زاپاتیستا، نخستین جنبش مسلحانه دوران جدید علیه جهانی سازی

 

جهان در آیینه مرور

سازماندهی جنبشهای عصر جدید پس از جنگ سرد (7)

 

زاپاتیستا، نخستین جنبش مسلحانه دوران جدید علیه جهانی سازی

 

لیلا جدیدی

 

دنیا چقدر بزرگ است ؟ (خاطره ای از فرمانده مارکوس)

ارتش آزادیبخش ملی، مکزیک 17 فوریه 2006

زیر فرمانده مارکوس

پس از یک روز کامل شرکت در جلسه مقدماتی کارزاری دیگر (سپتامبر بود و سحرگاه. از ابرهایی که از دور دست می آمدند، باران می بارید) داشتیم به سوی کلبه ای می رفتیم که وسایل مان آنجا بود. ناگهان شهروند جوانی جلوی مرا گرفت:"گوش کن معاون! زاپاتیستا چکار می خواهد بکند؟"

بدون این که بایستم، گفتم:"تغییر جهان"

اریکای شورشگر منتظر ماند تا تنها شویم و گفت:"هی معاون، اما دنیا خیلی بزرگه ها!" انگار می خواست بگوید که پاسخم احمقانه است و نمی فهمم چه می گویم. جواب دادم:"چقدر بزرگ؟"

همانطور به من خیره شد و تقریبا با ترحم گفت:"خیلی بزرگ"

من پافشاری کردم:"آره، اما چقدر بزرگ؟"

لحظه ای فکر کرد و گفت:"خیلی بزرگتر از چیاپاس"

در همین موقع خبر دادند که باید فورا راه بیافتیم. وقتی برگشتم، اریکا یک کره در دستش بود، از آنهایی که در مدرسه برای درس دادن استفاده می کنند و به من گفت:"ببین این نقطه چیاپاس است و باقی همه دنیاست."

برای این که وقت داشته باشم پاسخ دهم، پیپم را روشن کردم و در همان حال گفتم:"هوم!"

اریکا پافشاری کرد و گفت:"حالا دیدی که دنیا خیلی بزرگه؟"

گفتم:"آره، ولی ما به تنهایی که آن را عوض نمی کنیم، بلکه به همراه رفقای زیادی از همه جا این کار را می کنیم."

وقتی نگهبان صدایم کرد و داشتم می رفتم، فریاد زد:"با چند نفر رفیق؟"

 

چگونه جنبش جهانی از زاپاتیستا آموخت؟

اگر روز تولدی برای جنبش جهانی علیه لیبرالیسم وجود داشته باشد، آن روز را بسیاری از فعالان این جنبش، اول ژانویه 1994 می دانند؛ روزی که فرمانده شورشی، مارکوس و زاپاتیستا در عملیاتی مسلحانه، 6 شهرک در "چیاپاس" را درست در اولین روز اجرای معاهده "نفتا" تصرف کردند و نزدیک به 3 هزار زن و مرد سازماندهی شده از سوی جنبش زاپاتیستا، کنترل ایالت "چیاپاس" را در جنوب مکزیک دردست گرفتند.

اگر چه پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فرصتی استثنایی برای گسترش سرمایه داری به وجود آورد، همزمان آغازی دگرگونه برای کوشندگان سیاسی، اتحادیه ها، جنبشهای آزادیبخش و جنبشهای عدالت اجتماعی و همچنین فعالان محیط زیست نیز بود؛ جنبشهایی که در نهایت به حرکتی جهانی فرا روییدند.

مبارزه با رشد سرمایه داری جهانی و تاثیرات مخرب آن انرژی تازه ای در کوشندگان جنبشهای گوناگون دمید. این بار از این رو که با دشمن مشترکی مبارزه می کردند، به یکدیگر نزدیک شده و مخرج مشترکی یافتند.

در مکزیک و به ویژه در "چیاپاس"، یکی از فقیرترین ایالات مکزیک که بحران اقتصادی دهه 80 بر زندگی و معیشت مردم آن به سختی تاثیر گذاشته بود، قرارداد "نفتا" می بایست بدون هیچگونه مانعی به پیش می رفت. اما هنگامی که زاپاتیستا (EZLN) شکل تازه ای از مبارزه مسلحانه را در همان روزی که "نفتا" رسمیت یافت به صحنه آوردند، این خیال و آرزوی صحنه گردانان قرارداد مزبور بر باد رفت.

