آسان نیست، ما در زندگی عادی یاد نگرفته ایم که این گونه کار کنیم اما در شرایطی که ما در آن قرار داشتیم، رهبری به شکلی تنظیم شده بود که در دست تعداد زیادی بود و بی نهایت خوب پیش می رفت. هم زمان باید امکان داده می شد تا هر کس که به میدان آمده بود، احساس پیروزی را در وجودش حس کند. باید ببینیم از این مدل رهبری چه می آموزیم و آموزشهای خود را به اشتراک بگذاریم . باید ببینیم چگونه می توانیم در بسط و گسترش آن تلاش کنیم.
7- لطفاً استراتژی داشته باش! حرکت پرشی، جنبش ساختن نیست
بسیاری از تظاهراتی که پس از سیاتل انجام شد، دارای همان اهداف، زمانبندی و بسیج محلی نبود، اگر چه به پیروزیهایی نیز دست یافت. از این رو، موقعیت برای ساختن جنبشهای وسیع تر و جهانی تر وجود داشت که به آن چه در سیاتل رخ داد، نزدیک بود.
برای این که جنبش جهانی عدالت خواهی را در حوزه های محلی خود سازماندهی کنیم، باید درک کنیم که فرم و شکل و اعمال قدرت نهادهای مالی بین المللی تغییر کرده است. کلوپ انحصاری قدرتهای مستعمراتی تبدیل به جی 8 و سپس جی 20 شدند. ما چطور باید تغییر جهت و روش بدهیم تا با شرایط جدید رو به رو شویم؟ چه نوع سازماندهی باید در سطح محلی داشته باشیم تا ضمن این که آثار این سیاستها را در نابسامانیها و اوضاع و احوال محلی برجسته می کنیم، در سطح گسترده تری نیز واقعیتها را ببینیم و بدان اعتراض کنیم.
8- توسعه و گسترش رهبری
وقتی ارتباطات بین چندین نسل برقرار بود، تواناییها بالا بود، هنگامی که ما فقط به خود به عنوان جوانان متکی می شدیم، لنگ می ماندیم. بیشتر ما که در این تظاهرات شرکت کرده بودیم، جوان بودیم (استفنی 22 ساله بود) اما تجربه بزرگی آموختیم.
ما با همان مشکلاتی که رهبریهای جوان تجربه می کنند، دست و پنجه نرم می کردیم. ما فاقد جهت سیاسی، استراتژی، توسعه یابی و مهارت در سازماندهی بودیم. به موضوع شرکت و حمایت و تجربه اندوزی از نسلهای گذشته نباید کم بها داد. من را یک وکیل با تجربه، استخدام و آموزش داده بود. او مرا به چالش می کشید، تشویق می کرد و اتفاقات را در سطحی وسیع تر و تاریخی تر توضیح داده و ارتباط آن را شرح می داد. آموزشی که من روزانه می گرفتم، سبب شد که در سازماندهی مهارت پیدا کنم. دیگران نیز در محیط خود با افرادی پر تجربه در ارتباط بودند اما ساختار این جنبش به صورتی نبود که بتوان به آموزش ادامه داد. از این رو است که من در هر لحظه تلاش می کنم به کسانی که در این مبارزه تلاش می کنند، آموزش دهم و خود نیز بیاموزم.
9- احساس گناه حرکت ما را کند می کند: همبستگی عمل است
"الیزابت مارتینس" در مقاله ای تحت عنوان "رنگ در سیاتل کجا بود؟" بحث مهمی را آغاز کرد. این بحثهای بعد از تظاهرات در باره نژاد، رنگ پوست، رهبری و عدالت جهانی بود. او مطرح می کند که چگونه به علت عدم حضور وسیع سیاهپوستان، برتری سفید پوستان و نژاد پرستی خود را در جنبشهای اجتماعی ما نشان داده است. تظاهرات سیاتل "جنبش سفیدها" نبود اما تضادهای بسیاری را پیرامون رهبری، نژاد و فرهنگ ایجاد کرد. بحث در باره نقش سفیدها در رهبری و در میان سازمان دهندگان بالا گرفت.
درسی که جنبش ما در آمریکا باید می گرفت، درک این امر بود که چگونه باید هم افرادی در موقعیتهای ممتاز و هم افرادی در موقعیتهای سرکوب شده را دریابیم و در ساختن جنبشی کوشا باشیم که بزرگ، پهناور و عمیق بوده و رهبری آن ریشه در درون مردمی داشته باشد که خود بی عدالتی و استثمار را در حال و در گذشته تجربه کرده اند.
10- چشم انداز خود را بدان! بیاموز تا بتوانی به جلو حرکت کنی
آموزشهای آن زمان همواره در کار سازماندهی روزانه ام با من هستند. من در سال 2003 به جنوب رفتم (از هیستون به آتلانتا) تا با "پروژه جنوب"* کار کنم و سازماندهی جنبش را در جوامع مردم جنوب تجربه و تمرین کنم. پس از سیاتل من می فهمم که پیرامون استراتژی، تاریخ و تنوع اشکال متعددی از سازماندهی و برای داشتن آمادگی در برابر واکنشهای آنی، به آموزش بیشتری نیاز دارم. "پروژه جنوب" یکی از لنگرهای اصلی فوروم اجتماعی بود. برای من این فوروم ادامه آن حرکتی است که در سیاتل شروع کردیم، در یک تغییر جهت هیجان انگیز و جالب.
در کمتر از ده سال پس از نبرد سیاتل، فوروم به خاطر پیوند با مبارزات جهانی دارای چشم اندازهای بیشتر، رهبری قوی تر و ارتباطات استراتژیکی گسترده تر است.
ما برای ساختن "مجمع جنبش مردمی" ( People’s Movement Assembl) فعالیت می کنیم و این پروسه ای از سازماندهی برای آمادگی شرکت در فوروم جهانی است. تلاش می کنیم تا بتوانیم در فوروم تصمیم گیری کرده و راهبردهای خود را ارتقا دهیم.
ما در این مدت آموختیم که چگونه "مجمع جنبش مردمی" را بسازیم، با توده مردم پیوند داشته باشیم، تصمیم گیری جمعی کنیم و شفاف سازی سیاسی، رهبری جمعی و اعتماد به این که پیش خواهیم رفت را در دستور کار قرار دهیم. آن چه که در سالهای آینده می سازیم، ما را به سمت رشد جنبش و پیروزی سوق خواهد داد.
* سازمانی که بیش از 23 سال پیش در جنوب آمریکا پایه گذاری شد
ادامه دارد