خاورمیانه در توفان توده ها

 

جعفر پویه

 

جنبش و جوش و خروش مردم در منطقه خاورمیانه چشم جهانیان را خیره کرده است. پس از سالها سکوت گورستانی اکنون این میادین شهرهای بزرگ و مرکزی کشورهای این منطقه است که کانون خبرهاست. جنبش مردم در تونس با یک حرکت پیش بینی نشده و سریع، رژیم بن‌علی را مات کرد. بیرون راندن رهبر مادام العمر تونس از کشور چنان سریع اتفاق افتاد که امکان هر نوع واکنشی را از جانب نیروهای ناظر بر منطقه و حامی او سلب کرد. هنوز اخبار تونس در سطر خبرهای روز جهان قرار داشت که توفانی عظیم تر از قاهره برخاست. تناقض گویی رووسای قدرتهای مدعی رهبری جهان، وضعیت را پیچیده تر از آنی کرد که به نظر می رسید. اما جنبش برآمده از بطن جامعه، توفنده تر از آنی بود که با ایما و اشاره این و آن و یا توپ و تشر گردن کلفتهای میاندار عرصه جهانی از میدان بدر رود. این است که آنان نیز مجبور به شنیدن صدای انقلاب مردم شدند و این برای ما تداعی کننده سالهایی شد که قدرت مردم، خیابانهای شهرهای مختلف کشور را تصاحب کرد و شاهنشاه، سایه خدا با حزب رستاخیزش مجبور به شنیدن صدای انقلاب مردم شد. اما محمد رضا پهلوی نیز همچون همتای خود در قاهره اندکی دیر به این فکر افتاد و بنیاد قدرتش بر باد رفت. در مورد تشابه انقلاب مردم مصر و ایران حرفهای زیادی زده می شود. در این مورد نشانه های فراوانی وجود دارد و تفاوتهایی هم، اما چگونه دیدن این تشابهات و تفاوتها از دیدگاه هر ناظری نمایانگر نوع نگاهی است که به مقوله انقلاب و جنبش اجتماعی و خواسته های توده های دخالتگر در آن دارد.

 

تفاوت و تشابه انقلاب در مصر و ایران

در تقدم و تاخر موج تغییر کنونی در منطقه حرفهای بسیاری زده می شود. بسیاری، آغاز کننده را ایرانیهای به خیابان آمده در جنبش اجتماعی رنگارنگ شان با توسل به تکنولوژی مدرن و خبرنگار - شهروندانی که اخبار جنبش خود را دست اول به چهار نقطه گیتی مخابره کردند، می دانند. برخی، استقامت و ایستادگی مردم در میدان التحریر قاهره و پافشاری آنان بر خواسته هایشان و حضور در خیابان تا رسیدن به نتیجه را درس بزرگ این اتفاق دانسته که مردم مصر به جهانیان هدیه می کنند.

دستکم این را با یقین می تواند گفت که دستگاه های خبر پراکنی جهانی، درس بزرگی از جنبش مردم ایران آموخت و به همین دلیل در مصر از مردم بپا خواسته عقب نماند. آنان با نصب دوربینهای تلویزیون در میدان التحریر، انتشار خبر را در عمل در اختیار گرفتند تا تحرک نیروهای توده ای و خارج از خواست اربابان شان را بدین وسیله متوقف کنند و این کاری بود که در آن تا اندازه‌ای موفق شدند.

بگذارید اندکی نقب به تاریخ بزنیم و سابقه تحرکات منطقه را از چند دهه قبل به پیش چشم آوریم، زیرا این روزها چنین القا می شود که امواج تغییر به تازگی در منطقه دمیده است و گویی این مردم هیچ سابقه ای در آزادیخواهی و مبارزه برای حقوق اساسی خود نداشته و تا بوده در انقیاد حکومتهای جبار و خونخوار دست نشانده ای بودند که با حکومت موروثی و دایمی امکان تحرک را از آنها سلب کرده بودند. حال این پرسش که مدافع این حکومتهای جبار چه کسانی هستند، آنان تا کنون با اتکا به چه قدرتهایی توانستند سرپا بمانند و مردم را به شدیدترین وجه ممکن سرکوب کنند؟ موضوعی است که در ادامه بدان خواهم پرداخت.