یک تحلیلگر بانک بزرگ "چیس مانهتن" ( (Chase Manhattnبه نام "ریاوردان روت" (Riordan Roett) در گزارشی که در ژانویه سال 1995، یک سال پس از عملیات مسلحانه زاپاتیستا به رووسای خود داد، هراس بانکهای غول آسا را از خیزش بومیانی که حتی به سلاحهای مدرن نیز دسترسی نداشتند، آشکار کرد. گزارش مذکور، ارتباط مستقیم بین بانکهای فراملیتی در شمال و سرکوب دولتی در جنوب را آشکار می کرد. وی در این باره نوشت:"اگر چه به عقیده ما "چیاپاس" تهدید اساسی در ثبات سیاسی دولت مکزیک به شمار نمی رود اما بسیاری از سرمایه گزاران خواستار این هستند که دولت مکزیک زاپاتیستا را از صحنه محو کند تا بدین وسیله ثابت شود کنترل حاکمیت ملی و امنیت را در دست دارد."

جنبش زاپاتیستا اما نه تنها از میان نرفت، بلکه به کاتالیزاتوری برای کوشندگان آمریکای شمالی تبدیل گردید. تاثیری که این جنبش بر فعالان آمریکای شمالی که تازه مبارزه علیه جهانی سازی را آغاز کرده بودند گذاشت، آنچنان عمیق، آموزنده و الهام بخش بود که از تصور دور بود.

 

در باره زاپاتیستا

اعضای زاپاتیستا، روستاییانی هستند اکثراً سرخ‌پوست که از دهه 40 میلادی در جنگلهای استوایی "لاکاندون" واقع در مرز گواتمالا آغاز به مبارزه ای متشکل کردند. نخستین هدف آنان حمایت از کارگران و روستاییان بدون زمینی بود که به دست مالکان بزرگ از مزارع و مراتع بیرون رانده می شدند. در دهه 90 به منظور ایجاد زمینه برای پیوستن به قرارداد "نفتا" که سیاست آزاد سازی تجارت و سرمایه گذاری میان آمریکا، کانادا و مکزیک را به دست اجرا می گذاشت، اقتصاد از پیش شکننده روستاییان انتظار شدیدترین فشارها را می کشید. در واقع پیمان "نفتا" و اصلاحات آزادسازی اقتصادی، کشاورزان و سرخ‌پوستان را وارد فرایند نوسازی نمی‌کرد. از این رو، این جنبش، مخالف نتایج تبعیض‌آمیز نوسازی اقتصادی بود. مانیفست جنبش مدنی زاپاتیستا در اوت 1995 اعلام کرد:"جنبش مدنی زاپاتیستا قیامی است که با کسب همبستگی اجتماعی در برابر جنایت سازمان یافته ناشی از قدرت پول و دولت مبارزه می کند." (بخشی از اطلاعات بالا در ویکیپدیا انگلیسی مندرج است)

مووسسه Ran (فعال در حفظ محیط زیست) در این‌باره نوشت:"مکزیک یعنی، ملتی که نخستین الگوی انقلاب اجتماعی قرن بیستم را پدید آورد و اکنون صحنه پیدایش نخستین الگوی شبکه اجتماعی فراملی در قرن 21 است."

"مانوئل کاستلز"، جامعه‌شناس اسپانیایی و نویسنده "عصر اطلاعات" نیز در این ‌باره گفت:"زاپاتیستاها قصد براندازی ندارند، بلکه شورش‌گرانی مشروع هستند. آنان میهن پرستان مکزیکی هستند که علیه سلطه خارجی و امپریالیسم آمریکا دست به اسلحه برده‌اند."

زیر فرمانده مارکوس، سخنگوی "ارتش رهایی بخش مکزیک" همچنین نویسنده، شاعر سیاسی و مخالف سرسخت جهانی‌سازی، سرمایه‌داری و نو - لیبرالیسم است. در ادبیات سیاسی، برخی از این چریک معروف و بسیار محبوب مردم مکزیک، به عنوان "چه گوارای نو" و پسا نوین یاد کرده‌اند. زیر فرمانده مارکوس که تقریباً تمام نوشته‌ها، بیانیه‌ها و اعلامیه‌های جنبش به قلم اوست، اسم مستعار مردی است که به سنت سرخ‌پوستان دوران پیش از کشف آمریکا توسط کریستف کلمب، نقاب بر چهره می‌زند و در نوشته‌هایش به طور مکرر به افسانه‌های سرخ‌پوستی و مایایی رجوع می کند و از آنها الهام می‌گیرد.

جنبش مدنی زاپاتیستا موفق به جلب پشتیبانان داخلی و بین‌المللی بسیاری از راه شبکه ارتباطی جهانی شده است.

