ویکی لیکس، شفافیت اطلاعاتی یا ادامه پنهان کاری
جعفر پویه
ویکی لیکس پدیده ای است تازه؛ محصول موقعیت جدید که جهان را با تکانی ناگهانی از جای جنباند. در هزاره جدید؛ جهان با پدیده هایی روبروست که جوامع بشری را یکشبه، سالها به جلو می کشاند. اگر در آغاز هزاره، اتفاق 11 سپتامبر جهان را وارد موقعیت جدیدی کرد، امروز می توان گفت که به میدان آمدن ویکی لیکس نیز آن را به جایی می برد که بسیاری تصورش را هم نمی کردند. شاید مقایسه اقدام ویکی لیکس با حادثه 11 سپتامبر 2001 چندان درست به نظر نرسد اما تاثیر انکار ناپذیر هر دو بر موقعیت جهانی چیزی نیست که بشود به راحتی از کنار آن گذشت.
آنچه ویکی لیکس و بنیانگذار آن "جولیان آسانج" تحت نام همگانی کردن اطلاعات در عصر ارتباطات رسانه ای انجام دادند، جهان را در عرصه انحصار اطلاعات و پوشیده داشتن آن از مردم تحت نامهای پر طمطراق امنیت ملی یا امنیت اجتماعی و در یک کلام، امنیتی کردن فضای عمومی به عقب راند و با یک اقدام شجاعانه بساط سازمانهای عریض و طویل امنیتی سازی را به هم ریخت. این به هم ریختگی و پریشانی، دستگاههایی که با بودجه های سرسام آور و تبلیغات وسیع از خود هیولاهایی ترسناک ساخته اند را وادار به کارهایی کرد که بیش از همه ماهیت دروغین و پنهان کار آنان را برملا کرد.
استریپتیز اطلاعاتی دستگاههای جاسوسی و ضد جاسوسی در عرصه عمومی باعث شد تا بسیاری از مردم عادی آنچه را که تحت نام اطلاعات رد بدل شده بین اطلاع سازان و خبر رسانها وجود داشت و تا کنون تحت نام عورت اطلاعاتی از همگان مخفی می شد، مشاهده کنند و بر پوچی آن پوزخند بزنند. این که بسیاری از کشورها در مقابل یک چنین اتفاقی جا می خورند و از خود حرکات غیرقابل پیش بینی بروز می دهند یک طرف، اما از سوی دیگر ناتوانی دستگاههایی عیان شد که با ماسکهایی مضحک هرگونه که می توانستند، تا کنون یاوه ها و خبرهای کارسازی شده خود را به خورد مردم داده اند.
اگر تنها یکی از منافعی که اقدام شجاعانه دست اندرکاران ویکی لیکس برای جامعه انسانی دارد را در نظر بگیریم، می توان ناکار کردن دستگاههای اطلاعاتی در مهندسی افکار عمومی را در صدر آن نشاند. یعنی، با برملا شدن آنچه در کریدورهای تاریک دستگاههای اطلاعاتی می گذرد، و آشکار شدن ارتباطات پوشیده ای که تحت نام دیپلماسی و یا برآوردهای کارشناسان دستگاههای دیپلماتیک از وضعیت سوژه های خود انجام می گیرد، می تواند جامعه را در برابر مهندسی افکار عمومی با اهداف از پیش تعیین شده دستگاههای صاحبان قدرت واکسینه کند. این ناکارآمدی سیاستمدارانی که به نفع قدرت حاکم هر عملی را با کمک دستگاههای اطلاعاتی برای خود مجاز می دانند، مردم را در برابر گزینه های بیشتری برای تصمیم گیری و داوری در مورد آنان قرار می دهد.
از سوی دیگر برهم ریختن میز دستگاههای اطلاعاتی برای کنترل وسایل ارتباط جمعی و انحصار خبر و اطلاعات به دلیل در اختیار داشتن گلوگاه اطلاعاتی می تواند فایده دیگر این آشکار سازی باشد. اگر به کار گیری تکنولوژی و استفاده درست از آن توانسته است به انحصار در مخابره خبر و اطلاعات را تا حدودی آسیب بزند اما وارد شدن به دالانهای تاریک دستگاههای مخوف اطلاعاتی و تاباندن نور بر آن در پیش چشم افکار عمومی، این خاصیت را دارد تا راه درست و صحیح استفاده از تکنولوژی در عرصه عمومی گسترش بیشتری یابد.