 

همزمانی تاریخی

دولت ملی دکتر مصدق در سال 32 توسط سیا و اینتلجنت سرویس به دنیا "کمونیست" معرفی شد و به همین علت کودتا علیه آن را توجیه کردند و آن را برانداختند. ملی کردن صنعت نفت در ایران می توانست ضربه ای کاری به منافع انگلیس و آمریکا وارد کند و کشور ایران را در ادامه راه انقلاب مشروطه موفق گرداند اما اینگونه نشد. کودتای 28 مرداد موفق شد دولت ملی را براندازد و بر خود نام "انقلاب شاه و ملت" گذشت. شعبان جعفری، معروف به "شعبان بی مخ" و پروین آژدان قزی نیز به عنوان نماد این انقلاب سیاه معرفی و شهره شدند و مدال افتخار کارگزاری آمریکا و انگلیس و تاج بخش را به سینه آویختند. چیزی از این شکست در ایران نگذشته بود که حبیب بورقیبه موفق شد جنبش استقلال طلبانه و ضد استعماری تونس را به ثمر برساند. رژیم سلطنتی تونس منحل شد و جمهوری اعلام گردید. هرچند بیگانگان بیرون رانده شدند و رژیم سلطنتی نیز برچیده شد اما بورقیبه، رییس جمهور مادام العمر شد و سی سال بعد توسط نخست وزیر خود یعنی، زین العابدین بن علی برکنار گردید. بن علی نیز راه حبیب بورقیبه را رفت و تا روزی که مردم تونس به خیابان آمده و بساط او را برچیدند، در مصدر قدرت بود.

به زبان دیگر، در حالی که مردم ایران شکست خود را بعد از کودتای سیاه 28 مرداد در سال 32 به سوگ نشسته بودند، در سال 1335 تونسیها موفق شدند بساط استعمارگران فرانسوی را برچینند و جشن استقلال برگزار کنند. هرچند آنها نتوانستند آنچه به زبان امروز به آن دموکراسی از نوع لیبرال آن گفته می شود داشته باشند اما بر هویت ملی خود مهر استقلال زدند و سربلند برآمدند.

این همگونی را در مصر می توان در همزمانی تشکیل دولت ملی جمال عبدالناصر با شکست دولت ملی مصدق در نتیجه کودتای امپریالیستی مشاهده کرد. هرچند اندکی تفاوت زمانی وجود دارد و عبدالناصر در سال 1954 به قدرت رسید، در حالیکه دولت مصدق در 1953 سرنگون شده بود اما عبدالناصر، مصدق را سرمشق خود می دانست و می گفت او توانست نفت را ملی کند و انگلیسیها را به عقب براند، پس ما هم می توانیم. با همین ایده، او کانال سوئز را ملی اعلام کرد و پس از آن خیابانی را نیز در قاهره به نام مصدق کرد تا ستایش خود از او را بلندتر بیان کند.

از عجایب است، پس از سرنگونی دولت ملی در ایران، تونس و مصر موفق به سرکار آوردن دولتهای ملی‌گرا می شوند و جشن ملی برپا می کنند. در این روزها نیز در حالی که جنبش اجتماعی مردم ایران در یک هماوردی سنگین با گماشتگان ولی فقیه مجبور به عقب نشینی شد و مترصد فرصت ایستاده بود، در تونس و مصر بار دیگر جنبشهای برآمده می توانند موفق شوند و دولتهای سرکوبگر را براندازند. اما آنچه این روزها بیش از همه مهم است و بیشتر به چشم می آید، تفاوتهای آشکاری است که در تهران و کشورهای عربی منطقه دیده می شود. مهمتر از همه اینکه هنوز در بین اقشاری از مردم کشورهای تونس و مصر، احزاب اسلام گرا و طرفداران برپایی یک دولت اسلامی مقبولیت دارند اما در ایران، مردم علیه یک رژیم دینی و اسلام گرای استبدادی در ستیز هستند. به زبان دیگر، آنچه می تواند از جانب مردم مصر و تونس به عنوان خواسته مطرح شود، در ایران قدرت ضد مردم است و تحرکات جنبش علیه آن است. این تفاوت آشکاری است که به عنوان نقطه ای برجسته می توان بر آن انگشت گذاشت، منهای اینکه کُنشهای اجتماعی می تواند مشابهتهای بسیاری داشته باشد که درس آموزی جنبشها از یکدیگر و به کارگیری درست تجربه ها گواه واضحی بر این مدعاست.

