در سالگرد اعدام فرزادکمانگر
فرنگیس بایقره
او یک آموزگار و معلمی انسان گرا بود و به حق او را ماهی سیاه کوچولو نام نهادند. او همانند معلمانی آگاه و مبارز بود که با تحقیق در امور تربیتی و پرورشی پیشه مقدس معلمی را انتخاب کرده بودند و با اصول آموزشی انساندوستانه تؤام با مهر و عاطفه با دانش آموزان باعشق و ایمان به را ه خلق به تدریس پرداخته بود. بله همان معلمان دهه 40 و 50 ایران که نام جاودان آنان در تاریخ مبارزاتی مردم ثبت است. بیهوده نیست که فرزاد را ماهی سیاه کوچولو لقب دادند همان ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی که با شجاعت و شهامت در جستجوی حقیقت رهسپارمی شود تا دریا را دریابد تا به هدف نهایی خویش دست یازد. فرزاد نیز 12 سال سابقه معلمی داشت همچون معلمش صمد...
صمد بهرنگی نه تنها معلم بود بلکه یک محقق ، داستان نویس کودکان و مترجم بود. صمد از 1336 تا آخر عمرش به مدت 12 سال درشهرهای کوچک و روستاهای آذربایجان شرقی مثل ممقان، گوگان، قاضی جهان وآذرشهر تدریس کرد. صمد می نویسد:
" غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است. به هیچ جا راه نمی برد. اما نباید ایستاد. این که می دانیم نخواهیم رسید؛ نباید ایستاد . وقتی هم که مردیم، مردیم به درک!"
صمد بهرنگی در بخشی از کتاب "کند وکاو در مسائل تربیتی ایران" به این امر مهم اشاره کرده است که باید به مشکلات و مسائل تربیتی و فرهنگی خود آشنا باشیم و به آنها بپردازیم. او نوشته است:
"تا محیطی را از نزدیک نبینیم، در آن زندگی نکنیم، با مردمش نجوشیم، صدایشان را نشنویم و خواسته هایشان را ندانیم، بی جاست که برای آن محیط و مردمش دلسوزی کنیم."
صمد بهرنگی در دوره معلمی خویش این مسائل را مد نظر قرار می داد و در دوران معلمی آگاهیها را آنچنان که بایسته بود به کار می بست تا دانش آموزان روستایی را به کلاسهای درس و آموزش جذب کند. و فرزاد کمانگر براستی ادامه دهنده راه صمد و بهروز دهقانی و کاظم سعادتی و دیگر معلمان وفادار به خلق بود.این سه یار در دهه آغاز دهه 40 با هم در دانشسرای تبریز درس خواندند و معلم شدند وسپس به انتشار مهد آزادی در روزهای جمعه پرداختند. مهد آزادی را جوانان با شور و علاقه خاصی می خواندند . به دلیل همین نوشته های روشنگرانه آنها بود که این نشریه در همان سال اول انتشار دو بار توقیف شد.و برای بار سوم برای همیشه توقیف شد. آدینه نوشته ها ی صمد بهرنگی و نیز ترجمه های بهروز دهقانی را چاپ می کرد. بعدها علیرضا نابدل (اوختای) از طریق آدینه به صمد و رفقایش پیوست. او نیز شعرهایش را در آدینه به چاپ رسانید.
بله به نظر من فرزاد کمانگر نیز از زمره معلمان آگاه و مبارز بود و از نسل جدید همان معلمان با شهامتی بود که یادی از چند تنی از آنان کردم. فرزاد و سرگذشت زندگی اش، اعدام ناجوانمردانه اش از سوی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی نمودی از تکرار تاریخ است. او هم آموزگار بود و به فعالیت مدنی و فرهنگی پرداخت و آگاهی و علم و حرفه اش را در هم آمیخت و به فرزندان روستائی درس چگونه زیستن را آموخت . فرزاد 12 سال سابقه معلمی درشهرستان کامیاران را داشت و دبیر هنرستان کار و دانش شهرستان کامیاران در کردستان بود. در ماهنامه فرهنگی آموزشی رویان با نام مستعار "سیامند"مقاله می نوشت و عضو انجمن صنفی فرهنگیان و انجمن زیست محیطی ئاسک ( آهو ) بود. فرزاد کمانگر در زمینه حقوق قومی و مسائل زنان نیز فعال بوده است.