به عنوان مثال در جنبش اجتماعی مردم ایران آن چنان نقش تکنولوژی و استفاده درست از آن توسط شهروندان آگاه به حقوق خود و فعال در عرصه حقوق اجتماعی و سیاسی پر رنگ شد که دست سازمانهای و بنگاههای خبر پراکنی پر سر و صدا برای کنترل اخبار بسته ماند. شهروندان خود به تولید خبر پرداختند و با استفاده از شبکه جهانی اینترنت آن خبرها را به دورترین نقاط جهان فرستادند تا همگان از آن با اطلاع شوند. همین اتفاق را می شود مقایسه کرد با آنچه در سه دهه پیش از آن یعنی، از سال 56 تا 76 گذشت. انحصار دستگاههای خبری توانست نه تنها در مدت کوتاهی خمینی را تبدیل به رهبر بلامنازع انقلاب ایران کند، بلکه همین بنگاههای انحصار خبر اجازه نشر و اطلاع رسانی از آنچه که دستگاه جنایت خمینی بعدا مرتکب شد را ندادند تا جهان بداند بر مردم ما در این سالها چه رفته است. هزاران انسان در این مدت به جوخه های مرگ سپرده شدند، در سال 67 هزاران نفر قتل عام شدند اما هنوز ما باید با هزار مدرک و سند ثابت کنیم که چه بر ما رفته است. پس از همه این سالها هنوز آنانی که می توانند یا می خواهند این فجایع را انکار کنند، تریبونهای بیشتری نسبت به کسانی که دادخواه این جنایت هستند دارند. دلیل آن هم ساده است، زیرا در وهله اول خود این دستگاههای مدعی خبر رسانی هستند که باید بگویند چرا در موقعی که این جنایات به وقوع پیوست، ساکت ماندند. به همین دلیل مجبورند برای توجیه عمل خود دست به هر کاری بزنند تا همراهی خود با جنایتکاران را لاپوشانی کنند.
اما امروز در عرصه اطلاع رسانی دیگر چنین چیزی ممکن نیست و این دستگاههای عریض طویل با نان خورهایی که در ساختن خبرهای عامه پسند و انحراف افکار عمومی تخصص دارند، ناتوان از ادامه وظایف سابق خود هستند. دور خیز شهروندان برای وارد شدن به عرصه تولید خبر و جلوگیری از انحصار و لاپوشانی کردن اطلاعات، با اقدام ویکی لیکس وارد فاز جدید می شود که بازگشت به ماقبل آن غیر ممکن است. ضربه ویکی لیکس بر بدنه این انحصار چنان جانانه است که آنها برای وادار کردن ویکی لیکس به عقب نشینی به هر عملی رو می آورند. این اعمال نه تنها نشان می دهد که اقدام ویکی لیکس توانسته ناکارآمدی دستگاههایی که تا دیروز خود را میدان داران بی رقیب با نقابهای ترسناک اطلاعاتی معرفی می کردند را نشان دهد و ثابت کند که آنان ببرهای کاغذی ای بیش نیستند که از همه بیشتر نان ترس و وحشتی را می خورند که دستگاههای مهندسی افکار عمومی از آنها در اذهان عمومی ساخته است.
این روزها کمتر تلویزیونی است که سریالی از عملیات دستگاههای جاسوسی و ضد جاسوسی نشان ندهد. اگر فیلمهای جیمز باند، سالها دستگاه اطلاعاتی انگلیس و ماموران آن را خُبره های همه فن حریف به خورد مردم می داد یا بسیاری از فیلمهای سینمایی به طور مستقیم و غیر مستقیم چهره های مخوف و درنده خوی ماموران دستگاههای مخفی را برای ترساندن به مردم معرفی می کرد، امروز دیگر آنان تبدیل به دلقکهایی شده اند که به درد بازیهای کامپیوتری می خورند تا با هر حرکت موشواره، وادار به عملی شوند که تصمیم آن به عهده شهروندی است که مشغول بازی است. این بی نقابی از یک سو آنها را به شکوه و شکایت در آورده است که با این کار به دستگاههای اطلاعاتی که ضامن امنیت کشور هستند ضربه وارد می شود و از سوی دیگر، شهروندان را آگاه به موضوعاتی می کند که آنها با آن سروکار دارند. اگر ریختن ترس مردم از دستگاههای اطلاعاتی می تواند آنها را در نگاه دقیق تر به موضوعات پیرامون شان راهنما باشد اما دستگاههای اطلاعاتی را برای درخواست بودجه های کلانی که معلوم نیست صرف چه کارهایی می شود، ناکام می گذارد.