از مقایسه جنبش تونس با جنبشهای تاریخی و کنونی به عمد در می گذرم و به مقایسه حداقلی بین جنبش تاریخی و حال مصر و ایران می پردازم. دلیل آنهم این است که کشور کوچک تونس در حاشیه اتفاقات قرار دارد، در حالی که مصر همچون ایران در موقعیتی قرار دارد که هر تغییری در آن می تواند معادلات منطقه را برهم زند. همسایگی با اسراییل، در اختیار داشتن کانال سوئز، دسترسی به دریای آزاد و نقش الگو داشتن برای مردم بسیاری از کشورهای منطقه به دلیل سابقه تاریخی، می تواند موقعیت ویژه ای برای مصر بیافریند که تونس از آن بی بهره است. همچنانکه ایران در منطقه سوق الجیشی و ژئو پولیتیکی خود می تواند نقش آفرین در بسیاری از اتفاقات پیرامون خود باشد.

 

جنبش اجتماعی، یک برآمد دو نتیجه

جنبش اجتماعی مردم ایران که جنبش رنگین کمان نام گرفته است، علیه یک تقلب بزرگ انتخاباتی شکل گرفت و به سرعت با فرموله کردن خواسته های خود در قالب شعارهای مطرح شده، وارد فازی شد که استبداد حاکم و کلیت آنرا به زیر سووال کشید. مطالبات معوق قیام 57 در دستور قرار گرفت و همه تلاش و اراده مردم حاضر در خیابانها بر آن بود تا از پس استبداد حاکمی که لباس دین برتن کرده، برآید و حقانیت خود را به اثبات رساند. رژیم که سابقه سالها سرکوب و نابود سازی امواج اعتراضی را اندوخته بود، سعی کرد تا دیوار آهنین خود را بلندتر کرده تا اخبار این تحرکات کمتر به بیرون درز کند. بسیاری از گوشها در جهان نیز نیازی به شنیدن این خبرها نداشتند زیرا سالهاست که معامله های پنهان و زد و بندهای پشت پرده را بر بازی روی میز ترجیح می دهند. خبرنگارانی که برای پوشش یک انتخابات مهندسی شده در کشور بودند، بیرون رانده شدند. اینترنت قطع، تلفنهای همراه از کار افتاد و پارازیتهایی که مدتها در زیانبار بودن آنها بحث و گفتگو شده بود، با شدت به کار افتادند تا همه راههای ارتباطی را مسدود کنند. اما تلاش جوانان فرهیخته و کارآمد که به کارگیری تکنولوژی مدرن را به خوبی آموخته بودند، همراه با ابتکار عملهایی مثال زدنی، سد استبداد را شکافت و اخبار مستقیم این تحرکات به دورترین نقطه جهان فرستاده شد. شبکه های خبری جهانی در مقابل این ابتکار عمل درمانده شد و مجبور گردیدند تا همین تولیدات خالصانه را که بهترین روایت کنش اجتماعی مردم است، مبنای خبر و تحلیل قرار دهند. زبانهایی که تا قبل از آن سرکوبی و قتل و کشتار مردم را مساله ای داخلی قلمداد می کردند و بر آن چشم می پوشیدند، در مقابل مردمی که نظاره گر تقلای جنبش اجتماعی بودند نتوانستند ساکت بمانند و هرچند رقیق و کم جان اما مجبور به موضعگیری و حمایت نصفه نیمه شدند. این یعنی، اثبات حقانیت جنبش خود از سوی جوانان و مردمی که در خیابانها تا پای جان برای گزارش کنشگری خود می ایستند و اخباری را مخابره می کنند که استبداد حاکم برای جلوگیری از پخش آن همه امکانات، حتا زد و بندهای پشت پرده بین المللی خود را به کار گرفته بود.