 

تاثیرات و آموزشهای جنبش زاپاتیستا بر جنبش جهانی سازی

"برایان دومینیک" (Brian Dominick)، یکی از سازمان دهندگان جنبش متحد "اقدام مستیقم" (direct-action) و بنیانگذار و سردبیر نشریه "استاندارد تازه" (The New Standard) در سال 2001 در باره تاثیر افشاگرانه حرکت زاپاتیستا می نویسد:"عده ای از ما تلاش می کردیم که به اجرا گذاشته شدن قرارداد "نفتا" را متوقف کنیم. ما سر خود را می خاراندیم که چکار باید کرد. تظاهراتی داشتیم که بنا به استانداردهای امروزی حقیرانه بود. من در یکی از آنها شرکت کردم ولی آن قدر کوچک بود که در خاطرم هیچ نمانده است، یعنی واقعا آن گونه نبود که بشود در مورد آن نوشت. ما برای پیدا کردن راهی برای افشاگری و این که به جامعه خود بفهمانیم چه اتفاقی دارد رخ می دهد، درمانده شده بودیم. گروههای مختلف که می دانستند این قرارداد چه تاثیری بر ما دارد، از بی اطلاعی جامعه در اینجا (ایالات متحده) و یا کانادا متاثر می شدند. به ناگاه، در ژانویه 1994 حادثه ای رخ داد که چنین جوی را دگرگون کرد. این حادثه همان قیام مسلحانه زاپاتیستا در چیاپاس، مکزیک که جنوبی ترین و فقیر ترین ایالت است، رخ داد.

بومیان این منطقه از مدتها قبل سازماندهی کرده بودند، سازماندهی آنان سالها طول کشیده بود و اکنون که قرارداد "نفتا" به عنوان اولین علامت نو - لیبرالیسم در این نیمکره آمده بود تا تاثیر فاحشی بر آینده آنان و آینده مکزیک، آمریکای شمالی و کانادا بگذارد، آنها به خود گفتند:"جهنم را بر سرشان آوار می کنیم".

جنبش زاپاتیستا حرکتی مستقل بود که حمایتی سراسری و سریع در مکزیک و بخشی از چپ رادیکال در آمریکا و کانادا را کسب کرد. این برای ما ایجاد یک جهش بود؛ یک جهش بزرگ اخلاقی. افزوده بر آن، ما درسهایی در باره سازماندهی علیه جهانی سازی را نیز آموختیم.

و این آموزشها چه بودند؟ به گفته زیر فرمانده مارکوس:"پاسخ باید در این باشد که ما به مرحله ای رسیده بودیم که باید خودمان را از جنبشهای سنتی رهایی بخش ملی سیاسی- نظامی دهه 60 و 70 جدا می کردیم."

مارکوس در مصاحبه ای با گابریل گارسیا مارکز در سال 2001 و در نشریهNew Left Review می گوید:"اگر EZLN خود را از ساختار مسلحانه جدا نمی کرد، باید خود را برای شکست آماده می کرد: شکست در آلترناتیو بودن به مثابه آلترناتیو ایده های تازه، شکست در داشتن روشهای گزینه در جهان. و بدترین حادثه ای که اتفاق می افتاد این بود که با این کیفیات به قدرت برسد و خودش را به عنوان ارتش انقلاب به قدرت برساند.

تاریخ ثابت می کند که چنین پیروزیهایی به شکست ختم شده اند و یا خود را در پشت ماسک پیروزی مخفی می کنند. در آن صورت آنچه که حل نشده باقی می ماند، نقش مردم، جامعه مدنی و آنچه که در نهایت به اختلاف بین دو هژمونی می انجامد، است. یک قدرت سرکوبگر که به جای مردم از بالا تصمیم می گیرد و گروهی از آدمهای خیال پرداز که تصمیم می گیرند کشور را در راه درست که همان کنار زدن دیگر گروهها از قدرت است، اداره کنند و بعد به جای جامعه حرف زده و برای آن تصمیم گیری کنند.

برای ما این کشمکش، بین دو هژمونی است که در آن برنده، خوب و بازنده، بد است اما برای بقیه جامعه در اساس هیچ چیز تغییر نمی کند. ما نمی توانیم بر پایه جدال بر سر این که چه کسی هژمونی خود را بر جامعه اعمال می کند، جهان و جامعه را بازسازی کنیم و یا بر خرابه ها دولت ملی بنا کنیم. جهان به طور عام و جامعه مکزیک به طور خاص از انواع مختلف مردم تشکیل شده است و رابطه بین آنها باید بر پایه احترام به یکدیگر و تحمل هم بنا شود. اینها مواردی هستند که در هیچ یک از مباحث سازمانهای سیاسی- نظامی دهه 60 و 70 دیده نمی شود. واقعیت مانند همیشه صورت حساب خودش را روی میز جنبشهای رهایی بخش مسلحانه آن روزها گذاشته است و بهای آن نیز بسیار زیاد بوده است."