از سوی دیگر، عصر جهانی شدن و باز شدن دروازه های اطلاعاتی جهان به روی یکدیگر و امکان اشتراک گذاری آنها بر روی شبکه جهانی اینترنت، این پنهان کاری و رقابتهای پیچیده در دالانهای تاریک را بی موضوع کرده و از حیض انتفاع ساقط می کند. اگر در چند سال گذشته در جهان تعداد بسیار زیادی خبرنگار به دست نظامیها و دستگاههای اطلاعاتی به قتل رسیده اند تنها می تواند یک دلیل داشته باشد: ناتوانی دستگاههای انحصاری از کنترل فعالیتهای آزاد آنان. در جنگ عراق و افغانستان تعداد زیادی خبرنگار به قتل می رسند؛ چیزی که در گذشته سابقه نداشت. همراه با آن، در اسراییل، لبنان، ایران، تا آفریقا و ... خبرنگاران هدف قرار می گیرند. اگر تا دیروز برای خبرنگاران به دلیل انجام وظیفه شان احترامی قایل بودند و سعی می شد تا از آسیب رسیدن به آنها جلوگیری شود اما در جنگهای جدید این امر دیگر رعایت نمی شود و از همه بیشتر از سوی ارتش آمریکا. فیلم منتشر شده توسط ویکی لیکس از قتل خبرنگاران در هنگام انجام وظیفه در عراق توسط هلیکوپتر نظامی آمریکا، سندی است که به هیچ وجه نمی شود آن را حاشا کرد. این ضرب شست نشان دادن به خبرنگاران تنها می تواند یک پیام داشته باشد: "یا به نفع ما خبر بدهید، یا از این جا بروید و گرنه گلوله نصیب تان خواهد شد."
این گونه می شود قتل و کشتار بیگناهان را از دید همگانی پنهان کرد و تحت نام مبارزه با تروریسم و یا جستجوی سلاح کشتار جمعی، هزاران نفر را به قتل رساند و کسی نیز از آن اطلاعی پیدا نکند. این است که ویکی لیکس زیر نظر هزاران چشم و در انظار میلیونها نفر دست به اقدامی شجاعانه می زند و دستگاههای پاپوش دوزی نیز بیکار ننشسته برای آن موانع قانونی می سازند تا حداقل بتوانند از بقیه زهر چشم بگیرند. بعضیهایشان پا را از این نیز فراتر می گذارند و برای آسانژ درخواست اعدام می کنند و خواهان بازداشت و اعدام او می شوند. اما ناگفته پیداست که این گفته ها به ضد خود تبدیل می شود زیرا با گسترش دستگاه ارتباط جمعی دیگر نمی شود بر افکار عمومی حکومت کرد. از همه بدتر، اقدام دولتهای هم پیمان با آمریکاست که دست به دست هم می دهند تا هرگونه که می توانند جولیان آسانج را دستگیر کنند. سوئد، یکی از به ظاهر آزادترین کشورهای جهان پا پیش می گذارد و با پرونده سازی آنهم از نوع جنسی آن، آسانج را به دادگاه می کشاند. آیا با این نوع پرونده سازی یاد دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی نمی افتید که در سالهای قلع و قمع سازمانهای سیاسی، یکی از اتهامات آنها که دایم از رادیو تلویزیون تکرار می شد، اتهام ارتباطات جنسی به فعالان سیاسی بود. هر روز در کنار اعلام کشف خانه های تیمی و قتل فعالان سیاسی ساکن آن خانه ها، سربازان بدنام امام زمان رژیم خمینی نایل به کشف مقداری کاندوم و فیلم و مجلات سکسی از محلهای مورد یورش می شدند. هنوز هم به گفته کسانی که از زندانهای رژیم جان سالم بدر برده اند، ماموران وزارت اطلاعات سعی می کنند تا دستگیر شدگان را وادار به اقرار به ارتباطات جنسی کنند.