اولین درس جنبش اجتماعی مردم ایران این بود که با وجود توانمندی استبداد حاکم و حامیان بین المللی اش می توان سد سانسور را شکافت و خبر عزم و اراده مردم برای آزادیخواهی و تغییر وضعیت به غایت ضد انسانی حاکم را به گوش دیگران رساند. درسهای بعدی اما برداشتن نقاب از چهره کریه استبدادی بود که خود را مدافع توده های محروم جا می زد و نه تنها مقبول عامه مردم ایران می نامید، بلکه خود را سرمشق و جلودار جنبشهای منطقه و مدافع آنان می دانست. عدم مشروعیت و مقبولیت این استبداد خونریز و تباه گر بر همه جهانیان معلوم گشت و جنبش اجتماعی مردم ایران، چشمهای بسیاری را به حقایق پوشانده شده از دید آنان، بینا کرد. این یکی از بزرگترین خدمتهایی است که جنبش رنگین کمان به مردم جهان، به ویژه مردم منطقه کرد تا در دام پهن شده توسط رژیم و مدافعان پیدا و پنهان آن نیفتند و همچون عراق، دستخوش یک کشاکش به شدت ضد انسانی و نابودی سازی روشنفکران و سرجنبانان و کنشگران سیاسی و اجتماعی خود نشوند.

این جنبش در حالی که تاوان سنگینی برای این روشنگری پرداخت اما هرگز حاضر به ترک میدان نشد. هرچند به دلیل سرکوبهای گسترده و به کارگیری شکنجه، زندان و کهریزک و تجاوز و قتل و اعدام و ... وادار به عقب نشینی شد، اما آنچنان که میدان داران ولایت فقیه و حکومت مطلقه و استبدادی با عربده های کر کننده، مرگ آنرا اعلام می کردند، نمرد و همچون کابوسی برای حکومت عمل می کرد. در این بیش از یکسال، جنبش به بازنگری داخل خود پرداخت، بسیاری از ضعفها را برطرف کرد، نتایج کار را برآورد نمود و در انتظار فرصتی مناسب، با بردباری همه مصایب را تحمل کرد.

اما آنچه در مصر گذشت از گونه ای دیگر بود. بعد از رویدادهای تونس، امواج برآمده از آن در مصر توفان بپا کرد. مردمی که آرام آرام پا به میدان گذاشتند، تا رسیدن به نتیجه مطلوب حاضر به عقب نشینی نشدند. آنها توانستند با عزم و اراده خود، دیکتاتور حاکم را به زیر کشند. تا اینجای کار، انقلاب سیاسی توانسته است بخشی از وظیفه خود را به درستی انجام دهد اما همه موضوع این نیست زیرا به زیر کشیدن حسنی مبارک که یک دیکتاتوری موروثی را نمایندگی می کرد، پایان کار به حساب نمی آید، آنچه به جای آن خواهد آمد مهم است. اگر مردم نتوانند به آنچه می خواستند برسند، می توان اینگونه گفت که زحمات آنان بی نتیجه مانده و کار تمام نشده است. اما آنچه درسهای جنبش در ایران بود، در مصر به درستی به کار گرفته نشد و به همین دلیل بیم آن می رود که حاصل کار همان نباشد که مردم منتظرش هستند.

 

درسهایی که گرفته نشد

اگر جنبش اجتماعی مردم ایران روایت مستقیم و بی واسطه ای از خواسته ها و شعارهای خود به جهان مخابره کرد اما در مصر نصب دوربینهای تلویزیونی در میدان التحریر و خلاصه کردن همه چیز در آنجا را می توان یکی از ضعفهای بزرگ آن دانست.

بگذارید اندکی به عقب تر برویم و سیر جریانات را کمی جزیی تر نگاه کنیم.

جوانان و مردم مصر به میدان آمدند و علیه بیکاری و مشکلات اقتصادی، جنبش خود را سامان دادند. درگیری و کشاکش مردم با حکومت آغاز شده و هر روز بالاتر می رفت که البرادعی، رقیب مبارک برای رسیدن به حکومت پا به عرصه می گذارد. او از خارج کشور به مصر می آید و می گوید به درخواست مردم حاضر است تا رهبری جنبش آنان را به دست گیرد. حال چه کسی چنین درخواستی را از او کرده، بماند!