به این که او به مسائل زنان می پرداخته است در آن شکی نیست در اینجا به بخشی از نامه فرزاد به دانش آموزانش که در اسفند 1386نوشته است ؛ می پردازم. او در این نامه به دانش آموران دخترش می نویسد:
"کاش می شد باز پای ثابت حلقه "عمو زنجیرباف" دختران کلاس اول می شدم، همان دخترانی که میدانم سالها بعد در گوشه دفتر خاطراتتان دزدکی می نویسید کاش دختر به دنیا نمی آمدید.
میدانم بزرگ شده اید ، شوهر می کنید ولی برای من همان فرشتگان پاک و بی آلایشی هستید که هنوز « جای بوسه اهورا مزدا» بین چشمان زیبایتان دیده می شود ،راستی چه کسی می داند اگر شما فرشتگان زاده رنج و فقر نبودید ، کاغذ به دست برای کمپین زنان امضاء جمع نمی کردید و یا اگر در این گوشه از « خاک فراموش شده خدا » به دنیا نمی آمدید ، مجبور نبودید در سن سیزده سالگی با چشمانی پر از اشک و حسرت « زیر تور سفید زن شدن » برای آخرین بار با مدرسه وداع کنید و « قصه تلخ جنس دوم بودن » را با تمام وجود تجربه کنید . دختران سرزمین اهورا ، فردا که در دامن طبیعت خواستید برای فرزندانتان پونه بچینید یا برایشان از بنفشه تاجی از گل بسازید حتماً از تمام پاکی ها و شادی های دوران کودکیتان یاد کنید."
وقتی فیلمهای کوتاه فرزاد کمانگربا دانش آموزانش را مشاهده می کنم، بالطبع یاد خاطرات و شنوده هایی از دوران کار معلمان فدایی مبارز می افتم که در ده کوره های دور دست در اقصی نقاط کشورمان برای آموزش کودکان محروم و فقیر تلاشها می کردند و سواد و آگاهی را با کمترین امکانات موجود به آنها به ارمغان می بردند.
مرضیه احمدی اسکوئی نیز از جمله این معلمان فداکار بوده که بعد از خاتمه تحصیل دوران دبیرستانی خود در دانشسرای مقدماتی تبریز درس خواند وبه معلمی در مدارس اسکو در نزدیکی تبریز به معلمی پرداخت. او با دردها و رنجها و آلام روستائیان فقیر آشنا بود و برای همین توانست مطالعات خود را بسط داده و در سه سال دوره معلمی و زندگی با روستائیان تئوری را با عمل بیامیزد و وارد دانشگاه شود. با این وجود بدلیل عدم امکان مالی به معلمی ادامه داد و وارد دانشسرای عالی سپاه دانش شد.
از این زمان نیز به روستاها و مدارس ورامین رفت و با آشنایی بیشتر با زندگی روستائیان حتی برای مدارس و کودکان آنها کتابخانه ساخت. پس از آمیختن کارهای سیاسی با حرفه معلمی بود که در خرداد1350 توقیف شد و به اسکو فرستاده شد. در اسکو تلاشهای بسیاری در بالا بردن آگاهی دانش آموزان دبیرستانی نمود و همچنان که می دانیم با پیوستن به سازمان چریکهای فدایی خلق، زتدگی چریکی مخفی را در پیش گرفت و درششم اردیبهشت ماه 1354در یک مبارزه دلاورانه با نیروهای امنیتی ساواک شهید شد.
می دانیم که مرضیه در عین حال نویسنده و شاعری برجسته بود دربخشی از شعر دالغا(به معنی موج) چه زیبا سروده است که:
نه یولون اوزاقلیغی
نه قارانلیق چوخورلار
نه دورقونلوق هوسی
منی یولدان قویمادی
ایندی قاریشمیشام من
قورتولماز دالغالارا
وارلیغیمیز چالیشماق
یوخلوغوموز دایانماق
***
نه دوری راه
نه گودالهای تاریک
نه هوس در خود ماندن
سد راهم نشد
اکنون پیوسته ام من
به موجهای بی پایان
هستی مان تلاش است
و آسودگی مان عدم ماست
دوست دارم از زندگی تک تک رفقای معلمی که در راه آرمانشان و آزادی نسل آینده سرزمینمان تا پای جان کوشیده اند؛ بنویسم، همین جا که از مرضیه نوشتم بجا می دانم یادی از روح انگیز دهقانی نیز بکنم، او خواهر رفیق بهروز دهقانی و رفیق اشرف دهقانی است. ازهمان زمان ارتباط برادرش بهروز با صمد بهرنگی در این محیط انقلابی و فرهنگی جای داشت، در شرایط زندگی تؤام با فقر با معضلات جامعه طبقاتی آشنا شده و با آگاهی راه خود را انتخاب کرد. با این که در تحصیلات ابتدایی دوران دبستانی اش وقفه ای پیش آمده بود، باز همزمان به کار و ادامه تحصیل پرداخت. در دوره دبیرستانی اش بود که در پی آگهی استخدام معلم برای اعزام به روستاها از طرف دولت، با وجود این که 17 سال بیشتر نداشت حرفه معلمی را برگزید و عازم روستایی دور افتاده در منطقه ارسباران آذربایجان شد. دوری راه و مشکلات زندگی در روستایی بدون امکانات از او زنی فداکار و معلمی با پشتکار و مبارز ساخت. او در سال 1346 با کاظم سعادتی ازدواج کرد و حاصل ازدواجشان 2 فرزند پسر بود.