راستی چرا هر وقت که دستگاههای اطلاعاتی و پاپوش دوزان کم می آورند، اقدام به پرونده سازی در این مورد می کنند؟ این عمل در دستگاههای اطلاعاتی از شرق آسیا تا غرب آمریکا یکسان بوده و هست. به همین دلیل دولت سوئد و دستگاه قضایی حتمن مستقل آن بنا به شکایت دو زن برای آسانج پرونده جنسی می سازد و او را تحت تعقیب قرار می دهد. جالب این که این دو تن می گویند به این دلیل شکایت کرده اند که آسانج در رابطه خود با آنان از کاندوم استفاده نکرده است. یعنی، دستگاه قضایی کشور حتمن آزاد سوئد و پلیس بی الملل به همراه تمام توان دیپلماتیک آمریکا در همدستی با دولت فخیمه انگلیس دست به دست هم می دهند تا کسی را به جرم عدم استفاده از کاندوم در یک ارتباط جنسی به سزای عملش برسانند. برای شما این کار بیشتر به جوک شبیه است یا دیوانه شدن جهان زخم خورده از ضربه افشاگرانه ویکی لیکس؟
جالب این جاست که دستگاه خبر پراکنی جهانی تحت کنترل، به جای گفتن واقعیت، دایم در بوق و کرنا می دمد که جولیان آسانج به جرم تجاوز جنسی تحت پیگرد قرار دارد. سخنگوی اینترپل، همان پلیس بین الملل در شهر لیون فرانسه به خبرنگاران می گوید، یادداشت قرمز مبنی بر حکم بازداشت بین المللی جولیان آسانج را از سوی مقامهای قضایی سوئد دریافت کرده است. وی توضیح می دهد که بدون اجازه مقامهای قضایی سوئد نمی تواند محتویات این حکم بازداشت را افشا کند. به بیان دیگر، او نمی داند خود را مضحکه دست یک عده مفتری باند باز کرده است. چند روز بعد، بوقهای تبلیغاتی با هیاهو و جنجال اعلام می کنند که جولیان آسانج به جرم تجاوز جنسی دستگیر شد. گویا هنوز فعال سیاسی و اجتماعی و یا کسانی که در بین عامه مردم مقبولیتی دارند را تنها با اتهام تجاوز جنسی می شود بدنام کرد. انگار هیچ سلاح و اتهام دیگری برندگی این اتهام را در افکار عمومی ندارد.
از همه بدتر این که این اعمال توسط کشورهایی انجام می گیرد که ادعای دموکرات بودن شان گوش فلک را کر کرده و با جار و جنجال و با زور بمب و توپ و تانک می خواهند دموکراسی را به مردم دیگر کشورها حُقنه کنند. حال پرسش اینجاست، مگر یکی از شرایط پایه ای و اساسی دموکراسی گردش آزاد اطلاعات نیست؟ اگر اینگونه است، پس چرا کسی را به جرم اطلاع رسانی و برملا کردن اطلاعات مخفی شده از مردم جهت تنویر افکار عمومی، تحت تعقیب قرار داده شده و با پاپوش دوزی وقیحانه سعی به خفه کردن او می شود؟
این چه دموکراسی ای است که در صورت عمل به اصول آن، عمل کنندگان تحت تعقیب قرار می گیرند و به زندان می افتند؟
اگر جهان به ظاهر آزاد، جنگ افروزی همچون جرج بوش را به عنوان جنایتکار جنگی و دروغگویی و فریب افکار عمومی به دلیل ادعای وجود سلاح کشتار جمعی در عراق تحت تعقیب قرار می داد، اگر دلقک بی مقداری همچون تونی بلر را که بی شرمانه ادعا می کرد عراق قادر است در 72 ساعت سلاح کشتار جمعی خود را راه اندازی کند، به دادگاه می کشانید و حداقل به جرم دروغ گویی، جنگ افروزی و فریب افکار عمومی به زندان می انداخت، اکنون پادوهای دست چندم دستگاههای زور گویی نمی توانستند چنین پرونده بی ارزشی بسازند و با آن کسی را به دادگاه بکشانند که جرمش اطلاع رسانی و برملا کردن اطلاعاتی است که مردم حق آگاهی از آن را دارند. این شعاری است که خود سیاستمداران دروغگویی تکرار می کنند که عمل شان فرسنگها از آن فاصله دارد. با این حساب، دانستن حق مردم است اما مردم حق دانستن آن چیزی هایی را دارند که ما تعیین می کنیم و هر کس بیرون از این چهارچوب اقدامی کند، با داغ و درفش روبروست.