چند روزی پس از این ادعا، حزب غیر قانونی اخوان المسلمین نیز وارد معرکه می شود. چه در پس پرده گذشته، مشخص نیست اما آنها می گویند از البرادعی حمایت می کنند و حاضرند تا همراه او وارد عمل شوند. از این به بعد جمعیت در خیابانها روز به روز بیشتر می شود. خواست برکناری مبارک مطرح می شود و سعی می شود جمعیت را وارد میدان التحریر قاهره کنند و مکان مناسبی برای نمایشی که انگار کارگردانی شده، برپا می کنند. دوربینهای تلویزیونها در چارگوشه میدان نصب می شود و شب و روز گزارشات مستقیم از آنجا می فرستند. مصر و جنبش مردم برای خواسته های خود در میدان التحریر خلاصه می شود. حالا دیگر کسی از اعتصابهای وسیع کارگری صحبت نمی کند، کسی از مطالبات کارگران راه آهن، کارگران کارخانه های تولیدی، کارگران بخش خدمات، کارکنان بانکها، مطالبات زنان و تشکلهای آنها و حتا پلیس اعتصابی مصر که در تنگنای معیشت دست از کار کشیده و حاضر نیست تا در خیابانها به روی مردم چماق کشی کند، صحبت نمی شود. همه حرفها خلاصه شده به رفتن مبارک، برکناری و روی کار آمدن عمر سلیمان، معاون رییس جمهور و نماینده مبارک که سالیانی دراز ریاست سازمان مخوف امنیتی مصر را بر عهده داشته است، شورای نظامیان مصر و عدم دخالت آنان در سرکوب و ...

در این میان، حال و روز سیاستمداران آمریکایی گویای اوضاعی است که در مصر در جریان است. یکی خواهان ابقای مبارک می شود، دیگری خواهان رفتن مبارک است، بعدی در مذمت جنبش مردم و خواسته های آنان حرف می زند و آن یکی برعکس از آنان حمایت می کند و خواهان به دست گرفتن اوضاع توسط ارتش می شود. تکلیف مبارک که معلوم نیست باید برود یا بماند از همه ناجور تر است. کار به جایی می رسد که او می گوید "ما با اشاره کسی نیامده ایم که با حرف آنان برویم" اما او خود بهتر می داند که اوضاع خراب تر از آنی است که کسی تصورش را بکند.

پس از به میدان آمدن البرادعی و مذاکره او با اخوان المسلمین، تصمیم به مذاکره با ژنرال عمر سلیمان گرفته می شود. ژنرالهای ارتش نیز در این میان حضور دارند. تکلیف مبارک روشن است، او باید برود اما چه کسی خواهد آمد، اینجا تصمیم گیری می شود.

این همان ضعف بزرگ جنبش مردم مصر است. جمعیت گرد آورده شده در میدان التحریر با دف و دایر، با عود و موسیقی، روز می گذارند، مردم در سایه تانکهای ارتش خمیازه می کشند و دوربینهای تلویزیونها خوراک تبلیغاتی به اقصا نقاط جهان می فرستد. کسی از کارگران اعتصابی چیزی نمی پرسد، از کارمندان دست از کار کشیده خبری مخابره نمی کند. کسی نمی داند آنان به چه دلیل دست از کار کشیده اند و اعتصاب کرده اند. این کارگران، این کارمندان و بی چیزهایی که کمرشان در زیر بار گرانی و تورم خرد شده، این توده فقیری که برای دستمزد بیشتر و حداقل امکاناتی که یک زندگی شرافتمندانه را ممکن کند، وارد عمل شد. اما اکنون نمایش بزرگ در میدان التحریر در جریان است، چشمها همه به آنجا دوخته شده و همه خواسته ها نیز در رفتن مبارک خلاصه می شود.

این وضعیت، ناخودآگاه ما را به یاد فتح بغداد و برگزاری نمایش مضحک به زیر کشیدن مجسمه صدام می اندازد. کسی از ارتش نابودگری که خاک یک کشور را برای جلوگیری و تصرف اسلحه کشتار جمعی به توبره کشیده، چیزی نمی پرسد. همه، مجسمه صدام را در میدان مرکزی بغداد تماشا می کنند که به زیر کشیده می شود. اما آن دورترها، تن های مردم زیر زنجیر تانکها له می شود، زیرساختهای اقتصادی عراق نابود می گردد، بمبهایی از اورانیوم ضعیف شده خانه های مردم را به تلی از خاک تبدیل می کند، کشته ها روی هم تلنبار می شوند و دستگیر شدگان در زندان ابوغریب به چهار میخ کشیده می شوند، بازار قتل و کشتار و شکنجه داغ است اما همه اینها مهم نیست. فتح بغداد از دوربین تلویزیونها با مجسمه ای فلزی یکی می شود تا یک شو مضحک و تهوع آور به خورد مردم داده شود.