صمد بهرنگی کتاب "اولدوزها و کلاغها" را که از کتابهای به یادماندنی اوست به موقع انتشار به روح انگیز و همسر مبارزش کاظم سعادتی تقدیم کرد. روح انگیز دهقانی مادری انقلابی است که پس از چند روز از تولد دومین فرزندش شاهد مرگ خونبار همسرش بود که به دلیل تحت کنترل بودن از سوی مزدوران رژیم شاه به زندگی سرشار از مبارزه خویش پایان داد. روح انگیز پس از چند روز دیگرخبر مرگ برادر انقلابیش در زیر شکنجه های وحشیانه مزدوران شاه را شنید. او در آن زمان مسئولیت دو فرزند و مادر پیرش را عهده دارشد و در عین حال شور ادامه فعالیتهای انقلابی را از دست نداد. روح انگیز دهقانی درسال 1352 زمانی که خواهرش اشرف دهقانی با موفقیت از زندان فرار می کند، به همین بهانه به همراه مادرش دستگیر و زندانی می شود. 3 ماه از فرزند شیرخواره اش جدا می ماند و آنها از اجازه ملاقات با بستگانشان محروم می شوند. مبارزه این مادر و معلم انقلابی چه در مدرسه با آگاهی دادن به دانش آموزانش و چه در تربیت فرزندانش و پس از قیام57 نیز ادامه داشت. در سال 1360 که جمهوری اسلامی به کشتن فرزندان دلیر و شجاع این مرز و بوم و از بین بردن انقلابیون واقعی دست بکار شده بود، این معلم و مادر انقلابی را اعدام کرد. بیاد دارم که هم بندان او از صحنه اعدام او با شگفت یاد می کردند. می گویند: او درهنگام رفتن به اعدام از شعار دادن غافل نمی شد و رفقای دیگری نیز که با او اعدام شدند با او همراهی می کردند. او مقابل جوخه اعدام به مزدوران گفته بود:
" گمان نکنید که خون مرا بیهوده می ریزید، شما و اربابان امپریالیست شما هیچوقت از انتقام خلق و دست عدالت در امان نخواهید ماند."
باز برمی گردم به فرزاد کمانگر این معلم تاریخ ساز نسل انقلابی امروز و آموزگار نسل آینده آگاه و مبارز؛ فرزاد را در مرداد 1385 به بهانه های واهی عضویت در پژاک و شرکت در عملیات خرابکارانه دستگیر می کنند و مدتها در بند 209 اوین و بازداشتگاه اطلاعات سنندج مورد شکنجه قرار می دهند.فرزاد کمانگر در طی 33 ماه در زندانهای اوین و رجائی شهر و سنندج در سلولهای انفرادی تحت بدترین شرایط مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. او در رنجنامه خود همه آنچه بر او به ناروا روا می دارند را می نویسد. دستم از قلم فرسایی در نوشتن رنجهای او در زندان عاجز است.
من به نامه های زندگی بخش و آرزومندانه او می پردازم؛ تا قدری نیرو بگیرم و پایداری، تداوم و امیدهایی که او داشت خاطرنشان شوم. فرزاد در همان نامه که برای دانش آموزانش در اسفند 1386 در زندان رجائی شهر کرج نگاشته می آورد:
"کاش می شد مانند گذشته خسته از بازدید که آن را گردش علمی می نامیدیم و خسته از همه هیاهوها ، گرد و غبار خستگیهایمان را همراه زلالی چشمه روستا به دست فراموشی می سپردیم ، کاش می شد مثل گذشته گوشمان را به «صدای پای آب » و تنمان را به نوازش گل و گیاه می سپردیم و همراه با سمفونی زیبای طبیعت کلاس درسمان را تشکیل می دادیم..."