شاید ماشین سرکوبگری زورگویان و قلدران بین المللی بتواند جولیان آسانج و ویکی لیکس را خفه کند، شاید آنها بتوانند با به کار گرفتن ویزا کارت، پی پال و بانکهای اقماری شان ویکی لیکس را از نظر مالی ناتوان کنند، شاید با از کارانداختن سایت آنها و از بین بردن آدرس اینترنتی شان جلو فعالیت افشاگرانه این مجموعه را بتوانند بگیرند اما آن چیزی که نمی شود جلو آن را سد کرد، اتفاقی است که افتاده است. این عمل که محصول دستگاه ارتباطی مدرن است، بخشی ضروری از جهان امروز خواهد بود. فعالیت برای وادار کردن مراکز تصمیم سازی به شفافیت به همین مقدار محدود نخواهد شد. دیگر این امکان وجود ندارد که از یک طرف با رهبران رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در خفا مذاکره کنند، قرار و مدار بگذارند و روی صحنه به شکل دیگری عمل کنند. دیگر نمی توانند زیر نقاب علایق ویژه ملی، سازمانهای مبارز و آزادیخواه را در توافقهای پشت پرده محدود کنند، رهبران آنان را دستگیر و زندانی یا تحویل کشور سرکوبگر دهند و برای فریب افکار عمومی قیافه حق به جانب بگیرند.
جهان امروز نیازمند شفافیت بیشتر است. نیازمند دانستن است که در پس پرده چه می گذرد. چرا مردم باید با دشمنهای جعلی و ساخته و پرداخته دستگاههای مخوف اطلاعاتی روبرو باشند و از آنها بترسند. این شفافیت نیاز امروز جوامع انسانی است. گام اول توسط ویکی لیکس برداشته شده است. اگر ادامه دهنده این راه ویکی لیکس نباشد، کسان دیگری هستند تا این راه را ادامه دهند. مگر این که قلدران و زورگویان چپاولگری که خود را سردسته اوباش صدور دموکراسی با بمب و موشک و ارتش معرفی می کنند، عقب نشینی کرده و فکری به حال این شفاف سازی اطلاعاتی بکنند.
مردم امروز دیگر حاضر نیستند فریب مهندسان افکار عمومی را بخورند. بسیاری می گویند آنچه را که ویکی لیکس افشا کرده، عده زیادی از آن با اطلاع بودند. اما این توجیهگران دستگاه قلدران و دروغگویان توضیح نمی دهند که شهامت ویکی لیکس اینجاست که آن چیزی را به زبان می آورد که بسیاری می دانستند اما نمی گفتند. دانستن کافی نیست، گفتن و علنی کردن آن و بهره برداری از این دانسته، مساله اساسی است که توجیه کنندگان توجهی به آن نمی کنند.
جهان امروز دیگر حاضر به سکوت در برابر دانسته های خود نیست. با به زبان آوردن آن، شهامت به اجتماع انسانی باز می گردد و در وهله اول ترس از دستگاههای مخوف اطلاعاتی ریخته می شود. این جُبن مزوران توجیهگری است که زبان یافته و می گوید همگان این چیزها را می دانستند. سکوت آنانی که می دانستند و دم بر نمی آوردند، عدم شهامت شان را توضیح می دهد. جهان امروز سکوت کنندگان را طرد می کند و نیازمند کسانی است که بی پروا در مقابل دروغگویان سینه سپر می کنند و با صدای بلند واقعیات را به زبان می آورند. این راز بزرگ غولی است که ویکی لیکس از بطری آزاد کرده است. با هیچ ترفندی حتا از نوع اتهام جنسی، این غول به بطری باز نخواهد گشت.