میدان التحریر و نمایش آن نیز چیزی بیش از این نمایش مضحک نیست. مردمی که برای رسیدن به حقوق خود به خیابان آمده اند، اسباب نمایش تلویزیونی در میدان التحریر می شوند تا شورای نظامی با عمر سلیمان و البرادعی و اخوان المسلیمن به نتیجه برسند. هنوز از نتیجه کار کسی چیزی نمی داند که شورای نظامیانی که قدرت را به دست گرفته، علیه اعتصابیون اعلامیه صادر می کند. از آنان خواسته می شود تا به اعتصاب خود پایان دهند. آنها ادعا دارند که این اعتصاب به امنیت ملی ضربه می زند. نظامیان از زبان مردم، اعتصابیون را مورد خطاب قرار می دهند و می گویند: "از نظر مردم نجیب مصر این اعتصابات در شرایط حساس کنونی نتایج منفی به بار می آورد."

خیال آمریکاییها وقتی راحت می شود که شورای نظامیان قدرت را به دست می گیرد. حال دیگر اگر مبارک برود، کسی نگران نیست. حقوق ارتش مصر را سالهاست که دولت آمریکا پرداخت می کند. بخش اعظم کمک بلاعوض آمریکا به مصر برای همین ارتش هزینه شده است، دست پرورده آمریکاست و تجهیز شده آنان. معلوم است که در چنین شرایط برآورده کننده نیاز است. مگر دولت سکولار عراق را برنینداختند و دولتی اسلامی بر سر کار نیاوردند؟ چه تضمینی وجود دارد که با اخوان المسلمین ساخت و پاخت نکنند؟ محمد البرادعی کجای این معادلات قرار داشت که پا برهنه به وسط معرکه پرتاب شد؟ چرا کسی از کارگران صنایع فولاد و نساجی، از کارکنان پست و بنادر سووال نمی کند که چه می خواهند؟ چرا کسی گوشش شنوای خواستهای کارگران صنایع دولتی نفت و گاز نیست؟ چه کسی خواسته های آنان را نمایندگی می کند؟ چرا خبر این اعتصابات بیشتر کار نمی شود و انعکاس شایسته ندارد؟ چرا اوضاع معیشتی میلیونها مصری که تحت هجوم نو - لیبرالیسم افسار گسیخته به وضعیت اسفناکی رسیده، مورد توجه دوربینهای تلویزیونها نیست اما میدان التحریر و ساز و ضرب تجمع کنندگان، استراحت آنان در لای زنجیر تانکها - که حال دیگر نیاز شده تا این اندازه بی ضرر نمایش داده شوند - دایم پخش می شود؟

این ضعف جنبش اجتماعی نیست که اجازه داده تا بساطی در میدان التحریر برپا شود که نماد جنبش و انقلاب مردم مصر نمایش داده شود اما از اعتصابها و خواسته های معیشتی مردم حرفی به میان آورده نشود؟

خبر می رسد که شورای نظامیان در حال بررسی اوضاع است تا بار دیگر حکومت نظامی اعلام کرده و اعتصاب را غیر قانونی کند. آنان به مردم در میدان نیز گفته اند که مبارک رفت، انقلاب تمام شد و حال دیگر به خانه های خود باز گردند. شورای نظامیان وعده اصلاح قانون اساسی می دهد اما در باره اینکه چه کسی و چگونه می خواهد قانون اساسی را اصلاح کند، توضیحی داده نمی شود. با شنیدن و دیدن این شامورتی بازیها، بدون تردید همه به یاد انقلاب بهمن و روزهای پس از آن می افتیم. چه مشابهت جالبی!