دومونیک ادامه می دهد:"پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فضا به گونه ای درآمده بود که مارکسیسم از سوی بسیاری در جنبش، برچسب انحرافی، ناقص و استبدادی می خورد که بیشتر ریشه در آگاهی نداشتن از گوناگونی انواع مارکسیسم داشت و یا به طور کلی به نپرداختن عمیق به چپ مربوط می شد.

در جنبش جهانی، گرایشهای ضد مارکسیسم بیشتر در ایالات متحده به چشم می خورد تا در اروپا و یا آمریکای لاتین. بخشی از آن به این دلیل است که ایده های مارکسیستی بیشتر در روشنفکران و در سنت سیاسی اروپا و آمریکای لاتین وجود دارد تا در ایالات متحده.

نگاه منتقدانه به استراتژیهای انقلابی و روال معمول، پیام بسیار مهمی از سوی زاپاتیستا بود که بسیاری از کوشندگان آمریکایی که به "چیاپاس" رفتند، از آن آموختند و پیامش را با خود به آمریکای شمالی آوردند."

 

تجربه یک گردهمایی

تاریخچه و گذشته زاپاتیستا که پیوند با گروههای به حاشیه رانده شده، به ویژه با مردم بومی و همچنین همجنس گرایان و دگر جنس گونه گان از شناسه های آنان بود، تاثیر قدرتمندی در فعالان آمریکا داشت. این گرایش و تفکر، موضع بسیاری از کسانی بود که در جنبشهای حقوق مدنی و جنسیتی و مشخصه های فرهنگی فعال بودند. مهمتر آن که، زاپاتیستا به این درک که نیاز به سازماندهی علیه نو - لیبرالیسم وجود دارد، رسیده بودند و به همین خاطر کوشندگان این جنبش را از سراسر جهان به دهکده "لا ریلیداد" در چیاپاس فراخواندند.

"هاری کلیور"، استاد اقتصاد مارکسیستی در دانشگاه تگزاس در "اسنادی از اولین ملاقات بین المللی" در این باره می گوید:"گردهمایی بین المللی که توسط زاپاتیستا سازماندهی شده بود، در اواخر ژوییه سال 1996 توانست 3 هزار نفر از فعالان از 42 کشور را گرد هم آورد. حمایت و پشتیبانی جهانی از فراخوان زاپاتیستا حیرت انگیز و باورنکردنی بود. دو سال پس از عملیات مسلحانه در 1994 و گسترش مبارزات روستاییان و بومیان، زاپاتیستا نگاههای بسیاری را در جهان متوجه خود کرده بود.

در این فراخوان که با اندکی بیم، امید زیاد و انتظار کم از جانب زاپاتیستا اعلام شده بود، پیشنهاد گردهمایی برای گفتگو در باره پدیده جهانگیر لیبرالیسم داده شده بود. تاثیر آن این بود که در برابر توده مردم و مقاومتها، امکان راهی برای مبارزات آتی را گشود. بسیج برای این فراخوان آنچنان وسیع و عمیق بود که هیچ گروه دیگری هرگز نتوانسته بود به چنین اقدامی دست بزند. واکنش مثبت بدان از انتظار نه تنها زاپاتیستا بلکه، پشتیبانان آنها نیز فراتر رفت. کوشندگان جنبشهای گوناگون از سراسر جهان به سرعت به ترتیب دادن و سازماندهی میتینگهایی در کشورها و مناطق خود دست زدند. برگزاری این گردهماییها، تفکر، بحث، نوشته ها و دیگر آموزشهای ابتکاری را به صحنه آورد. این در حالی بود که گردهماییهای یاد شده هیچگونه حمایت مالی دولتی نداشتند، کنفراسهای مجهزی نبودند و وعده منافعی (مالی و یا انتشاراتی) به کسی نمی دادند. تنها نفع آن سرعت بخشیدن به مبارزات جامعه جهانی و برپایی جهانی نو بود. این همه مشارکت، این همه راهکار و تاکتیکهای گوناگون و پر هزینه، واقعا اعجاز برانگیز بود."

گردهماییهایی که زاپاتیستا برای ارتباط با جهان بر پا کردند، در نهایت میوه داد و به جنبش سیاتل در سال 1999 انجامید زیرا جنبش سیاتل، جنبشی شبکه ای گلوبال بود که پایگاه خود را در سال 1998 سازماندهی کرده بود؛ سازماندهی که ریشه در میتینگ "لا ریلیداد" در چیاپاس داشت. در این میتینگ فراخوان شرکت در تظاهرات سال 1999 زیر نام N30 علیه نشست سازمان تجارت جهانی در سیاتل داده شد.

 

بازگشت به صفحه اول