براستی چه معلم راستین و دلسوزی بوده که در نهایت رنج و آلام زندان، در اندیشه فرزندان و نسل آینده سرزمینش و دانش آ موزان وفادارش چنین نامه ای را نوشته است. او می دانست که در دست چه جلادانی گرفتار آمده است. او می دانست که آزادیش از محالات است و برای همین از همان زندان مثل ماهی سیاه کوچولوی دل به دریا زد؛ اندیشید که به قول صمد:"مهم این است که زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد..."
او پیام مبارزه را به همین ترتیب به بیرون از زندان رساند. نامه های فرزاد کمانگر از سوی دانش آموزانش بی جواب هم نماند. در این زمان که دنیای آگاهی و دستیابی به خبر ها و اطلاعات را هیچ سدی کارساز نیست و جوانان و کاربران اینترنتی از هر راهی به نشر نوشته های خود می پردازند جای امیـد است که آفتاب هر از گاه از پشت ابری سر می کشد و گلهای بهاری را نور افشانی می کند تا بشکفند و رایحه خوش آزادی را به مشامها ارزانی دارند.
دو نامه از دانش آموزان پر احساس فرزاد کمانگر آذین بند بیشتر وبلاگ های زیبایی است که جوانان ساخته اند.
در پرونده فرزاد هیچ مدرک موثق و قابل استنادی وجود نداشت و با این که عدم ارتباط او با گروههای مخالف رژیم محرز بود، او را در اسفند ماه 1386 به جرم عضویت در پ ک ک از طرف شعبه 30 بیدادگاه انقلاب به اعدام محکوم کردند. خلیل بهرامیان وکیل فرزاد پس از اعدامش اظهار کرد که:" کمانگر صددرصد بیگناه بود و حتی عضو گروه پ ک ک هم نبود اصلا نه عضو بود نه هوادار بود. اصلا شخصیتی نبود که اهل این برنامهها باشد. آقایان حتی یک سرسوزن مدرک ندارند. اگر ادعا کنند بیاورند پیش یک سری از قضات بی نظر و باشرف ایرانی که قضات دادگاهها بودهاند وقضات بینالمللی بگویند. اگر کوچکترین دلیلی علیه فرزاد دارند من علاوه براینکه حاضرم پروانه وکالتم را برای همیشه پاره کنم حاضرم هر گونه مجازاتی را تحمل کنم.
آری امروز سالگرد سربدار شدن این معلم دلاور است که جرمش روشنگری آزادیخواهی و تلاش در تغییر دادن بو د در نظر رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی هر مبارزه ای که با سلاح قلم رقم بخورد خود از جرمهای بزرگ محسوب می شود. برای زمان حاضر مبارزه حقوق بشری از مبارزه با سلاح آتشین نیز بر دشمن بشر کابوس آفرین و وحشتناک و مهلک است. در دنیایی که همه در تلاش آفریدن جهانی بدون ستم و جنگ هستند در زمانی که دیگر انسانهای پیشرفته دریافته اند که جنگ راه حل خلاص شدن از بدبختی ها و مشکلات بشری نیست امپریالیسم و حامیان مزدورش در تلاش حفظ قوانین ضد بشری خود هستند تا نظام خود را ابقا بخشند. نظامهای دیکتاتوری جهان از جمله در اقریقا و منطقه خاور میانه با حرکتهای انقلابی خلقهایشان رو در رو قرار گرفته اند و در حال سقوط قرار دارند اینها دیر یا زود باید اریکه قدرت را رها کنند. چون دوران بنیادگرایی و دیکتاتوری و عمر نظامهای اسلامی به سر آمده است.
سالگرد 19 اردیبهشت را که یاد آور اعدام جانگداز عزیزان کرد فرزاد کمانگر معلم کرد 35 ساله، شیرین علم هولی، زندانی سیاسی اهل ماکو، 29ساله، علی حیدریان و فرهاد وکیلی, فعالان سیاسی اهل سنندج و مهدی اسلامیان است را گرامی می داریم و مبارزه افتخار آفرینشان از هر طریقی که بود ارج می نهیم و می دانیم که:
"مرگ ستاره نوید بخش طلوع خورشید است."
18 اردیبهشت 1390