شورای نظامیان اعلام بی طرفی می کند. خمینی اعلام کرد انقلاب پیروز شده، مردم به خانه هایشان بروند. از کارگران و کارمندان می خواهند به سرکار خود باز گردند. پس از دیدارهای متعدد با کارگران اعتصابی شرکت نفت، آنان را تهدید می کنند در صورتی که به سرکار باز نگردند، با آنها برخورد خواهد شد (هرچند بعدها این برخوردها انجام گرفت و به شدت هم انجام گرفت). شیوه و عملکردی که این روزها در مصر در جریان است، خاطراتی را زنده می کند که باید درسهای بزرگی به ما بدهد. باید چشم و گوش ما را بیشتر باز کند. باید یادآوری کند که اگر بار دیگر دوربینهای تلویزیونها در همانجایی که باید کار گذاشته شود و انحصار خبر در دست کسانی قرار گیرد که با آن مهندسی افکار عمومی را سامان و جهت دهی می کنند، باید شهروند - خبرنگار دست به کار شود و نگذارد تا خواسته های کارگرانی که برای لقمه ای نان دست از کار کشیده و با همه توان، همه سختیها را به جان خریده تا انقلاب را به این مرحله برسانند، در هیاهوی کسانی که در برابر دوربین به خواب خرگوشی در لای زنجیرهای تانکها می پردازند، گم شود. باید صدای اصلی انقلاب و جنبش را از جایی پژواک داد که حضور دارد، نه جایی که طراحی شده تا جهت اتفاقات را آنگونه که خود می خواهند مخابره کنند.

تلاش می شود انقلاب مردم مصر را در همان حد سیاسی و تعویض دولت مبارک خلاصه کنند. آنان می خواهند رفتن مبارک را همه خواست انقلابیون بنامند. توده های فقیری که برای لقمه ای نان و دستمزد بیشتر دست به اعتصاب زده اند و در میانه کارزار حضور دارند، به ظاهر هیچ کجای این هیاهو محاسبه نشده اند. اگر ارتش اعلام حکومت نظامی کند و اعتصاب را غیرقانونی، آنوقت تازه فرصتی است که نقاب از چهره دغلکاران برانداخت و خواست آنانی که برای نان و دستمزد بیشتر که کفاف یک زندگی شرافتمندانه را بدهد، به راس مطالبات کشانده شود. اصلاح قانون اساسی باید توسط نمایندگان همین مردم انجام شود. مجلسی که این کار را انجام می دهد، باید راهکار این اتفاق باشد. نظامیانی که نان خور دیگران بوده و هستند، امنیتیهایی که دست شان به خون مردم آلوده است، زد و بند چیهایی که به طور حرفه ای شغل شان پادویی و بندو بست و کارچاق کنی برای بیگانگان است را باید به دور ریخت. باید نمایندگان مردم بروند و دست به اصلاح قانون بزنند. باید از سد نظامیان عبور کرد و این موضوع را به آنان حالی نمود. و گرنه هیچ چیزی دست گیر توده فقیری که از این انقلاب انتظارها داشت، نمی شود.

با کمی اغماض در ایران نیز کشاکش در جایی است که می رود تا با رژیمی خودکامه تعیین تکلیف کند. دور قبل که بسیاری چشمان خود را بستند و خواسته مردم معترض و سرکوب آنان توسط رژیم را مساله ای داخلی دانستند. اما این بار مردم تصمیم دارند که به طور اساسی مشکل خود را با رژیم حل و فصل کنند. دور جدیدی از هماوردی در جریان است و دو طرف در حال برآورد یکدیگر هستند. چگونگی تعیین تکلیف و نوع آن در روزهای آینده بیشتر مشخص خواهد شد.

باد تغییر در سرتاسر خاورمیانه در حال وزیدن است. باید به هوش بود و با دیدی باز به آن توجه کرد. هر گونه اشتباهی ممکن است به قیمت بسیار بزرگی تمام شود. همانگونه که ما در ایران نگران آخر و عاقبت انقلاب مردم مصر و نتایج آن هستیم، مردم دیگر نقاط دنیا نیز چشم به ما و مبارزه ما با رژیم جمهوری اسلامی دارند. هرچند ما سعی خواهیم کرد تا همراهی و پشتیبانی آنان را از جنبش خود برانگیزیم اما تعیین تکلیف در خیابانهای کشور و توسط جوانانی انجام می گیرد که شیفته آزادی هستند و به این نتیجه رسیده اند که هیچ کسی بهتر از خودشان نمی تواند شیوه و طریق مبارزه و هماوردی با رژیم سفاک ولایت فقیه را تشخیص دهد. انقلاب مصر تا هم اکنون هم به ما درس هوشیاری و استقامت می دهد، هرچند خود برای ادامه کار نیازمند تدبیر بیشتر است.

 

بازگشت به صفحه قبل